جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامعلم خلیفهی خداوند در زمین
علمی که باید خلیفهی خداوند در زمین دارا باشد، شناخت چیزهایی است که نجات مردم در آخرت وابسته به آن است و آن علم به عقاید و تشریع است؛ در نتیجه باید به او وحی شود تا سخن نهایی نزد او باشد و اعتقاد حق و شریعت حق و موارد جدیدی را که در تشریع به وجود میآید، بیان کند. علم چیزی نیست که بوده است، بلکه چیزی است که میشود؛ بهعنوان مثال، شناخت خلیفهی خداوند با استفاده از کتاب خلیفهی پیشین یا حفظ بودن آن کتاب یا حفظ بودن تشریع پیشین، اینها علوم مهمی نیستند که لازم باشد خلیفهی خداوند در زمین آنها را دارا باشد؛ چرا که این گونه امور نزد مردم هست و هر انسان دیگری امکان به دست آوردن آن را دارد و داشتن آن، فضیلتی برای خلیفهی خداوند نیست. بلکه فضیلت و برتری این است که چیزی را بداند که مردم نمیدانند؛ و این موضوع فقط با وحی در لحظات شبانهروز امکانپذیر است. همهی مردم به این علم نیازمند هستند تا رهایی یابند؛ در حالی که او به هیچیک از مردم زمانش نیازمند نیست؛ دقیقاً مانند وضعیت آدم و فرشتگان. فرشتگان نسبت به علم آدم، نادان و به علم او (در مورد نامهای آنان) نیازمند بودند؛ به همین دلیل است که او بر آنان برتری دارد و یادگیری و اطاعت از او بر آنان واجب است.
این موضوع بیان میکند که اشکالی ندارد که محمد رسولالله (ص) اُمّی باشد و نخوانَد و ننویسد؛ و اشکالی ندارد که ایشان متون تورات و انجیل را نداند یا آن را حفظ نباشد. هر کس مدعی خلاف این شود، غلو کننده است و خودش را دچار موضوعی کرده است که دلیلی برای آن ندارد و تنها هوای نفس، این افراد را به چنین سخنی وا داشته است. اما روایاتی که بیان میکنند رسول توانایی خواندن و نوشتن دارد، بیشتر از این نیست که در مرحلهی اثبات این توانایی هستند و منظور آنها تطبیق دادن نمیباشد. یعنی ثابت نشده است که رسولالله (ص) میخواند و مینویسد؛ بلکه عکس آن ثابت شده است و تاریخ نشان میدهد که ایشان به فردی نیاز داشتند که برایشان بخواند و بنویسد؛ مانند وجود کاتبان وحی و نیاز داشتن به علی (ع) تا پیمان صلح را برای ایشان بنگارد.
آنچه در جهان خارج برای افرادی که در تماس با محمد رسولالله (ص) بودند، ثابت شده است، این است که ایشان نمیخواند و نمینوشت؛ چرا که ایشان خواندن و نوشتن را تمرین نکرده بود. «و تو هیچ كتابی را پیش از این نمیخواندی و با دست راست خود [كتابی] نمینوشتی وگرنه باطل اندیشان قطعاً به شك میافتادند»([581]). به همین دلیل، این موضوع را روایت کردهاند که کسی ایشان را در حال خواندن و نوشتن ندیده است؛ بنابراین حتی اثبات اینکه ایشان توانایی خواندن و نوشتن داشتهاند، فایدهای برای منتفی کردن امکان اینکه رسول، یا خلیفهی خداوند در زمین، در عمل نمیخواند و نمینوشت (یعنی اُمی بود) ندارد. محمد رسولالله (ص) به صحیفههایی از تورات موسی نیازمند بود که برایش نقل شود و ایشان و علی (ع) نسبت به خواندن آن توانایی نداشتند؛ چرا که این صحیفهها به زبان دیگر غیر از عربی بود. این موضوع، مطلب مهمی را که برخی افراد مدعی میشوند که حجت خدا، همیشه و در همهی حالات باید همهی زبانها را بداند، نفی میکند.
