جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
خداوند سبحان خلیفه و جانشینش را بر این زمین قرار میدهد و اساس دین الهی را بر آن پایهریزی فرموده است و هیچ انسان موحدی در این خصوص مجادله نمیکند. خدای متعال میفرماید: «(و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم)» و نیز «(ای داوود ما تو را خلیفهی روی زمین گردانیدیم)» و در هیچ مرحلهای، هیچ نقشی را برای انسان یا غیر او ـاز دیگر مخلوقاتـ در شریک شدن با خدایش (پناه بر خدا) در این تنصیب و برگزیدن و انتخاب الهی، قایل نشده است. خداوند متعال میفرماید: «(پروردگار تو هر چه را که بخواهد میآفریند و برمیگزیند ولی آنها را توان اختیار نیست. منزه است خدا و از هر چه برایش شریک میسازند برتر است)».
عمرو بن اشعث میگوید از امام ابو عبدالله جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «آیا شما گمان میکنید وصیت کنندهی ما، به هر کس بخواهد، وصیت میکند؟! نه به خدا، چنین نیست. بلکه امر امامت، عهد و فرمانی است از جانب خدا و پیامبر او (صلی الله علیه وآله وسلّم) برای فردی پس از شخصی دیگر، تا امر به صاحبش برسد».
به فضل الهی این موضوع که «دین خدا» همان «حاکمیت خدا» است، بر بندگان آشکار است ولی برخی از کسانی که خود را به اسلام میچسبانند، با هدف توجیه تسلط منافقین بر خلافت، میکوشند در این قضیه تردید وارد کنند؛ حتی اگر این دلیل تراشی، به چشم پوشی از اساس دین منجر شود.
معمولاً به هنگام صحبت دربارهی این موضوع، چیزی که از ما پرسیده میشود این است که: امامت و خلافت حجتهای الهی، موضوعی است تشریعی یا تکوینی؟ من این سؤال را خدمت عبد صالح (علیه السلام) مطرح نمودم و گفتم: وقتی از برخی برادران ما دربارهی قرار گرفتن خلافت یا امامت در حجتهای الهی سؤال میشود، پاسخ میدهند که این مسأله، تشریعی بوده، آیا این درست است؟
ایشان (علیه السلام) فرمودند: «خدا شما را توفیق دهد! (همان طور که میدانید) ابتدا باید تعریف اصطلاح برای شما روشن شود. منظور از «قرار دادن تشریعی» چیست؟ شما باید اول این را تعریف نمایی. مراد شما از این عبارت چه چیزی است که من به آن آری یا خیر بگویم؟ در مناظرات هم این قضیه باید مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی پیش از آن که در تطبیق یک اصطلاح بر مصادیق آن گفت و گو شود، باید معنای اصطلاح مشخص گردد، و گرنه کلام شما بیمعنی خواهد بود».
گفتم: میگویند «قرار دادن تشریعی» یعنی آنچه به امر و نهی تعلق دارد و بنده یک طرف آن قرار گرفته است مانند عبادتها. «قرار دادن تکوینی» هم چیزی است که فقط به ارادهی الهی تعلق دارد و انسان در آن فاقد هر نوع دخل و تصرفی است. من قبلاً میدانستم که امامت و خلافت الهی به طور کلی، به همین صورت توسط خدای سبحان وضع شده است.
ایشان (علیه السلام) فرمود: «خدا شما را توفیق دهد! اگر تعریف وضع تشریعی همان چیزی باشد که به امر و نهی تعلق داشته و بنده در قبول یا رد آن در یک طرف قضیه جای دارد، پس آیا خلافت کردن برای خود خلیفه، امر و فرمان تلقی نمیشود؟ و آیا خلافت برای کسانی که موظف به اطاعت از خلیفه هستند، نیز دستور و فرمان به شمار نمیرود؟
آیا این سخن خدا را نخواندهای که : «(پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شد ایمان دارد)». آیا خود پیامبران از جمله حضرت رسول خاتم– صلوات الله علیه – جزو کسانی نیستند که به آن ایمان آوردهاند؟ بنابراین خود پیامبر اسلام نیز در وهلهی اول ایمان آورده که او رسول خدا و خلیفهاش بر زمین است: «(پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و همهی مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند. میان هیچ یک از پیامبرانش فرقی نمینهیم. گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، ای پروردگار ما، آمرزش تو را خواستاریم که سرانجام همه به سوی تو است)». این مربوط به خلیفه است. لذا خلافت یک دستور است که وی آن را پذیرفت و به آن ایمان آورد. آیا چنین نیست؟ حال آن که این، یکی از مصادیق تعریف قبلی شماست!
در مورد کسانی که طاعت خلیفه بر آنها لازم میباشد، واضح است که خلافت یک دستور بوده و آنها در قبول یا رد آن مختار میباشند. اگر بپذیرند پاداش میگیرند و اگر نپذیرند، عِقاب میبینند».
گفتم: پس معنای این سخن که «آنها امامان مردماند چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند، چه مردم از آنها تبعیت کنند چه نکنند» چیست؟ این مطلب در مضمون روایات زیادی آمده است.
فرمود: «آری! آنها ائمه (علیهم السلام) هستند چه مردم راضی باشند چه نباشند. آنها جانشین خدا بر زمین اویند چه مردم بپذیرند، چه سرپیچی کنند. وجه تعارض (ناسازگاری) این دو با هم چیست؟».
گفتم: یعنی آنها (علیهم السلام) به ارادهی قهری خداوند ائمه هستند و این، «قرار دادن تکوینی» است. از این که تعبیراتی به کار میبرم که قبلاً در چیزی به نام علم کلام میخواندهایم، پوزش میطلبم.
فرمود: «چگونه قهری است؟ قهر و اجبار بر چه کسی؟ آیا مثلاً خداوند آنها را ائمه قرار داده است در حالی که ایشان مقهور و مجبور بودهاند که ائمه و جانشینان خدا بر زمین او باشند؟ آیا به عنوان مثال، مردم بر اطاعت از آنها مجبور بودهاند؟ اگر این قضیه قهری بود، آنها ائمه و جانشینان خدا بر زمین محسوب میشدند ولی این مقام، هیچ فضلی برای آنها به دنبال نداشت و برای چیزی که نسبت به آن مجبور و مقهور بودهاند هیچ پاداشی نصیب آنها نمیشد؛ در ضمن عدالت خدا چه میشود؟ اگر مردم بر اطاعت آنها مجبور میبودند، کسی توان نافرمانی از آنها را نداشت».
گفتم: پس این یک امر تشریعی است.
فرمود: «خداوند شما را توفیق دهد! من برای اصطلاحات، اهمیتی قائل نیستم. همان طور که قبلاً به شما گفتم، وقتی شخصی با من در مورد اصطلاحی سخن میگوید، از او تعریف آن اصطلاح را میخواهم تا وقتی محکوم و مجاب شد، نتواند از عقیدهی باطلش فرار کند و برای او و غیر از او، بعد از این که اصطلاح تعریف شد، موضوع به وضوح روشن شود».