جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامدر دعای کمیل آمده است:(خدای من و سرور من! حکمی را بر من جاری ساختی که هوای نفسم را در آن پیروی کردم و از فریبکاری آرایش دشمنم نهراسیدم، پس مرا به خواهش دل فریفت و بر این امر اختیار و ارادهام یاریش نمود، پس بدین سان و بر پایهی گذشتههایم از حدودت گذشتم و با برخی از دستوراتت مخالفت نمودم؛ پس حجّت بر من تنها از آن تو است در همهی اینها، و مرا هیچ حقی نیست در آنچه بر من از سوی قضایت جاری شده و فرمان و آزمایشت ملزمم نموده. ای خدای من! اینک به سوی تو روی آوردم پس از قصور و کوتاهیام در عبادت و زیادهروی در خواهشهای نفس عذر خواه، پشیمان، شکسته دل، جویای گذشت، طالب آمرزش، بازگشتکنان با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه، بی آنکه گریزگاهی از آنچه از من سر زده بیابم و نه پناهگاهی که به آن رو آورم پیدا کنم، جز اینکه پذیرای عذرم باشی، و مرا در رحمت فراگیرت بگنجانی)([179])
۱- معنای این کلماتِ دعا چیست؟
۲- گوینده، امیر المؤمنین علی (علیه السلام) است. چطور ممکن است تجاوز و مخالفت با خدای سبحان از او سر بزند، و حال آنکه ایشان سید اوصیا و قسمت کنندهی بهشت و آتش است، و از تجاوز و مخالفت با امر خداوند معصوم میباشد؟!
پاسخ:(أجْرَ یْتَ)(جاری نمودی): از جریان آب گرفته شده است. اگر آب به سوی شما در جریان باشد، حتماً شما را در خود غوطهور میسازد. و(حُکماً): یعنی قضا و امضا(جاری شدن) پس از قدر و تقدیرِ پیشین. و «هوای نفس و دشمن»: همان همنشین و ملازم میباشد، و منظور، همان نقطهی سیاهی است که در فطرت انسان وجود دارد([181])؛ یا همان شائبهی ظلمت در انسان(حُکم مجرِي)(حکم اجرا شده): عبارت است از پذیرفتن این نقطهی سیاه و شائبهی ظلمت توسط انسان؛ یعنی رضایت انسان به وجود داشتن یا پذیرفتن این وجود داشتن فرضی توسط او.
(فَتَجَاوَزْتُ.... حُدُودِكَ وَ خَالَفْتُ.... أَوَامِرِكَ)(از حدود تو تجاوز کردم... و با اوامرَت مخالفت نمودم): یعنی به جهت پذیرفتن وجود داشتنم و محقق شدن آمیختگیام با ظلمت و تاریکی، من از حدود تو تجاوز کردم و با اوامرت مخالفت نمودم؛ هر چند این تجاوز و مخالفت، همان گناهی است که از انسانیّتِ انسان جدا نمیشود و بدون آن چیزی جز خداوند واحدِ قهّار باقی نمیماند، و این، تجاوز و مخالفت است؛ چرا که من به اندازهی محمد برای برطرف کردن این شائبهی(ناخالصی) عدم، تلاش نکردم.
علی که سلام و صلوات خداوند بر او باد در مرتبهای پایینتر از پیامبر خدا حضرت محمد قرار دارد و محمد کسی است که حجاب لاهوت برایش کنار زده شد و خدای تعالی ایشان را چنین خِطاب قرار داده است:(ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کردهايم* تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد برایت بيامرزد)([183]) و این گناه، همان شائبهی ظلمت و عدم، و همان مخالفت و تجاوز نخستین میباشد.
اما امیر المؤمنین علی میفرماید:(لَوْ كُشِفَ لِيَ الْغِطَاءُ....)([185])(اگر پرده برای من برداشته شود....)؛ بنابراین حجاب لاهوت فقط به واسطهی محمد برای او برداشته شد، پس علی خدا را با محمد میشناسد؛ یعنی: علی خدای سبحان را به وسیله خدای در خلق(محمد) میشناسد.
