خلافت محمد(ص)
اول: نص
خلافت خداوند در زمین از زمان بر انگیختهشدن آدم(ع) توسط خداوند ادامه دارد. ما در اینجا به اثبات خلافت خلفای پیش از محمد (ص) نمیپردازیم و فقط به اثبات خلافت محمد (ص) میپردازیم. از این جهت که اثبات خلافت هر خلیفهی الهی به نص نیازمند است، به همین دلیل به متون کتب الهی مورد اعتماد در ادیان ابراهیمی پیش از اسلام، یعنی یهودیت و مسیحیت، تکیه میکنیم. این کتابها، عهد قدیم و عهد جدید میباشند.
پیدایش، باب ۲۱:
(بامدادان، ابراهیم برخاست، نان و مَشكی از آب گرفت و به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد، و او را با پسر روانه كرد. پس رفت، و در بیابان بئرشبع میگشت؛ و چون آب مشك تمام شد، پسر را زیر بوتهای گذاشت. و تا فاصلهی دوری از او به مسافت پرتاب تیری رفت، رو به او بنشست، زیرا میگفت: مرگ پسرم را نبینم. و رو به او نشست، آواز خود را بلند كرد و گریست. و خدا آواز پسر را شنید و فرشتهی خدا از آسمان، هاجر را ندا داد و وی را گفت: «ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی كه او هست، شنیده است. برخیز و پسر را بردار، او را به دست خود بگیر، زیرا كه از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد». و خدا چشمان او را باز كرد تا چاه آبی دید. پس رفت، مشك را از آب پر كرد و پسر را نوشانید. و خدا با آن پسر میبود. و او رشد كرد، ساكن صحرا شد، و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای فاران، ساكن شد).
بسیاریِ تعداد، نزد خداوند جلوه امت بزرگ نیست. منظور از امت عظیم و بزرگ - و بزرگی برای خداوند سبحان است - همان پیامبران و اوصیا هستند؛ یعنی منظور از امت عظیم و بزرگ از اسماعیل (ع) همان پیامبران و اوصیا از فرزندان ایشان هستند. آنها مخصوصاً همان محمد و آل محمد (ع)، خلفای خداوند در زمیناند. امروز امت بزرگ معروف از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم فقط ایشان هستند. هر فردی آنان را انکار کند، آنچه را که تورات به آن بشارت داده است، انکار کرده است و مهمترین سِفر آن را، که سِفر پیدایش است، انکار نموده است.
حبقوق، باب ۳:
(دعای حَبَّقُوق نبی بر شُجونُوت. ای خداوند چون خبر تو را شنیدم ترسان گردیدم. ای خداوند عمل خویش را در میان سالها زنده كن! در میان سالها آن را معروف ساز و در حین غضب، رحمت را به یاد آور. خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران، سِلاه. جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملؤ گردید. پرتوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوّت او در آنجا بود. پیش روی وی وبا میرفت و آتش تب نزد پاهای او میبود).
تیمان یعنی یمن و فاران یعنی مکه. در نتیجه معنای متن بالا این است:
خدا از تیمان آمد: خداوند از یمن آمد.
قدّوس از جبلِ فاران: قدوس از مکه آمد.
خداوند بالاتر از این است که به آمدن از آسمان توصیف شود، پس چگونه از زمین میآید؟! به این خاطر که لازمهی رفت و آمد حرکت است و در نتیجه لازمهی آن، حدوث است و باعث نفی قدیم بودن و اَزلی بودن میشود؛ و در نتیجه موجب نفی الوهیّت مطلق او میگردد. پس نمیتوان اینطور به حساب آورد که فردی که از تیمان یا یمن میآید، یا کسیکه از فاران میآید، خداوند سبحان و متعال است؛ این علاوه بر ویژگیهای دیگری مانند دست و پاست که خداوند بسیار بالاتر از اینهاست. (پرتوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوّت او در آنجا بود. پیشروی وی وبا میرفت و آتش تب نزد پاهای او میبود).
