جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماحکام:
احکام، مجموعهی تشریعهایی است که پیامبران و فرستادگان از سوی خداوند سبحان آورده و بندگان مکلّف به اجرای آنها بودهاند و چه بسا برخی از آنها منسوخ شده، یا با گذشت زمان مطابق با علمِ حکیمِ خبیر با توجه به آنچه به صلاح بندگان و سرزمینها در هر زمانی بوده است، تشریعات و قوانین جدیدی به آن افزون شده باشد. هیچ نسخ کردن، تغییر یا افزون کردنی صحیح نمیباشد مگر با بعثت إنذار دهندهی معصوم که از طرف خداوند صحبت و به فرمان او عمل میکند، و هر کس که جز این راهی در پیش گیرد، به گمراهی دور و درازی گرفتار شده است. اگر به شریعتهای آسمانی و احکام الهی نظر بیفکنیم، این انطباق آنها خواهیم دید؛ اینکه تنها همین احکام و تشریعات به صلاح درآورندهی ارواح، بدنها، سرزمینها و اقتصاد میباشند، و هر کسی غیر از آن معصومانی که از سوی خداوند سخن میگویند، از جانب خود تشریعی وضع یا تغییری ایجاد کند یا نَسخی آورد یا زیادتی در شریعت انجام دهد، در واقع مدعی است که او خداوندگار است و خلایق باید او را بپرستند؛ هر چند در گفتار به چنین چیزی تصریح نکرده باشد. قرآن تصریح میفرماید که یهود، اَحبار و راهبان خود را به جای خداوند عبادت میکردند؛ چرا که آنها حلال را برای مردم حرام و حرام را برایشان حلال میکردند و مردم نیز آنها را اطاعت مینمودند. از ابو جعفر امام محمد باقر (ع) در تفسیر سخن حق تعالی (آنها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند)[98] روایت شده است که فرمود: «آنها از احبار و راهبانشان اطاعت و به گفتارشان عمل مینمودند و به آنچه آنها را فرمان میدادند، عمل و به آنچه آنها دعوتشان میکردند، دیندار شدند؛ پس به واسطهی آنکه از ایشان اطاعت میکردند و آنچه خداوند فرمان داده بود و کتابها و رسولانش را به کناری افکنده بودند، آنها را به پروردگاری گرفتند و هر آنچه احبار و راهبان فرمانشان میدادند پیروی و اطاعتشان میکردند و خداوند را نافرمانی مینمودند. این موضوع فقط به این دلیل در کتاب ما یاد شده است که از آنها پند گیریم....»[99].
بنابراین هر عقیدهای که انسان به آن اعتقاد دارد، اگر آن را از معصومی که آن را از سوی خداوند آورده، نگرفته باشد، عبادت و پرستشی غیر از خداوند محسوب میگردد، و هر حکم شرعی که انسان به آن پایبند باشد، اگر از معصومی که آن را از جانب خداوند آورده، نباشد، پرستش و عبادتی برای آن شخص فتوا دهنده و قانونگذار میباشد؛ زیرا به این ترتیب وی ادعای الوهیت نموده است؛ در حالی که معصومین از خود چیزی نمیگویند و صرفاً نقل کنندهی حکم شرعی از طرف خداوند میباشند.
امام صادق (ع) در نامهی مشهورش خطاب به شیعیان میفرماید: «اى گروه رحمت شدهی رستگار! خداوند خیرى را که به شما عنایت فرموده به کمال رسانیده است، و بدانید که نه در علم خدا و نه در فرمانش چنین نیست که یکى از مخلوقاتش حکم دین را به هوا و هوس یا با نظر شخصی یا با قیاس کردنها دریافت کند. خداوند قرآن را فرو فرستاد و بیان هر چیز را در آن قرار داد، و براى قرآن و آموختن آن گروهى شایسته مشخص فرمود. آنان که اهل علم قرآن که خداوند آن علم را به آنان سپرده است، میباشند، نمیتوانند براساس هوا و هوس، و رأی و نظر خود و یا براساس قیاسها، آن را تفسیر کنند؛ چرا که خداوند با آنچه از علمش که مخصوصشان کرده، و آنها را در جایگاهی از کرامت که خداوند به ایشان ارزانی داده، قرار داده است، آنها را از چنین عملی بینیاز فرموده است. اینها همان اهل ذکری مىباشند که خدا به این امّت فرمان داده است تا از آنها بپرسند؛ همان کسانی هستند که هر که از آنها پرسد ـبا توجه اینکه در علم خداوند چنین مقرر شده که باید آنها را تصدیق و از آنها پیروى کندـ او را هدایت و ارشاد مینمایند و از علم قرآن آنچه به اذن خداوند او را به خداوند و به سوی تمامیِ راههای حق و حقیقت هدایت میکند، به او عطا مینمایند. اینان همانهایی هستند که نباید از آنها و از پرسیدن از ایشان و از علمى که خداوند آنها را به آن گرامى داشته و نزد آنها سپرده است، روی گردانید. آگاه باشید کسانی هستند که در علم الهی دربارهشان در ریشهی خلقت و سایهسار آن نوشته شده نگونبخت؛ اینان همانهایی هستند که از پرسیدن از اهل ذکر و از آنها که خداوند علم قرآن را به ایشان بخشیده و نزد آنها نهاده و پرسیدن از ایشان را واجب گردانیده است، روىگردانند. اینان همانهایى هستند که به دلخواه و رأى و نظر خود و براساس قیاسها تفسیر میکنند تا آنجا که شیطان به درون آنها راه مىیابد؛ چرا که آنان کسانی که در علم قرآن در نظر خداوند مؤمن میباشند را کافر، و کسانی که در علم قرآن در نظر خداوند گمراه میباشند را مؤمن قلمداد کردهاند؛ تا آنجا که بسیارى از امور حلالی که خداوند حلا فرموده را حرام، و بسیارى از اموری را که حرام فرموده، حلال کردهاند.
