جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
درود و سلام بر تو ای ولیّ خداوند، ای امام من، احمدالحسن، ای مولای من! تفسیر آیهی ۲۵ سورهی مریم چیست؟ بسم الله الرحمن الرحیم ﴿و نخل را به سوی خودت تکان بده تا خرمای تازهچيده برايت فروريزد﴾؟
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته.
فرستنده: نجمه الجدی ـ استرالیا
پاسخ:بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
﴿پس به او آبستن شد و او را با خود به مکانی دورافتاده برد * درد زاييدن او را به سوی تنهی درخت خرمايی کشانيد. گفت: ای کاش پيش از اين مرده و از يادها فراموش شده بودم * از زير او ندا داد: ناراحت مباش، پروردگارت از زير پای تو جوی آبی روان ساخت * و نخل را به سوی خودت تکان بده تا خرمای تازهچيده برايت فرو ريزد * پس ای زن، بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از آدميان کسی را ديدی، بگوی: برای خدای رحمان روزه نذر کردهام و امروز با هيچ بشری سخن نمیگويم * کودک را برداشت و نزد قوم خود آورد. گفتند: ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای! * ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زنی بدکاره! * به فرزند اشاره کرد. گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن گوييم؟! * کودک گفت: من بندهی خدايم، به من کتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است * و هر جا که باشم مرا برکت داده و تا زندهام به نماز و زکات وصيت کرده است * و نيز نيکی کردن به مادرم، و مرا جبار و شقی نساخته است * سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میميرم و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته میشوم﴾.[مريم: 22-33]
مریم(ع) یک زن است و به طور عادی برای یک زن تکان دادن درخت کوچکی دشوار است، چه برسد به درخت خرما؛ درختی که تنهای محکم دارد! تکان دادن آن برای یک مرد هم کاری است دشوار، چه برسد به یک زن!
به علاوه، مریم به تازگی وضع حمل نموده و در نتیجه در سختی بود و به آسایش و راحتی نیاز داشت و اینکه شخص دیگری به او توجه کند و غذایی را که نیاز دارد، برایش فراهم نماید. از همین رو میبینیم که به طور معمول مردم به زنی که به تازگی وضع حمل نموده، مهربانی میورزند و برخی از خانمهایِ نزدیکش میآیند و نیازهایش را برطرف میکنند. حال، چطور میشود که مردم به زنهایشان مهربانی میکنند، ولی خداوند به مریم لطف و مهربانی نمیکند؟! به کسی که با عبادت کردن برای او از همه چیز بریده بود؟! و او را به تکان دادن تنهی خرما موظّف میکند؟!
آیا امکان نداشت خداوند با هر سبب و وسیلهای که به وجود میآورد، خرما را از درخت فرود آورد؟ چرا به همان صورت که پیشتر در خانهی عبادت با مریم رفتار میکرد و غذایش بدون اینکه کاری کند، نزدش میآمد، ادامه نداد، در حالی که اکنون، از نظر بدنی و نفسانی در سختی به سر میبرد و به اینکه غذایش بدون هیچ کاری برایش آماده باشد، بسیار نیازمندتربود؟!
در حقیقت علت دستور دادن خداوند به مریم ـکه تنهی درخت خرما را تکان دهدـ این بود که او از خانهی عبادت و بریدن از همه چیز، به خاطر خداوند بیرون آمده و به سوی دنیای مردم رفته بود، و بر او بود که برای بهدست آوردن غذایش تلاشی کند و بر او بود که برای محافظت از جانشین خداوند عیسی(ع) تلاشی به خرج دهد و همچنین بر او بود که برای محافظت از خویشتن تلاشی نماید. او اکنون باید از اَسباب و وسیلهها استفاده کند. این همان رسالتی بود که به مریم (ع) رسیده بود تا تنهی خرما را تکان دهد.
