جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامهمۀ ادیان الهی به حاکمیت خداوند سبحان و متعال اقرار دارند؛ اما مردم با این حاکمیت به مقابله برمیخیزند و بیشترِ موارد جز عدۀ بسیار اندکی ـ مثل قوم موسی (ع) در زمان طالوت یا مسلمانان زمان رسول خدا(ص) ـ به آن اذعان ندارند؛ اما مسلمانان نیز زمانی که رسول خدا (ص) رحلت فرمود، به مقابله با حاکمیت خداوند سبحان بازگشتند و با شورا، انتخابات و سقیفۀ بنیساعده ـ جانشین پیامبر خدا (ص) [یعنی] علیبن ابیطالب (ع) را کنار زدهـ به حاکمیت مردم اقرار کردند.
با وجود اینکه امروز همگی ـچه علما و چه عموم مردمـ به حاکمیت مردم و انتخابات فرا میخوانند؛ اما بیشتر آنان به این مطلب معترف هستند که جانشین خدا در زمینش همان صاحب واقعی است؛ ولی این اعتراف تنها بهعنوان عقیدۀ ضعیف باقی مانده است؛ عقیدهای که در کشمکش بین ظاهر و باطن مغلوب شده و اینچنین مردم و بهخصوص علمای بیعمل در وضعیت نفاقآلود زندگی میکنند؛ وضعیتی که آرامش را از آنان سلب میکند و آنان را در بلاتکلیفی، حیرت و سردرگمی قرار میدهد. آنان میدانند که خداوند حق است و حاکمیت خداوند نیز حق است و نیز میدانند که حاکمیت مردم باطل است و در برابرِ حاکمیت خدا در زمینش قرار دارد، ولی برای حق ایستادگی نمیکنند و باطل را تأیید مینمایند!
اینان همان علمای آخرالزمان ـبدترین فقهای زیر سایۀ آسمانـ هستند؛ فتنه از آنان خارج میشود و به آنان بازمیگردد؛ همانطور که رسول خدا (ص) دربارۀ آنان چنین خبر داده است: «زمانی بر امت من خواهد رسید که از قرآن جز خطش و از اسلام جز نامش باقی نمیماند، خود را منتسب به آن میدانند درحالیکه دورترین مردم از آن هستند؛ مسجدهایشان آباد، اما خالی از هدایت است، فقهای آن زمان شریرترین فقهایی هستند که آسمان بر ایشان سایه انداخته است، فتنه از آنان خارج میشود و به آنان بازمیگردد».([15])
و گویی نشنیدهاند که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «ای مردم! به دلیل کمی اهل حق از سِیر در مسیر هدایت وحشت نکنید»؛ ([18]) و گویی این سخن رسول خدا (ص) را نشنیدهاند که میفرماید: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه بازخواهدگشت، پس خوشا به حال غریبان».([19])
آری! به خدا قسم، این حرفها را شنیده و به خاطر سپردهاند؛ اما دنیا در دیدگانشان آراسته شد و زینتهای خود را برایشان به نمایش گذاشت و آنان بر لاشۀ مرداری جمع شدند تا با خوردنش رسوا گردند و دنیا با نیرنگها آنان را ناتوان کرد؛ پس چیزی جز خواستن دنیا با دین نمیبینند و آنان که ادعا دارند عالِم مسلمانان شیعه هستند، چیزی جز هتک حرمت امیرالمؤمنین (ع) و افزودن زخمی جدید به زخمهای آن حضرت و خون به دل کردن آن حضرت (ع) نمییابند؛ بنابراین سردمداران گمراهی ـیعنی علمای بیعملـ دوباره مصیبت سقیفۀ بنیساعده را همانند روز اولش زنده و دوباره زمینه را برای شکستن پهلوی زهرا (س) مهیا کردند؛ اما این بار در برابر امام مهدی (ع)؛ پس روزی مثل همان روزگار رسول خدا (ص) و فرزندی مثل همان فرزند رسول خدا (ص)! دیروز با علی (ع) و فرزندانش و امروز با امام مهدی (ع) و فرزندانش! آیا عاقلی هست که خودش را از آتش برهاند و از دست کفّار این زمان آزاد سازد و با پیروی از اولیای خداوند سبحان مصون بدارد؟
شیطان ـکه لعنت خدا بر او بادـ فریبتان ندهد و کاری نکند که شما، علمای بیعمل را ـکه با خدا و رسولش میجنگند و شریعت او را تحریف میکنندـ مقدس بشمارید. گفتار و اعمال آنان را به قرآن و سنت رسول خدا و اهلبیتش (ع) عرضه بدارید؛ که در این صورت آنان را در یک وادی و رسول خدا (ص) و قرآن را در وادی دیگری خواهید یافت. آنان را لعنت کنید همانطور که رسول خدا (ص) نفرینشان کرد؛ و از آنان برائت جویید، همانطور که رسول خدا (ص) از آنان برائت جست؛ آنجا که به ابن مسعود میفرماید:
«ای پسر مسعود! اسلام غریبانه آغاز شد و همانطور که آغاز شد، غریبانه بازمیگردد، پس خوشا به حال غریبان. هرکس از فرزندانتان که آن زمان را درک کند (زمان ظهور امام مهدی (ع)) به آنان در مکانهایشان سلام ندهد و جنازههای آنان را تشییع نکند و از بیمارانشان عیادت ننماید. آنان به سنت شما عمل و ادعای شما را آشکار میکنند؛ ولی با کارهای شما مخالفت مینمایند و بر غیر دین شما میمیرند. آنان از من نیستند و من نیز از آنان نیستم ... .