همیشه باید به این نکته توجه کنیم که ما در مورد خلیفهی خداوند در این عالَم جسمانی سخن میگوییم و از روح ایشان و آنچه در آن به ودیعه گذاشته شده، سخن نمیگوییم. ایشان در این عالم، مانند بقیه مردم، مسائل زیادی را نمیداند؛ و فقط مطلبی را میداند که تحصیل نموده است، یا آنچه خداوند خواسته است تا او از طریق وحی بداند؛ آن هم بر اساس حکمت خداوند حکیم مطلق؛ نه بر اساس کجفهمیها و درخواستهای مردم. این امکان وجود دارد که خداوند به خلیفهاش موضوعی را بشناساند که او ناچار از دانستن آن است و بر این اساس از برخی آموزههایی که در صفحهی وجود او به امانت نهاده شده است، پرده بردارد، آموزههایی که این بدن و این عالَم و کثرت آن، آنها را از او محجوب نموده است. نتیجه اینکه علم حجت، آنگونه که بیان نمودم، وحیی همیشگی است که از سوی خداوند به حجت اوست، در مورد همهی چیزهایی که انسانیت برای رهایی و شناخت حق و شناخت آنچه خداوند از انسانها میخواهد، به آن نیازمند است. علمی که دانستن آن برای حجت خدا لازم است، بههیچوجه آگاهی از زبانهای کتابهای آسمانی یا زبانهای دیگر یا حفظ جملات کتابهای آسمانی نیست. بلکه او باید همهی معانی که در همهی کتب آسمانی وارد شده است و حقایقی را که به آن اشاره شده است، با خود داشته باشد؛ بدون اینکه نیازمند خواندن آن یا آماده کردن آن نزد خودش باشد. همهی کتب آسمانی در صفحهی وجودی معصوم، به عنوان حقایق و معانی در مرتبهی حقیقت و معنا، به امانت نهاده شده است. هر حجتی کتاب خود و شناخت مخصوص به خود و مردم زمانش را و آنچه آن مردم به آن نیازمندند را داراست.
اصلاً علمی که بر حجت واجب است، آگاهی از علوم مادی نمیباشد؛ حتی علوم ضروری برای زندگی مردم، مانند پزشکی. درخواستِ پزشک، توسط حسن (ع) و حسین (ع) برای درمان امیرالمؤمنین (ع) برای طالب حق کافی است.
اینها برخی از احادیثی است که به علم خلیفهی خداوند در زمین اشاره مینمایند:
این روایات در کتاب (کافی) از (کلینی) جلد اول، باب (امامان، علم پیامبر و همهی پیامبران و اوصیای پیشین خودشان را به ارث میبرند) وارد شده است.
امام صادق (ع) فرمود: (سلیمان از داوود و محمد از سلیمان به ارث برد؛ و ما از محمد به ارث میبریم و علم تورات و انجیل و زبور و توضیح آنچه در الواح است، نزد ماست). راوی میگوید: عرض کردم: (این همان علم است). فرمود: (این همان علم نیست. همانا علم چیزی است که روز به روز و لحظه به لحظه ایجاد میشود).([583])
ضریس کناسی گوید: نزد امام صادق (ع) بودم و ابوبصیر نزد ایشان بود. امام صادق (ع) فرمود: (داوود علم پیامبران را به ارث برد و سلیمان از داوود به ارث برد و محمد (ص) از سلیمان به ارث برد و صحیفههای ابراهیم و الواح موسی نزد ماست). ابوبصیر عرض کرد: (این همان علم است). فرمود: (ای ابو محمد، این همان علم نیست. علم چیزی است که در شب و روز به وجود میآید؛ روز به روز و لحظه به لحظه).([585])
در کتاب (بصائرالدرجات) از صفار، صفحه ۳۴۴، باب (آنچه روز به روز و لحظه به لحظه یکی پس از دیگری، به وجود میآید) آمده است:
ضریس گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: (علم چیزی است که در شب و روز اتفاق میافتد؛ روز به روز و لحظه به لحظه).