اما این مسئله که آیا او برای تکان دادن تنهی درخت تلاشی نمود؟ و چرا خداوند بر او رحم نیاورد و مانند پیشتر از آن، غذایش را برایش فراهم نکرد؟ پاسخش ساده است؛ باید بفهمیم مریم چگونه تنهی درخت خرما را تکان داد. لازم نبود او آن را با نیروی خودش تکان دهد، بلکه به محض اینکه به فرمان الهی گردن نهاد و دستش را بر تنهی درخت خرما نهاد، درخت خرما به شدت شروع به تکان خوردن نمود و خرما فرو ریخت؛ و این موضوع، در نهایت حکمت بود. علاوه بر آنچه پیشتر بیان کردیم، این واقعه به این شکل صورت پذیرفت تا به صورت سادهای قابل قبول اتفاق افتد و آن گونه که برای موسی(ع) رخ داد، بر اثر این اتفاق مریم (ع) شوکه نشود و نترسد: ﴿عصايت را بيفکن. چون ديدش که همانند ماری میجنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، مترس که فرستادگان نبايد در حضور من بترسند﴾[النمل:10]، ﴿و عصايت را بينداز. چون ديدش که همانند ماری میجنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، پيش آی و مترس که تو در امان هستی ﴾.[القصص: 31]
اگر مریم (ع) نزدیک درخت خرما مینشست و این درخت بدون اینکه او بداند، به شدت تکان میخورد، قطعاً او شوکه میشد و میترسید. اما اگر مسئله همان گونه که خداوند متعال برایش بیان فرمود انجام شود، او دیگر شوکه نمیشود. به مریم دستور داده شد تنهی خرما را تکان دهد و نه فقط دستش را بر درخت خرما بگذارد. خداوند به او نفرمود دستت را بر درخت خرما بگذار و درخت خودش تکان میخورد؛
چرا که این موضوع نیز باعث شوکه شدن او و چه بسا ترسیدنش میشد؛ خداوند به او فرمود: درخت را تکان بده. لذا او درخت را با دستانش گرفت و میدانست که میخواهد درختِ خرما را تکان دهد و درخت خرما تکان خواهد خورد؛ چرا که خداوند این طور اراده فرموده بود. در نتیجه ایشان با تکان خوردن درخت خرما شوکه نمیشود و به هیچ وجه نمیترسد؛
چرا که او به کاری که میخواهد انجام دهد و آنچه خداوند میخواهد عملی شود، آگاهی کامل دارد. در نتیجه علت تکان خوردن درخت خرما برای مریم معلوم بود و اینکه از سوی خداوند میباشد. در نتیجه عاملی شد که اطمینان او را افزایش میداد و نه ترسش را؛ و حتی آشکار کنندهی نیرو و قدرت الهی است که به واسطهی مریم (ع) بر مریم (ع) احاطه دارد. در نتیجه مریم (ع) میفهمد که در آنجا فرشتگانی حضور دارند که بر او احاطه دارند و از او نگاهبانی میکنند و او را از مکر و فریب کسانی که میگویند ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ محافظت مینمایند.
به این ترتیب این اتفاق ﴿تنهی درخت خرما را به طرف خودت تکان بده﴾ سنگی الهی میشود که کارهای مورد ارادهی خداوند را محقق میسازد. وقتی به مریم (ع) دستور داده شد تنهی درخت خرما را تکان دهد، دانست که از امروز برای تربیت و رشد خلیفهی خداوند تا هنگامی که زمان برانگیخته شدنش فرا رسد، باید به اسباب تکیه و بر اساس آنها عمل نماید.
مریم (ع) با تکان خوردن تنهی خرما همانندِ موسی(ع) که با تکان خوردن عصا هنگامی که به مار تبدیل شد، شوکه نشد. مریم (ع) در اثر وضع حمل در رنج و سختی بود. در نتیجه خداوند با او در نهایت رأفت و مهربانی رفتار نمود و خواستش این نبود که حتی با تکان خوردن تنهی درخت خرمایی هم شوکه شود و مریم (ع) نیز از تکان خوردن تنهی خرما دانست که آنجا نیروی بزرگی هست که بر او احاطه دارد؛ این نیرو تنهی درخت خرمایی را که تکان دادنش دشوار است، تکان داد و حتی آن را به شدت تکان داد و در نهایت به آسانی خرما از آن فرو افتاد و به این وسیله اطمینان نفسانی مریم (ع) را افزایش داد و ارادهی او برای رویارویی با کسانی که میگویند ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ راسخ شد.
او مولودی را برای کسانی که منتظرش بودند، آورد؛ همان کسانی که باید او را یاری میدادند. او این مولود را برای یهودیان معاند نیاورد، بلکه او را برای کسانی برد که پیشتر، منتظر ولادتش بودند و پیشتر از اینکه این مولود، دختر یعنی مریم (ع) بود، جا خورده بودند.
اکنون مریم، مولودی را برایشان آورد که منتظرش بودند و انتظار ولادتش را میکشیدند. حتی آنان به طور خاص منتظر ولادت او از سوی والدین مریم بودند؛ به عبارت دیگر تغییر بزرگی ایجاد نشده بود؛ فقط به جای اینکه مولود همان مریم باشد، مولودِ مورد انتظار، فرزند مریم (ع) بود. سخنانی که متوجه مریم (ع) نمودند، پلیدترین سخنانی بود که امکان داشت زنی با آنها مورد اتهام قرار بگیرد؛ یعنی فاحشهگری: ﴿ای مريم! کاری قبيح و ناپسند کردهای!﴾ ؛ یعنی عیسی(ع) چیز زشت و ناپسندی است! یعنی حرامزاده است!
این همان سخنانی است که مؤمنان منتظر بیان کردند؛ کسانی که اعتقاد داشتند رهاییبخشِ آنان که منتظرش بودند، به طور قطع و یقین از والدین مریم (ع) میباشد!! حال، مریم (ع) از گروه دیگری از یهود چه انتظاری میتوانست داشته باشد؛ کسانی که عبارت بودند از علمای هیکل و پیروانشان؛ در حالی که پیش از این رخداد، آنها از مریم (ع) کینه به دل داشتند و چشمانتظار پیشآمدهای ناگواری برایش بودند. پس باید معجزهای که گریزی از آن نیست وجود داشته باشد، تا مریم (ع) از کِید و فریب آنان رها شود؛ یعنی همان سخن گفتن کودک در گهواره. خداوند چنین اراده فرمود که تعدادی از کسانی که این معجزه پیش رویشان اتفاق افتاد، ایمان آورند.