تا آنجا که میفرماید: ای پسر مسعود! زمانی بر مردم خواهد رسید که هر کس در دین خود بُردبار باشد، همچون کسی است که زغال گداختهای را کف دستش گرفته است و فرمود: در آن زمان اگر کسی گرگ نباشد، گرگها او را خواهند خورد.
ای پسر مسعود! علما و فقهای آن زمان فاجر و خائناند. آگاه باش که آنان شریرترین خلق خدا هستند و همچنین پیروان آنان و کسانی که به آنان رجوع و از آنان دریافت میکنند و آنان را دوست داشته باشند و با آنان همنشینی و مشورت کنند، نیز شریرترین خلق خدا هستند و خداوند آنان را (کر و کور و لالاند و بازگشتی ندارند)؛([20]) وارد آتش میسازد، (و در روز قيامت درحالیکه چهرههايشان رو به زمين است، کور و لال و کر محشورشان میکنيم و جهنم جايگاه آنهاست که هرچه شعلۀ آن فرو نشيند بيشترش میافروزيم)؛([21]) (هرگاه پوست تنشان بپزد پوستی ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند)؛([22]) (چون در آن افکنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند * نزديک است که از خشم پارهپاره شود)؛([23]) (هرگاه بخواهند از آن (عذاب) [و] از آن اندوه بيرون آيند، بار ديگر آنان را به آن بازگردانند؛ بچشيد عذاب آتش سوزنده را)؛([24]) (آنان در جهنم فرياد میکشند و در آنجا هيچ نمیشنوند).([25])
ای پسر مسعود! آنان ادعا میکنند بر دین من و بر سنّت و روش و شرایع مناند، آنان از من بریاند و من نیز از آنان برائت میجویم.
ای پسر مسعود! در آشکارا با آنان همنشینی و در بازارها با آنان معامله نکنید و آنان را به راهی راه ننمایید و به آنان آب ندهید. حقتعالی میفرماید:
(آنان که زندگی و زينت اين دنيا را بخواهند، مُزد کردارشان را بهطور کامل در اين جهان میدهيم و در آن به ایشان اصلاً کم داده نمیشود)؛([28])همچنین میفرماید: (هرکس کِشت آخرت را بخواهد بر کِشتهاش میافزاييم و هرکس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا میکنيم؛ ولی ديگر او را در آخرت نصيبی نيست).([29])
ای پسر مسعود! امت من چه عداوتها و کینهها و جدالها از اینان خواهد کشید. آنان ذلیلترین این امت در دنیایشاناند. قسم به کسی که مرا به حق مبعوث نمود، خداوند آنان را خسف خواهد نمود و بهصورت میمون و خوک مسخ خواهد کرد.
گفت: سپس پیامبر(ص) گریه کرد و ما نیز از گریۀ ایشان به گریه افتادیم و گفتیم: ای رسول خدا (ص) ، چرا گریه میکنید؟ فرمود: برای رحمت بر اشقیا که خداوند متعال میفرماید:
(اگر ببينی آنگاه که سخت بترسند و رهاییشان نباشد و از مکانی نزديک گرفتار شوند)؛ یعنی علما و فقها ... .
