جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامالف) حقتعالی میفرماید:(و جن و انس را نیافریدم؛ مگر برای اینکه مرا عبادت کنند﴾؛.([65]) و در روایت از معصومین (ع) آمده است؛ یعنی: «برای اینکه مرا بشناسند»؛ پس مهمترین وظیفۀ مصلحِ منتظر، شناساندن خداوند سبحانومتعال به مردم و بردن آنان بهسوی خداست؛ زیرا او راهنما و دلیل خدا بر بندگانش است.
ب) فرستادگان (ع):
وظیفۀ دوم مصلحِ منتظر، شناساندن فرستادگان (ع) به مردم و بیان مظلومیتشان است؛ اینکه آنان جانشینان خدا در زمینش هستند؛ کسانی که از حقشان دور نگه داشته شدند و ارثشان غصب شده است.
ج) رسالتها و پیامها:
وظیفۀ سوم مصلح منتظر(ع)، شناساندن پیامهای آسمانی و قوانین الهی و زدودن تحریفات و موارد باطل از آنان و آشکارنمودن حق و عقیده و آیین و شریعتی است که مورد رضایت خداوند سبحانومتعال است.
بنابراین مهمترین چیزی که مصلح منتظر (ع) برای اصلاح دین میآورد علم، معرفت و حکمت است: ﴿(و به آنان کتاب و حکمت میآموزد)﴾؛. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «علم بیستوهفت حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آوردهاند دو حرف است، مردم تا به امروز، جز این دو حرف از علم چیزی نمیدانند؛ پس اگر قائم ظهور كند ۲۵ حرف دیگرِ علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر میكند و این دو حرف را نیز به آن اضافه میکند تا ۲۷ حرف علم بین مردم منتشر شود».([67])
همانطور که همۀ ادیان آسمانی میگویند مصلحِ منتظر کسی است که دنیا را پسازاینکه لبریز از ظلم و ستم شده است، از عدل و داد پر میکند و این حدیثی است معروف و شناخته شده که از پیامبر خدا (ص) و اهلبیت ایشان (ع) وارد شده و شیعه و سنی آن را روایت کردهاند.([69])
این مواردی که حاکمیت خدا دربردارد چیست که منجر به پرشدن زمین از عدل و داد میگردد؟ پیش از اینکه در مورد این موضوع مهم به صحبت بپردازم میخواهم موردی را که اهمیت آن کمتر از موضوع موردبحث نیست، روشن کنم و حتی این مورد علتِ نیاز به بحث در آن موضوع را نیز روشن میسازد؛ اینکه ما بهعنوان مسلمان شیعه و طبق علامات و نشانههای ظهور و قیامِ مصلحِ منتظر ـکه از پیامبر خدا(ص) و اهلبیت ایشان (ع) وارد شده استـ اتفاقنظر داریم که این روزها، روزهای ظهور و قیام مصلح منتظر(ع) است و طبیعتاً نظر کسی از سرِ هوا و هوس مطلب میبافد و اطلاعی از روایات ندارد برایمان اهمیتی ندارد؛ بهعلاوه مسیحیان نیز این ایام را ایام ظهور و قیام مصلح منتظر (ع) میدانند که این مصلح از نظر آنان عیسی (ع) است. حتی من کتابی از کشیش مسیحی که در نیمۀ قرن گذشته نوشته شده است، خواندم که در آن کتاب آمده: [پیدایش] قراین و نشانههای ظهور و قیامت صغری در ملکوت آغاز شده است.
اما یهودیان: آنان این روزها را ایام قیامت صغری میدانند و حتی بیشتر علمای آنان قاطعانه میگویند که این روزها، روزهای بازگشت ایلیا (ع) و ظهور اصلاحگر جهانی است. همین چند صباح پیش ـکه خیلی هم دور نیستـ گروهی از آنان اقدام به پراکندن اعلامیههایی بهوسیلۀ هواپیماها بین مسلمانان فلسطین نمودند که در آن باقیماندۀ سرزمین مقدس را مطالبه میکردند؛ زیرا زمان قیامت صغری فرا رسیده و این روزها، روزهای پایانی است و پسازآن در سرزمین مقدس جز صالحان باقی نخواهند ماند؛ که طبق اعتقادات یهودیان، آنان همان صالحاناند.
