جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
ما همچنان در محضر عبد صالح (علیه السلام) هستیم؛ در خصوص تبیین این امر اعتقادی مهم، و به خصوص در بازگویی معنا و مفهوم حجت صامت، در خلال روایاتی که پیشینیان آنها را بد فهمیدهاند و با استناد به این روایات سعی در انکار وجود دو حجت در آنِ واحد مینمایند. پیشتر معنی روایات اجتماع دو حجت شرح داده شد؛ و این روایات اشاره به زمانی دارد که دو حجت در یک مکان باشند و وصی از جانب کسی که بر او حجت است اجازهی سخن گفتن نداشته باشد! البته این عده حتی معنای حجت صامت را نیز اصلاً نفهمیدهاند.
سید احمد الحسن (علیه السلام) در تبیین معنای آن میفرماید: «اما حجت صامت یعنی «کسی که محجوج است» (یعنی خودش دلیل نمیآورد) و با وجود «محجوج به» (کسی که اقامهی دلیل مینماید) کاری انجام نمیدهد و این مسالهای است بین آنها و ربطی به شما ندارد. آیا با موجود بودن این دو در آنِ واحد، حجت صامت مردود شمرده میشود؟ آیا جایز است که هارون و لوط را به این دلیل که آنها به خاطر وجود موسی و ابراهیم صامت بودهاند، رد کرد؟ منظور از «صامت» این است که اگر این دو در یک مکان گرد آیند، ناطق، حجت زمان است و وصی فقط با اذن او سخن میگوید؛ و این، یگانه معنایی است که با قرآن مطابقت دارد.
اینها در صورت اصرار و پافشاری، در واقع به دنبال آن معنایی هستند که میگوید روایات صامت و ناطق با قرآن در تعارض است، و روایات معارض با قرآن همان طور که اهل بیت دستور دادهاند، باید یا تاویل شوند و یا از آنها روی برگرداند؛ آنها نیز به همین معتقد هستند. بر این اساس، طبق فهم و درک آنها، روایات ناطق و صامت با قرآن معارض بوده و باید آنها را یا تاویل نمود و یا ترک گفت.
فقط یک صورت باقی میماند به این ترتیب که روایات، ناطق و صامت این گونه تاویل شود که مراد از صامت، محجوج به ناطق است (با وجود کسی که صحبت میکند، او صحبتی نمیکند) و او در حضور ناطق، فقط به اذن او سخن میگوید؛ این، یگانه برداشت صحیح در این خصوص است. هر تفسیر و تأویلی غیر از این، روایات را در جایگاه تعارض با محکمات قرآن قرار میدهد و این چیزی است که به روشنی در سخنگویی سلیمان در زمان حیات پدرش داوود به امر الهی، آشکار شده است: «(و این [شیوهی داوری] را به سلیمان آموختیم)».
این سخنان آنها فقط برای تلف کردن وقت است. والله والله والله که این موضوع را آن چنان بر آنها محکم و استوار نمودهام که نه در قرآن و نه در روایات، هیچ گریزگاهی از آن ندارند؛ جز این که آنها با مجادله کردن، فقط وقت را تلف میکنند در حالی که خودشان نیز از این مطلب آگاهند. اکنون آنها آیا داناترند یا فقهایشان؛ چه دارند که بگویند؟ اگر فقهایشان اعلم هستند، به میدان بیایند؛ آیا من اعلام حضور نکردهام و آنها را دعوت ننمودهام و آنها نمیگویند که من بر حق نیستم؟! پس چرا (با عدم حضورشان) اجازه میدهند مردم از من پیروی کنند؟! آیا تکلیف آنها نجات دادن مردم نیست؟!».
* * *