جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامسوم: نص غیر مستقیم از خلیفه گذشته برای شخص برگزیدهی منصوص علیه
نصّ غیر مستقیم از خلیفه گذشته نیز شخص منصوص علیه را تعیین میکند، بهشرطی که ویژگیها و راهنماییهایی در خود نص یا نصوص دیگر باشد که مانع انطباق نص بر غیر از یک نفر هنگام ادعا باشد؛ مانند وصیت رسول خدا (ص) در شب وفاتش که پیغمبر (ص) آن را به نوشته بازدارنده از گمراهی برای متمسکان به آن وصف کرده است.
در اینجا میگوییم که: عاِلم قادر صادق حکیم مطلق، باید این نصّی را که به عنوان «بازدارنده از گمراهی برای متمسکان به آن» وصف شده، حفظ کند و نگذارد که هیچ مدعی باطلی آن را ادعا کند، تا اینکه خود صاحبش بیاید و مدعی آن شود و غرض از آن وصیت محقق شود، وگرنه خداوند (العیاذ بالله) یا جاهل خواهد بود یا عاجز یا کذاب فریبکار است و عامل گمراهی کسانیکه به قول او تمسک کردهاند شده است؛ و محال است که خداوند جاهل یا عاجز باشد، چون او عالم و قادر مطلق است و محال است که دروغ از ساحت حق تعالی صادر شود، چون او صادق و حکیم است و وصف دروغگویی درباره او ممکن نیست، وگرنه درباره هیچ چیزی نمیتوان به گفته او اعتماد کرد و اساس دین نقض میشود.
نص خلیفه خدا در زمین بر وصی بعد از خودش با وصف این که آن نص، برای هرکسی که به آن چنگ زند بازدارنده از گمراهی است، به عنوان یک نص الهی باید از ناحیه خداوند، محفوظ از ادعای دروغگویان و مدعیان باطل باشد، تا زمانیکه صاحبش مدعی آن شود؛ وگرنه همان نص، دروغ و عامل گمراهی مکلفان در تبعیت آنها از باطل خواهد بود و چنین چیزی از عالم صادق قادر حکیم مطلق، هرگز صادر نمیشود.([257])
خداوند در قرآن کریم و در روایاتی که از اهل بیت (ع) نقل شده، خود را مسئول حفاظت از نص الهی از دستبرد و ادعای اهل باطل کرده است؛ اهل باطل از ادعای آن باز داشته شدهاند و همچنانکه خداوند میفرماید چنین امری ممتنع است: «و اگر پارهاى از گفتهها را به دروغ بر ما مىبست * ما او را به شدت مىگرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم»([260]).([261]) امام صادق (ع) میفرماید: ((کسی غیر صاحبش مدّعی این امر نمیشود مگر اینکه خداوند عمرش را قطع کند)).([262]). بنابراین، مدعی باطل از ادعای وصیت الهی که موصوف به «بازدارنده متمسکان از گمراهی» است، باز داشته شده است، یا اینکه ادعای او به وصیت مقارن با نابودی اوست، پیش از آنکه برای مردم ادعای خود را آشکار کند، چون مهلت دادن او با اینکه مدعی وصیت شده، یا به معنای جهل یا عجز یا دروغگویی کسی است که به متمسکان به آن وعده داده که بهوسیله این وصیت گمراه نمیشوند و همه این امور نسبت به ساحت حق مطلق (سبحانه و تعالی) محال است و به همین سبب فرمود: ﴿أخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ﴾ و امام صادق (ع) فرمود: «خدا عمرش را قطع میکند».
برای توضیح بیشتر میگویم: این آیه با استدلال عقلی سابق مطابق است، یعنی ادعای وصیت توسط مدعی باطل محال است، چون خداوند میفرماید: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ﴾، یعنی میدانیم که هلاکت و نابودی رسولالله (ص) محال است، چون دروغ بستن او بر خدا محال است، یعنی اگر اهل دروغ بستن بود قطعاً نابود شده بود. این آیه با کسانی سخن میگوید که به محمد (ص) و قرآن ایمان ندارند. در نتیجه احتجاج با این سخن در آیه به این خاطر نیست که این آیه کلام خداست، چون آنها به این آیه هم ایمان ندارند، بلکه احتجاج و استدلال به مضمون آیه است، یعنی استدلال با چیزی که نزد آنها ثابت و مسلم است و آن مطلب از نظر عقلی این است که نص الهی موصوف به «بازدارنده متمسکان به آن از گمراهی» ممکن نیست مورد ادعای کسی غیر صاحبش قرار بگیرد، زیرا پذیرش اینکه کسی غیر صاحب آن نص میتواند مدعی آن شود، مستلزم نسبت دادن جهل یا عجز یا دروغ به خداوند سبحان است.