ضریس گوید: با ابوبصیر نزد امام باقر (ع) بودیم. ابوبصیر به ایشان عرض کرد: (فدایتان شوم، عالم شما به چه علمی آگاهی دارد؟ ایشان فرمود: (ای ابو محمد! عالِم ما غیب را نمیداند؛ اگر خداوند عالم ما را به خودش واگذارد، مانند برخی از شما میشود. ولی لحظه به لحظه برایش ایجاد میشود).
ابوبصیر میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: (فدایتان شوم، علم نزد شما چیست؟) ایشان فرمود: (آنچه در روز و شب و امری پس از امری و چیزی پس از چیزی تا روز قیامت ایجاد میشود).
ابوبصیر گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: (صحف اولیه، صحف ابراهیم و الواح موسی نزد ماست). ضریس به ایشان عرض کرد: (آیا آن همان الواح نیست؟) فرمود: (بله). ضریس عرض کرد: (این همان علم است). فرمود: (این علم نیست. این روایت است. علم، چیزی است که در شب و روز به وجود میآید؛ روز به روز و لحظه به لحظه).
منصور بن حازم میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: (نزد ما صحیفهای است که دیهی خراش نیز در آن هست). عرض کردم: (این همان علم است). فرمود: (این علم نیست. بلکه کرامت موروثی است. علم، چیزی است که در هر روز و شب ایجاد میشود و از رسولالله (ص) و از علی بن ابیطالب (ع) میباشد).
ضریس کناسی گوید: نزد امام صادق (ع) بودیم. ایشان (ع) فرمود: (نزد ما صحف ابراهیم و الواح موسی است). ابوبصیر عرض کرد: (این همان علم است). ایشان فرمود: (این علم نیست. این کرامت موروثی است). فرمود: (علم چیزی است که شب و روز، و روز به روز و لحظه به لحظه ایجاد میشود).
امام صادق (ع) فرمود: (ما آنچه در شب و روز است را میدانیم).
خلیفهی خداوند و صفات معجزهآسا([587])
بعضی افراد معتقدند که از صفات معصوم این است که سایه ندارد و اگر بر روی سنگ راه برود، جای پایش روی سنگ میماند و جای پای او در زمینِ سست نمیماند و درندگان، گوشت معصوم را نمیخورند و به وی حمله نمیکنند...
حقیقت این است که این اعتقاد باطل است و هر فردی معتقد باشد که معصوم به عنوان یک خصوصیت دائمی و همیشگی، دارای معجزه است، از جهت عقیدتی منحرف است و وضعیتش این گونه است:
اول: این فرد با قرآن مخالف است که محمد (ص) را، که برترین خلفای خداوند است، بشر و دارای صفات جسمی بشری میداند و ذکر میکند که تمایز او روحی و نتیجهی اخلاص ایشان (ص) است و این تمایز جسمانی نیست. خداوند متعال فرمود: «بگو من هم مثل شما بشری هستم که به من وحی میشود كه خدای شما خدایی یگانه است. پس هر كس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به كار شایسته بپردازد و هیچکس را در بندگی پروردگارش شریك نسازد»([588]). همچنین خداوند متعال فرمود: «بگو من بشری چون شمایم جز اینكه به من وحی میشود كه خدای شما خدایی یگانه است. پس مستقیماً بهسوی او بشتابید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشركان»([589]).
دوم: این فرد خداوند را به رفتار خلاف عدل، متهم نموده است. به نظر این فرد، خداوند برخی از مخلوقات را پیش از امتحان و آشکار شدن فضیلت بعضی از آنان بر دیگران در عمل، برتری داده است.
