جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپیوست دوم:
بیان فساد برخی اعتقاداتِ باطل در مورد ویژگیهای خلیفهی خداوند
متأسفانه در این زمان برخی افراد نادان وجود دارند که بر فراز منابر قصد فریب مردم را دارند و بر اساس روایات واحد یا روایاتی که به دروغ به آل محمد(ع) بسته شده است یا فهم بیمارشان نسبت به برخی از روایات، میگویند: حجت یا خلیفهی خداوند در زمین یا پیامبر یا امام، خصوصیات معجزهآسایی دارد که همیشه با آن توصیف میشود. این خصوصیاتی است که همیشه و در همهی حالات با اوست و به این ترتیب مشخص میشود که او حجت خداوند است.
این چنین آنان مردم را با این ادعا گمراه میکنند که این خصوصیات همیشگی امام است که با آن شناخته میشود. اما در واقع آنان تنها میتوانند این خصوصیات را به صورت گزینششده به مردم بگویند، چرا که برخی از این خصوصیات، سبب تنفر مردم میشود و کسی آن را نمیپذیرد.([829]) به همین دلیل آنان تنها بعضی از این خصوصیتها را که امکان توجیه دارد، به مردم میگویند و بقیه را رها میکنند.
از جمله مسائلی که جزو صفات همیشگی امام یا خلیفه خداوند ذکر میکنند، این است که از خلیفهی خداوند یا امام، فضولاتی که از بقیهی انسانها خارج میشود، بیرون نمیآید و او سایه ندارد و جای پایش روی سنگ باقی میماند و در خاک نرم باقی نمیماند و درندگان گوشتش را نمیخورند!
در اینجا تأکید میکنم که آنان اعتقاد دارند که این صفات همیشگی امام است که دائماً و پیوسته رخ میدهد و معجزهی موقت نیست که گاهی برای یکی از حجج الهی اتفاق میافتد، و در زمان دیگری برای حجت دیگر اتفاق نمیافتد، مانند آن که عصای موسی(ع) تبدیل به مار شد.
همانطور که روشن است، این مسئله برای آنان شبهه و اشتباه شده است، و به همین دلیل نیاز به توضیح این مسئله دارند. چه بسا مهمترین چیزی که در این مورد باید به آن توجه کرد این است که اصل و اساس در اعتقاد اسلامی، قرآن است و روایات بر قرآن عرضه میشوند. وقتی ظاهر روایات یا فهم آنان از روایات با نص قرآنی مخالفت داشته باشد، یا این روایات از آل محمد(ع) صادر نشده است، -همانطور که ایشان(ع) تصریح نمودند که آنچه را که با قرآن مخالفت دارد، آنان بیان نکردهاند و به دروغ به آنان نسبت داده شده است- و یا روایاتی است که معنای ظاهری آن مورد نظر نیست و تأویلی موافق با قرآن دارد.
ما ابتدا خصوصیات همیشگی را که ادعا میکنند خلیفهی خداوند با آن شناخته میشود، بر حکمت و واقعیتی که میلیونها نفر مردمی که با خلفای خداوند زندگی میکردند و آن را میشناسند عرضه میکنیم تا ببینیم آیا بر اساس فهم آنان میتوان این خصوصیتها را جزو محدودهی حکمت شمرد و آیا در عمل جزو صفاتی است که خلفای خداوند همیشه دارای آن هستند و آن را به میلیونها نفر از مردم نشان دادهاند و مردم آن را نسل به نسل نقل نمودهاند؟ سپس آن را بر قرآن عرضه میکنیم:
معصوم سایه ندارد
اگر فقط جسم خلیفهی خداوند در زمین سایه نداشته باشد و لباسهایش سایه داشته باشد، چیزی که میخواهند، یعنی اینکه امام سایه ندارد، محقق نمیشود. از این جهت که سایه نداشتن جسم امام، سودی ندارد. امام با لباسهایش در مقابل مردم حرکت میکند و مهم این است که لباسهایش نیز بدون سایه باشد.
همچنین کافی نیست که یک بار لباسهای معصوم بدون سایه باشد. بلکه همهی لباسهایی را که امام میپوشد، باید این صفت را داشته باشند. یعنی هر وقت ایشان لباسهایش را تغییر میدهد، لباسهای دیگری که میپوشد، نیز نباید سایه داشته باشند.