(فَلَكَ الْحُجَّةُ)(پس حجّت تنها از آنِ تو است): یعنی من در پیوستن و رسیدن به محمد و همراهی کردن با او در همهی احوالاتش تقصیرکارم؛ پیامبر خدا حضرت محمد (علیه السلام) حالتی با پروردگار سبحان و متعالش داشته است که امیر المؤمنین (علیه السلام) علی را آن حالت نبوده و هیچ یک از انبیا و فرستادگان نیز نصیب و بهرهای از آن نداشتهاند، و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اینکه تسلیم شدن، قرینش شده است، اختصاص پیدا کرد؛ زیرا در لحظاتی حجاب برداشته شد، و فتح مبین صورت پذیرفت و هیچ شائبهای از ظلمت و عدم باقی نماند و از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی باقی نمیماند مگر خداوند واحدِ قهار؛ نوری که هیچ ظلمتی در آن نیست؛ سبحانه و تعالی عمّا یشرکون (بسی برتر و منزّهتر است از آنچه شریکش میدارید).
(وَ لاَ حُجَّةَ لِي فِيمَا جَرَى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِي حُكْمُكَ وَ بَلاَؤُكَ)(و مرا هیچ حقی نیست در آنچه بر من از سوی قضایت جاری شده و فرمان و آزمایشت ملزمم نموده): پس حجّت بر من فقط از آنِ تو است، و هیچ بندهای از بندگانت بر تو سبحان و متعال حجّتی ندارد. حکم و قضا و بلای تو به خاطر تقصیر و کوتاهی بندگانت در نظر کردن به نفْس خودشان و التفات به آن، بر آنها جاری است. سید الموحّدین و سرور توحید گویان علی (علیه السلام) میفرماید:(إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا)([187])(معبودا! با گرایشم و نظر به خواهش نفس، بر خود ستم کردم. پس وای بر آن اگر بر آن آمرزش نیاوری!)؛ یعنی: ای خدای من! به سوی تو آمدهام، پس از تقصیر و کوتاهی و اسراف و تجاوزم بر نفس خود، و نظر و گرایش به آن و التفات به آن، در حالی که عذرخواهم، خواهانِ بخششم....
(قَبُولِكَ عُذْرِي وَ إِدْخَالِكَ إِيَّايَ فِي سَعَةٍ مِنْ رَحْمَتِكَ)(پذیرای عذرم باشی، و مرا در رحمت فراگیرت بگنجانی): یعنی اگر من لیاقت ندارم که خدای در خلق باشم، پس مرا رحمان در خلق قرار ده، و اگر شایسته نیستم که شهر باشم، مرا دروازهاش بنما:(چه الله را بخوانيد چه رحمان را، هر کدام را که بخوانيد، نامهای نيکو از آنِ او است)([189]).
و آنچه علی درخواست کرد برایش محقق شد، و ایشان دروازه خدای در خلق، و همان رحمان در خلق میباشد:(و رحمت خويش را به آنها ارزانی داشتيم و به آنها سخن نيکو و آوازهی بلند داديم)([191]).
******
[178]- مصباح المتهجد : ص846.
[179]- مصباح المجتهد: ص 846.
[180]- عن الإمام الباقر(علیه السلام)(علیه السلام)، قال:(ما من عبد إلا وفي قلبه نكتة بيضاء، فإذا أذنب ذنباً خرج في النكتة نكتة سوداء، فإن تاب ذهب ذلك السواد وإن تمادى في الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطي البياض، فإذا غطى البياض لم يرجع صاحبه إلى خير أبداً، وهو قول الله عز وجل: كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون) الكافي : ج2 ص273.
[181]- از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود:(بندهای نیست مگر اینکه در قلب او نقطهی سفید باشد. اگر گناهی نماید در آن نقطه، نقطهی سیاهی ظاهر میشود و اگر توبه کند، آن نقطهی سیاه حذف میگردد و اگر در گناهان غوطهور شود آن سیاهی زیاد میگردد تا اینکه سفیدی را بپوشاند و اگر سیاهی قلب را بپوشاند صاحبش به خیر بازنمیگردد و این همان کلام خداوند عزّوجل است: (كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ)(حقا، که کارهايی که کرده بودند بر دلهاشان مسلّط شده است).
[182]- الفتح : 1 – 2.
[183]- فتح: 1 و 2.
[184]- المناقب لابن شهر اشوب : ج1 ص317.
[185] - مناقب ابن شهرآشوب: ج 1 ص 317.
[186]- مقطع من المناجاة الشعبانية لأمير المؤمنين(علیه السلام) ، بحار الأنوار : ج91 ص97.
[187]- مقطعی از مناجات شعبانیه امیر المؤمنین ع: بحار الانوار: ج 91 ص 97.
[188]- الإسراء : 110.
[189]- إسراء: 110.
[190]- مريم : 50.
[191] - مریم: 50.