جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامفراموشی
ابتدا باید بدانیم حافظه و اطلاعات در انسان چگونه است تا پس از آن بتوانیم آنچه بر حافظه اثرگذار میشود، یعنی فراموشی یا غفلت از همه یا از برخی از آن را بازشناسیم.
اطلاعات و دادههایی که انسان دارد، برخی از آن از این عالم جسمانی و به عنوان مثال از چشم و گوش سرچشمه میگیرد، و پارهای از آن، از ملکوت اعلی میآید. مثال اطلاعاتی که از ملکوت اعلی نشأت میگیرد، وحی بر انبیا(ع) و رؤیای صادقه است.
این اطلاعات بر صفحهی وجودی انسان یا جایی که میتوان آن را محل حافظه یا محل اطلاعات نام نهاد، اثر و نقشی بر جای میگذارد. برخلاف تصور بسیاری از مردم، این محل در نفس انسانی (روح) قرار دارد، نه در مغز. عملکرد مغز مانند دستگاه نمابر یا تلفن است و محل نگهداری دایمی اطلاعات نیست بلکه ابزاری برای انتقال دادهها از و یا به وجود انسان در این عالم جسمانی به شمار میرود.
تا زمانی که انسان در این دنیا به سر میبرد، این دانستنیها مدام در حال افزایش است. به عنوان مثال آنچه چشم شما میبیند و درک میکند و آنچه گوش شما میشنود و درمییابد و آنچه مطالعه میکنی، همگی دادههای انباشته شدهای در نفس انسانی است. یادآوری و به خاطر آوردن عبارت است از استخراج این اطلاعات و حاضر ساختن آن در انسان در این عالم، هر گاه که وی اراده کند.
اما موارد متعددی بر این یادآوری یا واکشی اطلاعات و استخراج آنها از حافظه مؤثر است:
اول: حجم اطلاعات. تاثیر مقدار اطلاعات بر به خاطر آوردن مطالب، موضوعی است که در وقایع زندگی روزمرهای که با آنها سر و کار داریم روشن است؛ به عنوان مثال توانایی کودک در بهخاطرسپاری، بسیار بیشتر از افراد بزرگسال است. به حافظه سپردن هم چیزی نیست جز به یاد آوردن اطلاعات. دلیل توانایی بیشتر کودک در به یادآوردن مطالب، این است که حافظهی وی در ابتدای به یادآوری، تقریباً خالی از اطلاعات است و درنتیجه حجم اطلاعات انباشته شده برای او به مرور زمان در ابتدا تحت کنترل است ، به طوری که تفکیک اطلاعات و دسترسی به آن آسان میباشد، برخلاف فرد بزرگسال که به دلیل تراکم زیاد معلومات و انباشته شدن اطلاعات در حافظه، به سختی میتواند بر آنها تسلط و اشراف داشته باشد. برای توضیح بیشتر موضوع: فرض کن شما چیزی داری که در جستوجوی آن هستی. اگر از میان ده چیز دنبال آن شیء بگردی، راحتتر و آسانتر میتوانی آن را بیابی، در قیاس با وقتی که آن چیز را در میان صد چیز دیگر دنبال کنی.
دوم: کیفیت یا نوع اطلاعات. دادههای آسان و ساده، همسان دادههای پیچیده و مرکب نیستند. دادههای گروه دوم، ممکن است به دلیل عدم ادراک کلی و کامل از آنها، به صورت غیرمنظم و تصادفی در حافظه جای داده شود و درنتیجه یادآوری آنها به صورت صحیح یا با تمام جزئیات و لوازمشان دشوار باشد. حتی اگر این نوع دادهها درک و فهمیده شود و به گونهای منظم و دقیق جاسازی گردد، باز هم به خاطر آوردن آنها سختتر از یادآوری دادههای ساده است زیرا به یاد آوردن آنها نیازمند به خاطر آوردن تمام اجزای آن است.
سوم: جسم یا جسد، که حجاب و پوششی است که بر قوهی یادآوری انسان تاثیرگذار است و به مثابه پردهای بر روی اطلاعات میباشد. هر چه توجه به رفع نیازهای آن و طرد چیزهای ناسازگار با آن بیشتر گردد، این حجاب ضخیمتر میگردد و هرچه از آن غافل شویم و روی اطلاعات متمرکز شویم، مانند پردهی نازکتری خواهد شد؛ اما هر قدر انسان (از آن) غفلت ورزد، باز هم حجابی باقی میماند که از آن چارهای نیست و اثرگذار است مانند خوردن و آشامیدن برای رفع نیازهای جسمانی.