حال که وضعیت اینگونه است روشن میشود همۀ دینداران به آنچه از انبیا (ع) وارد شده یا از نظرشان روایت شدن آنها صحیح است، استناد میکنند به این نکته که این روزها، روزهای قیامت صغری و ظهور اصلاحگرِ جهانی مورد انتظار است. پس اگر این روزها، روزهای ظهور او باشد و او همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه مالامال از ظلم و ستم شده، برایمان روشن میشود که دنیا در این روزها لبریز از ظلم و ستم شده است!
حال دو پرسش مطرح میشود:
اول: چرا آکنده از ظلم و ستم شده است؟
که پاسخ این پرسش در مطالب پیشین بیان شد و در مطالب بعدی نیز به آن اشاره خواهم کرد.
دوم: چگونه پر از عدل و داد میشود؟
و این مطلبی است که میخواهم به بیان آن بپردازم؛ بهضمیمۀ چند سطری در باب حاکمیت خداوند سبحانومتعال تا وسیلهای برای پرشدن زمین از عدل و داد باشد.
کسی که قانون را وضع میکند خداوند سبحانومتعال است. اوست آفرینندۀ این زمین و ساکنانش و آنچه را که به صلاح اهل زمین و ساکنانش است میداند؛ از جمله صلاح انسانها، جنیان، حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری که از آنها آگاهی داریم و یا بیاطلاعیم. او گذشته، حال و آینده را میداند و از آنچه به صلاح جسم و نفْس انسانی و از آنچه بهطورکلی به صلاح نوع انسانی است، آگاه است. قانون باید گذشته، حال، آینده، جسم و نفس انسانی، مصلحت فردی و اجتماعی و مصلحت سایر مخلوقات حتی مصلحت جمادات، همچون زمین، آب، محیط زیست و ... را در نظر بگیرد. حال از چه منبعی غیر از خداوند سبحانومتعال تفاصیل و جزئیات تمامی این موارد میتواند شناخته شود؟! با توجه به اینکه بسیاری از آنها قابل درک و یادگیری نیستند؛ یعنی نمیشود به آنها و خصوصیاتشان علم پیدا کرد و... .
بهعلاوه، اگر فرض کنیم کسی همۀ این جزئیات را بشناسد از کجا میتواند قانونی وضع کند که تمام این تفاصیل و جزئیات را در نظر گرفته باشد؟! با توجه به اینکه در عمل، برخی از این جزئیات با برخی دیگر در تناقضاند؛ پس مصلحت در چیست و در کدام قانون میگنجد؟
مطمئناً مصلحت در جایی غیر از قانون الهی و شریعت آسمانی نخواهد بود؛ زیرا وضعکنندهاش آفریدگار مخلوقات است و او امور پیدا و پنهان را میداند و میتواند کارها را هر طور که بخواهد به جریان بیندازد؛ پاک و منزه است او و بسی والاتر از آنچه است که شریکش میدارند!
شکی نیست که رهبری هر طور که باشد ـچه در چارچوب حاکمیت مردم از نوع دیکتاتوری یا دموکراسی و چه در چارچوب حاکمیت خداوند سبحانومتعالـ تأثیر مستقیمی در جامعۀ انسانی میگذارد؛ زیرا جامعه ـحداقل به صورت فطریـ مجبور به گوشسپردن به این رهبری است؛ زیرا انسان بر پیروی از رهبر تعیین شده از سوی خداوند سبحانومتعال سرشته شده است.
