جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. اللهم صل عل محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
سلام و رحمت و برکات خداوند بر احمد قائم. درود و رحمت و برکات خداوند بر برادران انصار الله که همیشه دوستشان دارم. انصار الله.
چهار سال پیش یا بیشتر از ایمان آوردنم به دعوت حق ـدعوت آل محمد(ع)ـ در غفلت و ظلمتی که بودم، این رؤیا را دیدم. در عالم رؤیا گویی در حسینیهی انصار در شهر ناصریه نشسته بودم. نشسته بودم و وقتی برای بیرون رفتن از حسینیه برخواستم، استاد فاضل ضیا زیدی ـخداوند در کارش گشایش حاصل کندـ دستم را گرفت و به من گفت: کجا میروی؟ سید احمد به زودی میآید. نشستم و منتظرش ماندم. وقتی سید احمد(ع) آمد، یکی یکی به انصار سلام کرد و نشستیم. من نیز نزدیک سید و سمت راستش نشستم و به او عرض کردم: (مولای من! شیخ سلام) (شیخ سلام از اهالی ناصریه میباشد). مهم این است که به او عرض کردم: (شیخ سلام میگوید: احمدالحسن حتی نماز صبح نمیخواند، چگونه وصی و فرستادهی امام مهدی(ع) میباشد). سید احمدالحسن به من گفت: آیا عاقلانه است شیخ سلام چنین سخنی بگوید. شیخ سلام دوست من است. سپس سید بلند شد و رو به قبله کرد و زمانی که سید احمد سجده میکرد، علیه شیخ سلام و برای هلاکتش دعا میکرد. وقتی سید نماز را ادامه داد، شروع به ناپدید شدن و پناه شدن نمود تا اینکه دیگر من نمیدیدمش و فقط صدایش را میشنیدم. رؤیا به پایان رسید.
در عالم دنیا و تقریباً سه ماه پس از دیدن این رؤیا، شیخ سلام در شرایط بسیار مبهمی کشته شد و از دنیا رفت. مهم این است که آیا سید احمد(ع) کسانی که علیه دعوت میایستند را مثلاً هلاک میکند، یا چیز دیگری؟ از برادران انصار خواستارم که پاسخ از سوی احمد قائم(ع) یا از یکی از انصاری که توانایی تأویل دارد، باشد.
رؤیای دوم:
در ماه رجب سال ۲۰۱۰ وارد دعوت شدم و آن را تصدیق کردم و به آن ایمان آوردم. پس از ایمان آوردنم، رؤیایی دیدم. گویا به دنبال شغلی بودم. به من گفتند: این اداره فقط مدیر دارد و به چند کارمند نیازمند است. این اداره، زیر نظر شهرداری است. مهم این است که وارد اداره شدم و مدیری آنجا نیافتم. درِ یکی از اتاقها را باز کردم و شخص هفده سالهای را در آن دیدم که خوابیده بود. اتاق دوم را باز کردم و همان شخص را خوابیده دیدم و در درونم یقین کردم که او جن است و انسان نمیباشد.
وقتی خواستم بازگردم، جلوی درب به من رسید و به من گفت: این جن مدت کمی است که منتظر میباشد. نگاه کن: من دختر هستم و پسر نیستم. یقین کردم که او دختر است. به من گفت: این دختر از جنّیان است. من او را دوست دارم. به او گفتم: من تو را دوست ندارم. شکل او به صورت واقعاً ناپسندی تغییر کرد. از او ترسیدم و به او گفتم: نه نه نه. من تو را دوست دارم. پس از آن به منطقهای در ناصریه و پشت بیمارستانی خارجی رفت. آن جن مرا دنبال کرد. همراه او دو نفر دیگر هم بودند که مجموع جنها، دو زن و یک مرد میشد.
مهم این است که وقتی پشت بیمارستان رفتم و نبردی بین پلیسها و انصار مقتدی صدر در جریان بود، چسب کوچکی دیدم که بر پای جنِ مرد بود. آن را باز کردم و تصور کردم از دستش خلاص شدم. پس از آن به خانهای رفتم که آن را نمیشناختم و در آن دو اتاق بود. اتاق دومی، انگار اتاقی در پالتاک بود؛ ولی گویا اتاقی سنگی و آجری بود. خواستم واردش شوم. انصار در آنجا بودند. ولی جنها مرا بازداشتند. من به آنان گفتم: بروید وگرنه شما را هم مانند دوستتان از بین میبرم. آنها لبخند زدند و جن سومی که دوستشان بود، وارد شد و نا امید شدم که آنها نمیمیرند.
تلاش میکردم به انصار در اتاق مجاور ملحق شوم. ولی چگونه؟ لباسم را در آوردم و آنان را با لباس زدم و صدا زدم: یا احمدالحسن. صورتهایشان زشت و ترسناک شد. مجددا فریاد زدم و دو گام به عقب بازگشتند. اینجا بود که به سوی ایشان حرکت کردم یا آنان را با لباس زدم و دو بار فریاد زدم: ای یمانی آل محمد! صورتهایشان بیشتر زشت و ترسناک شد. از آنان رهایی یافتم و به اتاق انصار رفتم و فقط سه مرد یافتم که آنها هم مهمان بودند و انصار نبودند. به آنها گفتم: انصار کجا هستند؟ گفتند: پیش از اینکه سخنی گفته شود، رفتند.
رؤیا تمام شد. آیا امکان تأویل وجود دارد؟ والسلام علیکم.
فرستنده: حسین تمیمی ـ عراق
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسلیماً.
خداوند بر هر خیری توفیق دهد. اینگونه که فهمیدی، نیست. این فقط ارادهی خداوند است که هر کسی را که بخواهد و سنگی برای لغزش راه مردم باشد، از بین میبرد تا سببی برای گمراه شدن مردم نشود؛ مخصوصاً کسانی که برای گمراه کردن مردم از دروغ استفاده میکنند. ان شالله رؤیای دوم شما، بشارتی برای شما میباشد. شیاطین قصد بازداشتن راه حق را از شما دارند، ولی به فضل خداوند، خداوند سبحان شما را از مکر و فریب ایشان رهایی میبخشد. الحمد لله. او سرپرست من است و سرپرست شایستگان. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
احمدالحسن ـ محرم الحرام ۱۴۳۲ هـ
******