جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامدر این ملاقات، عصمت موسی(ع)چه میشود؟
عصمت عبارت است از: پناه جستن به خداوند از محرمات الهی. یک جهت عصمت از طرف بنده است که همان «اخلاص» و جهت دیگر آن از سوی خدای سبحان، یعنی «توفیق» میباشد.
در فطرت تمام انسانها قابلیت برخورداری از عصمت به ودیعه گذاشته شده است. آنچه حجج الهی(ع) به آن ممتاز میشوند، مقدار اخلاص آنها است. آنها به درجهای از اخلاص برای خداوند سبحان و تعالی رسیدهاند که توفیقِ بر آنها نازل میشود و برای آنها دژی مستحکم میشود که ایشان را از محارم الهی محافظت میکند. همچنین حجج الهی از این امتیاز و خصوصیت برخوردارند که کسی که حقایق را میشناسد، از فرجام هر انسانی باخبر است و میداند عاقبت او به کجا میکشد، بر عصمت آنها نص نازل فرموده و اطاعت از آنها را واجب برشمرده است؛ زیرا آنها مردم را وارد گمراهی نمیکنند و از هدایت خارج نمیگردانند.
موسی(ع)فرستادهای از پیامبران اولو العزم است.
موسی(ع)نبی فرستاده شده از جانب خداوند است، معصوم بوده و بر عصمت او نصّ وارد شده است.
با این حال، باریتعالی او را فرمان میدهد که از عبد صالح پیروی کند و با او مخالفت ننماید. موسی(ع)نیز خود، تعهد میکند که از فرمانهای عبد صالح سرپیچی نکند: «(گفت: اگر خدا بخواهد، مرا صابر خواهی یافت آن چنان که در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم)» ؛ اما وی خُلف وعده کرد و با عبد صالح از درِِ مخالفت و اعتراض وارد شد.
اگر این مخالفت فقط یک بار و تنها در یک مرحله صورت میگرفت، میشد آن را ساده و آسان انگاشت؛ ولی موسی(ع)در تمام امتحانات و آزمایشها که سه بار بود، بنای مخالفت گذاشت و در هر سه مورد، راه اعتراض پیمود. یعنی موسی(ع)از دستور خداوند سرپیچی کرده است. اگر این سخن که موسی مستقیماً دست به نافرمانی زد را ناپسند میشمارید، میتوان گفت که وی (حداقل) تعهد خودش را نقض کرد و چنین چیزی قطعاً در اینجا و در چنین موقعیتی، ناقض و نفیکنندهی عصمت به شمار میرود.
با توجه به این موضعگیری، و نیز از این سفر و آنچه در آن به دست آمد، ما:
معنای عصمت را به روشنی درمییابیم
و نیز میفهمیم که عصمت دارای مراتب و درجاتی است.
همچنین درمییابیم که عصمت در حجج الهی که بر عصمت آنها نصّ وارد شده است، دارای کمینه و حدّ پایینی است که تجاوز از آن ممکن نمیباشد. این حدّ همانی است که با آن، شرط نصّ عصمت بر آنها برقرار میگردد و با این شرط، آنها مردم را از هدایت خارج نمیکنند و در باطل وارد نمیسازند.
و نیز میفهمیم که معصوم(ع)اگر توسط فرد مافوقش مورد امتحان و آزمون قرار گیرد، در آن مرتبه و جایگاهی که به آن ارتقا نیافته است، معصوم نیست.
همچنین درمییابیم که این نقض عصمتِ معصوم در رتبهای که برتر از عصمت او است، در رتبهی پایینتر از آن، عصمت وی را نقض نمیکند.