همچنین باید دقت نمود که بر اساس نظر آنان، چون لباسهای امام کاملاً بدون سایه هستند، باید موقعی که شسته میشوند و زیر نور خورشید قرار داده میشوند، نیز بدون سایه باشند، یا معجزهی جدیدی ایجاد شود و صفت «سایه نداشتن» از آن گرفته شود. این چنین است که به معجزاتی نیازمندیم که از نظر تعداد نامحدودند.
همچنین اگر امام، این لباسها را به سایر مردم ببخشد یا امانت دهد، باید سایهدار شود و این مسئله نیز به معجزهی جدیدی برای از بین رفتن صفت «سایه نداشتن» نیاز دارد.
همچنین عمامهی معصوم نیز نباید سایه داشته باشد و استثنا هم نداشته باشد. وگرنه سایهدار میشود و سایهی عمامهی ایشان مشخص میگردد. همانطور که میدانیم، عرب عمامه را فقط برای زینت نمیپوشد. بلکه عمامه را برای این میپوشند که مانع گرمای کُشندهی خورشید صحرا شود؛ به خصوص در تابستان. اگر عمامه بدون سایه باشد، به این معناست که اشعهی خورشید از آن عبور کرده است؛ و در نتیجه وقتی امامان در تابستان سوزان حجاز و عراق بیرون میرفتند، بنا به این سخن که عمامهی آنان بدون سایه است، عمامه هیچ سودی برای آنان نداشته است. یعنی اگر ایشان برای مدتی زیر نور خورشید راه میرفتند، اشعهی خورشید از عمامهی آنان عبور میکرد و موجب آزار امامان (ع) با حرارت شدیدی میشد که تأثیر آن به مرگ منتهی میشد. همانطور که حسین(ع) از حجاز به سوی عراق رفت و در نتیجه به معجزه دیگری نیازمند هستند که آزار نور خورشید و مرگ بر اثر آن را از آنان باز دارد.
جای قدمهای معصوم روی سنگ باقی میماند
میگویند: خلیفهی خداوند این ویژگی را دارد که گامش در ماسهزار تاثیر نمیگذارد ولی بر روی سنگ تأثیر میگذارد. از این جهت که امامان همیشه با پای برهنه راه نمیرفتند، بنابراین کافی نیست که این موضوع صفت معجزهآسای همیشگی آنان باشد که مردم آنان را با آن ویژگی بشناسند. بلکه باید اضافه کرد که کفش امام نیز در زمین نرم تاثیر نمیگذارد و بر روی سنگ تاثیر میگذارد. به این ترتیب این صفت، شامل خیابانها نیز میشود. پس اگر این موضوع، چنان که میگویند، ویژگی همیشگی و دائمی امام باشد، شامل خانههای مردم و مکانهای عمومی نیز میشود، مانند مساجدی که خلیفهی خداوند وارد آن میشود و زمینش سنگ فرش شده است. نتیجه اینکه هر وقت امام وارد خانهای میشود، با اثرگذاری گامهایش در سنگهای زمین، آن را تخریب میکند و اهل خانه مجبور به تعمیر زمین خانه میشوند. طبعاً امام باید در عوض تخریب خانهی آنان، هزینهی آن را بدهد یا چه بسا صاحبان این نظریه نادر بگویند: زمینهای خانههای مردم که با سنگ پوشیده شده است، از این ویژگی که امام به آن موصوف است، استثناست. یعنی معجزه بر عکس رخ میدهد و صفت همیشگی امام، تغییر میکند و گامش در سنگ خانههای مردم تاثیر نمیگذارد.
امکان مطرح کردن مسائل بسیاری وجود دارد که نادانی و بیخردی و سادگی افرادی را که به این اعتقادات باطل و منحرف در مورد دین خداوند سبحان، معتقد هستند، مُفتضح کند. اعتقاداتی که با قرآن و حکمت و عقل مخالفت دارد.