در نتیجه فردی که آمده است و ویژگی متن بالا کاملاً بر او منطبق است، بندهی خدا و فرستادهی او محمد (ص) و پس از او خاندان او هستند؛ از این جهت که آنان از مکه «فاران» آمدهاند و محمد و آل محمد (ع) یمانی نیز هستند؛ به این خاطر که مکه از تهامه و تهامه از یمن یا تیمان است. آمدن محمد (ص) همان آمدن خداوند است؛ به این خاطر که محمد (ص)، الله در خلق است. همانطورکه قبلاً این موضوع را در کتاب «توحید» بیان نمودهام.([325])
اینکه تیمان به معنای یمن است، در انجیل بر زبان عیسی (ع) نیز آمده است؛ وقتی ایشان پادشاه یمن را پادشاه «تیمن» یا «تیمان» نامید.
انجیل متی، باب ۱۲:
(ملکهی تیمن (جنوب) در روز داوری با این فرقه برخواهد خاست و بر ایشان حکم خواهد کرد. زیرا که از اَقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک، شخصی بزرگتر از سلیمان در اینجاست).
انجیل لوقا، باب ۱۱:
(ملکهی تیمن (جنوب) در روز داوری با مردم این فرقه برخواهد خاست و بر ایشان حکم خواهد کرد. زیرا که از اَقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود).
اشعیا، باب ۱۱:
(و نهالی از تنهی یسی بیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شكفت. و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند؛ و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود. بلكه مسكینان را به عدالت داوری خواهد كرد و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حكم خواهد نمود؛ و جهان را به عصای دهان خویش خواهد زد و شریران را به نفخهی لبهای خود خواهد كُشت؛ و كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند میانش امانت؛ و گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل كوچك آنها را خواهد راند؛ و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو كاه خواهد خورد؛ و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد كرد و طفلِ از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانهی افعی خواهد گذاشت؛ و در تمام كوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند كرد. زیراكه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود. مثل آبهایی كه دریا را میپوشاند؛ و در آن روز واقع خواهد شد كه ریشهی یسی به جهت عَلَمِ قومها برپا خواهد شد و امّتها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود. و در آن روز واقع خواهد گشت كه خداوند بار دیگر دست خود را دراز كند تا بقیهی قوم خویش را كه از آشور و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حَمات و از جزیرههای دریا باقی مانده باشند باز آورد؛ و به جهت امّتها عَلَمی برافراشته، راندهشدگان اسرائیل را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد).
متن بالا از عهد قدیم است که از منجی در آخرالزمان سخن میگوید. مسیحیان آن را به عیسی (ع) (یسوع) تفسیر کردند؛ ولی تفسیر مسیحیان در مورد اینکه شاخه، همان عیسی (ع) است، صحیح نیست؛ از اینجهت که این متن، با تفسیر آنان تطبیق نمیکند و با عقیدهی آنان مخالفت دارد. عیسی (ع) براساس عقیدهی آنان همان پروردگار مطلق است. چگونه از پروردگار میترسد و خوشی او در ترس از پروردگار است؟!! شاید بخواهند به عقیدهی باطل و متناقض اقانیم سهگانه (تثلیث) پناه بیاورند که باطل بودن آن را با ذکر دلیل در کتاب «توحید» بیان کردهام.
همانطور که عیسی (ع) حکومت نکرد و بین مردم قضاوت ننمود، اقامهی عدل یا انصاف نسبت به ستمکاران امکان نداشت. پس چگونه متن بالا بر ایشان منطبق میشود؟!
در زمان عیسی(ع) مطلبی که متن به تصویر میکِشد، محقق نمیشود. اینکه زمین از شناخت پروردگار پر میشود، همانطورکه از آب دریاها پر شده است. این شناخت، نشانههایی دارد: اینکه ثروتمندان با فقیران همدردی میکنند و فرد نیرومند، فرد ضعیف را یاری میدهد و زمین تقریباً از ستم خالی میشود. این حتی در محدودهی منطقه یا شهر کوچکی محقق نشده است.
ایشان راندهشدگان اسرائیل (یعقوب نزد ایشان) را جمع نکرده است و پراكندگان یهودا (فرزند یعقوب نزد آنان) را از چهار طرف جهان فراهم نیاورده است. اگر گفته شود: آنان را با ایمان آوردن به خودش جمع کرده است، باز هم صحیح نیست؛ به این خاطر که دعوت عیسی (ع) تا زمان مرفوع شدن ایشان از محدودهی شهرهای اندکی، در سطح تبلیغ آنها، بیشتر نشده است، چه برسد به ایمان و اعتقاد به آن. در حالیکه متن میگوید: این فرد پراکندگان یهودا را از اطراف زمین جمع میکند. یعنی معنای متن این است: در زمان برانگیختهشدن این فرد، مردم بسیاری از دولتهای عالم و از دولت های دور از مکان برانگیخته شدنش، مخصوصاً «اطراف زمین»، به او ایمان و اعتقاد دارند.
