جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامفصل سوم: کسانی که در انجام عقد ولایت[18] دارند
که دارای دو مبحث است:
مبحث اول: تعریف کسانی که در انجام عقد ولایت دارند
در عقد ازدواج هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد، مگر پدر، پدر بزرگ پدری، اجداد پدری، وصیّ([19]) و حاکم،([20]) و در تمام این موارد برای ولایت داشتن ایمان و عدالت شرط است.
در ولایت داشتن پدر بزرگ، زنده بودن پدر شرط نیست. پدر و پدر بزرگ پدری بر دختر کوچک ولایت دارند، حتی اگر بکارتش به دلیل نزدیکی یا چیز دیگری برطرف شده باشد، و دختر بعد از به بلوغ رسیدنش حق باطل کردن عقد را ندارد. به همین ترتیب اگر پدر یا پدربزرگ، پسر کوچک را به عقد کسی دربیاورند، آن عقد صحیح است و او بعد از بالغ شدن و به رشد رسیدن، حق باطل کردن آن عقد را ندارد.
پدر و پدر بزرگ (به شرط داشتن ایمان و عدالت) بر دختر بالغی که کمتر از هجده سال داشته باشد ولایت دارند، چه دختر باکره باشد یا نباشد؛ ولی بر دختر باکرۀ رشیده([21]) ولایت ندارند و دختر رشیده در عقد دایم یا موقّت بر خودش ولایت دارد.
اگر پدر یا پدر بزرگ، دختر رشیده را به عقد کسی دربیاورد، عقد تنها با رضایت دختر صحیح است؛ البته اینکه او خودش بدون اجازۀ ولیّ ازدواج کند مکروه میباشد.
اگر ولیّ، مانع ازدواج دختر بالغ شود، در صورتی که کسی باشد که همسنگ و مناسب برای ازدواج با او باشد و دختر نیز به او تمایل داشته باشد، جایز است که دختر بدون اجازۀ ولیّاش با او ازدواج کند، حتی اگر ولیّ راضی نباشد.
پدر و پدر بزرگ بر بیوۀ غیرباکرهای که بالغ و رشیده باشد و همچنین بر پسری که عاقل و بالغ است ولایت ندارند؛ و در تمام این موارد (دختر یا پسر، بالغ یا غیربالغ، باکره یا غیرباکره ...) اگر شخص مجنون باشد، پدر و پدر بزرگ بر او ولایت دارند، و اگر عاقل بشود حق باطل کردن آن عقد را ندارد.
مولی میتواند کنیز یا غلامش را به ازدواج دیگری دربیاورد ـکوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا مجنونـ و آنها حق انتخاب ندارند.
حاکمی که از سوی امام معیّن شده بر ناقص العقلی که به بلوغ رسیده یا کسی که بعد از بلوغ عقلش تباه شده است ـاگر ازدواج به صلاحش باشدـ ولایت دارد.
کسی که میّت او را برای اجرای وصیتهایش قرار داده است، ولایتی ندارد، حتی اگر وصیت کننده او را برای ازدواج مأمور کرده باشد. وصی با وجود ضرورت برای ازدواج میتواند مجنونی که بالغ شده است را به ازدواج دربیاورد.
کسی که به سبب تبذیر (اسراف و زیادهروی در خرج کردن) از سوی حاکم از انجام معامله منع شده است نمیتواند در غیر از حالت اضطرار ازدواج کند، و اگر ازدواج کند، آن عقد باطل است؛ و اگر مجبور به ازدواج شود، حاکم میتواند با انتخاب همسر یا بدون آن به او اجازۀ ازدواج بدهد؛ و اگر شخص (در حال اضطرار) قبل از اجازه گرفتن ازدواج کند، عقد صحیح است، ولی اگر بیشتر از مهر المثل([22]) را مهریۀ همسرش قرار داده باشد، آن مقدار اضافه اعتباری ندارد.
امام در ولایت داشتن بر پدر و پدربزرگ اولویت دارد. امام بر دختر و پسر کوچک، بالغ یا نابالغ، دختر و پسر رشید (بیش از 18 سال)، باکره یا غیرباکره ولایت دارد.