آنان اعتقاد دارند که این خصوصیتها پیش از ارتقاء حجتهای الهی با عمل و اخلاص با آنها همراه است و این صفات معجزهآسا همیشه قرین آنهاست؛ یعنی حتی پیش از برانگیخته شدن ایشان. اگر بگویند: خیر، آنان ادعایشان را نقض کردهاند و کار تمام میشود. از این جهت که معنای آن این است که این معجزهی موقت مانند بقیه معجزات است که گاهی اتفاق میافتد و گاهی اتفاق نمیافتد و مانند صفات جسمانی نیست که طبق ادعای آنان همیشه و در هر حالت و هر زمان همراه با حجتهاست. پس این ویژگی به اعتقاد آنان از ویژگیهایی است که پس از نزول به عالم جسمانی و در حجاب بدن قرار گرفتن، پیش از امتحان حجتها در این دنیا و ثابت شدن اخلاص ایشان و ارتقاء به مقامی که ایشان را برای رسالت و خلافت خداوند در زمین آماده میکند، با آنها همراه است. اگر چنین باشد، این حجتها چگونه امتحان میشوند؟ در حالیکه این افراد با این نشانههای معجزهآسای همیشگی، بدون امتحان برتری داده شدهاند!
این چنین آنان خداوند را متهم به عدم عدالت میکنند، چرا که به خلیفهای که معجزات با او همراه است، پاداش و ثواب در ابتدا به او داده شده است. چرا وی مانند مؤمنی که با شهوات مورد امتحان قرار میگیرد و در آغاز، معجزات با او نیست، مورد امتحان قرار نمیگیرد؟ چرا خلیفهی خداوند بدون امتحان نسبت به آن مؤمن برتری دارد؟ پس عدالت خداوند کجاست؟ اگر فردی به امتحان وارد شود که پاسخ پرسشهای امتحان را در دست داشته باشد، و افراد دیگر دست خالی به امتحان وارد شوند و فقط پرسشهای امتحان به آنان داده شود و مجبور باشند، خودشان پاسخها را بیابند، پس عدالت بین آنها در امتحان چگونه خواهد بود؟ مصیبت این است که بر اساس عقیدهی این بیخردان، فردی که با داشتن پاسخها به امتحان وارد میشود، پاداش بیشتری از فرد بیچارهای میگیرد که به او ستم شده و پاسخها به او داده نشده است.
درندگان از جسد خلیفهی خداوند در زمین نمیخورند
«و داستان این چپاول را كه در جای خود انجام گرفت، رها كن».([830]) ... و سراغ این مصیبت بیا که این بیخردان امامت امام حسین (ع) را از بین میبرند و به افرادی که به حسین (ع) ایمان ندارند این عذر را میدهند که بگویند: حسین از خلفای خدا نیست و امام معصوم نیست؛ به این دلیل که دارای آن ویژگیای که خلیفهی خداوند در زمین دارد، نیست.
اسبها، سینهی حسین (ع) را لگدکوب کردند؛ در حالی که اسب حیوانی اهلی است. پس سزاوارتر است که درندگان از جسمش بخورند. دشمنان حسین (ع) نیز قصد انجام دادن این کار را داشتند. اینکه جسد او با اسب لگدمال شود تا برای افراد سفیهی که از آنان پیروی میکنند، بیان نمایند که حسین جزو خلفای خداوند نیست و نزد خداوند احترامی ندارد. اگر احترامی داشت، خداوند از این جلوگیری میکرد که اسبها سینهی او و جسد مبارکش را لگدکوب کنند. نگاه کنید که چگونه قاعدهی آنان برای انکار خلیفه خداوند، همان قاعدهی این بیخِردان است که قائل به این عقیدهی فاسد و منحرفند.
به روشنی روایت شده است که ایشان فرمود که درندگان صحرا از جسد ایشان میخورند. حسین (ع) فرمود:
(گویا گرگهای حریص دشتهای نواویس و كربلا را میبینم كه بند بند جسمم را از هم گسسته، شكمبههای تهی و مشكهای خالی خود را از آن انباشته كنند. از آنچه با قلم تقدیر الهی رقم خورده، گریزی نیست).
زینب دختر علی(ع) نیز فرمود:
(... این دستها به خون ما آلوده است و این دهانها برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و درندگان بیابان سهم خود را از آن بدنهای پاك و پاكیزه میبرند. ...).
آیا آنان به تأویل این روایات پناه میبرند تا از تنگنایی که خودشان را در آن انداختند، بیرون بیایند؟
و اگر روایات را تأویل نمایند، آیا مخالفی که میخواهد به امامت حسین(ع) طعنه بزند، این تأویل را میپذیرد یا سخن او حجت است؟ چرا که ظاهر روایات حجت است. و آیا میگویند: عقاید از این روایات گرفته نمیشود. در پاسخ باید به آنان گفته شود: چرا از آن میگیرید و از این نمیگیرید؟!!
