جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامحق تعالی میفرماید: (آن هنگام که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل میآفرينم * چون تمامش کردم و در آن از روح خود دميدم، همه سجدهاش کنيد * همهی فرشتگان سجده کردند * مگر ابليس که بزرگی فروخت و از کافران شد * گفت: ای ابليس! چه چيز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفريدم منع کرد؟ آيا بزرگی فروختی يا از عالیمقامان بودی؟ * گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدهای و او را از گل * گفت: از اينجا بيرون شو که تو مطرودی * و تا روز قيامت لعنت من بر تو باد * گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که از نو زنده شوند مهلت ده * گفت: تو از مهلتيافتگانی، * تا آن روز معين معلوم * گفت: به عزّت تو سوگند که همگان را گمراه کنم، * مگر آنها که از بندگان مخلص تو باشند * گفت: حق است و آنچه میگويم راست است * که جهنم را از تو و از همهی پيروانت پُر کنم)[32].
خداوند سبحان و متعال آدم (ع) را آفرید و ملائکه را امر فرمود بر او سجده کنند. این سجده اعترافی عملی بر برتر بودن آدم (ع) نسبت به ملائکه (علیهم السلام) بود و این موجودات قدسی متناسب با شأن و عالمی که در آن بودند، وی را مقدّم داشتند. این سجده بر جسد آدم (ع) نبود بلکه فقط بر روح و حقیقت او بود و در واقع سجده بر آن حقیقت محمدی و انسان کامل و نزدیکترین حجاب بود، و از این طریق توجه بر زندهای بود که هرگز نمیمیرد. خداوند سبحان فرمان سجده را صادر نفرمود مگر پس از اینکه صورت مثالی بر مادّهی آدم (ع) افاضه فرمود و از روح خودش در او دمید. حدیثی از پیامبر اکرم (ص) به این معنی روایت شده است: «خداوند آدم را بر صورت خویش آفرید»[34]؛ یعنی آدم (ع) یا انسان قابلیت به دست آوردن کمالات الهی را تا بالاترین حدی که برای ممکنات یا همان مخلوقات امکان دارد، دارا بود. هر چند آدم (ع) به مقام (فاصلهی دو کمان یا نزدیکتر) دست نیافت اما از فرزندان برگزیدهاش، محمد مصطفی (ص) به آن مقام دست یافت. ابلیس که خداوند لعنتش کند، گوشهای از این حقیقت را متوجه شد اما سرکشی کرد، همراه فرشتگان سجده ننمود و به زمین گرایید؛ او به مادّهی آدم (ع) که جسمش از آن آفریده شده بود نگریست و آن را با انرژی یا آتشی که از آن خلق شده بود قیاس نمود و چنین استنباط کرد که انرژی برتر از ماده است و از حقیقت آدم (ع) و نزدیک بودنش به خداوند متعال غفلت ورزید. بنابراین ابلیس با آن علم بسیار و دامنهدار و آن عبادت طولانیاش در اعماق دوزخ سقوط کرد؛ چرا که او عابدی مخلص برای خداوند نبود، بلکه عابدی مخلص برای نفس خویشتن بود!! و با عبادتش در صدد ارتقای مقام و برتر شدن از دیگران بود؛ پس همین (برای سقوطش) کفایتش نمود!
از همین رو امتحان سجده بر آدم (ع) برای ابلیس مصیبت بزرگ و صاعقهای بود که بر فرق سرش فرو آمد و او بر آدم (ع) حسادت ورزید. اگر این رخداد را بتوانی به تصور بکشی خواهی دید که در آن هنگام ابلیس میگوید: آیا پس از این همه عبادت، خداوند بندهای را میآفریند که از همان ابتدای آفرینشش از من برتر است؟ و به درجه و مقامی میرسد که ملائکه پایینتر از وی قرار میگیرند؟ و این حجاب مانع شد تا ابلیس حقیقت آدم (ع) را ببیند و به دنبال بهانهتراشی برای سجده نکردنش بیفتد تا خودش را با آن قانع سازد و با پروردگار خویش مجادله نماید.