بنابراین از جهت عقلی و قرآنی و روایی ممکن نیست مدعی باطلی ادعای نص تشخیصی الهی موصوف به «بازدارنده از گمراهی برای متمسکانش» را بکند؛ یعنی این نص، از ادعای دیگران محفوظ است تا وقتی که صاحبش مدعی آن شود تا هدف از نص که همانا جلوگیری از گمراهی مکلف متمسک به نص، همانگونه که خداوند وعده داده است محقق شود.([264])
باید توجه داشته باشید که سخن ما درباره ادعای نص تشخیصی موصوف به «بازدارنده از گمراهی» است، نه درباره ادعای منصب الهی بهطور عام؛ چون ادعای منصب الهی یا نبوت یا خلافت الهی در زمین بهصورت باطل و سفیهانه و بدون استدلال به وصیت (نص تشخیصی) بسیار حاصل شده و چه بسا مدعی باطل امامت مدتها نیز زنده مانده است؛([266]) پس ادعای بدون شهادت خدا و نص الهی و بدون وصیت هیچ ارزشی ندارد و ادعای سفیهانهای است؛ بنابراین کسیکه چنین مدعی باطلی را تصدیق کند، هیچ عذر و بهانهای نزد خدا ندارد.
بنابراین، مقصود ما منع مطلق ادعا از سوی مدعیان نیست؛ بلکه آنها را از ادعای نص تشخیصی موصوف به «بازدارنده از گمراهی برای متمسکان به آن» باز داشته است، که همان وصیت حجت برای مردم است و این ممتنع بودن که با عقل اثبات کردیم و نص قرآنی و روایی نیز آن را تأکید میکند؛ واقعیت خارجی نیز بر آن مهر تأیید میزند؛ چون صدها سال از این نص تشخیصی گذشته بدون آنکه کسی مدعی آن شود و همین برای اثبات این حقیقت کافی است. بر وصیتهای انبیاء در تورات و وصیت عیسی (ع) صدها سال گذشت و کسی غیر از محمد (ص) و اوصیای بعد از او مدعی آنها نشدند، همچنانکه کسی غیر از ائمه (ع) مدعی وصیت پیامبر (ص) نشد و امام رضا (ع) با همین واقعیت بر جاثلیق نصرانی استدلال کرد، یعنی بعد از بیان نص انبیاء گذشته بر رسولالله محمد (ص) از تورات و انجیل، جاثلیق نصرانی استدلال کرد که این نصوص ممکن است بر بیش از یک شخص منطبق شود، اما پاسخ و احتجاج امام رضا (ع) بر جاثلیق این بود که چنین چیزی یعنی ادعای وصیتهای انبیاء توسط مدعیان باطل تاکنون حاصل نشده است. این بخش از روایت را ملاحظه کنید:
(...جاثلیق گفت: (میدانیم که در کتاب مقدس نام محمد آمده، اما برای ما به طریق صحیح ثابت نشده که منظور همان محمد شما باشد. اما اینکه صرفاً نامش محمد است، ما نمیتوانیم به نبوتش اقرار کنیم در حالیکه شک داریم که آیا او همان محمد شماست؟ .... امام رضا (ع) فرمود: به شک احتجاج کردید؟! آیا خداوند قبل یا بعد از حضرت آدم (ع) تا امروز، پیامبری را مبعوث کرده که نامش محمد (ص) باشد؟! یا در هیچ یک از کتبی که خدا بر همه انبیاء نازل کرده غیر از پیامبر ما محمد (ص) را یافتهاید؟ در اینجا بود که آنها از جواب امام رضا (ع) درماندند)...).([268]).