در حقیقت، این عقاید نه تنها از خالی بودن عقلهای معتقدین به آن پرده برمیدارد، بلکه حاکی از عدم ایمان آنان به قرآن و عدالت خداوند سبحان و متعال میباشد.
حجج یا خلفای خداوند در قرآن بشرهایی هستند که با دیگران در صفات جسمانی انسانی مشارکت دارند و بر اساس قرآن، صفات ویژهای ندارند: «بگو من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی میشود كه خدای شما خدایی یگانه است. پس هر كس به لقای پروردگار خود امید دارد، باید به كار شایسته بپردازد و هیچ كس را در بندگی پروردگارش شریك نسازد»([831]). پس چگونه برای یک فرد عاقل صحیح است که عقاید باطل منحرفی را که مخالف قرآن و حکمت و منطق و عدل الهی است، بنا نهد؟ این عقاید حتی با روایات آل محمد(ع) که موافق با قرآن است، نیز مخالفت دارد.
صدوق از امام رضا(ع) روایت میکند:
(امام با روحالقدس تأیید شده است و بین او و خداوند، ستونی از نور است که اعمال بندگان را در آن میبیند. و هر زمانی که برای راهنمایی به آن نیازمند باشد، از آن آگاه میشود و برایش گسترش داده میشود، در نتیجه میداند؛ و از او گرفته میشود، در نتیجه نمیداند. امام متولد میشود و فرزنددار میشود و سالم میماند و بیمار میشود و میخورد و مینوشد و ادرار و مدفوع میکند و ازدواج میکند و میخوابد و فراموش میکند و سهو و اشتباه میکند و خوشحال میشود و ناراحت میشود و میخندد و گریه میکند و زنده میشود و میمیرد و وارد قبر میشود و زیارت میشود و محشور میشود و ایستاده میشود و بر او عرض میشود و از او پرسش میشود و به او پاداش داده میشود و مورد کِرامت قرار میگیرد و شفاعت میکند؛ و نشانهی او در دو ویژگی است: در علم و مُستجاب الدعوه بودن).([833])
هر فردی را که جستوجوگرِ حقیقت است، نصیحت میکنم که در قرآن تدبر کند:
«آیا خبر كسانی كه پیش از شما بودند، قوم نوح و عاد و ثمود و آنان كه بعد از ایشان بودند [و] كسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است؟ فرستادگانشان دلایل آشكار برایشان آوردند. ولی آنان دستهایشان را [به نشانهی اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند: ما به آنچه شما به آن مأموریت دارید، كافریم و از آنچه ما را به آن میخوانید، سخت در شكیم. پیامبرانشان گفتند: مگر دربارهی خدا پدیدآورندهی آسمانها و زمین تردیدی هست؟ او شما را دعوت میكند تا پارهای از گناهانتان را بر شما ببخشاید و تا زمان معینی شما را مهلت دهد. گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند، بازدارید. پس برای ما حجتی آشكار بیاورید. پیامبرانشان به آنان گفتند: ما جز بشری مثل شما نیستیم. ولی خدا بر هریك از بندگانش كه بخواهد منت مینهد؛ و ما را نرسد كه جز به اذن خدا برای شما حجتی بیاوریم و مؤمنان باید تنها بر خدا توكل كنند»([834]).
افرادی که با خلفای خداوند در زمین (پیامبران، اوصیا، فرستادگان و امامان) مواجه میشدند، به خلفای خداوند میگفتند: شما فقط بشری مانند ما هستید که سایه دارید و گامهایتان بر روی سنگ تأثیری نمیگذارد و ویژگیهای ظاهری ندارید که شما را از جهت ظاهری با ما متفاوت کند. اگر شما از سوی خداوند هستید، با ویژگیهایی استثنایی نزد ما بیایید. یعنی بدون سایه بیایید و قدمهایتان بر روی سنگ تأثیر بگذارد. «گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید. میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند، بازدارید. پس برای ما حجتی آشكار بیاورید» .