مبحث دوم: پیوستهای ولایت در ازدواج
چند مسئله:
اول: هنگامی که دختر بالغ و رشیده (بیش از 18 سال) شخصی را وکیل کند که او را به عقد کسی دربیاورد و کسی را مشخص نکند، او نمیتواند دختر را به عقد خودش دربیاورد مگر با اجازۀ دختر؛ و اگر پدربزرگ، دختر را به عقد نوۀ پسریِ دیگرش دربیاورد، یا پدر او را به عقد موکّلش دربیاورد جایز است.
دوم: اگر ولیّ، دختر را با کمتر از مهر المثل به عقد شخصی در بیاورد، دختر میتواند اعتراض کند.
سوم: زن بالغ و عاقل میتواند صیغۀ عقد را بخواند؛ پس او میتواند خودش را به عقد دیگری دربیاورد و یا از طرف شخص دیگری برای خواندن صیغه، وکیل باشد، چه در جهت ایجاب (زن) و چه قبول (مرد).
چهارم: عقد ازدواج بدون اجازۀ (ولیّ) صحیح نیست؛ پس اگر کسی از بستگان نزدیک یا دور، دختر کوچکی را بدون اجازۀ پدر یا پدر بزرگش به عقد دیگری دربیاورد، آن عقد جاری نمیشود مگر با اذن یا اجازۀ آن دختر بعد از عقد؛ حتی اگر آن شخصی که او را به عقد درآورده است عمو یا برادرش باشد. رضایت دختر باکره با سکوت او هنگامی که شوهر را به او عرضه میکنند مشخص میشود، و زن غیرباکره باید با سخن گفتن اعلام رضایت کند. اگر کنیز باشد نیاز به اجازۀ مالک دارد، و اگر کوچک (صغیر) باشد و پدر یا جد اجازه بدهند صحیح است.
پنجم: اگر ولیّ، مؤمن([23]) نباشد ولایتی نخواهد داشت؛ پس اگر پدر مؤمن نباشد و پدر بزرگ مؤمن باشد، تنها او ولایت دارد، و همچنین اگر پدر مجنون یا بیهوش باشد ولایت ندارد، و اگر مانع ولایت داشتن برطرف شود (عاقل یا مؤمن شود) ولایت پیدا میکند. اگر پدر برای دخترش مردی را برگزیند و پدر بزرگ شخص دیگری را انتخاب کند، هر کدام عقد را زودتر جاری کرده باشد همان صحیح و دیگری باطل است، و اگر با هم دچار اختلاف شدند نظر پدر بزرگ مقدّم میشود، و اگر همزمان واقع شده باشد، عقد پدر بزرگ صحیح است نه پدر.
ششم: اگر ولیّ، دختر کوچک را به عقد مجنون یا مردی که اخته شده است دربیاورد، صحیح است و هنگامی که دختر به بلوغ رسید حق باطل کردن عقد را دارد. همچنین اگر زنی ـکه یکی از عیبهایی که باعث باطل شدن عقد میشود را داشته باشدـ را به عقد پسر کوچکی دربیاورد (آن پسر بعد از بلوغ حق باطل کردن عقد را دارد). اگر ولیّ، دختر یا پسر کوچک را به عقد کنیز یا غلامی دربیاورد بعد از بلوغ حق باطل کردن عقد را ندارند.
هفتم: ازدواج (دایم یا موقّت) با کنیز، تنها با اجازۀ مالک او جایز است، هرچند مالک او یک زن باشد.
هشتم: اگر پدرانِ دختر و پسر کوچکی فرزندان خود را به عقد همدیگر دربیاورند، این عقد برای هردوی آن دو کودک الزامآور است و اگر یکی از آن دو بمیرد دیگری از او ارث میبرد. اگر غیر از پدر، شخص دیگری آن دو را به عقد هم دربیاورد و یکی از آن دو قبل از بلوغ بمیرد آن عقد باطل، و مهریه و ارث از بین میرود، و اگر یکی از آن دو به بلوغ برسد و رضایت بدهد، عقد از جانب او صحیح است؛ پس اگر آن کسی که به بلوغ رسیده و عقد را اجازه داده است بمیرد از اموالش برداشته میشود (تا به طرف مقابل ارث داده شود) و اگر دیگری به بلوغ رسید و او نیز عقد را اجازه داد به او ارث داده میشود (و اگر عقد را نپذیرفت به او ارث داده نمیشود) و اگر آن کسی که عقد را نپذیرفته است بمیرد، عقد باطل است و کسی ارث نمیبرد.