سوم: خداوند را به رفتار خلاف حکمت متهم نموده است؛ زیرا به نظر این افراد خلفای خداوند، با وجود اینکه دارای صفات معجزهآسایی هستند، ولی خداوند به آنان معجزاتی نیز داده است که نمایان شدن این معجزات، کمتر از آن صفات معجزهآساست. مثلاً ماندن جای پای موسی (ع) بر روی سنگ، که طبق این عقاید فاسد، خصوصیت موسی (ع) است، بزرگتر از معجزهی تبدیل عصا به مار است، که موسی (ع) آن را آورده است. بر اساس ادعای این بیخِردان، زمانی که موسی به کاخ فرعون وارد شد، باید زمین کاخ فرعون را مُنهدم نموده باشد؛ چرا که اعتقاد دارند که خصوصیت خلیفهی خداوند، ماندن رد پای ایشان بر روی سنگ است. همچنین امکان ندارد که کسی در مورد آن بگوید که سحر است؛ پس بعد از این همه، موسی به عصایی که تبدیل به مار شود چه نیازی داشت؟ در حالی که فرعون در مورد آن میگوید که سحر است.
چهارم: طبق این عقاید منحرف، مانند اینکه حیوانات وحشی، معصوم یا امام را نمیخورند و به او حمله نمیکنند، اینها به قاتلان حسین (ع) اجازهی کشتن ایشان را میدهند و به افرادی که به حسین (ع) ایمان ندارند، حجت و دلیل میدهند؛ به این خاطر که طبق این عقیده، برای آنان ثابت میشود که حسین (ع) امام نیست؛ چرا که اسبها که حیوانات اهلی هستند، سینهاش را لگدکوب کردند. اگر حیوانات وحشی، امام حق یا خلیفهی خداوند را آزار نمیدهند، سزاوارتر است که اسبهای اهلی نیز سینهاش را لگدمال نکنند. آنان اینچنین با اعتقاد باطلشان به افرادی که به آل محمد (ع) ایمان ندارند، حجت و دلیل میدهند تا به امامت امامان(ع) طعنه بزنند.
حقیقت این است که هرچه روایت شده کاملاً برعکس این عقیده است. روایت شده است که حیوانات وحشی به جسد حسین (ع) جرئت پیدا کردند، همانطور که افراد بشر جرئت پیدا کردند و همانطور که اسبها جرئت پیدا کردند. روایت شده است که وقتی حسین (ع) خواست بهسوی عراق خروج کند، برای سخنرانی بلند شد و فرمود:
(مرگ همچون گردنبند دختران جوان، آویزهی گلوی بنیآدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادتگاهی را برایم برگزیدهاند كه ناچار باید آن را دیدار كنم. گویا گرگهای حریص دشتهای نواویس و كربلا را میبینم كه بند بند جسمم را از هم گسسته، شكمبههای تهی و مشكهای خالی خود را از آن انباشته میكنند. از آنچه با قلم تقدیر الهی رقم خورده، گریزی نیست؛ خشنودی خداوند، خشنودی ما اهل بیت است. نسبت به بلایش، شکیبایی میکنیم و پاداش شکیبایان را به ما دادهاند. ذریهی رسول خدا (ص) از او جدا نخواهد شد. آنان در حریم قدس كبریایی نزد او گرد آیند، چشم او به دیدارشان روشن شود و وعدهی خود را در حقشان وفا كند. هركس خون خویش را در راه ما كه راه خداست میبخشد و خود را آمادهی دیدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من به خواست خدا فردا رهسپارم).([591])