خلفای خداوند نیز به آنان نفرمودند: خیر، ما بشری مانند شما نیستیم. بیایید، نگاه کنید که ما سایه نداریم و گامهایمان بر روی سنگ تأثیر میگذارد و در زمین نرم اثری ندارد. بلکه گفتند: «ما جز بشری مثل شما نیستیم» ما مانند شما هستیم، سایه داریم، وزن مشخصی داریم، اجسام ما مانند اجسام شماست؛ ازدواج میکنیم و فرزنددار میشویم و میخوریم و مینوشیم و در بازارها راه میرویم و مردم ما را میبینند.
موسی (ع)، پیامبری از پیامبران اولوالعزم را ببینیم که آیا همانطور که این افراد باطل مدعی هستند، با صفات معجزهآسا شناخته شده است:
«و ای موسی در دست راست تو چیست؟ گفت این عصای من است، بر آن تكیه میدهم و با آن برای گوسفندانم برگ میتكانم و كارهای دیگری هم برای من از آن برمیآید. فرمود: ای موسی آن را بینداز. پس آن را انداخت و ناگاه ماری شد كه به سرعت میخزید. فرمود: آن را بگیر و مترس. به زودی آن را به حال نخستینش بازخواهیم گردانید؛ و دست خود را به پهلویت ببر، سپید بیگزند برمیآید. [این] معجزهای دیگر است، تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمایانیم»([835]).
اگر بر اساس ادعای آنان، موسی در همهی حالات، سایه نداشته باشد و گامش بر روی سنگ تأثیر بگذارد، موسی(ع) چه نیازی به این آیات و معجزات دارد؟ در حالی که اینها ویژگیهای معجزهآسای بزرگی هستند که اصلاً نمیتوان آنها را تأویل نمود!
«و دست خود را [از گریبان] بیرون كشید و ناگهان برای تماشاگران سپید [و درخشنده] بود»([836]).
«پس [موسی] عصایش را افكند و به ناگاه اژدهایی آشكار شد»([837]).
در قرآن نمیبینیم که خداوند به معجزات موسی (ع) این را اضافه کرده باشد که صفت معجزهآسایی داشته باشد؛ اینکه گام ایشان در سنگ تأثیر بگذارد یا سایه نداشته باشد. اگر جای پای موسی(ع) در سنگ باقی میماند، آیا سزاوارتر نبود که خداوند برای پیامبری موسی(ع) با گام او که در سنگ تأثیر میگذارد، استدلال کند؟ آیا اثر باقیماندهی آن، دلیل قطعی و غیر قابل تأویلی نیست که امکان رد آن وجود ندارد؟ آیا بهتر از عصای او نیست که به راحتی در مورد آن گفته شد: سحر است و او بزرگ شماست و این دو سحرهایی هستند که آشکار شدند؟!!
حکمت در اینکه خداوند به او نشانههای دست سپید و عصای قابل تبدیل به مار داد، چه بود؟ درحالی که ایشان ویژگیهای معجزهآسای بزرگتری از این معجزات موقت دارد. بر اساس این اعتقاد، او سایه نداشت و گامهایش در سنگ تأثیر میگذاشت و در عینحال گامهایش در زمین نرم تأثیر نمیگذاشت. آیا گامی که در سنگ تأثیر بگذارد و زمین سنگی کاخ فرعون را تخریب کند، کافی نیست تا همهی مردم معجزهی موسی(ع) را ببینند و لمس کنند؟!!
آیا سزاوار نیست که موسی(ع) به آنان بگوید: به گام من نگاه کنید که در سنگ تاثیر گذاشته است و در زمین نرم تأثیر نگذاشته است و من سایه ندارم؛ یا حداقل اینها را به آن معجزات اضافه میکرد. آیا موسی(ع) این را بیان کرد؟ آیا به گام معجزهآسایش استدلال کرد؟!
چه بسا افرادی که این عقاید فاسدِ مخالف قرآن دارند، موسی را از این صفات مستثنی میکنند؛ صفاتی که بودن آن در خلیفهی خداوند در زمین و در هر حالت را لازم میدانند!!!
در آخر میگویم: اگر موضوع چنان که این افراد کم خرد میپندارند، باشد؛ پس چرا علی (ع) به نص رسولالله (ص) نسبت به خودش استدلال نمود. آیا برای ایشان بهتر نبود که با ویژگیهایی که از او جدا نمیشوند، استدلال میکرد؟! آیا برای علی (ع) بهتر نبود که به ابوبکر بگوید: من سایه ندارم. ای مسلمانان بیایید و مرا ببینید که سایه ندارم. من خلیفهی خداوند در زمین هستم، به این دلیل که سایه ندارم؟! آیا برای علی (ع) سزاوار نبود که به آنان گامش را نشان دهد که بر سنگ تاثیر میگذارد و امامت خودش را با این ویژگی اثبات کند؟!!
