جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامواژهی نبی (از نگاه دین) یعنی کسی که از طریق آسمان، از اخبار مطلع است. کلمه نبی در اصل از «نبأ» یعنی «خبر» گرفته شده است، نه از «نبا» به معنی «آشکار شدن و ارتفاع یافتن». در واقع خود «نبأ» نیز از «نبا» اقتباس یافته است. «نبأ» یعنی غیبی که آشکار و مرتفع گشته است تا مردم آن را مشاهده کنند؛ غیبی که قبلاً مستور و مجهول بود و اکنون شناخته شده است.
اخبار آسمانی از طرق مختلفی به انسان میرسد، اگر چه همهی آنها به یک اصل باز میگردد: ممکن است خداوند سبحان و تعالی به صورت مستقیم از پس پرده یا حجاب با انسان سخن بگوید، یا آنچه را که بخواهد به آدمی وحی کند، یا آنچه را که اراده فرماید در صفحهی وجود انسان بنویسد و یا فرشتگانی بفرستد تا به طور مستقیم با انسان تکلم نمایند و یا هر آنچه را که مشیّت و خواست حضرت حق است را در صفحهی وجودش بنگارند.
خداوند متعال میفرماید: «هیچ بشری شایستگی ندارد که خداوند با او سخن بگوید مگر به وسیلهی وحی، یا از آن سوی حجاب (پرده)، یا فرشتهای بفرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحی کند. به درستی که او بلند مرتبه و حکیم است»[16].
اما شیوهی این کلام، وحی یا نوشتن گاهی به صورت رؤیا دیدن و گاهی به صورت مکاشفه در بیداری است.
میگویم مکاشفه؛ زیرا عالم ارواح، متفاوت با عالم جسمانی است و اگر انسان بخواهد از عالم ارواح مطلع شود و به آن اتصال یابد، باید حجاب این عالم جسمانی از او کنار برود (کشف شود).
لازم نیست که تمام نبیها حتماً از جانب خدای متعال فرستاده شده باشند[18] بلکه چه بسا در یک زمان بیش از یک نبی وجود داشته است؛ ولی حضرت باری تعالی یکی از آنها را میفرستد و او را حجت بر آنها و دیگر انسانها قرار میدهد. مسلماً شخصی که خداوند او را از بین آنها برگزیده، برترین ایشان است؛ خدای سبحان او را عصمت میبخشد و به فضل خویش، به آنچه از عالم غیب نیاز دارد آگاه میسازد.
«او است دانای غیب، و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمیسازد، مگر بر آن فرستادهای که از او خوشنود باشد که برای او از پیش روی و پشت سرش نگهبانی میگمارد»[20].
آنها، همان فرشتگانی هستند که خداوند آنها را برای این پیامبر مرسَل، مُسخّر میفرماید:
«آدمی را فرشتگانی است که پیاپی به امر خدا از رو به رو و پشت سرش میآیند و نگهبانیش میکنند»[22].
فرشتگان، رو به رو و پشت سرش قرار میگیرند تا به امر خداوند سبحان او را از شرّ شیاطین انس و جن، و از القائات و سخنان باطلشان محفوظ بدارند. این نگهبانی فرشتگان، مانع از مداخله یا القائات شیاطین در پیام آسمانی به هنگام نزول آن به این عالم پَست جسمانی میشود، و به این ترتیب پیام آسمانی صحیح و سالم و به دور از شبهه و القا شیطان به پیامبر مرسل میرسد:
«نه از پیش روی، باطل به او راه یابد و نه از پشت سر. نازل شده از جانب خداوندی حکیم و ستوده است»[25]،
«ما قرآن را خود نازل نمودیم و خود نگهبانش هستیم»[26].
اما آن دسته از انبیا یا کسانی که در یک مقطع زمانی به مقام نبوّت دست یافتند، یعنی کسانی که به اذن خداوند سبحان پس از به جا آوردن طاعت و عبادت خدای متعال و ارتقا به ملکوت آسمانها در یک دورهی زمانی، به اخبار آسمان دست یافتند، نیز جزو کسانی هستند که در امتحانی که به واسطهی پیامبر فرستاده شده برای آنها و دیگران ترتیب داده شده است، شرکت داده میشوند. قاعدتاً امتحان برای این دسته باید آسانتر باشد زیرا خدای سبحان، ایشان را در مرتبهای بالاتر به فرستاده شدن پیامبرش آگاهی عطا فرموده است ولی به هر حال باید برای امتحان، مقدار کمی جهل برای آنها باقی بماند تا ایمان آنها در مرتبه و مقامی معین، براساس ایمان به غیب باشد:
«الف لام میم * این است همان کتابی که در آن هیچ شکی نیست، پرهیزگاران را راهنما است * کسانی که به غیب ایمان میآورند و نماز را به پا میدارند و از آنچه روزیشان دادهایم، انفاق میکنند»[28].