ای پسر مسعود! کسی که علم را برای به دستآوردن دنیا بیاموزد و حبّ دنیا و زینتش را ترجیح دهد خشم خدا را برای خود خریده است و همراه با یهودیان و مسیحیان ـکه کتاب خداوند متعال را به کناری انداختندـ در قعر دوزخ جای دارد. حقتعالی میفرماید:
(ولی همینکه آنچه را که میشناختند بهسویشان آمد انکارش کردند؛ پس لعنت خدا بر کافران باد).([32])
ای پسر مسعود! خداوند بهشت را برای کسی که قرآن را برای دنیا و زیباییاش بیاموزد حرام کرده است.
ای پسر مسعود! کسی که علم بیاموزد و به محتوای آن عمل نکند خداوند روز قیامت او را نابینا محشور میکند و کسی که علم را برای خودنمایی و شهرت بیاموزد تا با آن دنیا را به دست بیاورد خداوند برکت علمش را میگیرد و معیشتش را تنگ مینماید و او را به خودش وامینهد و کسی که خدا او را به خودش واگذار کند هلاک شده است؛ حقتعالی میفرماید:
(پس هرکس به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد کاري شايسته انجام دهد و هيچکس را در عبادت پروردگارش شريک نسازد).([34])
ای پسر مسعود! پس باید همنشینانت ابرار و برادرانت افراد متقی و پرهیزگار باشند؛ زیرا حقتعالی در کتابش میفرماید:
(در آن روز دوستان ـغير از پرهيزگارانـ دشمن يکديگرند). ([36])
ای پسر مسعود! بدان که آنان معروف [نیکی] را منکر [بد] و منکر را معروف میدانند؛ پس به این دلیل خدا بر دلهایشان مُهر مینهد؛ پس در آنان نه گواهیدهندۀ به حق وجود دارد و نه برپاکنندۀ عدالت. حقتعالی میفرماید:
(ای کسانی که ايمان آوردهايد! برپاکنندگان عدالت باشید و برای خدا گواهی دهيد، هرچند به زيان خودتان يا پدر و مادر يا خويشاوندان باشد).([38])
ای پسر مسعود! با حَسَب و نَسَب و مال و اموال خود بر یکدیگر فخر میفروشند ...».([40])
آری، رسول خدا (ص) علمای بیعمل را اینچنین توصیف کردند؛ زیرا آنان ادعا میکنند مسلمان و شیعهاند و درعینحال به کنار گذاشتن علی (ع) اقدام میکنند و بر علی (ع) ستم روا میدارند؛ پس لعنت خدا بر هر گمراه ِگمراهکنندهای که خودش را امام، بُت و خداوندگاری بهجای خداوند برای مردم قرار داده است!
مهم این است که عموم مردم باید از پیرویِ علمای بیعمل دوری کنند؛ زیرا آنان به حاکمیت مردم، انتخابات و دموکراسی ـکه آمریکا (دجال اکبر) آورده استـ معتقدند و به آن اقرار میکنند؛ درحالیکه بر مردم واجب است که به حاکمیت خدا و پیروی از امام مهدی (ع) اقرار کنند؛ در غیر این صورت اینان به پیامبران و امامانشان چه خواهند گفت؟ آیا بر کسی پوشیده است که تمام ادیان الهی بر حاکمیت خدا و نپذیرفتن حاکمیت مردم تصریح دارند؟ پس در پیروی از این علمای بیعمل بعدازاینکه آنان با قرآن، پیامبر و اهلبیت (ع) به مخالفت برخاستند و شریعت خداوند سبحانومتعال را تحریف کردند هیچ حجت و دلیلی برای کسی باقی نمیماند.
اینان همان فقهای آخرالزمانیاند که با امام مهدی (ع) به نبرد برمیخیزند؛ پس آیا برای کسی که از اینان پیروی میکند ـپسازاینکه این علمای بیعمل از ابلیس پیروی کردند و به حاکمیت مردم معتقد شدندـ حجت و دلیلی باقی میماند؟! درحالیکه همۀ ادیان الهی به حاکمیت خداوند اقرار دارند؛ یهودیان منتظر ایلیا (ع)، مسیحیان منتظر عیسی(ع) و مسلمانان منتظر مهدی(ع) هستند؟ آیا یهودیان به ایلیا میگویند: برگرد چون ما انتخابات و دموکراسی داریم و این از انتخاب الهی، برتر و والاتر است؟ و آیا مسیحیان به عیسی (ع) میگویند: ای کسی که بر الاغ سوار میشوی و ای کسی که لباسهای پشمین میپوشی، کم میخوری و در دنیا زاهد و بیرغبتی! برگرد، زیرا ما رؤسای برگزیدهای داریم که از تمام دنیا چه حلال و چه حرامش بهره میبرند و آنها با خواستها و تمایلات نفسانی ما موافق و سازگار است؟!
