جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامولعل أهم أسباب هذا الرفض هي:
شاید مهمترین عوامل نافرمانی آنها عبارت است از:
۱- ضعف إيمانهم بنبوة موسى (ع) ورسالته؛ فكان الكثير منهم يرونه كقائد لا كنبي عظيم، بل إنّ بعضهم تمرّد حتى على قيادته (ع).
۱- ضعف ایمان آنها به نبوّت و رسالت حضرت موسی (ع)؛ بیشتر آنها او را به دید یک فرمانده نگاه میکردند تا یک پیامبر عظیمالشأن؛ حتی برخی از پذیرفتن فرمان او نیز سرپیچی میکردند.
۲- ضعف التقوى والخوف من الله؛ حيث أدّى بهم إلى التمرّد والمعصية دون اكتراث.
۲- سستی در تقوی و ترس از خدا که منجر به سرپیچی و ارتکاب گناه بیمهابا شد.
۳- ضعف النفوس والخوف من الطواغيت والخضوع والاستسلام لهم والأنس بالظلم، وبالتالي ترك الجهاد في سبيل الله.
۳- ضعف نفس و ترس از استبدادگران و تسلیم و خضوع در برابر آنها، خو گرفتن به ظلم و درنهایت ترک جهاد در راه خدا.
۴- الاهتمام بالحياة الدنيا أكثر من الآخرة؛ وبالتالي ترسخ حب الدنيا في نفوسهم والتمسك بالحياة بشكل غير طبيعي كما هو حال الكثير من المسلمين اليوم.
۴- توجه به زندگی دنیوی بیش از آخرت که منجر به رخنه کردن دوستی دنیا در دلهایشان شد و تمسک جستن بیش از اندازه به دنیا همانند بعضی از مسلمانان این زمانه.
۵- انتشار حب الذات بينهم؛ حتى إنّ بعضهم كان يرى نفسه أفضل من موسى وهارون عليهما السلام ولا يقبل قيادتهما له!! كما جاء في التوراة سفر العدد الإصحاح السادس عشر: (وأخذ قورح ابن يصهار ابن قهات ابن لاوي وادثان وابيرام أبناء الباب واون ابن قالت ابن داوبين 2 يقاومون موسى مع أناس من بني إسرائيل مئتين وخمسين رؤساء الجماعة مدعوين للاجتماع ذوي اسم 3 فاجتمعوا على موسى وهارون وقالوا لهما كفاكما أن كل الجماعة بأسرها مقدّسة وفي وسطها الرب فما بالكما ترتفعان على جماعة الرب 4 فلما سمع موسى سقط على وجهه ….. 12 فأرسل موسى ليدعوا داثان وابرام ابني الياب فقالا لا نصعد 13 قليل إنك أصعدتنا من أرض تفيض لبناً وعسلاً لتميتنا في البرية حتى تترأس علينا أيضاً ترأساً ...).
۵– همهگیر شدن خودپسندی در میان آنها؛ بهطوریکه بعضی از آنها خود را برتر از موسی و هارون (علیهما السلام) میدیدند و زیر بار فرماندهیشان نمیرفتند؛ همانگونه که در تورات، سِفر اعداد، اصحاح شانزدهم آمده است: (و قورح بنيِصهاربن قهاتبن لاوي و داتان و اَبيرام پسران اليَاب و اُوْنبن فالِت پسران رؤبين2 با بعضي از بنیاسرائیل، يعني دويستوپنجاه نفر از سروران جماعت که برگزيدگان شورا و مردان معروف بودند، به حضور موسي برخاستند 3 و در مقابل موسي وهارون جمع شده، به ايشان گفتند: شما از حد خود تجاوز مينماييد، زيرا تمامي جماعت، هريک از ايشان مقدساند و خداوند در ميان ايشان است؛ پس چرا خويشتن را از جماعت خداوند برتر میدانید؟ 4 و چون موسي اين را شنيد، به روي دراُفتاد...12 و موسي فرستاد تا داتان و ابيرام پسران الياب را بخواند. ايشان گفتند: ما نميآييم! 13 آيا این کم بود که ما را از زميني که شير و عسل در آن جاری بود بيرون آوردي تا ما را در صحرا هلاک سازي و حال ميخواهي خود را بر ما حکمران سازي؟ ...).
وجاء في القرآن قريب من هذا المعنى.
