ارتباط ارادهی الهی به انسان و کارهایش
اول: خداوند انسان را اراده نموده است. به همین دلیل او را آفرید و به او حرکت و نیرو بخشید.
دوم: خداوند برخی از کارهای انسان را که توانایی انجام دادنش را به او داده، اراده کرده است؛ به همین دلیل او را به آن دستور داده است و برخی از کارهای انسان را که خداوند نیز توانایی انجام دادنش را به او داده، اراده نکرده است؛ به همین دلیل او را از آن نهی کرده است.
سوم: وقوع افعال بندگان در خارج، به این معنا نیست که خداوند سبحان آن را اراده نموده است؛ بلکه نهایت موضوع این است که وقوع آن را امضا و تأیید نموده است؛ به این دلیل که بندگان در خارج، این افعال را با حرکت و نیرویی انجام میدهند که خداوند به آنان واگذار کرده است؛ ولی این اعمال با ارادهی آنان انجام میشود، هرچند ضد ارادهی خداوند سبحان باشد؛ به این خاطر که آنان اختیار دارند و در عالم امتحان هستند.
خداوند سبحان وقوع افعال بندگانش را امضا میکند؛ چه به انجام آنها اراده داشته باشد و چه نداشته باشد، بر اساس قانون و سنت الهیِ عمومی وجود؛ ولی امضا و تأیید خداوند سبحان، نسبت به افعالی از بندگان که او آن را اراده نفرموده است، طبق ارادهی بندگان است؛ و به این معنا نیست که او امور را به بندگان واگذار کرده است؛ به این دلیل که خداوند سبحان، یک قانون تکوینی عمومی قرار داده است([577]) که بر مبنای آن انسان میتواند فعل خوب و بدی را که میخواهد، انجام دهد، بدون اینکه خداوند او را از آن باز دارد. مگر اینکه حکمت، موجب شکستن این قانون شود و خداوند مانع انجام فعلی توسط بندهای شود، همانطور که در معجزه اتفاق میافتد.
با این مطلب، شبهه یا مغالطهی جبر و تفویض پاسخ داده میشود. انسان نسبت به افعال خوب یا بد خود مجبور نیست. امضا و تأیید خداوند نسبت به افعال انسان، با واگذار کردن حرکت و نیرو و اختیار همراه با حدودی است که خداوند سبحان و متعال آن را قرار داده است. انسان همیشه نیاز دارد که خداوند در هر لحظه با وجود و حرکت و نیرو به او کمک کند؛ هم در حال اختیار انسان برای انجام خوبی یا بدی و هم در حال انجام خوبی یا بدی. در نتیجه تفویض در کار نیست و خدا امور را به انسان واگذار نکرده است.
اما شبهه یا مغالطهی برخی از سَلَفیها که قائل هستند خداوند سبحان هر واقعه و حادثهای که در بیرون اتفاق میافتد، اراده کرده است و به آن راضی است، باطل است؛ به این دلیل که آنها بین افعال خداوند سبحان و افعال بندگان تمایز قائل نمیشوند و این دو را با هم خلط میکنند. آنان بین کارهای بندگان که مورد رضایت اوست و کارهایی که مورد رضایت او نیست، تمایز قائل نمیشوند و همه را در یک گروه قرار میدهند و نام آن را ارادهی تکوینی میگذارند. آنان میپندارند که همگی این افعال، مورد رضایت اوست و آن را اراده کرده است.