زینب دختر علی (ع) نیز فرمود: (... ای یزید، آیا گمان میبری اینکه اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را بهمانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شدهای؟ ... به خدا قسم ای دشمن خدا، و فرزند دشمن او! قدر و منزلتت را كوچك میبینم و تو را فروتر از آنكه نكوهش و توبیخ كنم میپندارم. اما چه كنم كه دیدهها اشکبار و سینهها سوزان است؛ و این كار، نه ما را بس است و نه بینیازمان میكند. اینك حسین (ع) كشته شده است و حزب شیطان، ما را نزد حزب نابخردان میبرد، تا به خاطر شكستن حرمت خداوند، اموال خدای را به آنان بدهند. این دستها به خون ما آلوده است و این دهانها برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و درندگان بیابان سهم خود را از آن بدنهای پاك و پاكیزه میبرند. اگر ما را غنیمت انگاشتهای بدان، در آن روزی كه به كیفر كردار خود میرسی، ما را از دست رفته خواهی یافت، و در آن هنگام كه جز آنچه از پیش فرستادهای نیابی، خویش را زیانكار خواهی دید...).([593])
(هرچند گفتوگو با تو بر مصائب مخاطبت میافزاید، چون قدر و منزلتت را كوچك میبینم و تو را فروتر از آنکه نكوهش و توبیخ كنم میپندارم، اما چه كنم كه دیدهها اشکبار و سینهها سوزان است. چه شگفت است كشته شدن نجیبان حزب خدا، به دست رها شدگان حزب شیطان! دستهایی به خون ما آلوده است و دهانهایی برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و بر آن بدنهای پاك و مطهر، درندگان گله گله میآیند و میروند و کفتارهای پیر، آن را بر زمین میکوبند. اگر ما را غنیمت انگاشتهای بدان، در آن روزی كه به كیفر كردار خود برسی ما را از دست رفته خواهی یافت و خود را زیانكار! و خداوند بر بندگان، ستم روا نمیدارد).([595])
تعبیر (عسلان الفلوات) در اولین قسمت به معنای حیوانات وحشی و درندگان بیابان است یا بهویژه از میان آنها، گرگها؛ و منظور از (امهات الفراعل) در قسمت دوم، کفتار است و ظاهر سخن روشن است.
(گویا میبینم اعضای بدنم را که گرگهای بـیابانها مـیان نواویس و کربلا پارهپاره میکنند و شکمهای خالی و گرسنهی خود را از من پر مینمایند. از روزی که مقدر شده است، نمیتوان گریخت).
(بر آن بدنهای پاك و مطهر، درندگان گله گله میآیند و میروند و کفتارهای پیر آن را بر زمین میکوبند).
برخی افراد قصد تأویل این روایات را دارند؛ آن هم بهقدری ضعیف که در مقابل نقد علمی دوام نمیآورد. حقیقت این است که فقط در هنگام ضرورت به تأویل پرداخته میشود و در اینجا ضرورتی برای تأویل نیست. دلیل عقلی یا نقلی قطعیالصدور و قطعیالدلالتی نیست که این را رد کند که امکان ندارد که حیوانات غیر عاقل به جسد خلیفهی خداوند تعرض نمایند. در حالی که بهصورت قطعی ثابت شده است که انسان عاقل به جسد ایشان تعرض کرده است؛ تا جایی که آنان را بهجایی رساند که انگشت حسین (ع) را قطع کردند. و ایکاش بهجای انگشت ایشان، مرا قطعه قطعه میکردند. پدر و مادرم به فدای ایشان باشد!([597])
در حقیقت حداقل چیزی که میتوان گفت، این است که جسد امام، مانند جسد بقیهی بشر است. هر فردی میخواهد صفت و ویژگی خارقالعادهای را به جسد امام یا خلیفهی خداوند در زمین بیفزاید، باید دلیل بیاورد و الا کلامش فاقد ارزش علمی است. علاوه بر این، روایت بالا که از امام حسین صلوات الله علیه و خواهر عقیلهی ایشان صلوات الله علیها نقل شده است، از جهت دلالت و معنا روشن است. حداقل این مطلبی است که از ظاهر آن فهمیده میشود؛ و امکان رد کردن ظاهر یا مطلبی که از آن بهصورت روشن فهمیده میشود، بدون دلیل قطعی که این معنای ظاهری آشکار را رد کند، وجود ندارد.