در قرآن، متنی نزدیک به این معنی آمده است.
وجدير بنا أن نتذكر أنّ حب الذات والتكبر آفة أخلاقية أهلكت بني آدم وأردت الكثير منهم في هاوية جهنم وكم حقق الشيطان وعده بغواية بني آدم من خلال التكبر، وكم كان التكبر العائق الرئيسي الذي يمنع الناس من طاعة الأنبياء
وتصديقهم، وأكثر الناس تكبراً على الأنبياء والأوصياء
هم الأغنياء والمترفون ورؤساء القوم، قال تعالى:
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴾([9]).
یادآور میشوم که حب نفس و تکبّر، آفتی اخلاقی است که بسیاری از انسانها را هلاک و به هاویۀ جهنم سوق میدهد و چه بسیار، شیطان وعدهاش را برای گمراه نمودن بنیآدم از طریق تکبّر عملی میسازد! در بسیاری موارد، تکبّر، عامل اصلی رویگردانی مردم از اطاعت و تأیید پیامبران (ع) است. بیشتر کسانی که نسبت به پیامبران و اوصیا (ع) تکبّر میورزند، ثروتمندان، توانمندان و بزرگان قوماند. خداوند متعال میفرماید: ﴿هيچ بيمدهندهای به قريهای نفرستاديم، جز آنکه توانگران خوشگذرانشان گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید، کافریم «ایمان نداریم»﴾؛(1).
حيث يرون أنفسهم أفضل من الأنبياء والأوصياء
، وكل قائد معين من الله دينياً أو دنيوياً، ويحسدونهم على ما أتاهم الله، قال تعالى:
﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً * فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً﴾([10]).
خود را از پیامبران و اوصیا (ع) و از هر رهبری که از طرف خدا برای امور دین و دنیا برگزیده شود، برتر میبینند و به آنچه خدا به آنها عطا فرموده است، رشک میورزند. خداوند متعال میفرماید: ﴿يا بر مردم به خاطر نعمتی که خدا از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است حسد میورزند؟ درحالیکه ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروایی بزرگ به آنها ارزانی داشتيم * بعضی به آن ايمان آوردند و بعضی از آن روی گردانیدند؛ دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را کافی است﴾؛(1).
ومما مر نعلم إنّ نفوس بني إسرائيل الذين خرجوا مع موسى (ع) قد انطوت على مساوئ أخلاقية كثيرة، فكان التيه الذي عاقبهم الله به على رفضهم الدخول إلى الأرض المقدّسة ضرورياً؛ لتطهير نفوسهم وإعادتهم إلى فطرة التوحيد والخير.
از آنچه گذشت پی میبریم، دلهای بنیاسرائیل که همراه حضرت موسی (ع) خارج شدند، انحطاطهای اخلاقی بسیاری پیدا کرد و سرگردانی، که کیفری بود که خداوند برای سرپیچی از ورود به سرزمین مقدس، ایشان را به آن گرفتار کرد، جهت پاکسازی دلهایشان و بازگشت به اصل توحید و بهبودی، ضروری و اجتنابناپذیر بود.
كما أنّ في سنين التيه الأربعين تربى جيل من بني إسرائيل في الصحراء، وهم أبناء وأحفاد الذين خرجوا مع موسى (ع)، لم يكن لهم موطن يستقرون فيه ولا الكثير من زخرف الدنيا يشدّهم لها ويربطهم بأهلها، ولم يكونوا تحت سلطة أي طاغوت يسومهم سوء العذاب ويغرس في نفوسهم الضعف والخوف، فتربوا أحراراً ومحبين للحرية. ولعل للمعجزات التي كانوا يرونها في التيه أثراً كبيراً في تربيتهم تربية روحية وإيمانية عالية. فنشأ في التيه جيل مؤمن قوي وشجاع مؤهل لحمل الرسالة الإلهية ونشرها، ومؤهل لقتال الظلمة والجهاد في سبيل الله ودخول الأرض المقدّسة.