حقیقت این است که آنان اگر بخواهند همهی آنچه را که در خارج واقع میشود، با اصطلاح خودشان ارادهی تکوینی بنامند، در این هنگام باید بفهمند که این ارادهی تکوینی از امر یا نهی او پرده بر نمیدارد و رضایت خداوند را آشکار نمیسازد؛ بلکه باید بفهمند که در ارادهی تکوینی، افعال او و افعال بندگان را با هم مخلوط کردهاند. به همین دلیل، این موضوعی عمومی است که شامل همهی اتفاقات خارجی میشود؛ خواه از لحاظ وقوع، در ارادهی خداوند رخ داده باشد، خواه در ارادهی بندگان؛ یعنی ارادهی تکوینی بر اساس این تعریف، ارادهی الهی نیست؛ بلکه مخلوطی است از ارادهی الهی و ارادهی بندگان؛ بنابراین در این تعریف فایدهای در تمایز بین صفت فعل یا اتفاقی که در خارج رخ میدهد، از این لحاظ که مورد رضایت خداوند هست یا نیست یا خداوند آن را اراده کرده است یا اراده نکرده است، نیست. فردی که از این تعریف برای تمایز قائل شدن بین صفت فعل یا اتفاقی که در خارج رخ میدهد، استفاده میکند، یکی از این دو مورد است: یا اصلاً چیزی را نمیفهمد؛ و یا میفهمد ولی میخواهد افرادی را که از روی نادانی از او پیروی میکنند، خوار و پست نماید.
برای ساده شدن بیشتر این موضوع میگویم: کارهای بندگان که در بیرون اتفاق میافتد، از جهت وقوع، به ارادهی خداوند نمیباشد؛ به این دلیل که افعال او نیستند؛ بلکه افعال بندگانش هستند؛ در نتیجه از این جهت، به ارادهی بندگان هستند. ولی از جهت امر یا نهی، به ارادهی خداوند سبحان هستند.
اما در مورد پرسش برخی از سَلَفیهای نادان: آیا پادشاهی را که خداوند تعیین نکرده است، با ارادهی خداوند حکومت میکند یا بدون ارادهی خداوند؟ آیا دزد با ارادهی خداوند دزدی میکند یا بدون ارادهی خداوند؟ این پرسش بر اساس یک مغالطه بنا نهاده شده است. آنان فرض میکنند که فعل دزدی، از جهت وقوع در خارج، به ارادهی خداوند سبحان و متعال است؛ در حالی که از این جهت، به ارادهی بنده است، نه به ارادهی خداوند. تعلق داشتن آن به ارادهی خداوند، فقط از جهت امر یا نهی پروردگار است. یعنی خداوند فقط امر کرده یا نهی نموده است که این پادشاه حکومت کند و خداوند فقط امر به دزدی کرده است یا اینکه از دزدی نهی نموده است.
همچنین هیچچیزی در عالم وجود اتفاق نمیافتد، مگر اینکه خداوند، قادر به جلوگیری از آن است؛ و چیز ممکنی وجود ندارد، مگر اینکه خداوند نسبت به ایجاد آن تواناست؛ ولی او برای این عالَم، قوانینی قرار داده است. او به انسان، حرکت و نیرو و اختیار داده است. او در آخرت، انسان را نسبت به کارها و انتخابهایش مورد محاسبه قرار میدهد؛ ولی در این جهان بر او چیره نمیشود و او را مجبور به اطاعت از خلیفهی خداوند در زمین و یاری رساندن به او در حکومت نمیکند؛ بر او غالب نمیشود و او را مجبور به نماز و روزه و ترک دزدی و ... نمیکند؛ در غیر این صورت انسان مجبور به انجام دادن کار است و کارش ارزشی ندارد و معنایی برای عقوبت کردن یا ثواب دادن او برای برخاستن برای انجام کار مشخص یا ترک آن نیست.
بنابراین خداوند خلیفهاش را تعیین میکند و مردم برای یاری خلیفهی خداوند در زمین، مورد امتحان هستند. اگر او را یاری کنند، در دنیا و آخرت رستگار میشوند و اگر او را خوار کنند و فردی غیر از او را یاری کنند و یا از غیر او پیروی کنند، آخرتشان مورد زیان قرار گرفته است و بهرهشان را از بین بردهاند.
[576]. مثل القوانين الطبيعية وقوانين الجزاء الدنيوي على بعض الأفعال كقطع وصلة الرحم والصدقة ونتاج بعض الأفعال النفسية كالحسد ...الخ.
[577]. مانند برخی قوانین جاری در طبیعت و قوانین مربوط به پاداش یا مجازات دنیوی بعضی افعال، مانند قطع رحم، صلهی رحم، صدقه، و نتایج بعضی افعال نفسانی، مانند حسد.