﴿همان فطرتی که خداوند مردم را به آن سرشته است. در آفرينش خدا تغييری نيست. این همان دین پايدار است)؛.([71])
این رهبر همان ولیّ خدا و جانشین او در زمینش است؛ بنابراین وقتی ولیّ خدا از حقش کنار زده شود و آینۀ فطرت انسانی با تاریکی این دنیا مشوّش و آشفته گردد، انسان هر رهبری را که بهجای ولیّ خدا و حجتش بر بندگانش باشد میپذیرد تا این نقص و کاستیِ وجودش را پر کند؛ حتی اگر این رهبریِ جایگزینشده، واژگون شده و دشمن ولیّ خدا در زمینش و دشمن حجت او بر بندگانش باشد.
پس انسان بهطورمعمول، به مفادِ هدایتی که توسط حاکم اجرا میشود گوش میسپارد و این هدایت و رهبری از دو حال خارج نیست: یا این رهبر، ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش است که در این صورت او حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحانومتعال است، یا شخص دیگری غیر از اوست که در این صورت یا حاکم دیکتاتوری است که با زور و استبداد تسلط یافته یا حاکم منتخب بهوسیلۀ انتخابات آزادِ دموکراتیک است. حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحانومتعال سخنگوی خداست؛ زیرا او سخنی نمیگوید، مگر به دستور خداوند و جز به دستور خداوند چیزی را پیش یا پس نمیاندازد.
اما حاکمی که از طرف مردم تعیین شده یا بر آنان سلطه یافته است، قطعاً از سوی خداوند سبحانومتعال سخن نمیگوید. رسول خدا (ص) سخنی با این مضمون فرمودهاند: «هرکس به گویندهای گوش بسپارد او را عبادت کرده است؛ پس اگر این گوینده از سوی خداوند سخن بگوید، او خدا را عبادت کرده و اگر گوینده از سوی شیطان سخن بگوید، شیطان را عبادت کرده است».([73])
پس سخنگویی جز گویندهای از طرف خدا و یا گویندهای از طرف شیطان نیست و حالت سومی هم وجود ندارد؛ و هر حاکمی غیر از ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش ـبه نحوی از اشکالـ گویندهای از طرف شیطان است، هرکس متناسب با وضعیت خودش و بهاندازۀ باطلی که در خود دارد!
از اهلبیت (ع) به این معنا وارد شده است: «هر پرچمی قبل از قائم (ع)، پرچم طاغوت است»؛([75])یعنی هر پرچمی که صاحبش ارتباطی با قائم (ع) نداشته باشد.
بنابراین حاکم تعیینشده از طرف خداوند سبحانومتعال، سخنگویی از طرف خداست و حاکمی که از سوی خداوند سبحانومتعال معین نشده، سخنگوی شیطان است؛ و تأکید میکنم که گویندهای از طرف خدا، دین و دنیا را اصلاح میکند و گویندهای از طرف شیطان دین و دنیا را به فساد و تباهی میکشاند.
خداوند سبحانومتعال آنچه را که در نفوس است میداند و اصلاحگر را از مفسد میشناسد؛ بنابراین او ولی و جانشین خود را انتخاب میکند و برمیگزیند و این جانشین کسی نیست، جز بهترینِ مخلوقاتش و برترینِ کسانی که در زمین هستند و شایستهترین، حکیمترین و داناترین آنان که خداوند او را از لغزشها و خطاها مصون میدارد و او را برای صلاح و اصلاح یاری میدهد.
اما مردم هنگامیکه با انتخاب خداوند سبحانومتعال به مقابله برمیخیزند انتخابشان جز بر بدترین خلق خدا واقع نمیشود؛ در برگزیدن موسی (ع) که پیامبری معصوم بود درسی برای عبرتگیرندگان و پند و یادآوری برای پندگیرندگان و نشانهای برای کسی که گوش شنوا دارد و به حق گواهی میدهد وجود دارد؛ آن هنگام که او هفتاد نفر از مردان قومش را که معتقد بود بهتریناند، برگزید و سپس فاسدبودنشان روشن شد! ([77])
٣- از آنجا که قانون و حاکم در حاکمیت خداوند سبحان از کمال و عصمت بهره میبرند
[بر این اساس] صلاح و درستی احوال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم استوار میشود و این به دلیل آن است که تمامی این جوانب در زندگی مردم به قانون و حاکم متکی است؛ زیرا این قانون است که این موارد را تنظیم و این حاکم است که آنها را اجرا میکند؛ پس اگر قانون از طرف خداوند سبحان باشد تنظیم این جوانب بهتر و کاملتر است و وقتی حاکم جانشین و ولی خدا در زمین و بهترین خلق خدا باشد تطبیق و پیادهسازی قانون الهی بهطور تمام و کمال و به بهترین شکل صورت خواهد پذیرفت.