در این چهل سال سرگردانی، نسل جدیدی از فرزندان و نوادگان کسانی که با حضرت موسی (ع) خارج شدند، در صحرا پرورش یافت؛ آنها هیچ جا و مکانی برای استقرار و یا زرقوبرقی از دنیا که به آن دل ببندند، نداشتند. از سوی دیگر، تحت سلطۀ هیچ ستمگری نیز واقع نشدند تا مورد آزار و اذیت شدید قرار گیرند و بذر رعب و وحشت در دلهایشان کاشته شود. آنها در کمال آزادی پرورش یافتند و دوستدار آزادی شدند. شاید معجزاتی که در دوران سرگردانی دیدند نقش مؤثری در تربیت روحی و اعتقاد و ایمان عالیشان داشته است. در دوران سرگردانی، نسلی مؤمن، نیرومند، دلیر و شایسته برای به دوشکشیدن رسالت الهی و گسترش آن و آماده برای نبرد با ستمگران و جهاد در راه خدا و ورود به سرزمین مقدس، پرورش یافت.
ومن هنا يتبيّن سبب الاهتمام الرباني بالآباء وإرسال نبي عظيم من أولي العزم لهم وهو موسى (ع) مع أنّ أغلبهم كانوا فاسقين ولم يكونوا صالحين لحمل الرسالة الإلهية، بل إنّ هؤلاء الذين خرجوا مع موسى (ع) ماتوا في التيه بأجمعهم ولم يبق منهم إلاّ كالب ويوشع عليهما السلام ليقود يوشع (ع) فيما بعد الأبناء والأحفاد لدخول الأرض المقدّسة والانتصار على الجبابرة.
بهاینترتیب، علت توجه خداوند به پدران آنها و ارسال پیامبری بزرگ از پیامبران اولوالعزم یعنی حضرت موسی (ع) علیرغم اینکه بیشتر آنها فاسق بودند و صلاحیت به دوشکشیدن رسالت الهی را نداشتند، آشکار میشود. کسانی که همراه حضرت موسی (ع) خارج شدند، همگی در این سرگردانی مردند و از بین رفتند و جز کالب و یوشع (علیهما السلام) کسی از بین آنها باقی نماند تا حضرت یوشع (ع) فرزندان و نوادگان آنها را برای ورود به سرزمین مقدس و پیروزی بر استبداد گران، هدایت کند.
وبالجملة فإنّ المستفاد من التيه أنّه عملية إصلاحية إضافة إلى أنه عقوبة، وكان الهدف الرئيسي منه إصلاح نفوس بني إسرائيل وتربيتهم على رفض الظلم والفساد وحكّام الجور والطاغوت بعد أن كانوا أنسوا به واستسلموا له ولم يحركوا ساكناً لتغيير وضعهم السيء في مصر، وكان لمكان التيه أثر كبير كونه قفراً فيلجأ فيه الإنسان إلى الله ويتوكل عليه ويتحصّن بولاية الله وذكر الله، كما كان لشخصيته (ع) أثر كبير في إصلاح بني إسرائيل وتأهيلهم لحمل الرسالة الإلهية، فهذا الكيان الرباني الذي اصطنعه الله سبحانه وتعالى لنفسه ولنصرة دينه كما أخبر في القرآن ([11])، جاهد في سبيل الله وحيداً عند ما كان في قصر فرعون فساعد المظلومين ووقف في وجه المتكبرين، وعند ما لم يكن بد من استخدام القوة قتل أحد هؤلاء الظلمة كما جاء في القرآن، قال تعالى:
﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ ﴾([12]).
پیامد سرگردانی بنیاسرائیل، علاوه بر کیفر، تحولی اصلاحی نیز بود؛ هدف اصلی آن، اصلاح و تربیت بنیاسرائیل، بر رویگردانی از ظلم و فساد و عدم اطاعت از سردمداران زور و طاغوت بود، آن هم پسازآنکه تسلیم محض خواستههای آنها شدند و هیچ نهضتی برای تغییر وضع بدِ موجود در مصر ایجاد نکردند. محل سرگردانی به علت دورافتاده بودنش اثر بزرگی دارد؛ در چنین مکانی انسان به خدا پناه میبرد، بر او توکل میکند و به ولایتش تحصّن میجوید. ذکر خداوند همانگونه که برای حضرت موسی (ع) مؤثر بود، اثر بزرگی در اصلاح بنیاسرائیل و آماده کردن آنها برای به دوش کشیدن رسالت الهی داشت؛ این وجودی ربانی که خداوند او را برای خودش و یاری دینش انتخاب کرد، همانگونه که در قرآن خبر داده است؛ (1)هنگامیکه وارد کاخ فرعون شد، یکه و تنها در راه خدا جهاد کرد، ستمدیدگان را یاری نمود و رو در روی متکبّران ایستاد. زمانی که هنوز از قدرت برخوردار نبود، یکی از ستمگران را به هلاکت رسانید. خداوند در قرآن در این مورد میفرماید: ﴿بیخبر از مردم شهر، داخل شهر شد. دو تَن را ديد که با هم نزاع میکنند، یکی از پيروانش و آن دیگری از دشمنانش بود. آنکه از پيروانش بود بر ضد آن ديگر که از دشمنانش بود از او ياری خواست. موسی مشتی بر او نواخت و او را کشت. گفت: اين عملی شيطان بود، او به آشکارا دشمنی گمراهکننده است﴾؛(2).