بنابراین احتجاج اوصیای گذشته به این نص، حجتی است بر کسانیکه به آنها ایمان دارند و عیسی (ع) و محمد (ص) به نصّ انبیای گذشته احتجاج کردند؛ عیسی (ع) به نص انبیای گذشته استدلال کرد، با اینکه از نظر زمانی با آنها فاصله داشت:
* (پس سِفر (کتاب) اشعیای نبی را به او سپرد و هنگامیکه آن سفر را گشود، جایی را یافت که در آن نوشته شده * روح پروردگار بر فراز من است، چون او مرا مسح کرده تا به مسکینان بشارت دهم؛ مرا فرستاده تا دلشکستهها را شفا دهم، تا اسیران را ندای آزادی و کوران را ندای بینایی دهم و ربوده شدهها را در آزادی بفرستم * و پند دهم بهروش مقبول پروردگار * سپس آن سِفر را در هم پیچید و به خادم تسلیم کرد، در حالیکه همه کسانیکه در آن جمع بودند چشمانشان به سمت او خیره شد * پس شروع کرده و به آنها گفت: امروز این نوشته در گوشهای شما به اتمام رسید * و همه او را مشاهده میکردند و از کلمات نعمت که از دهانش خارج میشد تعجب میکردند و میگفتند: آیا این فرزند یوسف نیست؟).([270])
محمد (ص) همچنانکه در قرآن ذکر شده به نص عیسی (ع) و نص انبیای قبل از او احتجاج فرمودند. «و هنگامىكه عيسى پسر مريم گفت: اى بنىاسرائيل، به يقين من فرستاده خدا بهسوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم، و به پيامبرى كه بعد از من مىآيد و نامش «احمد» است، مژده مىدهم. پس هنگامىكه دلايل روشن براى آنان آورد، گفتند: اين جادويى است آشكار»([271]).
«همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر امی كه او را نزد خود در تورات و انجيل نگاشته مىيابند، پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مىدهد، و از اعمال زشت باز مىدارد، و پاكيزهها را بر آنان حلال مىنمايد، و ناپاكها را بر آنان حرام مىكند، و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيرهها كه بر دوش عقل و جان آنان است برمىدارد؛ پس كسانىكه به او ايمان آوردند و او را حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، اينان همان رستگارانند»([272]).
و خداوند در قرآن بیان کرده که اگر ادعای محمد (ص) باطل بود (العیاذ بالله) او را رها نمیکرد تا مدعی این نص شود، چون خداوند عهدهدار حفاظت و صیانت آن نص از ادعای مدعیان باطل است و خداوند عهدهدار بازداشتن آنها از نص است: «و نه غذايى مگر چركاب و كثافات * كه آن را جز خطاكاران نمىخورند * پس سوگند ياد مىكنم به آنچه مىبينيد * و آنچه نمىبينيد * بىترديد اين قرآن، گفتار فرستادهاى بزرگوار است * و آن گفتار يك شاعر نيست، ولى جز اندكى ايمان نمىآوريد * و گفتار كاهن هم نيست، ولى جز اندكى متذكر نمىشويد * نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است * و اگر پارهاى از گفتهها را به دروغ بر ما مىبست * ما او را به شدت مىگرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم * در آن صورت هيچ كدام از شما مانع عذاب او نبود * بىترديد اين قرآن، وسيله پند و تذكرى براى پرهيزكاران است * و ما به يقين مىدانيم كه از ميان شما انكاركنندگانى هست * و اين انكار قطعاً مايه حسرت كافران است * و بىترديد اين قرآن، حقى يقينى است * پس به نام پروردگارت تسبيح گوى»([273]).
[255]. قرآن کریم، سوره توبه، آیه 122.
[256]. للتوضيح أكثر: لو قال لك إنسان عالم بالغيب ومآل الأمور: إذا كنت تريد شرب الماء فاشرب من هنا وأنا الضامن أنك لن تسقى السم أبداً من هذا الموضع، ثم إنك سقيت في ذلك الموضع سماً، فماذا يكون الضامن؟ هو إما جاهل، وإما كاذب من الأساس، أو عجز عن الضمان، أو أخلف وعده. فهل يمكن أن يقبل من يؤمن بالله أن يصف الله بالجهل أو بالكذب أو العجز أو خلف الوعد، تعالى الله عن ذلك علواً كبيراً.