چهارم: نور و ظلمت در نفس آدمی. هر چه نور بیشتر شود، قدرت به یادآوری انسان فزونی میگیرد و هر چه این نور کم گشته و ظلمت بیشتر شود، قوهی فراخوانی دادهها کاهش مییابد. بنابراین از یک نبیّ پاک مانند یوشع(ع)آیا انتظاری جز این داریم که آن حضرت خود را به قصور و کوتاهی متهم نماید؟ «(گفت: آیا به یاد داری آنگاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم من ماهی را فراموش کردم؟ و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم)» ، یا همان ظلمت.
پنجم: مغز؛ از این جهت که دستگاه انتقال (دادهها) به این عالم و از این عالم است. تاثیرگذاری مغز بر حافظه و به یادآوردن مطالب بسیار زیاد است. به عنوان مثال حرکت صحیح خون در مغز و رسیدن غذای مناسب به آن، کارآمدیاش را ارتقا میبخشد، و بروز مشکل و نقص و یا بیماری در آن، ممکن است فقدان توانایی بهیادآوری دادهها را به طور کلی یا جزئی و به طور مقطعی یا دایمی به دنبال داشته باشد.
در اینجا نکتهای وجود دارد که باید به آن توجه نمود؛ یک داده (اطلاعات)، چیزی است که با عملی حاصل شده باشد یعنی انسان هدف کسب آن را داشته باشد نه به عنوان مثال به طور اتفاقی بدون این که قصد شنیدن داشته باشد، به گوشش خورده باشد و یا چیزی را بدون این که به آن توجه کرده باشد، شنیده باشد مثل این که انسان از مکانی عبور میکند و نگاهش میکند اما تلاشی برای به خاطرسپاری آنچه دیده است از خود نشان نمیدهد؛ در چنین مواردی در یادآوری، به یاد آورده نمیشود زیرا اصلاً دادهای کسب شدهای که با هدف به خاطرسپاری کسب شده باشد یا دادهای که گفته شود شخص از آن غفلت کرده چون فراموشش نموده است، وجود ندارد. مواردی که اشاره نمودم، رابطهی سلبی یا ایجابی مستقیمی بر حافظه دارد ولی به طور معمول برای یک شخص معین، دارای میزان تاثیرگذاری یکسان، نمیباشد:
مثلاً در یک انسان میتواند چندین مورد، یک جا جمع شود: ممکن است به بدنش توجه فراوانی نشان دهد که این موضوع بر توانایی او در کسب اطلاعات از ملکوت تاثیر منفی بر جای میگذارد، چه برسد به یادآوری آن در آینده. در حالی که افزایش نور در صفحهی وجودی انسان بر توانایی آدمی در به دست آوردن اطلاعات علاوه بر به خاطر آوردن آنها، تاثیر مثبتی بر جای میگذارد. همچنین مقدار این مشغولیت (به جسم) و مقدار این نور، در معادلهی به خاطرآوری کاملاً دخیل میباشد[81].
از این رو، مسألهی به یادآوری دادهها عبارت است از یک معادله که در آن چندین متغیر نقشآفرینی میکند. پنج مورد گفته شده در بالا، از جملهی این متغیرها میباشند. بسیار دشوار و بلکه غیرممکن است که با دانستن مقدار واقعی یا تقریبی یک یا دو تا از این متغیرها، بخواهیم خروجی این معادله را بدانیم و بفهمیم. برای کسب نتیجهی نهایی، باید مقدار تمام متغیرها را بدانیم؛ به عبارت دیگر، نمیتوانیم در خصوص یک مؤمن درستکار فقط به این دلیل که میدانیم او مؤمنی درستکار است، قاطعانه حکم کنیم که وی از حافظهی بسیار قدرتمندی برخوردار است؛ یا در مورد فرد غیرمؤمن تبهکار فقط به این دلیل که از مؤمن نبودن او اطلاع داریم، حکم برانیم که وی حافظهی کندی دارد. ممکن است فردی، مؤمن نباشد و مقدار متغیر مربوط به نور او مثلاً پنج درصد باشد ولی مقدار دیگر متغیرهای وی، برای فراخوانی و یادآوری اطلاعات در حد عالی باشد. به این ترتیب این انسان غیرمؤمن، در معادلهی یادآوری، از ارزش بالایی بهرهمند خواهد بود و با وجود این که مؤمن نیست، در به یادآوری مطالب از قدرت بسیار زیادی برخوردار میباشد.
