جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماین ویژگی در میدان عمل کاملاً مشهود است؛ زیرا هر روش فکری وقتی از طریق حزب مشخصی به قدرت میرسد، تلاش میکند نظریۀ سیاسی خود را به هر شکلی که ممکن باشد بر آن سرزمین مسلط گرداند. شاید اینطور گفته شود: این خودِ مردم هستند که انتخاب کردند و این طرز فکر را به قدرت رساندند!
میگویم: قطعاً مردم این حزب و روش فکری را با توجه به آنچه در عرصۀ سیاسیِ زمان انتخابات وجود داشته است به قدرت رسانیدهاند؛ اما اینکه بعد از یک سال وضعیت به چه شکلی خواهد شد، مردم نمیدانند. اگر وضعیت بهگونهای رقم بخورد که به زیان منافع دینی یا دنیوی این نظام حاکم باشد مردم نمیتوانند نظام حاکم را رد کنند و بهقولمعروف: «تبر با سر افتاد».([10])
چنین شرایطی منجر به بروز امثال هیتلرها میشود؛ کسانی که از طریق انتخابات و دموکراسیِ مورد ادعا زمین را به فساد و تباهی کشیدند. اگر اشکال نتایج به دست آمده از آلمانِ آن روزگار با ناپخته بودن دموکراسی در این کشور و در آن مقطع زمانی توجیه میشود، به وضعیت امروزین ایتالیا توجه کنید؛ گروهی که در ایتالیا به قدرت رسیدند ایتالیا را همراه با آمریکا در جنگی نفرتانگیز علیه اسلام و مسلمین گرفتار نمودند، درحالیکه ملت ایتالیا امروز معترض به این حکومتاند و معترضین خواهان بازگشت نیروهای ایتالیایی هستند؛ ولی این جماعتی که به قدرت رسیدهاند اصرار بر ماندن نیروهای ایتالیایی در اشغال عراق دارند و به این شکل، دیکتاتوری و فاشیستی در این برهه از زمان به ایتالیا بازگشته است. حتی در انگلستان دموکراتیک ـهمپیمان اصلی آمریکا در اشغال عراق و تجاوز به اسلام و مسلمینـ میلیونها تَن در خیابانها به تظاهرات پرداختند تا چهرۀ زشت این جنگ کفرآمیزِ استعماریِ ضد اسلام و مسلمین را معرفی کنند، بیآنکه هیچ تأثیری بر تصمیم دولت انگلستان بگذارد؛ بنابراین دیکتاتوری در دلِ دموکراسی نهفته است.
با وجود اینکه نظام حکومتی آمریکا به ظاهر دموکراسی است؛ اما با مردم دنیا با بدترین روشهای دیکتاتوری و زورگویی رفتار میکند و این تناقضی است واضح! کسی که طرز تفکری استوار و پایدار دارد باید در هر زمان و مکانی و بیهیچ استثنایی این طرز تفکر خود را بر همگان پیاده نماید؛ درحالیکه آمریکا، به خواری کشیدن مردم زمین و مسلط شدن بر آنان را میخواهد و بهطور خاص با مسلمانان با تحقیر و توهین رفتار میکند؛ زیرا آنان میدانند که فرجام آمریکا به دستان امام مهدی (ع) است و میدانند که او رهبر و پیشوای مسلمانان است و حتی مسلمانان آمریکایی در داخل آمریکا با تبعیض دستوپنجه نرم میکنند؛ پس این دموکراسی کجاست؟
کسی که پولی برای هزینهکردن در تبلیغات، دروغپراکنی، پوشاندن حقایق و اجیرکردن جیرهخواران و اراذل در اختیار ندارد، جایگاهی هم در دموکراسی ندارد و اینچنین قدرتِ ثروت در نظام دموکراسی به شکلی غیرطبیعی آشکار میشود. احزاب و سازمانها ابتدا به نحوی از اشکال، اقدام به چپاول اموال فقرا و نیازمندان میکنند و از طبقۀ کارگر آغاز مینمایند. در آمریکا، یهودیان با پول و ثروت بر جریان انتخابات احاطه دارند و پیروزیِ حداقل هفتاد درصدی را برای انتخابشدن کسی که میخواهند سکان آمریکا را به دست بگیرد، رقم میزنند تا بهاینترتیب پشتوانۀ آمریکایی رژیم صهیونیستی استوار بماند. مسئلۀ تبلیغاتِ فریبنده و دروغین و حاکمیت ثروت در دموکراسی مسئلهای است که همیشه در روزنامههای آمریکا مطرح میشود. به خاطر دارم که چند سال پیش مقالهای از نویسندۀ آمریکایی میخواندم که نویسنده تأکید کرده بود، دموکراسی در آمریکا جز نیرنگ و نمایشی مضحک نیست و درواقع، آنچه حاکم است خدعه، نیرنگ و ثروت است نه چیزی دیگر.
هیچ نظامی در دنیا پیدا نمیشود که ادعایِ آزادی مطلق داشته باشد؛ حتی نظام دموکراسی محدودیتهایی برای آزادی افراد و گروهها وضع میکند؛ اما مقدار این قیدوبندهایی که آزادی را محدود میکند چقدر باید باشد؟ و تا چه حد میتوان زمام افراد و گروهها را برای رسیدن به آنچه میخواهند، آزاد بگذاریم؟!