در نهایت اگر امت اسلامی حاکمیت خداوند در زمین را بپذیرد، خیر دنیا و آخرت را برده است و فرزندانشان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند شد؛ و از طرفی امتی که حاکمیت خداوند در زمین را بپذیرد، بهترین نیکیها از فرزندانشان به سوی آسمان میرود که همان پیرویکردن از ولی خدا و اخلاص در راه خداست؛ در این صورت، بهترین نیکیها از آسمان به سوی آنها نازل میشود؛ این یعنی همان توفیقِ از جانب خدای سبحان، در نتیجه این امت بهترینِ امتهایی خواهد بود که برای مردم آمده است [و آنها آن دین را پذیرفته اند]، زیرا چنین امتی ولی خدا و جانشین خدا در زمین را پذیرفته است:
﴿و اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان میگشوديم، ولی [فرستادگان] را تکذیب کردند؛ پس ما نيز به کيفر کردارشان مجازاتشان کرديم﴾؛. ([79])
و امتها به مقداری که خلیفۀ خدا در زمینش را پذیرفتهاند و به میزان گردننهادن به دستورات و فرامینش، بر یکدیگر اظهار فضل و برتری میکنند و بهاینترتیب امتی که امام مهدی (ع) را میپذیرند بهترین امتی است که مردم تابهحال دیدهاند: ﴿(شما بهترين امتی هستيد که برای مردم پدید آمدهاید، امربهمعروف و نهی از منکر میکنید)﴾؛.([81])
و اینها سیصدوسیزده نفر اصحاب قائم و کسانی که از آنان پیروی میکنند، هستند؛
اما اگر امت، ولیّ خدا و جانشین او در زمینش را نپذیرند، این بزرگترین حماقتی است که مرتکب خواهند شد و دنیا و آخرتشان تباه میشود؛ در دنیا خواری و رسوایی و در آخرت جهنم است و چه بد آرامشگاهی است!
آنچه میخواهم در انتها مورد تأکید قرار دهم این است که من اعتقاد ندارم کسی باشد که به خدا ایمان داشته باشد و درعینحال معتقد باشد قانونی که مردم وضع کردهاند بهتر از قانون خداوند سبحانومتعال است و همچنین حاکمی که مردم انتخاب کردهاند بهتر از حاکمی است که خداوند سبحانومتعال معیّن کرده است. والحمد لله وحده ... و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند یکتاست.
﴿(و چون تو را ببینند جز به سُخرهات نگیرند که آيا اين است همان کسی که خداوند به رسالت برانگیخته است؟! * چیزی نمانده بود ما را از خدایانمان ـاگر بر آنان صبر پیشه نکرده بودیمـ گمراه کند؛ و بهزودی هنگامیکه عذاب را ببينند خواهند دانست چه کسی گمراهتر بوده است)﴾؛.([83])
گناهکار تقصیرکار
احمدالحسن
جمادیالاول 1425 هـ. ق ([84]
[64] - الذريات:56.
[65]- ذاریات: 56.
[66]- مختصر بصائر الدرجات: ص117، بحار الأنوار: ج52 ص336.
[67]- مختصر بصائر الدرجات: ص 117؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 336.
[68]- روي ذلك من طرق السنة والشيعة، وأذكر بعضاً مما روي تاركاً الكثير مراعاة للاختصار، فمن طرق السنة ما جاء في سنن أبي داود وغيره: عن أبي الطفيل، عن علي رضى الله تعالى عنه، عن النبي قال: (لو لم يبق من الدهر إلا يوم لبعث الله رجلاً من أهل بيتي يملأها عدلاً كما ملئت جوراً) سنن أبي داود : ج2 ص310.