آیا مسلمانان ـبهویژه شیعیانـ به امام مهدی (ع) خواهند گفت: برگرد ای پسر فاطمه! چون فقهای ما بهترین راه حل را ـکه همان دموکراسی و انتخابات استـ پیداکردهاند؟! و آیا مقلدان این فقها ـفقهای آخرالزمانـ به امام مهدی (ع) خواهند گفت: بهراستیکه برای فقهای ما روشن شده است که حق با شوری، سقیفه و انتخابات بوده است؟!
و آیا در نهایت، خواهند گفت: اهل سقیفه بر حق بودند و امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب (ع) بخیل، افراطی، رادیکال و تندرو بود؟! چه خواهند گفت و چگونه این تناقضی که خود را در آن گرفتار کردهاند حل خواهند نمود؟!
به این فقها ـطبق آنچه بین خودشان رایج است وگرنه من آنان را فقیه به حساب نمیآورمـ چیزی جز آنچه یک عراقی ساده میگوید، نمیگویم: «این چه دین باشد چه گِل»، درحالیکه شما آن را گِل همراه با گل نمودهاید!
ما شیعیان به عمربن خطاب اعتراض میکنیم که او معتقد به شورا و انتخابات بود، درحالیکه امروز شما فقهای آخرالزمان به شورا و انتخابات تصریح میکنید و اقرار دارید؛ این دو وضعیت چه تفاوتی با هم دارند؟!
در هر صورت، همین تورات و انجیل امروزی هر دو به حاکمیت خدا در زمینش اقرار دارند ـنه به حاکمیت مردمـ و این دو، کتابهای آسمانی و دلیل انکارناپذیر برای یهودیان و مسیحیاناند. نظریهپردازان دموکراسی در غرب، برای ردّ این متونِ صریح که در تورات وجود دارد، تلاش بسیار نمودهاند؛ تا جایی که برخی همچون اسپینوزا تحریفشدن تورات را در «رسالۀ الهی سیاسیِ» خود ترجیح داده است؛ تا بهاینترتیب از این متون صریحی که بر حاکمیت خدا در زمینش تأکید دارند و حاکمیت مردم را نمیپذیرند، رهایی یابد!
اما قرآن از ابتدا تا انتها، بر حاکمیت خدا و نپذیرفتن حاکمیت مردم تصریح دارد و برای ما فهمِ بیمارِ کسی که میخواهد کلمات خدا را بر اساس خواستۀ خود تحریف کند و از فلانی و فلانی یا از عقیدۀ فلانی ـبا وجود فاسدبودن مدافعانشان و باطلبودن عقیدهاشـ حمایت کند، اهمیتی ندارد؛ فسادی که برای شناختنش به زحمت چندانی نیاز نیست!
با آیاتی که حاکمیت خدا در زمینش را اثبات میکنند، شروع کنیم:
۱- (بگو: بار خدایا! تويی دارندۀ مُلک و پادشاهی. به هرکه بخواهی مُلک میدهی و از هرکه بخواهی مُلک میستانی. هرکس را بخواهی عزت میدهی و هرکس را بخواهی ذلت میدهی. همۀ نيکيها به دست توست و تو بر هر چیزی توانايی).([42])
این آیه بهوضوح دلالت دارد بر اینکه فرمانروایی از آنِ خداست و او کسی است که هرکه را که بخواهد جانشین میگرداند. حقتعالی میفرماید: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»؛ (من در زمين خليفه و جانشینی میگمارم).([44])
با وجود این آیه، هیچکس حق ندارد فرمانروا تعیین کند یا حاکم یا فرمانروایی را که خداوند سبحان تعیین نکرده است، انتخاب کند. خداوند این فرمانروایی یا حاکمیت الهی را به هرکس که بخواهد عطا میکند و الزامی نیست که فرمانروای تعیینشده از طرف خدا ـدر عملـ حکومت کند؛ چهبسا مغلوب و از سکّان فرمانروایی رانده شود؛ همانطور که این قضیه در طول مسیر انسانی اتفاق افتاده است. ابراهیم (ع) حکومت نمیکند؛ بلکه نمرود (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی میکند. موسی (ع) حکومت نمیکند؛ بلکه فرعون (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی میکند و حسین (ع) حکومت نمیکند؛ بلکه یزید (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی میکند، و اینچنین است که حقتعالی میفرماید:
(يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشتهاست، حسد میبرند؟ درحالیکه ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروايی بزرگ ارزانیشان داشتيم).([46])
با اینکه در طول تاریخ، به آل ابراهیم (ع) فرمانروایی و حکومت الهی داده شد؛ اما آنان ضعیف نگاه داشته و مغلوب و از کرسی حکومت دور نگه داشته شدند و تاریکی و ظلمت بر سکان حکومت سایه افکند؛ بنابراین بر مردم واجب است، سکان رهبری را در اختیار خلیفه و جانشین خدا در زمینش قرار دهند که اگر چنین نکنند بهرهشان از دست میرود و پروردگارشان را خشمگین مینمایند.