همچنین در داستان یوسف (ع) خداوند متعال فرمود: «گفت: اینكه او را ببرید سخت مرا اندوهگین میکند و میترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد»([598]). یعقوب (ع) خلیفهای از خلفای خداوند است و یوسف (ع) نیز اینچنین است؛ و ظاهر سخن یعقوب (ع) در قرآن، حجت و دلیل است. بنابراین یعقوب (ع) بر اساس قرآن، اعتقادی به این عقیدهی فاسد ندارد. او اعتقاد دارد که خوردن یوسف (ع)، توسط گرگ امکانپذیر است. در نتیجه از گرگها بر او ترسید و فرزندانش را بر حذر داشت که گرگ، برادرشان یوسف (ع)، خلیفهی خداوند در زمین را نخورد. برادران یوسف (ع) فهمیدند و معتقد شدند که امکان دارد که گرگ، یوسف (ع) را بخورد؛ به همین خاطر با این سخنشان به یعقوب (ع) پاسخ دادند: «گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اینكه ما گروهی نیرومند هستیم در آن صورت ما قطعاً [مردمی] بیمقدار خواهیم بود»([599]). بنابراین یعقوب (ع)، فرزندانش را در موضعی قرار داد که بر خلاف اعتقاد گمراهانِ امروز معتقد شوند و جلوی ایشان با سخن روشنی تصریح نمود که میترسد خلیفهی خداوند را گرگ بخورد. آیا بر پیامبر خدا یعقوب (ع) پنهان بود که گرگ، خلیفهی خداوند را نمیخورد؟ درحالیکه این مسئله بر صاحبان این عقاید باطل پنهان نمانده است؟!!
اما این سخن که یعقوب (ع) مسئلهای درونی را قصد نمود و منظورش از گرگها برادران یوسف (ع) بود، منافاتی با این موضوع ندارد که ظاهر سخن یعقوب (ع) و آنچه شنونده از آن میفهمد و آنچه فرزندانش از آن فهمیدند، بهروشنی بر این دلالت دارد که خوردن خلیفهی خداوند در زمین، یوسف (ع) توسط گرگ امکانپذیر است، همانطور که گرگ میتواند بقیهی مردم را بخورد.
[581]. قرآن کریم، سورهی عنکبوت، آیهی ۴۸.
[582]. الكافي - الكليني: ج1 ص224 - 225.
[583]. کافی، کلینی، ج ۱، صص ۲۲۴ و ۲۲۵.
[584]. الكافي - الكليني: ج1 ص225.
[585]. کافی، کلینی، ج ۱، ص ۲۲۵.
[586]. المراد بالصفة المعجزة هي الصفة التي يتصف بها كل حياته ولا تفارقه، وهذه غير المعجزة التي تحصل في وقت معين مع خليفة من خلفاء الله، ولا تحصل مع خليفة آخر في وقت آخر، فمثلاً إذا جاءت رواية وقالت إنهم رأوا خليفة الله يمشي في الشارع ولا ظل له، فهذه لا إشكال فيها كونها لو صحت ستكون معجزة حصلت لمن رأى ليؤمن أو ليزداد إيمانه ويقصها أيضاً فينتفع بها غيره. أما لو روي أن خليفة الله قال إن من صفات أو خصال خلفاء الله أنهم لا ظل لهم، فهذه رواية باطلة ومن يعتقد بها فهو منحرف العقيدة كما بينت. ومثال آخر: لو قال شخص إني رأيت أن خليفة الله لم تأكله السباع أو سجدت له أو خضعت بين يديه فلا إشكال في هذا لو صحت الرواية؛ لأن هذا معجز يمكن أن يحصل. أما لو روي أن شخصاً قال: إن خليفة الله صفته أنه لا تأكله السباع، فهذه رواية باطلة ومن يعتقد بها منحرف العقيدة، وأقل ما فيه من انحراف هو أنه في حقيقته كافر بالإمام الحسين (عليه السلام)، فقد روي أن الخيل داست صدره، والسباع أكلتْ من جسده، فبحسب هذا المنحرف أن الحسين ليس إماماً، بل وهؤلاء المنحرفون أعطوا لمن لا يؤمن بإمامة الحسين العذر ليكفروا بإمامته.