(و به جهت امّتها عَلَمی برافراشته، راندهشدگان اسرائیل را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد):
کلمهی «یهودا» در عربی به معنای «حمد» یا «احمد» است.
تورات، سفر پیدایش، باب ۲۹:
(و بار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «این مرتبه خداوند را حمد میگویم». پس او را یهودا نامید. آنگاه از زاییدن باز ایستاد).([327])
معنای کلمهی «اسرائیل» در عربی «عبدالله» است.
در نتیجه متن اینطور میشود: (و به جهت امّتها عَلَمی برافراشته، راندهشدگان اسرائیل “عبدالله” را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا “احمد” را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد).
در قرآن آمده است که محمد هنگام برانگیخته شدنش، احمد یا «یهودا» است که در کتاب به او بشارت داده شده است. یعنی ایشان ادعا کرده است که این متن بر او منطبق میشود. همانطور که محمد(ص) فرمود: (من عبدالله هستم و من اسرائیل هستم و هر آنچه او را قصد نموده است، مرا نیز قصد نموده است).
بنابراین، احمد «یهودا» و عبدالله «اسرائیل» که در کتاب مقدس به او بشارت داده شده است، آمده است و نص را مدعی شده است و او محمد (ص) است.
همچنین در اسلام، «پراكندگان» که مانند ریختن برگ درختان پاییزی از اطراف زمین برای یاری قائم (مهدی اول، احمد) جمع میشوند، همان انصار امام مهدی (ع) در آخرالزمان هستند، همانطور که از روایات محمد و آل محمد (ع) مشخص است.
اما نص از جانب خداوند سبحان و متعال، خداوند در قرآن بیان کرده است که او، سبحانه و تعالی، برای افرادی که نصی از جانب خداوند سبحان درخواست نمودند، نسبت به محمد (ص) نص و تصریح کرده است. و خودش را نسبت به افرادی که درخواست گواهی او میکنند، به عنوان گواه قرار داده است. یعنی رؤیای محکمی که انسان آن را میبیند و راه حق از آن روشن میشود.
خداوند متعال فرمود: «بگو: كافی است كه خدا میان من و شما شاهد باشد؛ چون او به بندگانش آگاه و بیناست»([328]).
«كافران میگویند: تو فرستاده [خدا] نیستی. بگو: كافی است كه خدا و كسی [چون امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب] كه دانش كتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند»([329]).
هر فردی که گواهی خداوند به محمد (ص) را میطلبد، خداوند دیروز و امروز و فردا خودش را به عنوان شاهد برای محمد و آل محمد (ع) قرار میدهد. فقط بر انسان لازم است که در درخواست شناخت حق، اخلاص داشته باشد؛ خداوند به زودی با او، با رؤیا و به وسیله راههای ملکوتی روحی سخن میگوید و حق را و اینکه خداوند با محمد و آل محمد(ع) است، برایش روشن میسازد.
در زمان رسولالله (ص) بسیاری از مردم، گواهی خداوند را بر ایشان با رؤیا درخواست نمودند؛ و خداوند برای آنان گواهی داد و درنتیجهی رؤیاهای محکمی که دیدند، ایمان آوردند؛ رؤیاهایی که خداوند در آن برای آنان، حق محمد و آل محمد (ع) را روشن میکند. این برخی از رؤیاهایی است که خداوند در آن به محمد رسول خدا(ص) گواهی داده است.