موضوع مهمی که حتماً باید به آن توجه داشته باشیم و آن را به خوبی درک کنیم این است که در این معادله، امکان ندارد یک مخلوق بتواند به مقدار تمام و کامل دست یابد، به گونهای که قدرت حافظهی وی صد در صد شود. این به آن علت است که هیچ مخلوقی قادر نیست در همهی متغیرها به مقدار صد در صد دست یابد. به عنوان مثال اگر مقدار متغیر نور فرضاً به صد در صد برسد، بدین معنا است که این مخلوق، نوری است که ظلمت در آن راه ندارد و چنین چیزی محال است زیرا نور بدون ظلمت، فقط خدای سبحان و متعال است[83].
به این ترتیب روشن شد که مخلوقی که بتواند در معادلهی حافظه به صد در صد برسد، به گونهای که بتوان حافظهی او را تمام و کمال توصیف نمود و درنتیجه فراموشی و غفلت وی برابر با صفر گردد یعنی وی نه فراموش کند و نه غفلت نماید، وجود ندارد. امکان ندارد خداوند سبحان مخلوقی بیافریند که حافظهاش صد در صد و فراموشی و غفلتش صفر باشد. نه به این علت که خداوند قادر به انجام این کار نیست و اینجا موضوع به قدرت خداوند برنمیگردد بلکه از آن رو که چنین چیزی امکان ندارد و در صورت امکان، معنای تعدد لاهوت مطلق میباشد؛ خداوند بسی برتر و والاتر است (تعالی الله علواً کبیراً).
* * *
[80]- ومثاله: عبد مؤمن صالح عابد ولكنه يملأ بطنه بالطعام في بعض الأحيان ... فالنور الذي حصله من الإيمان والصلاح والعبادة يؤثر إيجاباً، وأيضاً كلما زادت العبادة مثلاً زاد النور فالمسألة ليست ثابتة عند حد معين ... بينما كونه يملأ بطنه بالطعام في بعض الأحيان يؤثر سلباً على التذكر، وكلما زادت تلك الأوقات التي تكون فيها بطنه ممتلئة زاد التأثير السلبي، وكلما زاد قدر الملء لبطنه زاد الأثر السلبي أيضاً.
[81] - مثال آن: بندهی مؤمن صالح عابدی که گاهی شکم خود را از غذا پر ميکند.... نور حاصل از ايمان و صالح بودن وعبادتش بر او تاثیر مثبت برجای میگذارد و هرچه عبادتش زیادتر شود، نورش نیز زیادتر میشود اما این مسأله حد ثابت و معینی ندار.... در این بین، هنگامی که شکمش را از غذا پر میکند، تاثیر منفی بر یادآوری ایجاد میکند و هر چه تعداد موارد پر کردن شکم افزایش یابد، تاثیر منفی آن نیز بیشتر میگردد و هرچه مقدار پر شدن شکم نیز افزایش یابد، اثر منفی آن نیز بیشتر میگردد.
[82]- عن أبي عبد الله (ع) قال: ( إن الله علم لا جهل فيه ، حياة لا موت فيه ، نور لا ظلمة فيه ) وعن يونس بن عبد الرحمن: قال قلت لأبى الحسن الرضا (ع): روينا أن الله علم لا جهل فيه ، حياة لا موت فيه ، نور لا ظلمة فيه ، قال (ع) : ( كذلك هو ) التوحيد - الشيخ الصدوق: ص 137.
[83] - از ابو عبدالله امام جعفر صادق ع: «خداوند علمی است که جهل ندارد، حیاتی است که مرگ ندارد، نوری است که ظلمتی ندارد». یونس بن عبدالرحمان میگوید: به ابو الحسن امام رضاg گفتم: برای ما روایت شده است که خداوند علمی است که جهل ندارد، حیاتی است که مرگ ندارد و نوری است که ظلمتی ندارد. فرمود: «همینطور است». توحید صدوق: ص 137.