آنها ایمان آوردند، چرا که به غیب ایمان داشتند و کسانی که معجزهی چیره و قاهر میخواستند، ایمان نیاوردند؛ گفتند: این جادو است؛ و گفتند: شیطانی از جن، بر زبانش سخن میراند؛ و گفتند: اوهام و خیالات است. به این ترتیب هر حجت و دلیلی را محو کردند تا به آن کافر شوند؛ همانگونه که متأسفانه وضعیت بیشتر مردمان این چنین میباشد. عیسی(ع) نیز مانند یک کودک به وضعیت طبیعی خودش بازگشت تا وارد دنیای امتحان شود و هدفش را در امتحان از روی استحقاق، عملی سازد و عدالت خداوند را به انجام برساند. بنابراین آنچه از سخن گفتنش در گهواره حاصل شده بود را از یاد برد؛ همانطور که وضعیت خودش را در عالَم ذر آن هنگام که در حجاب جسد قرار گرفت، از یاد برد. مریم، عیسی(ع) را برداشت و برای تربیت کردنش از آنان دور شد و از او محافظت نمود، تا اینکه خداوند او را مبعوث نماید و رسالتش را به انجام برساند؛
و در عین حال، این اتفاق، انتظار را بین مؤمنان ادامه داد؛ هر چند که تعدادشان اندک بود. هنگامی که عیسی (ع) مبعوث شد، کسانی که منتظرش بودند، یافت شدند و در غیبتش زمینهسازی نمودند؛ غیبتی که از ولادت تا مبعوث شدنش ادامه داشت. آنان با او به پا خاستند و دین خدا را یاری نمودند.
از يزيد كناسى روایت شده است که گفت: از ابا جعفر امام باقر(ع) پرسيدم: آيا عيسی بن مريم هنگامی كه در گهواره سخن گفت، حجت خدا بر اهل زمانش بود؟ فرمود: «او آن زمان پيغمبر و حجت غيرمرسَلِ (فرستاده نشده) خدا بود. مگر از این سخن او متوجه نمیشوی که میفرماید: «من بندهی خدايم. خدا به من كتاب داده و پيغمبرم ساخته و هر جا که باشم پر بركتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكات سفارش كرده است». عرض كردم: آیا در آن زمان و در همان حالى كه در گهواره بود، حجت خدا بر زكريا بود؟
فرمود: «عيسی در آن حالت آيتی برای مردم و رحمتی از سوی خدا براى مريم بود؛ آن هنگام كه سخن گفت و از او دفاع نمود. او پيغمبر و حجتی بود بر هر کس كه سخنش را در آن حالت شنيد. سپس سكوت نمود و تا وقتی دو ساله شد، سخنی بر زبان نراند، و حجت خداى عزّوجل بر مردم پس از سكوت عيسی تا دو سال زكريا بود. سپس زكريا درگذشت و پسرش يحيى، كتاب و حكمت را از او به ارث برد، در حالى كه كودكى خردسال بود. آیا این سخن خداوند عزّوجل را نشنیدهای که: «اى يحيى كتاب را با قوّت بگير و ما حكم نبوت را در كودكى به او داديم». چون عيسی هفت ساله شد و خداوند متعال به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت، و بر يحيى و بر همهی مردم حجت شد. اى ابا خالد! از روزى كه خدا آدم(ع) را آفريد و در زمينش ساكن ساخت، زمین حتی يک روز بدون حجتِ خدا بر مردم نمانده است».
عرض كردم: فدایت شوم. آيا على(ع) در زمان حيات رسول خدا(ص) از طرف خدا و رسولش بر اين امّت حجت بود؟ فرمود: «آرى، روزى كه پيغمبر او را براى مردم به پا داشت و براى پيشوایى منصوبش ساخت و آنها را به ولايتش فراخواند و به اطاعتش دستور داد». عرض كردم: بنابراین اطاعت از على(ع) در زمان حيات و پس از وفات پيغمبر(ص) بر مردم واجب بود؟
فرمود: «آرى، ولى در زمان رسول خدا(ص) خاموش بود و سخن نمیگفت. در زمان حيات پيغمبر(ص) اطاعت از پيغمبر(ص) بر امّت و بر على(ع) واجب و پس از وفات آن حضرت(ص) اطاعت از على(ع) از جانب خدا و رسولش بر همهی مردم واجب بود، و على(ع) حكيمی عالم بود».([6])
احمدالحسن ـ ربیع الثانی ۱۴۳۳ ه
******
[5]- الكافي: ج1 ص383.
[6]- کافی: ج 1 ص 383.