أمّا قوله (ع): (هذا من عمل الشيطان) فربما قالها قاصداً الأمر الذي وقع بسببه القتل أو لعله قصد الشخص المقتول نفسه، فهو من عمل الشيطان باعتبار أنّ من لوث فطرة التوحيد والخير فيه هو الشيطان.
اما این سخن وی (ع) که ﴿اين عملی شيطان بود﴾؛ ؛ چهبسا منظور، عملی است که به خاطر آن، قتل انجام گرفت و شاید منظورش خود شخص مقتول باشد؛ این شخص، عملی شیطانی است، زیرا کسی که فطرت توحیدی و پاک او را آلوده نموده بود، شیطان بود.
وخرج موسى (ع) بعد هذه الحادثة من مصر خائفاً على دينه مترقباً رحمة الله معاهداً الله على ما أعطاه من قوة وإيمان وهداية أن لا يكون عوناً لظالم ولو بالسكوت على ظلمه، فهاجر إلى الله تاركاً العالم المادي الخسيس والترف الموجود في قصر فرعون راضياً قانعاً بقسم الله فرزقه الله اللحاق بنبي عظيم، وهو شعيب (ع) والزواج بإحدى بناته وبقي عنده عشر سنين يرعى الغنم، ولعل هذا من اصطناع الله له.
پس از این اتفاق، حضرت موسی (ع) از مصر خارج میشود، درحالیکه بر دینش نگران است، چشم به رحمت خداوند دارد و با خدا عهد بسته بود که با آنچه خداوند از نیرو و ایمان و هدایت به او داده بود، هرگز هیچ استبدادگری را حتی با سکوت بر ستمگریاش یاریگر نباشد؛ پس بهسوی خداوند هجرت فرمود، درحالیکه راضی و قانع به قسمت الهی، دنیای مادی پست و فرومایه و پر زرقوبرقی که در کاخ فرعون وجود داشت را ترک نمود؛ خداوند، پیوستن به پیامبری بزرگ یعنی حضرت شعیب (ع) و ازدواج با یکی از دخترانش و ده سال باقی ماندن در کنار این پیامبر به همراه چوپانی گوسفندان را روزیاش قرار داد. این موارد از چیزهایی بود که خداوند برایش برگزیده بود.
ثم شاء الله أن يعيده إلى قومه في مصر بعد هذه الغيبة عنهم؛ ليخرجهم من الظلمات إلى النور ومن العبودية إلى الحرية فأخرج منهم جيلاً صالحاً ربانياً مؤهلاً لحمل الرسالة الإلهية كما مرّ، ولم يكن ليخرج هؤلاء الأبناء الأحرار الخاضعون لله من أولئك الآباء العبيد المتمردين على أمر الله لولا رحمة الله وفضله عليهم ولولا هذا الكيان المقدّس؛ موسى (ع) الذي اصطنعه الله وزكاه.
سپس خداوند اراده فرمود تا او (ع) را پس از غیبتش، بهسوی قومش در مصر بازگرداند تا آنها را از تاریکی به نور و از بردگی به آزادی رهنمون سازد؛ و همانطور که اشاره شد، از آنها نسلی صالح، خداجو و شایستۀ به دوش کشیدن رسالت الهی، تربیت فرمود. اگر رحمت و فضل خدا نبود و اگر این وجود مقدس یعنی موسی (ع) که خداوند او را برگزید و تزکیه نمود، نبود، این گروهِ فرزندان آزاده که در برابر خداوند فروتن بودند از آن پدرانی که بر فرمان الهی سرکش بودند، خارج نمیشدند.