[257]. برای توضیح بیشتر: اگر انسانی که علم غیب دارد و بازگشتگاه و مسئول امور است به شما بگوید که اگر میخواهی آب بنوشی، پس از این قسمت بنوش و من ضامنم که شما هرگز از اینجا سم نمینوشی؛ سپس شما از همان محدوده سم بنوشی، پس ضامن چه چیزی است؟ یا او جاهل بوده، یا از اساس دروغگو بوده یا از ضمانت دادن و اجرای ضمانت خود عاجز بوده یا خلف وعده کرده است. پس آیا ممکن است از کسیکه ایمان به خدا دارد، بپذیریم که خداوند را وصف به جهل یا دروغ یا عجز یا خلف وعده کند؟! خداوند منزّه از این نواقص و عیوب است.
[258]. مطلق التقوّل على الله موجود دائماً، ولم يحصل أن منعه الله، وليس ضرورياً أن يهلك الله المتقولين مباشرة، بل أنه سبحانه أمهلهم حتى حين، وهذا يعرفه كل من تتبع الدعوات الظاهرة البطلان؛ كدعوة مسيلمة. فأكيد ليس المراد بالآية مطلق التقول على الله، بل المراد التقول على الله بادعاء القول الإلهي الذي تقام به الحجة، عندها يتحتم أن يتدخل الله ليدافع عن القول الإلهي الذي تقام به الحجة وهو النص الإلهي الذي يوصله خليفة الله لتشخيص من بعده والموصوف بأنه عاصم من الضلال، حيث إن عدم تدخله سبحانه مخالف للحكمة، ومثال هذا القول أو النص: وصية عيسى (عليه السلام) بالرسول محمد (صلى الله عليه وآله)، ووصية الرسول محمد (صلى الله عليه وآله) بالأئمة والمهديين (عليهم السلام)، فالآية في بيان أن هذا التقول ممتنع وبالتالي فالنص محفوظ لصاحبه ولا يدعيه غيره. فهو نص إلهي لابد أن يحفظه الله حتى يصل إلى صاحبه، فهو نص إلهي محفوظ من أي تدخل يؤثر عليه، سواء كان هذا التدخل في مرحلة نقله إلى الخليفة الذي سيوصله، أم في مرحلة - أو مراحل - وصوله إلى الخليفة الذي سيدّعيه، وهناك روايات بينت هذه الحقيقة وهي أن التقول في هذه الآية هو بخصوص النص الإلهي:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام): "قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ قَالَ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) بِأَفْوَاهِهِمْ قُلْتُ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ قَالَ وَاللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ.... قُلْتُ قَوْلُهُ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ قَالَ يَعْنِي جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ (عليه السلام) قَالَ قُلْتُ وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ قَالَ قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً كَذَّابٌ عَلَى رَبِّهِ وَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهَذَا فِي عَلِيٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ بِذَلِكَ قُرْآناً فَقَالَ إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا مُحَمَّدٌ بَعْضَ الْأَقاوِيلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ" الكافي - الكليني: ج1 ص434.
[259]. الكافي - الكليني: ج1 ص372.
[260]. قرآن کریم، سوره الحاقة، آیات 44 ـ 46.
[261]. مطلق تقوّل و دروغبستن نسبت به خداوند، همیشه وجود دارد؛ ولی این مسئله به وجود نیامد که خداوند، او را بازداشته باشد. ضروری نیست که خداوند، مستقیماً دروغگویان را هلاک کند. بلکه خداوند سبحان تا مدتی، به آنان فرصت میدهد. این مسئله را همه افرادی که در دعوتهای ظاهر البطلان جستوجو کرده اند، میدانند؛ مانند دعوت مسیلمه. پس قطعاً منظور از آیه، مطلق دروغ بستن به خدا نیست، بلکه منظور، دروغ بستن بر خدا با ادعای آن سخن خداست که حجت با آن اقامه میشود. در این هنگام حتمی است که خداوند دخالت کند تا از آن سخن الهی که حجت با آن اقامه میشود دفاع کند و آن سخن همان نص الهی است که خلیفه خدا برای تشخیص خلیفه بعد از خودش به ما میرساند و متصف به «بازدارنده از گمراهی» است، چون عدم دخالت خداوند در این هنگام، مخالف با حکمت است و نمونه این گفته یا نص، همان وصیت عیسی (ع) به رسولالله محمد (ص) و وصیت رسولالله (ص) به ائمه و مهدیین D است. آیه بیانگر این است که چنین دروغ بستنی محال است و در نتیجه این نص برای صاحبش محفوظ است و غیر او مدعی آن نمیشود، چون آن نصی الهی است که ناچار خداوند باید آن را حفظ کند تا به دست صاحبش برسد؛ پس آن نصی الهی محفوظ از دخالت هر عامل مؤثری است، خواه این دخالت در مرحله انتقال دادنش به خلیفهای باشد که آن را خواهد رساند یا در مرحله یا مراحل رسیدنش به خلیفهای باشد که به زودی مدعی آن میشود.