۱.جابر بن عبدالله انصاری گوید:
(جُندَب بن جُناده یهودی از خیبر نزد رسولالله (ص) آمد و عرض کرد: ای محمد، از آنچه خداوند ندارد و از آنچه خداوند نمیکند و از آنچه خداوند نمیداند، به من خبر ده. رسولالله فرمود: اما چیزی که خداوند ندارد، خداوند شریکی ندارد. اما آنچه خداوند نمیکند، خداوند ستمی به بندگان نمیکند. اما چیزی که خداوند نمیداند، این سخن شما ای جماعت یهود است: «عُزیر فرزند خداوند است»؛ و خداوند برای خودش فرزندی نمیداند. جندب عرض کرد: شهادت میدهم که خدایی به جز الله نیست و تو به حق رسولالله هستی. سپس عرض کرد: ای رسولالله! من دیشب در خواب، موسی بن عمران(ع) را دیدم که به من فرمود: ای جندب! به دست محمد (ص) اسلام بیاور و به اوصیای مابعدش تمسُّک بجوی...).([331])
۲.ابن عساکر در داستان اسلام آوردن سعد بن ابی وقاص با سند خودش آورده است:
عایشه دختر سعد گوید: (از پدرم شنیدم که گفت: سه روز پیش از اسلام آوردن، در خواب دیدم: انگار در تاریکی هستم که چیزی نمیبینم. ناگهان ماهی برای من تابید و دنبال آن رفتم. انگار به فردی نگاه میکنم که پیش از من به این ماه رسیده است. به زید بن حارثه و به علی بن ابیطالب و به ابوبکر نگاه میکنم. انگار از آنان میپرسم: چه زمانی به اینجا رسیدید؟ گفتند: همین ساعت. به من رسیده است که رسولالله (ص) پنهانی به اسلام دعوت میکند. با او در «درهی اجیاد» دیدار کردم و به ایشان عرض کردم: به چه چیز دعوت میکنی؟ فرمود: آیا گواهی میدهی که خدایی جز الله نیست و من رسولالله هستم؟ عرض کردم: گواهی میدهم که خدایی جز الله نیست و تو محمد رسولالله هستی).([333])
۳.ابن سعد و حاکم و غیر آنان روایت نمودند:
محمد بن عبدالله بن عمر بن عثمان گوید: (اسلام خالد بن سعید، قدیمی بود و در میان برادرانش اولین کسی بود که اسلام آورد. آغاز اسلامش اینگونه بود که در رؤیا دید که در دهانهی آتش ایستاده است. از وسعت آن چیزی را ذکر میکرد که خداوند به آن داناتر است؛ و در خواب دید که پدرش او را در آن میکِشاند و رسولالله را میبیند که کمربندش را گرفته است تا در آتش نیفتد. با ترس از خواب برمیخیزد و میگوید: قسم به خدا که این رؤیا حق است... با رسولالله (ص) در حالی که در "اجیاد" بود، دیدار میکند و عرض میکند: ای محمد، به چه چیزی دعوت میکنی؟ فرمود: به خداوندی که یکتاست و شریکی ندارد، دعوت میکنم و اینکه محمد بنده و فرستادهاش است؛ و اینکه از پرستش سنگی که نمیشنود و نمیبیند و زیان نمیرساند و سودی نمیرساند و بین فردی که او را میپرستد از فردی که او را نمیپرستد تمیز نمیدهد، از همهی اینها دست برداری. خالد عرض کرد: من گواهی میدهم که خدایی جز الله نیست و گواهی میدهم که تو رسولالله هستی. رسولالله (ص) از اسلام او خوشحال شد...).([335])
همچنین معجزاتی که خداوند با آنها دعوت محمد (ص) را تأیید نمود، به نص افزوده میشود.
[324]. "لما كان الله هو الكامل الذي يؤله إليه في سد النقص وكسب الكمال، أصبح الاتصاف بصفة الألوهية عموماً غير منحصر به سبحانه وتعالى عما يشركون، بلى الألوهية المطلقة منحصرة به سبحانه وتعالى، فكلمة لا اله إلا الله كلمة التوحيد لأننا أردنا بها الألوهية المطلقة، فصفة الألوهية عموماً تشمل الكامل من خلقه الذي يأله إليه غيره ليفيض عليه الكمال ويسد نقصه، فأصبح محمد (صلى الله عليه وآله) وهو صورة الله سبحانه وتعالى ووجه الله سبحانه تعالى هو الله في الخلق، ولكن الفرق بين اتصاف محمد (صلى الله عليه وآله) بصفة الألوهية وبين ألوهيته سبحانه وتعالى أن اتصاف محمد (صلى الله عليه وآله) بصفة الألوهية مقيد بالنقص والاحتياج إليه سبحانه وتعالى، وألوهيته سبحانه وتعالى ألوهية مطلقة، ولهذا جاء هذا الوصف الصمد أي الذي لا ثغرة فيه ولا نقص فيه لتسبيحه وتنزيهه، ولبيان أن ألوهيته سبحانه وتعالى منزهة مسبحة لا ثغرة فيها ولا نقص فيها" كتاب التوحيد، من يطلب التفصيل في هذا الموضوع يمكنه الرجوع لكتاب التوحيد.