امام صادق (ع) میفرماید: «... آیا نمیبینید حقتعالی میفرماید: (شما را توان رویاندن درختش نبود)؛ میفرماید شما حق ندارید از نظر خودتان امام و رهبری منصوب کنید و به اراده و خواست خود، او را حق بنامید.
سپس امام صادق (ع) میفرماید: سه گروهاند که در روز قیامت خدا با آنان صحبت نمیکند و به ایشان نگاه نمیکند و آنان را پاک نمیگرداند و ایشان عذابی دردناک خواهند داشت؛ کسی که درختی بکارد که خدا آن را نکاشته باشد؛ یعنی کسی که امام و پیشوایی را منصوب کند که خدا منصوبش نکرده باشد یا کسی را که خدا منصوب فرموده، انکار کند.([49])
۲- داستان طالوت: (آيا آن گروه از سرانِ بنیاسرائيل را پس از موسی نديدی آنگاهکه به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی منصوب کن تا در راه خدا پیکار کنیم).([51])
این گروه مؤمن صالح از بنیاسرائیل به حاکمیت خداوند سبحانومتعال ایمان داشتند؛ پس خودشان کسی را تعیین نکردند؛ بلکه از خدا درخواست کردند که برایشان حاکمی تعیین کند و این از بزرگترین دلایل بر این قانون الهی در تمام ادیان است که بهصراحت بیان میدارد حاکم را خدا تعیین میکند نه مردم با انتخابات!
۳-تنها، من در زمین جانشین قرار میدهم: (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه و جانشینی میگمارم). ([53])
جانشین خدا باید حاکمِ در زمین هم باشد و اولین جانشین خدا آدم (ع) است و در هر زمانی خداوند جانشینی در زمینش دارد. در این زمان، جانشین خدا مهدی (ع) است؛ بنابراین بر همۀ مردم واجب است شرایط لازم را برای حاکمشدن ایشان فراهم کنند؛ زیرا او از طرف خداوند سبحانومتعال تعیین شده است، نه با دموکراسی و انتخابات!
۴- حقتعالی میفرماید: (و هرکس بر وفق آياتی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، اینان خود کافراناند)؛([57]) و میفرماید: (و هرکس به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند، از ستمکاران است)؛ ([58]) و نیز میفرماید: (زيرا کسانی که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود از نافرماناناند). ([59])
بدیهی است که حاکم در هر زمان با مسائلی جدید روبرو میشود و ناگزیر باید دارای تسدید و علمی خاص از طرف خدا باشد تا با این علم، حکم خدا را در مسائل جدید بداند؛ بهاینترتیب، چگونه کسی که جانشین خدا نیست، میتواند طبق آنچه خدا نازل کرده است حکم کند؟ بنابراین برای کسی غیر از جانشین خدا امکان ندارد مطابق آنچه خدا نازل کرده است، حکم نماید.