و نیز پاسخ به (شبههی) معصیتی که برای حضرت آدم حاصل شد و این که چگونه این معصیت، ناقض و نافی عصمت او نیست را میفهمیم و درک میکنیم: «(آدم بر پروردگار خویش عصیان نمود و راه گم کرد)»[117] ؛ چرا که آزمایش وی در رتبهای بالاتر بود، تا بر او و غیر او روشن شود که وی را ثبات و پایداری در تصمیم نیست (لیس له عزم) و صاحب عزم و اراده، و خلیفهی واقعی خدا در زمینش، از نسل او است که حضرت محمد(ص) میباشد؛ خلیفهی حقیقی که مقصودِ نهایی، رسیدن به او است، محمد(ص) است نه آدم(ع)؛ منظور خلیفهی خداوندِ «ارسال کننده» (مرسِل) است نه خلیفهی خداوندِ «ارسال شده» (مرسَل)[118].
و نیز میفهمیم که اساس و پایهی عصمت معصوم، عبارت است از علم و معرفت؛ بنابراین عمصت معصوم به مقدار علم و معرفتی بستگی دارد که وی از آن بهرهمند و برخوردار میباشد. این علم و معرفت در حقیقت به همان دو مؤلّفهی «اخلاص» و «توفیق» بازمیگردد: « (بگو: ای پروردگار من، به علم من بیافزای)»[120] و از اینجا روشن میشود که شکست و ناکامی معصوم(ع)در مرتبهی بالاتر، به دلیل کوتاهی علمی و معرفتیِ او از احاطه بر آن مرتبه و جایگاه والا، ناشی میشود.
و نیز میفهمیم که چرا خداوند در این آیه، برخی معصومین را ستمکار خطاب کرده است: «(سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیده بودیم به میراث دادیم؛ بعضی بر خود ستم کردند و بعضی راه میانه را برگزیدند و بعضی به فرمان خدا در کارهای نیک پیشی گرفتند و این است بخشایش بزرگ)»[123]. کسانی که به «ظالم لنفسه» (ستمکنندگان بر خود) توصیف شدهاند، در زمرهی برگزیدگانی هستند که کتاب را به ارث برده و معصوماند. ستم آنها نسبت به خودشان، عبارت است از کوتاهی ایشان در ارتقای مقام، یا میتوان گفت سستی ورزیدن در اخلاص که جلوی توفیق در درجهی بالاتر را گرفته یا به طور خاص مانع از افاضهی علم و معرفت برای درجهی بالاتر شده است. مسلماً این کوتاهی، ستمگری به خویشتن است چرا که از دست دادن مقام بالا و زیانکاری در ارتقا به آن مقام میباشد. بنابراین برای معصومین(ع)، امتحان در آن جایگاه والا، همراه با شکست و ناکامی است[124].
همچنین میفهمیم که امتحان در مرتبهی بالاتر آن قدر که به شخصی که عمل بر او واقع شده است یعنی خود شخص دارای مرتبهی بالاتر و آن قدر که از علم و معرفت به او تعلق مییابد، مربوط میشود، به خود فعل یا عدم انجام آن بستگی ندارد. معصیت آدم(ع)،بیش از آن که مربوط به میوهی درخت باشد، متعلق به درخت و دست دراز کردن به آن بود؛ معصیت واقعی عبارت بود از درازدستی به درخت و نه خوردن میوهی آن: «(و به این درخت نزدیک نشوید، که به زمرهی ستمکاران درآیید)»[126]. این درخت، محمد و آل محمد(ع) است. در مورد موسی(ع)نیز اعتراض وی بر عالِم، خطایی بود که چند بار تکرار نمود؛ امتحان وی (صرفاً) در (انجام یاد عدم انجام) موارد سهگانه نبود بلکه اصل امتحان، خود عالِم بوده است: «قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا * وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا * قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا». در آیات به نیکویی تدبر کنید و در کلمهی «مَعِیَ» (با من) اندیشه نمایید؛ عالِم میگوید مادام که من همراه تو باشم، تو دچار غفلت میشوی و سرپرستی و رهبری من بر خودت را گردن نمینهی.