در دموکراسی، مردم محدودیتهای آزادی را وضع میکنند و قطعاً آنان دچار اشتباه میشوند و بیشترشان به دنبال شهوات لَهلَه میزنند؛ به همین دلیل است که قیدوبندهای آزادی در نظام دموکراسی بر دین، اصلاح و امربهمعروف و نهی از منکر وضع میشود؛ زیرا در دین الهی قانون دیگری وجود دارد که با قانون وضعشدۀ مردم در تضاد است و این قانون «قانون الهی» است. در دموکراسی آزادی به تخلیۀ شهوانی، فسادکردن، به تباهی کشیدن و غوطهور شدن در محرمات الهی اطلاق میشود و درنتیجه، تمام جوامعی که دموکراسی در آنها پیاده میشود جوامعی سُست و از هم پاشیده میشوند؛ زیرا قانون وضع شده از زنا، فساد، شرابخواری، برهنگی زنان و دیگر مواردِ مظاهر فساد حمایت میکند!
بهطورقطع و یقین، دین الهی تفکر دیگری غیر از فکر دموکراسی دارد؛ دین الهی به چیزی جز برگزیدن از سوی خدا اعتقاد ندارد: (من در زمين جانشینی میگمارم)؛([11]) که این منتخب و برگزیده، مهدی (ع) است. دین الهی در زمان ما برای ما مسلمانان به قانونی جز قانون الهی، یعنی قرآن اقرار نمیکند و برای یهودیان، این منتخب و قانون، ایلیا (ع) و تورات و برای مسیحیان، عیسی مسیح (ع) و انجیل است. حال که وضعیت اینگونه است، پس مسلمان، مسیحی یا یهودی چطور میتواند ادعا کند که به خدا ایمان دارد و همچنین به حاکمیت او که متمثّل در مهدی (ع) و قرآن، عیسی (ع) و انجیل، یا ایلیا (ع) و تورات است اقرار دارد؛ و درعینحال به حاکمیت مردم و دموکراسی که اساس و بنیان دین الهی و حاکمیت خدا در زمینش را نقض میکند، اعتراف مینماید؟!
بنابراین کسی که دموکراسی و انتخابات را میپذیرد دیگر هیچ ارتباطی با دین الهی نخواهد داشت و به تمام ادیان و حاکمیت خدا در زمینش کافر خواهد بود.
وقتی دموکراسی در کشوری مسیر حرکت خود را آغاز میکند، ابتدا دهها حزب و جریان سیاسی شکل میگیرد؛ اما ازآنجاکه حاکمِ حقیقی نیرنگ، تزویر، دروغ، تهمت، تبلیغات و پول است، بهمرورزمان، تمام این احزاب تصفیه میشوند و در عرصۀ سیاسی معمولاً، جز دو حزب باقی نمیماند و نتیجۀ نهایی بهریاسترسیدن یکی از این دو حزب بر کرسی رهبری خواهد شد و بهاینترتیب، دیکتاتوری به اسم دموکراسی بازمیگردد. دو کشور که قدیمیترین کشورهای دموکراتیک هستند روشنترین مثال این موضوع میباشند؛ این دو کشور در حال گذر از آخرین مراحل دموکراسیاند. در این دو کشور، در انگلستان حزب محافظهکار و حزب کارگران و در آمریکا، حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات مسلط شدهاند. هر یک از این دو حزب در این مرحله، در حال دستوپنجه نرم کردن [با طرف دیگر] برای به دست گرفتن سلطنت بهطور مطلقاند. بنابراین دموکراسی مراحل ساقط کردن ضعیفان را پشت سر میگذارد و بهاینترتیب، مردم از دموکراسی به دیکتاتوری گذر میکنند. اگر توافق فکری و عدم ناسازگاری فکری حقیقی بین دو حزب را در نظر داشته باشیم، ریاست دو حزب و دو تفکر بر کرسی قدرت درواقع، همان دیکتاتوری است؛ این در صورتی است که بعد از به قدرت رسیدن گروهی از مدعیان دموکراسی بر کرسی قدرت، اقدام به سرکوب و حذف احزاب باقیمانده صورت نگیرد؛ در این صورت، تبدیلشدن دموکراسی به دیکتاتوری مثل تبدیلشدن شب به روز آشکار و بدیهی خواهد بود.
در این مورد فیلسوف یونانی ـافلاطونـ میگوید:
(بین مدعیان دموکراسی و حامیان مردم، خشنترین و زیرکترین آنها پا به عرصه میگذارد. ثروتمندان و توانگران را تبعید یا نابود میکند، بدهیها را لغو میکند، اراضی را تقسیم مینماید و برای خودش حفاظی درست میکند تا از شرّ توطئهها در امان بماند؛ مردم به حال او غبطه میخورند و او به فرمانروایی میپردازد و برای اینکه برای خودش جایی باز کند و مردم به او کاری نداشته و همواره نیازمند او باشند، با همسایگانش ـدرحالیکه پیشتر با آنها پیمان صلح بسته بودـ به جنگ میپردازد تا امنیت داخلی خودش را تضمین و سر هر منتقدی را از بدنش جدا کند. فاضلان و بزرگان از او دور و جیرهخواران و شکمبارگان به او نزدیک میشوند. به شعرایی که از شهرمان تبعیدشان کرده بودیم، بسیار میبخشد تا تنها او را مدح و ثنا کنند. ساختمانها را غارت میکند و مردم را تحتفشار قرار میدهد تا محافظان و اعوان و انصار خودش را سیر نگه دارد و مردم به این نتیجه خواهند رسید که او از آزادی به سرکشی رسیده است و این نهایت حکومت او خواهد بود).([13])
بهاختصار، به همین مقدار تناقضات بسنده میکنم وگرنه تناقضات دموکراسی بسیار زیاد است!
[10]- ضربالمثلی عربی: «وقع الفأس بالرأس»؛ کنایه از سرگردان و درمانده شدن مردم و محبوس شدن در چنین شرایطی است. (مترجم)
[11]- بقره: 30.
[12]- جمهورية أفلاطون.
[13]- جمهوری: افلاطون.