البته این تمایزی که آنها از دیگر مردمان دارند، حقی است برای ایشان چرا که این عده، به دلیل طاعات و عبادات پیشین خود از دیگران متمایز هستند؛ ولی اگر کسی از ایشان به دلیل حسد و انانیّت (خودبینی)، کفر پیشه کند در «هاویهی جحیم» (جهنّم) سقوط مینماید؛ همان طور که این قضیه برای بلعم بن باعورا اتفاق افتاد. وی از برخی اخبار آسمان آگاهی داشت و هر چند از جانب خداوند، رسالت حضرت موسی (ع) را میدانست ولی نسبت به آن کفر ورزید و شبهات را عذری برای بیگناهی خود دانست که باعث شد به هاویهی جحیم سقوط کند و طاعت و عبادت پیشین او سودی به حالش نداشت؛ همان طور وقتی که ابلیس (لعنت الله) به آدم (ع) که پیامبری مرسَل بود کفر ورزید، طاعات و عبادات پیشین او کمکی به وی نکرد و به این ترتیب از جمله زشتترین مخلوقات خداوند گردید، حال آن که پیشتر، طاووس فرشتگان به شمار میرفت. در برخی از روایتها چنین آمده است که ابن باعورا (بلعم باعورا) اسم اعظم را میدانسته و زیر عرش را میدیده است.
از امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود: «به بلعم باعورا اسم اعظم داده شده بود، او دعا میکرد و به وسیلهی آن، مستجاب میشد. بلعم به فرعون[30] متمایل گشت. هنگامی که فرعون برای دستگیری موسی و یارانش در طلب ایشان میگشت، به بلعم گفت: از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد. بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جست و جوی موسی برود. الاغش از راه رفتن امتناع کرد. بلعم شروع به زدن آن حیوان کرد. خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: وای بر تو! برای چه مرا میزنی؟! آیا میخواهی با تو بیایم تا تو بر موسی، پیغمبر خدا، و مردمی باایمان نفرین کنی؟! (بلعم) آن قدر آن حیوان را زد تا کُشت و همان جا اسم اعظم از زبانش برداشته شد. قرآن دربارهاش فرموده:
«و او از آن علم عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرهی گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن (علم) که به او داده بودیم به آسمانش میبردیم، ولی او در زمین ماند و از پی هوای خویش رفت. مَثَل او چون مَثَل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آورد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آورد»[31].
و این مثلی است که خداوند زده است. سپس حضرت فرمود: «از چهارپایان فقط سه تا وارد بهشت میشوند: الاغ بلعم، سگ اصحاب کهف و یک گرگ. ماجرای گرگ آن است که پادشاه ستمگری، مرد پاسبانی را برای آزار و شکنجهی گروهی از مؤمنان مأمور کرده بود. آن پاسبان پسری داشت که بسیار به وی علاقهمند بود. آن گرگ آمد و فرزند او را خورد. پاسبان اندوهگین شد و خداوند آن گرگ را به این جهت که پاسبان را اندوهگین کرده بود، وارد بهشت میسازد».[33]
خداوند در قرآن از بلعم ابن باعورا یاد میکند و بیان میدارد که او چگونه پس از آن که به مقام نبوّت رسید و در حالی که زیر عرش را میدید و از اسم اعظم برخوردار بود، به دلیل حسدورزی و تکبر نسبت به موسی (ع)، مانند سگی شد که به دنبال منیّت و هوای نفس خود له له میزد:
«خبر آن مرد را برایشان بخوان که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم و او از آن (علم) عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرهی گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن (علم) به آسمانش میبردیم، ولی او در زمین ماند و در پی هوای خویش رفت. مَثَل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آورد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آورد. مَثَل آنان که آیات را دروغ انگاشتند نیز چنین است. قصّه را بگوی، شاید به اندیشه فرو روند»[35].
* * *
[15]- الشورى:51.
[16] - شوری: 51
[17]- كما قدّمت إنّ النبي هو الذي يعرف بعض أخبار السماء فيطلعه الله على الحق وبعض الغيب بالرؤيا أو الكشف، وليس المراد هنا النبي المرسل المعصوم. (منه (ع)).
[18] - پیشتر گذشت که نبی، کسی است که برخی از اخبار آسمانی را میداند و میشناسد، و خداوند به وسیلهی مکاشفه یا رؤیا، او را به حق و برخی اخبار غیبی مطلع میفرماید. (از او (ع))
[19]- الجن: 26 - 27.
[20] - جن: 26 و 27
[21]- الرعد: 11.
[22] - رعد: 11
[23]- فصلت: 42.
[24]- الحجر: 9 .
[25] - فصلت: 42
[26] - حجر: 9
[27]- البقرة: 1 - 3.
[28] - بقره: 1 - 3
[29]- طاغية آخر غير فرعون مصر. (منه (ع)).
[30] - وی طاغوت دیگری غیر از فرعون مصر است (از او (ع))
[31] - اعراف: 175 و 176 (مترجم)
[32]- تفسير القمي: ج1 ص248، تفسير نور الثقلين: ج1 ص716، قصص الأنبياء للجزائري: ص352.
[33] - تفسیر قمی: ج 1- ص 248؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1- ص 716؛ قصص انبیا جزایری: ص 352
[34]- الأعراف: 175 - 176.
[35] - اعراف: 175 و 6