[587]. مقصود از صفات معجزهآسا، صفاتی است که خلیفهی خدا در طول زندگی با آن شناخته میشود و از او جدا نمیشود. این غیر از معجزاتی است که در زمان معینی برای خلیفهای از خلفای خداوند حاصل میشود و برای خلیفهی دیگر یا در وقت دیگر وجود ندارد؛ بنابراین اگر به عنوان مثال، روایتی باشد که خلیفهی خدا را در خیابان بدون سایه دیدهاند، به فرض صحت، اشکالی ندارد. چرا که این معجزهای بوده است برای فردی که آن را دیده است، تا ایمان بیاورد یا ایمانش بیشتر گردد و آن را برای دیگران نیز نقل کند و برای آنان نیز مفید باشد. اما اگر روایتی از خلیفهی خدا نقل شود که از خصوصیات خلفای خدا این است که دارای سایه نیستند، این روایت باطل است؛ و چنانکه بیان کردم، افراد معتقد به آن دارای انحراف در عقیده هستند. مثال دیگر: اگر فردی نقل کند که خلیفهی خدا را دیدم که درندگان به وی حمله نکردند و به او سجده کردند و در مقابل او کرنش نمودند، در صورت صحت این کلام، اشکالی در آن نیست؛ چرا که ممکن است معجزهای واقع شده باشد؛ اما اگر فردی بگوید که خصوصیت همیشگی خلیفهی خدا این است که درندگان او را نمیخورند، این قول باطل است و افراد معتقد به آن، انحراف عقیدتی دارند و کمترین میزان انحراف عقیدهی آنان این است که آنان به امام حسین (ع) کافر هستند. چرا که روایت شده است که اسبان، سینهی ایشان را لگدکوب کردند و درندگان از بدن ایشان خوردند. پس بنا بر عقیدهی این افراد منحرف، حسین (ع) امام نبوده است و این افراد به کسانی که اعتقاد به امامت حسین (ع) ندارند، بهانهای دادهاند تا به امامت ایشان کافر شوند.
[588]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
[589]. قرآن کریم، سورهی فصلت، آیهی ۶.
[590]. اللهوف في قتلى الطفوف - ابن طاووس: ص38؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة - الاربلي: ج2 ص239؛ بحار الأنوار - المجلسي: ج44 ص366 - 367، ص397؛ مثير الأحزان - ابن نما الحلي: ص29؛ نزهة الناظر وتنبيه الخاطر - الحلواني: ص86؛ العوالم، الإمام الحسين (عليه السلام) - عبد الله البحراني: ص216؛ لواعج الأشجان - محسن الأمين: ص70؛ موسوعة كلمات الإمام الحسين (عليه السلام).
[591]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ابن طاووس، ص ۳۸؛ كشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلی، ج ۲، ص ۲۳۹؛ بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۴، ص ۳۶۶ تا ۳۶۷ و ص ۳۹۷؛ مثیر الاحزان، ابن نمای حلی، ص ۲۹؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، حلوانی، ص ۸۶؛ العوالم الامام الحسین (ع)،عبد الله بحرانی، ص ۲۱۶؛ لواعج الاشجان، محسن امین، ص ۷۰؛ موسوعة كلمات الامام الحسین(ع).
[592]. بلاغات النساء - ابن طيفور: ص22؛ شرح إحقاق الحق - المرعشي: ج33 ص681.
[593]. بلاغات النساء، ابن طیفور، ص ۲۲؛ شرح احقاق الحق، مرعشی، ج ۳۳، ص ۶۸۱.
[594]. اللهوف على قتلى الطفوف - ابن طاووس: ص107؛ بحار الأنوار - المجلسي: ج45 ص134 - 135؛ لواعج الأشجان - محسن الأمين: ص230.
[595]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن طاووس، ص ۱۰۷؛ بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۳۴ و ۱۳۵؛ لواعج الاشجان، محسن امین، ص ۲۳۰.
[596]. أنظر: الملحق (2).
[597]. به پیوست دوم کتاب مراجعه کنید.
[598]. قرآن کریم، سورهی یوسف، آیهی ۱۳.
[599]. قرآن کریم، سورهی یوسف، آیهی ۱۴.