وروى الحاكم في المستدرك: عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قال: (أتينا رسول الله فخرج إلينا مستبشراً يعرف السرور في وجهه فما سألناه عن شيء إلاّ أخبرنا به، ولا سكتنا إلاّ ابتدأنا حتى مرت فتية من بني هاشم فيهم الحسن والحسين فلما رآهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول الله ما نزال نرى في وجهك شيئاً نكرهه، فقال: إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا، وأنه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريد أو تشريداً في البلاد حتى ترتفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون، فمن أدركه منكم أو من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي ولو حبواً على الثلج، فإنها رايات هدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمى واسم أبيه اسم أبي، فيملك الأرض فيملاها قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً) المستدرك: ج4 ص464.
وروي من طرق الشيعة: عن أبي بصير، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه ، قال: (قال رسول الله : المهدي من ولدي، اسمه اسمي، وكنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقاً وخلقاً، تكون له غيبة وحيرة حتى تضل الخلق عن أديانهم، فعند ذلك يقبل كالشهاب الثاقب، فيملأها قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً) الإمامة والتبصرة : ص 119.
[69]- این حدیث از طریق شیعه و سنی روایت شده است و از باب اختصار، از میان احادیث بسیار دراینباره، تعدادی را بیان میکنم. از طرق اهل سنت آنچه در سنن ابیداوود و دیگر منابع آمده است: از ابوطفیل از علی(ع) از پیامبر(ص) که فرمود: «اگر از روزگار بیش از یک روز باقی نمانده باشد به یقین خداوند مردی از اهلبیت مرا مبعوث میفرماید که آن (زمین) را پر از عدل و داد میکند؛ همانطور که از ظلم و ستم آکنده شده است» (سنن ابی داوود: ج 2/ ص 310).
حاکم نیشابوری در مستدرک از عبداللهبن مسعود (ع) نقل کرده است که گفت: رسول خدا(ص) با خوشحالی و سُرور به سمت ما آمد، طوری که خوشحالی در چهرۀ ایشان نمایان بود و از چیزی نپرسیدیم، مگر اینکه پاسخ آن را به ما فرمود و یک لحظه هم ساکت نماندیم؛ تا جوانانی از بنیهاشم از کنار ما عبور کردند که حسن و حسین (علیهما السلام) در بین آنان بودند. وقتی آنان را دید، در آغوش گرفت و اشک از دیدگانش جاری شد. عرض کردیم: ای رسول خدا! پیوسته در چهرۀ شما چیزی میبینیم که خوش نداریم. فرمود: «بهراستی خداوند برای ما اهلبیت آخرت را بهجای دنیا برگزید و بهزودی اهلبیت من با آوارگی و تنهایی در شهرها روبرو خواهند شد تا هنگامیکه پرچمهای سیاه از مشرق برافراشته شوند. آنان حق را میخواهند ولی به ایشان داده نمیشود؛ سپس دوباره آن را میخواهند و به آنان داده نمیشود؛ سپس دوباره میخواهند و به ایشان داده نمیشود؛ سپس میجنگند و پیروز میشوند؛ پس اگر کسی از شما یا از نسلهای شما آنان را دید باید بهسوی امامی از اهلبیت من بیاید، حتی اگر سینهخیز بر روی برف و یخ باشد؛ زیرا ایشان پرچمهای هدایتاند که آن را به مردی از اهلبیت من که نامش همنام من و نام پدرش همنام پدر من است، تحویل میدهند. او زمین را صاحب میشود و آن را پر از عدل و داد میکند، همانطور که از ظلم و ستم آکنده شده است». (مستدرك: ج 4/ ص 464).