محققاً، مواردی که حاکمیت مردم و انتخابات را نقض میکند، بسیار است و مورد زیر تنها یکی از آن موارد است، برای کسی که گوش شنوا دارد و گواه است:
ماجرای موسی با قومش:
(و موسی برای وعدهگاه ما از ميان قومش هفتاد مرد را برگزيد. چون زلزله آنان را فروگرفت گفت: ای پروردگار من! اگر تو خواسته بودی اینان را پيش از اين هلاک میکردی و مرا نیز! آيا برای آنچه بیخردان ما انجام دادهاند ما را به هلاکت میرسانی؟! اين نیست جز امتحان تو؛ که هرکه را بخواهی با آن گمراه میکنی و هرکه را بخواهی هدايت. تنها تو ياور و سرپرست ما هستی؛ پس ما را بيامرز و بر ما ببخشای که تو بهترين آمرزندگانی﴾؛.([61])
او موسی (ع) است ـپیامبری معصومـ که هفتاد مرد را از بهترینِ بنیاسرائیل برمیگزیند؛ اما همگی کافر شدند و از موسی (ع) و فرمان خداوند سبحانومتعال سرپیچی کردند. حال اگر پیامبری معصوم ـیعنی موسی (ع)ـ هفتاد مرد را برای مأموریتی الهی برمیگزیند؛ درحالیکه حتی یک نفر هم از بین آنان از این مأموریت سربلند بیرون نمیآید، پس وضعیت عموم مردم در انتخاب حاکم و فرمانروا چگونه خواهد بود؟! چهبسا آنان بدترین خلق خدا را برگزینند درحالیکه خود نمیدانند!
این دلایل برای کسی که خواهان حق باشد، کافی است و کسی که بیشتر میخواهد، قرآن ـ درحالیکه در گوش غافلان بانگ میزندـ در مقابلش است:
(و بهراستی ما در زبور پس از تورات نوشتهايم که زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد ... * و ما تو را نفرستاديم جز رحمتی برای جهانیان * بگو: جز این نیست که به من وحی میشود خدای شما خدايی است يکتا؛ پس آيا شما از تسلیمشدگانید؟ * پس اگر رویگردان شدند، بگو: شما را خبر دادم تا همه [در آگاهی] يکسان باشيد و من نمیدانم آنچه به شما وعده داده میشود نزديک است يا دور * اوست که هر سخن آشکاری را میداند و آنچه را پوشیده، پنهان میداريد میداند * و اینکه نمیدانم؛ شايد اين آزمايشی برای شما و بهرهمندی تا چند صباحی باشد * گفت: «پروردگارا! به حق داوري فرما [و اين طغيانگران را کيفر ده] و پروردگار ما رحمان است که در برابر نسبتهاي نارواي شما، از او استمداد ميطلبم!).([63])
* * *
[14]- الكافي : ج8 ص308، بحار الأنوار : ج52 ص190.
[15]- کافی: ج 8/ ص 308؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 190.
[16]- نهج البلاغة بشرح محمد عبده : ج2 ص181، الغارات : ج2 ص584، غيبة النعماني: ص35.
[17]- نيل الأوطار : ج9 ص229، عيون أخبار الرضا (ع) : ج1 ص218.
[18]- نهجالبلاغه با شرح محمد عبده: ج 2/ ص 181؛ الغارات: ج 2/ ص 584؛ غیبت نعمانی: ص 35.
[19]- نیلالاوطار: ج 9/ ص 229؛ عیون اخبار الرضا (ع): ج 1/ ص 218.
[20] - بقره: 18.
[21] - اسراء: 97.
[22] - نساء: 56.
[23] - ملک: 7 - 8.
1- حج: 22.
2- انبیاء: 100.
[26]- هود : 15.
[27]- الشورى : 20.
[28]- هود: 15.
[29]- شوری: 20.
[30]- سـبأ : 51.
[31]- البقرة : 89.
[32]- بقره: 89.
[33]- الكهف : 110.
[34]- کهف: 110.
[35]- الزخرف : 67.
[36]- زخرف: 67.
[37]- النساء : 135.
[38]- نساء: 135.
[39]- إلزام الناصب: ج 2 ص131.
[40]- الزام الناصب: ج 2/ ص 131.
[41]- آل عمران : 26.
[42]- آلعمران: 26.
[43]- البقرة : 30.
[44]- بقره: 30.
[45]- النساء :54.
[46]- نساء: 54.
[47]- النمل : 60.
[48]- تحف العقول : ص325، بحار الأنوار : ج63 ص276.
[49]- تحف العقول: ص 325؛ بحارالانوار: ج 63/ ص 276.
[50]- البقرة : 246.
[51]- بقره: 246.
[52]- البقرة : 30.
[53]- بقره: 30.
[54]- المائدة : 44.
[55]- المائدة : 45.
[56]- المائدة : 47.
[57]- مائده: 44.
[58]- مائده: 45.
[59]- مائده: 47.
[60]- الأعراف : 155.
[61]- اعراف: 155.
[62] - (الأنبياء 105-112).
[63]- انبیاء: 105 تا 112.