جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
«(چون آن دو به آنجا که دو دریا به هم رسیده بودند رسیدند، ماهیشان را فراموش کردند و ماهی راه دریا گرفت و در آب، روان شد * چون از آنجا گذشتند، به شاگرد خود گفت: ناهارمان را بیاور که در این سفرمان رنج فراوان دیدهایم * گفت: آیا به یاد داری آنگاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم؟ من ماهی را فراموش کردم! و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت * گفت: آنجا، همان جایی است که در طلبش بودهایم و به نشان قدم های خود جست و جوکنان بازگشتند)»:
گم شدن ماهی در کنار صخره، نشانهای از سوی خدای متعال بود که موسی(ع)به وسیلهی آن متوجه شد از آنچه در پیاش بوده، عبور کرده است. البته از دست دادن ماهی در اصل، آیه و نشانهای برای موسی(ع)نبود؛ یعنی وی نمیدانست که اگر ماهی را گم کند، نشانهای برای رسیدن به عبد صالح است، چرا که در این صورت از یوشع نمیخواست که ماهی را بیاورد تا آن را به عنوان غذا بخورد. آیا عاقلانه است کسی تصور کند که موسی(ع)نشانهای را که رهنمای او به مطلوبش است، بخورد، در حالی که او میدانسته بود این نشانه او را به عبد صالح میرساند؟! خصوصاً با توجه به این که وی از سوی خداوند، مأمور شده بود به عبد صالح برسد و از او متابعت نماید. منظور موسی(ع)از این سخن «(گفت: آنجا، همان جایی است که در طلبش بودهایم و به نشان قدمهای خود جست و جوکنان بازگشتند)» ، عبد صالح بود که او را در کنار صخره دیده بودند.
قضیه درواقع به صورتی است که در ادامه میآید؛ پس کسی که دو گوش برای شنیدن دارد بشنود، و کسی که دلی برای فهمیدن دارد بفهمد و دریابد: خداوند سبحان در همه چیز سخن میگوید ولی مردم غافلاند و به خودشان و هوسهایشان توجه دارند. راه سخن گفتن خداوند با پیامبران منحصر به وحی، یا شنوانیدن الفاظ در گوش یا القای معانی در دل آنها نیست، بلکه راه بزرگتری نیز وجود دارد که عبارت است از: «(به هیچ چیزی نظر نکردم، مگر آن که قبل از آن چیز و بعد از آن چیز و با آن چیز خدا را دیدم)»[84]. موسی(ع)وقتی متوجه شد که ماهی را کنار صخره جا گذاشتهاند، فهمید این اتفاق، نشانهای از جانب خدای سبحان است وگرنه آنها که در شدت خستگی و گرسنگی بودند «قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا»، پس چرا مشیت خداوند رئوف و رحیم باید بر این تعلق گیرد که غذایشان را از دست بدهند؟! در اینجا موسی(ع)پی برد که خداوند میخواسته است او را از چه چیزی باخبر سازد. وی کلام خدا را در این پیشامد شنید: غذایی که تو در پی آن آمدهای (علم)، همان جایی است که غذای مادیات (ماهی) را از دست دادهای؛ «قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا». موسی(ع)دریافت بندهای که وی در کنار صخره از کنارش عبور کرده، همان عبد صالحی است که به دنبال او میگردد تا از وی دانش بیاموزد.
همانطور که فقدان ماهی، آیه و نشانهای برای غذای روح که عبد صالح با خود داشت، بود، زنده شدن ماهی و این که به سرعت و مخفیانه راه دریا در پیش گرفت (سرباً)، آن هم از طریق معجزه الهی (عجباً) – بنده حق دارد از آنچه از قدرت خدای سبحان میبیند به شگفت آید – آیه و نشانهای بر عبد صالح بود؛ زیرا خداوند زنده شدن ماهی را در جایی قرار داد که عبد صالح بر قفا خفته بود و این خود اشاره دارد به این که عبد صالح (مجمع البحرین) که موسی آمده بود تا از او علم و معرفت بیاموزد، همان چشمهی حیات است چرا که زندگی واقعی، علم و معرفتی است که مربوط به آخرت باشد: «(جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدهام)»[87] ، «لیعبدون» یعنی «لیعرفون» (تا بشناسند)، «(زندگانی این دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست، سرای آخرت، سرای زندگانی است، اگر میدانستند)»[88].
از امام صادق(ع)روایت شده است: «موسی(ع)از منبر بالا رفت و منبر او سه پله داشت. با خود گفت که خداوند داناتر از من کسی را نیافریده است. جبرئیل نزد او آمد و به او گفت: خداوند قصد امتحان کردن تو را دارد، از منبر پایین بیا. بر روی زمین، کسی هست که از تو داناتر است. در جست و جوی او برو. موسی(ع)شخصی را به دنبال یوشع(ع)فرستاد و به او گفت: من در معرض امتحان الهی قرار گرفتهام، پس توشهای برگیر و با من بیا......»
فرمود: آن دو رفتند تا به پیرمردی رسیدند که بر روی زمین دراز کشیده و عصایش را کنارش گذاشته و عبایی روی خود انداخته بود که اگر سرش را با آن میپوشاند، پاهایش بیرون میماند و اگر پاهایش را میپوشاند، سرش بیرون میماند. فرمود: موسی به نماز ایستاد و به یوشع گفت: مراقب من باش. فرمود: قطره بارانی از آسمان بر روی ماهی درون سبد چکید. ماهی تکانی خورد و سبد را با خود به سمت دریا کشید. فرمود: و این معنای این آیه است: «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا». فرمود: سپس پرندهای از آسمان فرود آمد و لب دریا نشست و منقارش را در آب فرو برد و به موسی گفت: ای موسی تو از علم پروردگارت به اندازهی آبی که از تمام دریا بر روی منقار من جمع شده است، برنگرفتهای.
فرمود: سپس موسی برخاست و به راه افتاد و یوشع هم به دنبال او رفت. فرمود: پس از مدتی طولانی موسی خسته شد و به یوشع گفت: «آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا ... فِی الْبَحْرِ عَجَبًا». فرمود: موسی بازگشت و رد پایش را گرفت تا به آن مرد رسید و او همچنان دراز کشیده بود. موسی به او گفت: سلام بر تو. پاسخ داد: و سلام بر تو باد، ای عالم قوم بنی اسرائیل. سپس از جا برخاست و عصایش را به دست گرفت. موسی به او گفت: من دستور دارم که از تو پیروی کنم تا علم خود را به من بیاموزی. همان گونه که قرآن حکایت کرده است، به او گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا».
* * *
[84] - کلامی نورانی از حضرت امیر المؤمنین ع است. (مترجم)
[85]- الذاريات: 56.
[86]- العنكبوت: 64.
[87] - ذاریات: 56.
[88] - عنکبوت: 64.
[89]- العياشي: ج2 ص332.