در حقیقت اعتراضات موسی(ع)جملگی اعتراضهایی بر رهبرِ لغزشناپذیری بوده که او خود میدانسته از جانب خدا است و از این رو، واکنشهای عالِم نسبت به موسی(ع) شدید و قاطع بوده است. اگر موضوع فقط به جهل موسی(ع)نسبت به اسباب منحصر میشد، موسی(ع) معذور میبود و دلیلی نداشت که با چنین شدت و حدتی با او برخورد شود.
اگر ما در آیات تدبر و تعمق کنیم، درمییابیم که عالِم، دلیل تاب نیاوردنِ موسی(ع)در برابر رفتارهای او را بیان میکند که عبارت بود از جهل موسی(ع)نسبت به عالِم و عدم معرفت نسبت به او زیرا وی برتر از موسی(ع)بود و مقامی والاتر از او داشت: «وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» یعنی تو نمیتوانی با من صبر پیشه کنی زیرا تو مرا نمیشناسی؛ نه آن گونه که برخی کسانی که این آیه را قرائت میکنند چنین پنداشتهاند که مراد آیه این است که موسی(ع)فقط نسبت به انگیزه و دلیل کارهای عالم جاهل بود. حال، بنگر که جواب موسی(ع)چه بود، و در آن نیک اندیشه کن: «قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا» و در این سخن موسی(ع)که «وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا» به دقت اندیشه نماییم؛ موضوع مربوط به خود عبد صالح است و نه کارهای او.
امتحان موسی(ع)مربوط به خود عبد صالح بود و نه کارهای او یعنی این امتحان، رونوشتی از امتحان نخست معروف بود که منظور، همان امتحان معروف فرشتگان و ابلیس با آدم(ع)است. این امتحانِ «سجده کردن» یک بار دیگر برای موسی(ع)تکرار شد. (البته) موسی(ع)بر خلاف ابلیس - لعنت الله - از سجده کردن استنکاف نورزید – و هرگز چنین نبود! - و نیز بر خلاف فرشتگان، قبل از سجود، اعتراض و چون و چرا به میان نیاورد بلکه وی به سجده اقدام نمود ولی سه بار سرش را از سجده بلند کرد؛ و میتوان گفت این سه بار هر یک متفاوت از دیگری بود؛ آخرین دفعه، خُردترین و کمترینِ آنها بود. کسی که این حقیقت را درک کند، میفهمد که بین موسی(ع)و فرشتگان تفاوتِ بسیار و عظیمی وجود دارد؛ موسی(ع)برتر از فرشتگان است و این موضوع در اینجا روشن است. فرشتگان قبل از این که برای آدم(ع)سجده کنند، با علم او مورد محاجّه قرار گرفتند، در حالی که موسی(ع)بدون پرسیدن سوالی، به سجده اقدام کرد: «قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا» و چرا چنین نباشد در حالی که که موسی(ع)، این طاهر مقدّس، پیامبری از پیامبران اولو العزم است و حالت او در مقام اطاعت، بدین گونه میباشد.
همچنین میفهمیم که امتحان فروتر به وسیلهی بالاتر امکانپذیر نمیباشد مگر با نزول بالاتر به فروتر و در واقع ارتقای فروتر به بالاتر بدون تغییر و تبدیل رتبهی اخلاص متعلق به او و عملش، غیرممکن است. بنابراین وقوع این امتحان فقط با نزولِ بالاتر بر فروتر، امکانپذیر میشود. صحنهی امتحان، همینجا است زیرا مخلوق یا انسان، به طور دایم چنین میپندارد که کسی که با او در عرصه، حضور دارد، همسطح با او و یا پایینتر از او است:
«(ما تو را جز انسانی همانند خویش نمیبینیم)»[128] ،
«(گفتند: شما جز مردمانی همانند ما نیستید)»[130] ،
«(و گفتند: آیا به دو انسان که همانند ما هستند ایمان بیاوریم؟)»[132] ،
«(تو نیز بشری همانند ما هستی، اگر راست میگویی نشانهای بیاور)»[134] ،
«(تو نیز بشری همانند ما هستی و میپنداریم که تو از دروغگویان هستی)»[136] ،
«(گفتند: شما انسانهایی همانند ما هستید و خدای رحمان هیچ چیز نفرستاده است و شما جز دروغ، نمیگویید)»[138].