و از طریق شیعه روایت شده است: از ابوبصیر از امام صادق (ع) از پدرانش که فرمود: «رسول خدا (ص) فرمود: مهدی (ع) از فرزندان من است. اسم او اسم من و کنیۀ او کنیۀ من و شبیهترین مردم به من از نظر خلقت و خلق وخوست. او غیبت و حیرتی دارد تا آنجا که مردم از دینهایشان گمراه میشوند. در این هنگام، همچون ستارهای درخشان فرود میآید و زمین را پر از عدل و داد میکند، همانطور که از ظلم و جور پر شده است». (امامت و تبصره: ص 119)
[70]- الروم : 30.
[71] - روم: 30.
[72]- انظر : الكافي: ج6 ص434، عيون أخبار الرضا (ع) : ج2 ص272.
[73]- کافی: ج 6/ ص 434؛ عیون اخبار الرضا (ع): ج 2/ ص 272.
[74]- فقد روى الكليني في الكافي، والنعماني في الغيبة، وهذا نص ما جاء في غيبة النعماني: عن مالك بن أعين الجهني، قال: سمعت أبا جعفر الباقر (ع) يقول: (كل راية ترفع - أو قال: تخرج - قبل قيام القائم (ع) صاحبها طاغوت) الكافي: ج8 ص295، غيبة النعماني: ص115، وسائل الشيعة (آل البيت): ج15 ص52، الفصول المهمة في أصول الأئمة: ج1 ص451، بحار الأنوار: ج52 ص143، جامع أحاديث الشيعة: ج 13 ص66، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص431.
وروى الصفار عن الإمام الصادق (ع) أنّه قال للمفضل: (يا مفضل كل بيعة قبل ظهور القائم (ع) فبيعة كفر ونفاق وخديعة؛ لعن الله المبايع لها والمبايع له .....) مختصر بصائر الدرجات: ص183.
[75]- این حدیث را کلینی در کتاب کافی و نعمانی در غیبت روایت کردهاند. متنی که در کتاب غیبت نعمانی آمده است: از مالکبن اعین جهنی که میگوید: از اباجعفر امام باقر (ع) شنیدم که میفرمود: «هر پرچمی که پیش از قائم برافراشته شود ـیا فرمود: خروج کندـ صاحب آن پرچم، طاغوت است». کافی: ج 8/ ص 295؛ غیبت نعمانی: ص 115؛ وسائلالشیعه (آل البیت): ج 15/ ص 52؛ فصولالمهمه فی اصول الائمه: ج 1/ ص 451؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 143؛ جامع احادیث شیعه: ج 13/ ص 66؛ معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 3/ ص 431.
صفار از امام صادق (ع) روایت کرده است که ایشان به مفضل فرمودند: «ای مفضل! هر بیعتی پیش از ظهور قائم (ع) بیعت کفر و نفاق و خدعه است؛ خداوند بیعتکننده با آن و بیعتگیرنده برای آن را لعنت کند ...». (مختصر بصائر الدرجات: ص 183).
[76]- روي عن سعد بن عبد الله القمي في حديث طويل أنه سأل الإمام المهدي (ع)، وهو غلام صغير في حياة أبيه الحسن العسكري (ع) فقال: اخبرني يا مولاي عن العلّة التي تمنع القوم من اختيار الإمام لأنفسهم؟ قال (ع): مصلح أم مفسد؟ قلت: مصلح، قال: فهل يجوز أن تقع خيرتهم على المفسد بعد أن لا يعلم أحد ما يخطر ببال غيره من صلاح أو فساد؟ قلت: بلى، قال: فهي العلّة التي أوردتها لك ببرهان يثق به عقلك، اخبرني عن الرسل الذين اصطفاهم الله وأنزل الكتب عليهم وأيدهم بالوحي والعصمة، إذ هم أعلام الأمم وأهدى إلى الاختيار منهم، مثل موسى وعيسى عليهما السلام هل يجوز مع وفور عقلهما وكمال علمهما إذا همّا بالاختيار أن تقع خيرتهما على المنافق وهما يظنان أنه مؤمن؟ قلت: لا، قال: هذا موسى كليم الله مع وفور عقله وكمال علمه ونزول الوحي عليه اختار من أعيان قومه ووجوه عسكره لميقات ربّه سبعين رجلاً ممن لا يشك في إيمانهم وإخلاصهم فوقعت خيرته على المنافقين، قال الله (عزوجل): ﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا﴾، إلى قوله: ﴿لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ بظلمهم، فلما وجدنا اختيار من اصطفاه الله للنبوة واقعا ً على الأفسد دون الأصلح وهو يظن انه أصلح دون الأفسد علمنا أن لا اختيار إلاّ ممن يعلم ما تخفي الصدور وما تكن الضمائر وتنصرف عليه السرائر وان لا خطر لاختيار المهاجرين والأنصار بعد وقوع خيرة الأنبياء على ذوي الفساد لما أرادوا أهل الإصلاح) كمال الدين: ص461، دلائل الإمامة: ص515، بحار الأنوار: ص96.