این اصل میوهی هوى و هوس ایشان میباشد و حال آنکه رسول خدا (ص) پیش از وفاتش از آنها عهد و پیمان گرفت؛ اما آنها گفتند: پس از آنکه خداوند عزّوجلّ فرستادهاش را قبض روح نمود ما میتوانیم به آنچه رأی و نظر مردم بر آن اتفاق دارد عمل کنیم؛ پس از اینکه خداوند، فرستادهاش (ص) را برگرفت و پس از عهد او (ص) که از ما ستانید و ما را به آن فرمان داد؛ درست خلاف خواست خداوند و پیامبرش (ص)! هیچ کس بر خدا جسورتر و در گمراهى آشکارتری از آن کس نیست که چنین روش را در پیش بگیرد در حالی که چنین پندارد که این کار براى او روا است.
به خدا سوگند حق خداوند بر خَلقش این است که او را در زمان زندگانى محمّد و پس از مرگ او (ص) فرمانش برند و پیروىاش نمایند. آیا این دشمنان خدا میتوانند چنین تصور کنند که کسی که به وسیلهی محمد (ص) اسلام آورده و از اصحاب او بوده، براساس سخن و رأی و نظر و قیاسهایش عمل کند؟ اگر بگوید: «آرى» بر خدا دروغ بسته و در گمراهى ژرف و عمیقی گرفتار آمده، و اگر بگوید: «نه، هیچ کس نباید براساس رأى و دلخواه و قیاسهای خود عمل کند»، علیه خویشتن دلیل آوری کرده و او از آن جمله است که میپندارد پس از مرگ رسول خدا (ص)، خداوند اطاعت و پیروى مىشود و حال آنکه خداوند که سخنش حق میباشد، مىفرماید: (جز اين نيست که محمد، فرستادهای است که پيش از او فرستادگانی ديگر بودهاند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما به آيين پيشين خود بازمیگرديد؟ هر کس که به عقب بازگردد هيچ زيانی به خدا نخواهد رسانيد و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد)[102] ؛ این از آن رو است که بدانید خداوند در زمان زندگانی محمد (ص) و پس از اینکه خداوند محمد (ص) را برمیگیرد، اطاعت میشود و از فرمانش پیروى مىشود؛ همان گونه که هیچ کس از مردم در زمان زندگانی محمّد (ص) نمىتوانست براساس خواسته و رأى و نظر و قیاسهایش مخالفتی با دستور محمّد (ص) نماید، پس از محمد (ص) نیز هیچ یک از مردمان حق ندارد براساس خواست و نظر و قیاسهای خود عمل کند»[103].
حال اگر ائمه (علیهم السلام) با تمامیِ عقل و علمشان به محکم و متشابه قرآن، و تنزیل و تأویل آن، اجازه فتوا دادن ندارند و تنها نقل کنندهای از خداوند و پیامبرش (ص) میباشند، چگونه غیر از ایشان با وجود نقصان عقلشان و جهل و نادانیشان به محکم و متشابه و تنزیل و تأویل قرآن، شایسهی چنین چیزی میباشد؟!
امام صادق (ع) به ابو حنیفه وقتی بر ایشان (ع) وارد شد میفرماید: «ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، میشناسی و ناسخ و منسوخش را میدانی؟». گفت: آری. امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما (ص)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا میکنی ـکه هرگز نیستیـ مرا خبر ده....»[105].
* * *
التوبة : 31.
[97]- تفسير القمي: ج1 ص289، بحار الأنوار: ج9 ص212.
[98] - توبه: 31.
[99] - تفسیر قمی: ج 1 ص 289 ؛ بحار الانوار: ج 9 ص 212.
[100]- آل عمران : 144.
[101]- الكافي: ج8 ص5 - 6، وسائل الشيعة: ج27 ص37، بحار الأنوار: ج75 ص213.
[102] - آل عمران: 144.
[103] - کافی: ج 8 ص 5 و 6 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 37 ؛ بحار الانوار: ج 75 ص 213.
[104]- علل الشرائع: ج1 ص90، وسائل الشيعة: ج27 ص48.
[105] - علل الشرایع: ج 1 ص 90 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 48.