پاسخ خداوند سبحان و متعال جز لعن و طرد کردن وی نمیباشد؛ چرا که ابلیس از جمله کسانی است که انکار میکنند در حالی که خود یقین دارند که ستم روا میدارند و برتریجویی[37] میکنند. حق تعالی میفرماید: (اين سرای آخرت را از آنِ کسانی ساختهايم که در اين جهان نه خواهان برتریجويی هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نيک از آنِ پرهيزگاران است)[38].
ابلیس لعنه الله نادان و جاهل نبود تا تعلیم گیرد، و خطا کار نبود تا توبیخ و ادب شود؛ بلکه عالمی بود متکبر، سرکش و برتریجو که از لجاجت دست برنمیداشت و وجودش از بغض و کینهی این آفریدهی جدید انباشته شده بود و وی را سبب طرد شدن خود از رحمت خدا میدانست و او و فرزندانش را دشمنان خویش قرار داد؛ از همین رو، تا روز برانگیخته شدن برای حسابرسی تقاضای مهلت کرد تا آنان را از صراط مستقیم گمراه سازد، اما خداوند سبحان وی را تا روز معلوم مهلت داد و آن ملعون نیز تهدید میکند که بنی آدم را از صراط مستقیم خداوند منحرف سازد: (گفت: پس با آنچه مرا گمراه نمودی، به جهت (فریفتن) آنها بر راه راست تو مینشینم * آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها میتازم و بيشترينشان را سپاسگزار نخواهی يافت)[40].
روز وقت معلوم همان روز قیام امام مهدی (ع) است؛ چنانکه در حدیث آمده اسحاق بن عمار میگوید: از ایشان ـیعنی امام (ع)ـ در خصوص مهلت دادن خداوند به ابلیس تا وقت معلوم چنانکه در کتابش میفرماید پرسیدم. فرمود: (گفت: تو در شمارِ مهلتيافتگانی * تا آن روزی که وقتش معلوم است)[43] و فرمود: «وقت معلوم، روز قیام قائم است. چون خداوند وی را برانگیزد در مسجد کوفه خواهد بود و ابلیس خواهد آمد تا اینکه او را بر زانوانش خواهد نشاند و خواهد گفت: ای وای از امروز! آنگاه حضرت موی پیشانیاش را میگیرد و گردنش را میزند. آن روز، همان وقت معلومی است که مهلت ابلیس به پایان میرسد»[44].
در انجیل آمده است که شیطان در قیامت صغری یعنی زمان قیام امام مهدی (ع) به بند کشیده خواهد شد. در رویای یوحنا آمده است: «.... آنگاه دیدم فرشتهای از آسمان نازل میشد که کلید دوزخ را حمل میکرد و زنجیری بزرگ در دست. آنگاه آن مار دیرین یعنی همان ابلیس یا شیطان را گرفت و برای هزار سال وی را در بند نمود و در دوزخش افکند و بر آن قفلی زد و پایانش بخشید. پس تا پایان پذیرفتن هزار سال دیگر مردمان را گمراه نخواهد کرد و سپس برای مدتی اندک دوباره آزاد میگردد»[46].