[77]- از سعدبن عبدالله قمی در حدیثی طولانی که از امام مهدی (ع) ـدرحالیکه آن حضرت پسر کوچکی در زمان حیات پدرش امام حسن عسکری (ع) بودـ سؤال میکند، روایت شده است:... عرض کردم: مولای من! مرا از علتی که مانع انتخاب امام توسط مردم میشود باخبر فرمایید. فرمود: «مصلح یا مفسد؟» گفتم: مصلح. فرمود: «آیا امکان دارد انتخاب مردم بر شخصی مفسد واقع شود درحالیکه هیچکس از آنچه در ذهن دیگری از فساد یا صلاح میگذرد، آگاهی ندارد؟» عرض کردم: آری. فرمود: «علت همین است و این علت را با برهانی که عقل تو در برابرش سر تسلیم فرود آورد، برایت روشن میکنم. مرا از فرستادگانی باخبر کن که خداوند متعال آنان را برگزید، کتاب بر آنان نازل فرمود و آنان را با وحی و عصمت تأیید فرمود، بهطوریکه آنان برترینِ امتهایند و بهترین مردم در انتخابکردن میباشند؛ مثل موسی و عیسی (علیهما السلام). آیا با وجود بزرگیِ عقل و کمال علمشان اگر میخواستند کسی را به اختیار خودشان برگزینند آیا امکان دارد که انتخابشان بر منافق افتد، درحالیکه خودشان فکر میکردند او مؤمن است؟» عرض کردم: خیر. فرمود: «این موسی کلیمالله است که با وجود بسیاربودن عقل و کمال علمش و نزول وحی بر او از اعیان و اشراف قومش و بزرگان لشکرش هفتاد تن را برای میقات پروردگارش برگزید. اینان از کسانی بودند که شکی در ایمان و اخلاصشان نداشت، اما اختیار آن حضرت بر منافقان واقع شد. حقتعالی میفرماید: (و موسی از میان قومش هفتاد مرد را برای میقات ما برگزید ...)؛ تا آنجا که میفرماید: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خداوند را بهصورت آشکارا ببینیم؛ پس به سبب ظلمشان صاعقهای آنان را فرو گرفت». حال که درمییابیم اختیار و انتخاب کسی که خداوند به پیامبری برگزیده است بر فاسد واقع شد نه بر صالح ـدرحالیکه خودِ آن حضرت گمان میکرد صالحترینها را برگزیده نه فاسدترینها راـ متوجه میشویم کسی را یارای برگزیدن نیست، مگر آنکس که از آنچه در سینهها مخفی است و آنچه ضمایر در خود دارند و دسیسههایی که درونها در خود پیچیدهاند آگاه باشد؛ بنابراین هیچ برتری برای اختیار و انتخاب انصار و مهاجرین وجود ندارد، آن هم بعدازاینکه اختیار انبیا بر اهل فساد واقع شد آنهم هنگامیکه میخواستند اهل صلاح را برگزینند ...». کمالالدین: ص 461؛ دلایل الامامة: ص 515؛ بحارالانوار: ص 96.
[78]- الأعراف : 96.
[79]- اعراف: 96.
[80]- آل عمران : 110.
[81]- آلعمران: 110.
[82]- الفرقان : 41 – 42.
[83]- انبیا: 36.
[84]- تیرماه 1383 هـ. ش. (مترجم)