به خدا قسم! توصیف فردی که به این مطالب بیاساس اعتقاد دارد، به بیخردی و حماقت، ستم به بیخردان و احمقهاست؛ به این دلیل که احمق فردی است که عقل دارد، اما برخی از کارهایش غیرحکیمانه است؛ اما مطرح کردن این اعتقادات، که شبیه اعتقادات قبایل اولیه در مناطق ناشناختهی آفریقا و داستانهای اَجنه است، این افراد را در ردیف افراد بیعقل و خِرد قرار میدهد و تعجبی ندارد که اینگونه باشند. هرکس که در معرض جنگ با اولیای خداوند قرار گیرد، خداوند عقل او را از بین میبرد، تا جاییکه نمیداند که چه میگوید.
تعجب حدی ندارد، وقتی که میبینیم این سفیهان بیعقل از روایاتی که میگویند معصوم مدفوع ندارد، رویگردان میشوند، در حالی که براساس اعتقاد آنان معصوم با این ویژگی شناخته میشود. نمیدانم چرا از روایاتی که میگویند معصوم از ران زاده میشود و در رحم پرورش نمییابد، رویگردان میشوند. من اعتقاد ندارم که این نوع روایات، وضعیت آنان را از وضعیت کنونیشان با این عقاید خوارکننده بدتر کند؛ مانند عقیدهی مدفوع نداشتن معصوم. خداوند آنان را زشت کند. در مورد ولادت معصوم از ران نیز روایاتی آمده است، پس چرا به آن اعتقاد ندارند. بر اساس این روایات، مادر فرد در رحم به او باردار نمیشود؛ بلکه او را از ران راست میزاید. شاید من این موضوع را از آن جهت به آنان یادآوری خواهم نمود تا فراموش نکنند این مسائل را در ضمن سلسله عقایدِ خوارکنندهای که در مورد معصوم دارند، تکرار کنند و همیشه و در هر لحظه به آن اعتقاد داشته باشند.
[828]. فقد ورد مثلاً: "إنا معاشر الأوصياء لا نحمل في البطون وإنما نحمل في الجيوب ولا نخرج من الأرحام وإنما نخرج من الفخذ الأيمن من أمهاتنا" فعلى ما يفعله هؤلاء السفهاء المفروض يعتقدون بما ورد في هذا النص بالمعنى الحرفي له رغم أنه توجد روايات وأدعية عنهم (عليهم السلام) تبين بطلانه، فقد ورد أنهم (عليهم السلام) كانوا "فِي الأصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالأرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأنْجاسِها".
[829]. به عنوان مثال آمده است: (ما خاندان اوصیا در شکمها باردار نمیشویم و در سینهها باردار میشویم و از رحم بیرون نمیآییم و از ران راست مادرمان بیرون میآییم). با توجه به کاری که این بیخِردان انجام میدهند، لازم است که به این متن کلمه به کلمه اعتقاد داشته باشند؛ با وجود اینکه روایات و دعاهایی از ایشانDوارد شده است که بطلان این ادعا را ثابت میکند. مثلاً: ((شهادت میدهم که تو نوری در صُلبهای پر آوازه و رحمهای پاک بودی و جاهلیت تو را با نجاستهایش نجس و آلوده نکرده است)).
[830]. فرازی از خطبهی ۱۶۲ نهج البلاغه، کنایه از این که داستان غصب خلافت گذشت. مشکلات امروز با معاویه را دریاب. (مترجم)
[831]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
[832]. عيون أخبار الرضا )عليه السلام) - الصدوق: ج1 ص193.
[833]. عیون اخبار الرضا، صدوق، ج ۱، ص ۱۹۳.
[834]. قرآن کریم، سورهی ابراهیم، آیات ۹ تا ۱۱.
[835]. قرآن کریم، سورهی طه، آیات ۱۷ تا ۲۳.
[836]. قرآن کریم، سورهی اعراف، آیهی ۱۰۸.
[837]. قرآن کریم، سورهی اعراف، آیهی ۱۰۷.