سید بن طاووس (رحمة الله علیه) میگوید: در صحف ادریس نبی ذیل درخواست ابلیس و پاسخ خداوند به او چنین یافتم: «گفت: پروردگارا! مرا تا روزی که برانگیخته میشوند مهلت ده! فرمود: نه بلکه تو از مهلت داده شدگان تا روز معلوم هستی، و آن روزی است که حکم حتمی نمودهام که در آن روز، زمین را از کفر و شرک و معاصی پاک سازم. برای آن زمان بندگانی را انتخاب نمودهام که قلبهایشان را برای ایمان آزمودهام و آن را انباشتهام از ورع، اخلاص، یقین، تقوی، خشوع، صدق، حلم، صبر، وقار، بیاعتنایی به دنیا و آرزومندی به آنچه نزد من است. ایشان را دعوتکنندگان به خورشید و ماه قرار میدهم و در زمین جانشینشان میگردانم و دینی را که برایشان پسندیدهام، تمکین خواهم داد؛ آنگاه مرا عبادت میکنند و چیزی را شریک من قرار نمیدهند. نماز را در وقت آن به پا میدارند، زکات را در هنگامش پرداخت مینمایند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. در آن روزگار امانت بر روی زمین قرار میگیرد؛ پس چیزی به چیزی آسیب نمیرساند و چیزی از چیزی نمیهراسد. گزندگان و چرندگان در میان مردمان میآیند بیآنکه هیچ یک دیگری را بیازارد. زهر هر دارای زهری از خزندگان و غیره را از بین میبرم و سَمّ هر گزندهای را از او میگیرم و برکات را از آسمان به زمین نازل میگردانم. زمین نیکوترین گیاهانش را خواهد رویاند و همهی ثمرهها و پاکیهایش را نمایان خواهد ساخت. رأفت و رحمت را بین ایشان برقرار میکنم تا جایی که با یکدیگر با مواسات برخورد و نعمتها را بطور مساوی تقسیم میکنند؛ پس فقیر بینیاز میگردد و کسی بر دیگری برتریجویی نمیکند؛ بزرگتر بر کوچکترحم میکند و کوچکتر احترام بزرگتر را نگه میدارد. به دین حق میگروند و به آن رو میکنند و براساس آن حکم میرانند.
آناناند اولیای من. برایشان پیامبری برگزیده و جانشینی پسندیده اختیار نمودهام. وی را برایشان نبی و رسول قرار دادم و ایشان را برای او دوستان و یاران. ایناناند امّتی که برای پیامبرِ فرستاده و جانشین مورد پسندم برگزیدهام. آن زمان را در علم غیب خود نهان داشتهام و ناگزیر واقع خواهد شد. آن روز تو، سوارانت، مردانت و سپاهیانت را نابود خواهم ساخت. پس برو که تو از مهلتیافتگانی! تا آن روزِ وقتِ معلوم»[48].
این است داستان ابلیس؛ عالمِ عابدی که در دوزخ سقوط کرد و تکبرش وی را به جهنم واژگونه نمود. در این داستان عبرتی برای عبرتگیرندگان و پندی برای هوشیاران است؛ کجایند این پندگیرندگان؟!
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «پس عبرت گيريد از آنچه خداوند با ابليس كرد: كار طولانى، تلاش سخت و بندگى شش هزار سالهاش را كه روشن نيست بر حسب سالهاى اين جهان برآورد شده است يا سالهاى جهان ديگر در برابر ساعتى تکبر ورزیدن، پوچ ساخت. پس از ماجراى ابليس، با گناهى همسنگ او، كيست كه از عذاب الهى رهايى تواند؟ هيچ كس! خداوند سبحان هرگز انسانى را با گناهى كه فرشتهاى را با آن گناه بيرون راند، به بهشت اندرون نبرد. حکم خداوند در میان اهل آسمان و زمین، یکسان است و بین خداوند و هیچ یک از مخلوقاتش دوستی و قرابتی وجود ندارد که به خاطر آن آنچه را که بر جهانیان حرام نموده، حلال نماید.
ای بندگان خدا، از دشمن خدا بپرهیزید! مبادا شما را به بیماری خود مبتلا سازد و با ندای خود شما را به حرکت درآورد و با لشکرهای پیاده و سوارهی خود بر شما بتازد. به جانم سوگند شیطان تیر خطرناکی برای شکار شما بر چله نهاده، تا حد توان کشیده و از نزدیکترین مکان شما را هدف قرار داده و گفته است: (گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم)[50].... و از آثار زشتی که کبر و غرور بر دلها میگذارد به خدا پناه ببرید، همانگونه که از حوادث سخت به او پناه میبرید.