روایاتی وجود دارد که این حقیقت را بیان میکند که دروغ بستن در این آیه مربوط به مسئله نص الهی است:
(محمد بن فضیل از امام کاظم (ع) در باره آیه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾، سؤال کرد. فرمود: یعنی میخواهند ولایت امیرالمؤمنین (ع) را با دهانهایشان خاموش کنند. پرسیدم: ﴿وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾؟ فرمود: یعنی خدا امامت را به اتمام میرساند... پرسیدم: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾؟ فرمود: یعنی جبرئیل (ع) از خداوند درباره ولایت علی (ع) میگوید. پرسیدم: ﴿وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ * قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ﴾ ؟ فرمود: یعنی گفتند که محمد (ص) بر خدا دروغ میبندد و خداوند چنین دستوری درباره جانشینی علی (ع) نداده است. پس خداوند به این سبب قرآنی فرستاد و فرمود: همانا ولایت علی (ع) «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ»، تنزیلی از ناحیه پروردگار جهانیان است. ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا مُحَمَّدٌ بَعْضَ الْأَقاوِيلِ﴾، یعنی اگر محمد (ص) چنین سخنانی بر ما بسته بود، او را به شدت میگرفتیم و رگ گردنش را قطع میکردیم)). (الکافی، ج 1، ص 433).
[262]. الکافی، ج 1، ص 373.
[263]. من يدّعي المنصب الإلهي إما أن يكون مدعياً للنص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، فهذا المدع محق ولا يمكن أن يكون كاذباً أو مبطلاً؛ لأن هذا النص لابد من حفظه من ادعاء الكاذبين والمبطلين، وإلا فسيكون الله قد أمر الناس بالتمسك بما يمكن أن يضلّهم ورغم هذا قال عنه بأنه عاصم من الضلال، وهذا كذب يستحيل صدوره من الله. وإما أن يكون مدعياً للمنصب الإلهي، ولكنه غير مدعٍ للنص التشخيصي الموصوف بأنه عاصم من الضلال لمن تمسك به، وهذا المدع إما أن يكون ادعاؤه فيه بعض الشبهة على بعض المكلفين لجهلهم ببعض الأمور، وهذا ربما يمضي الله به الآية ويهلكه رحمة بالعباد وإن كان بعد ادعائه بفترة من الزمن، رغم أنه لا حجة ولا عذر لمن يتبعه، وإما أنه لا يحتمل أنْ يشتبه به أحد إلا إنْ كان طالباً للباطل فيتبع شخصاً بدون نص تشخيصي كما بينت، ومع هذا تصدر منه سفاهات كثيرة ويجعل الله باطله واضحاً وبيناً للناس، وهذا لا داع أنْ تطبق عليه الآية، بل ربما أمهل فترة طويلة من الزمن، فهو يترك لمن يطلبون الباطل بسفاهة.
وللتوضيح أكثر أضرب هذا المثل: هناك ثلاث دوائر؛ بيضاء ورمادية وسوداء، فالدائرة البيضاء محمية من دخول الكاذب لها، وبالتالي فكل من دخلها فهو مدع صادق ويجب تصديقه، فالآية: "وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ" واجبة التطبيق في هذه الدائرة.
والرمادية غير محمية من دخول الكاذب لها، فلا يصح الاعتماد على من كان فيها وتصديقه، ورغم هذا فيمكن أن تحمى بعض الأحيان من الكاذب بعد دخوله رحمة بالعباد، رغم أنهم لا عذر لهم باتباع من كان في هذه الدائرة، فالآية ممكنة التطبيق على هذه الدائرة وليس واجبة التطبيق.
والثالثة سوداء غير محمية من دخول الكاذب لها، بل هي دائرة الكاذبين، وواضحة بأنها دائرة الكاذبين، فلا داعي لحمايتها أصلاً من الكاذبين، لا قبل دخولهم ولا بعد دخولهم، فالآية ليس موضعها هذه الدائرة.