نهم: اگر مولی به غلامش اجازه دهد که ازدواج کند، صحیح است، و معنای ذکر نکردن مقدار مهریه این است که مهریه بیش از مهرالمثل([24]) نباشد. پس اگر غلام بیش از آن مقدار را مهریۀ همسرش قرار دهد، آن مقدار بیشتر بر عهدۀ خودش است، که باید بعد از آزاد شدن بپردازد، و مقدار مهر المثل بر عهدۀ صاحبش میباشد، و حکم در مورد نفقۀ او([25])نیز به همین صورت است.
دهم: صاحبِ غلام یا کنیزی که بخشی از آن آزاد شده است (کاملا آزاد نشده است)، نمیتواند او را مجبور به ازدواج کند.
یازدهم: اگر صاحب کنیز کسی باشد که خود ولیّ داشته باشد (مانند پسر غیربالغ) ازدواج کنیز به دست ولیّ او است،([26]) پس اگر ولیّ، کنیز را به ازدواج کسی دربیاورد صحیح است، و صاحب کنیز بعد از بر طرف شدن ولایت ولیّش([27]) حق ندارد عقد کنیز را باطل کند.
بر زن مستحب است که: برای عقد ازدواج از پدرش اجازه بگیرد حتی اگر رشیده (بیش از هجده سال) باشد ـچه باکره باشد یا غیر باکرهـ و اگر پدر و پدر بزرگ ندارد برادرش را وکیل قرار دهد، و اگر بیش از یک برادر داشته باشد، آن را بر عهدۀ برادر بزرگتر قرار دهد، و اگر هر کدام از برادرها همسری را انتخاب کنند او انتخاب برادر بزرگتر را برگزیند. مکروه است که پدر، دختر غیر رشیدهاش را بدون رضایت او به عقد کسی دربیاورد.
مسایل سهگانه:
اول: اگر دو برادر هر کدام خواهر خود را به عقد شخصی دربیاورند، دختر عقد هر کدام را که بخواهد اجازه میدهد و بهتر است که عقد برادر بزرگتر را اجازه دهد، و با هر کدام از آنها قبل از اجازه نزدیکی کند، همان صحیح است.
دوم: مادر بر فرزندش ولایت ندارد؛ پس اگر (مادر) فرزند را به عقد کسی دربیاورد و او رضایت دهد، صحیح است، وگرنه باطل است.
سوم: اگر شخصی (بیگانه) زنی را به عقد (شخص دیگری) دربیاورد و شوهر بگوید عاقد تو را بدون اجازهات به عقد من درآورده است، و زن بگوید بلکه به او اجازه دادهام، گفتۀ زن همراه با قسم او پذیرفته میشود؛ چرا که او ادعای صحیح بودن عقد را کرده است.
[18]- ولایت در عقد به این معنا است که برای ازدواج آن شخص اجازۀ ولیّ او لازم است و همچنین ولّی میتواند او را به عقد کس دیگری دربیاورد. (همین مبحث)
[19]- کسی که میّت او را برای عمل کردن به وصیتهایش مشخص نموده است. (مترجم)
[20]- امام معصوم یا کسی که امام او را منصوب نموده است. (همین مبحث)
[21]- دختر عاقلی که هجده سالش تمام شده باشد. (همین مبحث)
[22]- مهر المثل: آن مقدار مهریۀ متعارفی که برای مانند آن دختر قرار داده میشود. (همین کتاب)
[23]- یعنی به امامان و مهدیین ایمان نداشته باشد. (مترجم)
[24]- مهر المثل یعنی آن مقدار مهریۀ متعارفی که برای مانند آن دختر قرار داده میشود (ادامۀ همین کتاب خواهد آمد).
[25]- یعنی پرداخت مقدار واجب نفقۀ زن به عهدۀ صاحب غلام است و بیش از آن را باید خود او بپردازد. (مترجم)
[26]- مثلا پدرِ پسری که صاحب کنیز است. (مترجم)
[27]- هنگامی که به بلوغ برسد و دیگر پدرش بر او ولایت نداشته باشد. (مترجم)