اگر خدا تکبر کردن را اجازه میفرمود حتما به بندگان مخصوص خود از پیامبران و امامان اجازه میداد .... در حالی که ایشان از قشر مستضعف جامعه بودند. خداوند آنها را با گرسنگی آزمود و به سختی و بلا گرفتارشان ساخت و با ترس و بیم امتحانشان فرمود و با مشکلات فراوان خالصشان گردانید.... و هنگامی که موسی بن عمران و برادرش هارون (علیهماالسلام) بر فرعون وارد شدند در حالی که جامههای پشمین بر تن و چوبدستی در دست داشتند و با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزتش برقرار باشد، فرعون گفت: «آیا از این دو نفر تعجب نمیکنید که دوام و جاودانگی حکومتم را برای من مشروط میسازند در حالیکه در فقر و بیچارگی به سر میبرند. اگر چنین است چرا دستبندهایی از طلا به همراه ندارند؟» این سخن را فرعون برای بزرگ شمردن طلا و تحقیر پوشیدن لباس پشمین بر زبان راند.... خدا را خدا را! که از تعجیل در عقوبت و کیفر سرکشی و ستم بر حذر باشی و از آیندهی دردناک ظلم و سرانجام زشت تکبر و خودپسندی که کمینگاه بزرگ ابلیس و جایگاه حیله و نیرنگ او است بترسید؛ حیله و نیرنگی که با دلهای انسانها چون زهری کشنده میآمیزد و هرگز بیاثر نخواهد بود و کسی از هلاکتش جان سالم به در نخواهد برد؛ نه دانشمند به خاطر دانشش و نه فقیر به جهت لباس کهنهاش در امان نمیباشد.... خدای سبحان مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر به جهت ترک گفتن امر به معروف و نهی از منکر؛ پس خداوند بیخردان را برای نافرمانی، و خردمندان را برای ترک بازداشتن دیگران از گناه لعنت فرمود.... آگاه باشیم! شما رشتهی پیوند با اسلام را قطع و اجرای حدود الهی را تعطیل کردید و احکام آن را به فراموشی سپردید.... و من از کسانی هستم که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیترسند؛ کسانی که سیمای آنها سیمای صدّیقان و سخنانشان سخنان نیکان است؛ زندهداران شب و روشنیبخشان روزاند؛ به قرآن چنگ زده، سنتهای خدا و رسولش را زنده میکنند؛ نه تکبر و خود پسندی دارند و نه برتریجویی میکنند، نه خیانتکارند و نه در زمین فساد میکنند. قلبهایشان در بهشت و پیکرهایشان مشغول اعمال پسندیده است»[52].
ص : 71 ـ 85.
[32] - ص: 71 تا 85.
[33]- التوحيد للشيخ الصدوق: ص152، عيون أخبار الرضا (ع) : ج2 ص110، مسند أحمد: ج2 ص244، صحيح البخاري: ج7 ص125.
[34] - توحید صدوق: ص 152 ؛ عیون اخبار الرضا (ع): ج 2 ص 110 ؛ مسند احمد: ج 2 ص 244 ؛ صحیح بخاری: ج 7 ص 125.
[35]- قال عزّ وجل: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ النمل : 14.
[36]- القصص : 83.
[37] - «(با آنکه در دل به آن يقين آورده بودند، ولی از روی ستم و برتریجويی، انکارش کردند؛ پس بنگر که عاقبت تبهکاران چگونه بوده است)» (نمل: 14).
[38] - قصص: 83.
[39]- الأعراف : 16- 17.
[40] - اعراف: 16 و 17.
[41]- الحجر : 37- 38.
[42]- منتخب الأنوار المضيئة : ص357، بحار الأنوار: ج52 ص376.
[43] - حجر: 37 و 38.
[44] - منتخب انوار المضیعه: ص 357 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 376.
[45]- الإصحاح: 20.
[46] - اصحاح: 20.
[47]- سعد السعود للسيد ابن طاووس: ص34، بحار الأنوار: ج52 ص385، إلزام الناصب: ج2 ص259، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج5 ص199.
[48] - سعد السعود سید بن طاووس: ص 34 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 385 ؛ الزام الناصب: ج 2 ص 259 ؛ معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 5 ص 199.
[49]- الحجر : 49.
[50] - حجر: 39.
[51]- نهج البلاغة: الخطبة القاصعة، نهج البلاغة بشرح محمد عبده: ج2 ص183، بحار الأنوار: ج14 ص466.
[52] - نهج البلاغه: خطبهی قاصعه - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2 ص 183 ؛ بحار الانوار: ج 14 ص 466.