.[325] از آنرو که خداوند، کاملی است که برای بازداشتن کمبود و به دست آوردن کمال به او پناه برده میشود، به طور کلی موصوفشدن به صفت الوهیت به خداوند (سبحانه و تعالی عما یشرکون) منحصر نیست. بله، الوهیت مطلق منحصر به خداوند سبحان و متعال است. کلمهی «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ» کلمهی توحید است؛ به این خاطر که منظور از آن، الوهیت مطلق است. به طور کلی صفت الوهیت، شامل مخلوق کامل او نیز میشود که غیر آن به سوی آن پناه میبرند تا کمال را بر آنها روانه دارد و کمبودشان را باز دارد. در نتیجه محمد o که صورت و تصویر خداوند سبحان و متعال است، الله در خلق است. ولی تفاوت بین موصوف شدن محمد o به صفت الوهیت و بین الوهیت خداوند سبحان و متعال این است که موصوف شدن محمد o به صفت الوهیت، به قید کمبود و نیاز به خداوند سبحان و متعال مقیَّد است. ولی الوهیت خداوند سبحان و متعال، الوهیت مطلق است. و به همین خاطر این وصف «صمد» آمده است. یعنی فردی که شکاف و کمبودی در آن نیست؛ به خاطر تسبیح و منزه دانستن او؛ و برای بیان اینکه الوهیت خداوند سبحان و متعال، منزّه و تسبیح شده است و شکافی در آن نیست و کمبودی در آن نیست.
نقل شده از کتاب توحید. برای تفصیل بیشتر در این مورد میتوانید به کتاب «توحید» مراجعه کنید.
[326]. جاء في قاموس الكتاب المقدس في شرح كلمة "يَهوذا ابن يعقوب": "اسم عبري معناه "حمد" وهو رابع أبناء يعقوب من ليئة، وولد في ما بين النهرين "تك 29: 35". وأعطي هذا الاسم لسبب شكر أمه عند ولادته".
[327]. در قاموس کتاب مقدس در شرح کلمهی «یهودا بن یعقوب» گفته است: «نام عبری است که معنایش حمد است و چهارمین فرزند یعقوب از لیئه میباشد. و در بینالنهرین متولد شده است». و این نام به خاطر تشکر مادرش در هنگام ولادتش به او داده شده است.
[328]. قرآن کریم، سورهی اسراء، آیهی ۹۶.
[329]. قرآن کریم، سورهی رعد، آیهی ۴۳.
[330]. كفاية الأثر - الخزاز القمي: ص57 - 58؛ بحار الأنوار - المجلسي: ج36 ص304.
[331]. كفایة الأثر، خزاز قمی: ص ۵۷ تا ۵۸؛ بحار الأنوار، مجلسی: ج ۳۶ ص ۳۰۴.
[332]. تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر: ج20 ص299؛ أسد الغابة - ابن الأثير: ج2 ص292؛ الوافي بالوفيات - الصفدي: ج15 ص91.
[333]. تاریخ مدینة دمشق ابن عساكر، ج ۲۰، ص ۲۹۹؛ أسد الغابة، ابن الأثیر، ج ۲ ص ۲۹۲؛ الوافی بالوفیات، الصفدی، ج ۱۵، ص ۹۱.
[334]. الطبقات الكبرى - ابن سعد: ج4 ص94؛ المستدرك - الحاكم: ج3 ص248؛ أسد الغابة - ابن الأثير: ج2 ص82.
.[335] الطبقات الكبری، ابن سعد، ج ۴، ص ۹۴؛ المستدرك، الحاكم، ج ۳، ص ۲۴۸؛ أسد الغابة، ابن الأثیر، ج ۲، ص ۸۲.