آدمی به طور معمول، چنین باور ندارد که این فرد، برتر از او است، مگر این که چیزی ببیند که به روشنی این برتری را بر او ثابت کند، مانند عِلم. همین علم باعث شد که فرشتگان به فضل و برتری آدم اقرار کنند؛ یا ممکن است کار به جایی برسد که انسان خواهان چیزی شود که وی را بر تایید و تصدیق این برتری مجبور سازد؛ به همین دلیل است که جاهلان که بیشتر مردم را شامل میشوند، خواهان معجزاتی هستند که آنها را بر اعتقاد به افضل بودن رسولان(ع) مقهور و مجبور سازد تا از این طریق به فضل و برتری آنها ایمان آورند و به حق آنها در پیشوایی و رهبری، گردن نهند: «(تو نیز بشری همانند ما هستی، اگر راست میگویی نشانهای بیاور)».
تأکید میکنم که به طور کلی، پیامبران(ع) از فرشتگان برترند. البته فرشتگان همانند این جاهلان نیستند ولی ظلمتی که باعث شد فرشتگان بنای اعتراض و مخالفت بگذارند و نیز موجب شد این نادانها نسبت به رسولان(ع) کفر و انکار پیشه کنند، در پیامبران(ع) و در موسی(ع)نیز وجود دارد، ولی به مقدار بسیار ناچیز و اندک؛ که باعث شد موسی(ع)غفلت ورزد و اعتراض کند و چند لحظه بعد از آن پشیمان شود: «( گفت: اگر فراموش کردهام مرا بازخواست مکن و به این اندازه بر من سخت مگیر)». در این سخن موسی نیک تدبر کن: «وَلا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا»؛ یعنی موسی(ع)به عبد صالح میگوید: حال و روز من چنین است و تو آن را میدانی، پس مرا ترک مگو و این سفر را با من به پایان برسان تا بیشتر علمآموزی کنم. اما بعد از این، موسی(ع)دچار غفلت میشود و دوباره سوال میکند و چارهای نمیبیند جز این که متعهد شود که دیگر سوال نکند و چارهای جز اعتراف ندارد که او غفلت ورزید، شکست خورد و با عبد صالح تاب نیاورد: «(گفت: اگر از این پس از تو چیزی بپرسم، با من همراهی مکن، که از جانب من معذور باشی)». بنابراین در مرتبهی سوم، سخن موسی(ع)به شکل اعتراض یا سوال نبود بلکه رنگ و بوی پیشنهاد به خود گرفت: «.... (کاش در برابر این کار مزدی میخواستی)».
[115]- طه: 121.
[116]- ارجع إلى الملحق4 ، وأيضاً تجد في كتاب النبوة الخاتمة تفصيلاً.
[117] - طه: 121.
[118] - برای توضیح بیشتر به پیوست 4 و همچنین کتاب «نبوت خاتًِم» مراجعه نمایید.
[119]- طه: 114.
[120] - طه: 114.
[121]- فاطر: 32.
[122]- ارجع إلى الملحق5 ، وأيضاً في كتاب الجواب المنير ج2 والمتشابهات تجد تفصيلاً.
[123] - فاطر: 32.
[124] - برای توضیح بیشتر به پیوست 5 و همچنین به کتاب «جوابهای روشنگر بر بستر امواج جلد 2» و «متشابهات» مراجعه نمایید.
[125]- البقرة: 35، الأعراف: 19.
[126] - بقره: 35 ؛ اعراف: 19.
[127]- هود : 27.
[128] - هود: 27.
[129]- إبراهيم : 10.
[130] - ابراهیم: 10.
[131]- المؤمنون : 47.
[132] - مؤمنون: 47.
[133]- الشعراء : 154.
[134] - شعرا: 154
[135]- الشعراء : 186.
[136] - شعرا: 186.
[137]- يس : 15.
[138] - یس: 15.