[264]. آنکه مدعی منصب الهی است:
ـ یا مدعی نص تشخیصی موصوف به «نگهدارنده از گمراهی برای متمسک به آن» است که در این صورت، مدعی حق است و امکان ندارد که دروغگو یا باطل باشد، چون این نص قطعاً از ادعای کذابان و مبطلان محفوظ است، وگرنه خداوند مردم را امر به تمسک به چیزی کرده که آنها را گمراه میکند و با این حال این نص را به عنوان «بازدارنده از گمراهی» وصف کرده و این دروغی است که محال است از خداوند صادر شود.
ـ یا مدعی منصب الهی است، اما مدعی نص تشخیصی موصوف به «بازدارنده از گمراهی برای متمسک به آن» نیست، و این مدعی یا ادعایش به گونهای است که برای بعضی از مکلفان بهسبب جهلشان به پارهای از امور، شبهات و اشتباهاتی به همراه دارد. چه بسا خداوند این آیه قرآن را درباره او اجرا کرده و از باب رحمت به بندگان نابودش کند؛ هرچند مدتی بعد از اعلام ادعایش باشد، در حالیکه حجت و عذری برای پیروان او نیست، یا اینکه او، احتمال ندارد کسی را در شبهه بیندازد مگر اینکه خودش طالب باطل باشد و در نتیجه از کسی بدون هیچ نص تشخیصی اطاعت کند و با این حال، سفاهتهای زیادی از او صادر میشود و خداوند، باطل او را برای مردم آشکار میسازد، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که آیه شریفه بر او منطبق شود، بلکه چه بسا خداوند او را زمانی طولانی مهلت بدهد؛ پس او رها میشود برای کسانیکه با سفاهت خود دنبال باطل هستند.
برای توضیح بیشتر مثالی میزنم:
سه دایره وجود دارد: سفید، خاکستری و سیاه.
دایره سفید، حفاظت شده و حمایت شده است و هیچ دروغگویی وارد آن نمیشود و در نتیجه هرکه داخل آن شود مدعی صادق است و باید تصدیقش کنیم. آیات شریفه: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾ بر این دایره قطعاً منطبق است.
دایره خاکستری، در برابر ورود دروغگویان به آن حفاظت نشده؛ پس آیا میتوان بر هرکسی که در آن بود اعتماد کرد و تصدیقش نمود؟! البته ممکن است بعضی اوقات از ورود افراد دروغگو حفاظت شود؛ آن هم صرفاً به سبب رحمت الهی نسبت به بندگان، با اینکه هیچ عذری برای اطاعت از کسانیکه داخل آن هستند ندارند؛ پس آیه شریفه ممکن است بر این دایره منطبق باشد، اما لزوماً نباید بر آن صدق کند.
دایره سوم، سیاه است و به هیچ وجه از ورود دروغگویان به آن حفاظت نمیشود، بلکه اساساً این دایره متعلق به دروغگویان است و روشن است که این دایره برای کذابان است، پس هیچ دلیلی برای حمایت و حفاظت آن از دروغگویان وجود ندارد، نه قبل از ورودشان و نه پس از ورودشان. در نتیجه جایگاه آیه شریفه این دایره نیست.
[265]. مثال لهؤلاء مسيلمة الكذاب، ادعى أنه نبي في حياة رسول الله (صلى الله عليه وآله) وبقي مسيلمة حياً بعد موت رسول الله (صلى الله عليه وآله).
[266]. مسیلمه کذاب نمونهای از اینهاست. در زمان حیات رسولالله (ص) مدّعی نبوت شد و تا بعد از وفات رسولالله (ص) همچنان زنده بود.
[267]. بحار الأنوار - المجلسي: ج49 ص76؛ إثبات الهداة - الحر العاملي: ج1 ص194 - 195.
[268]. بحار الأنوار، ج 49، ص 76؛ اثبات الهداه، ج 1، ص 194 ـ 195.
[269]. لوقا 4: (17- 22).
[270]. انجیل لوقا 4، (17 ـ 22)
[271]. قرآن کریم، سوره صف، آیه 6.
[272]. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 157.
[273]. قرآن کریم، سوره الحاقة، آیات 36 ـ 52.