جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپرسش ۶۴۶: خواهش میکنم توضیح بدهید: احمد الحسن کیست و او چگونه در این زمان خود را به عنوان امام نصب کردهاست؟ و چطور مدعی شده که یمانی است و حال آن که همهی ما میدانیم یمانی بعد از صیحه خروج میکند؟
فرستنده: بنت الرسول – لبنان
پاسخ: بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه علی بلائه و علی عظیم نعمائه، و صل اللّه علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
سید(ع) همان یمانی موعود است، و یمانی به امام مهدی دعوت میکند که (در روایات) وارد شدهاست، بنابراین او، هم فرستادهی حضرت است و هم وصی او.
این بهطور خلاصهبود و اما تفصیل آن به صورت زیر است:
در روایت مقدس چنین آمدهاست: «... یا اباالحسن صحیفه و دواتی حاضر کن. و پیامبر خدا(ص) وصیتش را املا فرمود تا به این جا رسید که فرمود: یا علی پس از من دوازده امام خواهندبود و پس از آنها دوازده مهدی(ع) هستند، یا علی تو نخستین دوازده امام هستی...» و سپس حدیث را ادامه میدهد تا آنجا که فرمود: «و حسن(ع) آن را به فرزندش، محمد، مستحفظ از آل محمد(ع) تسیلم کند و ایشان دوازده امام میباشند و سپس دوازده مهدی(ع)بعد از او میباشد. پس اگر وقت وفاتش رسید، خلافت را به فرزندش نخستین مهدیین تسیلم کند که سه نام دارد، نامی مانند نام من و نام پدرم که عبداللّه و احمد است، و نام سوم مهدی است و او اولین ایمانآورنده میباشد»([245]).
بنابراین احمد همان پسر امام مهدی(ع) و وصی او و اولین ایمانآورنده به او است. این که احمد اولین ایمانآورنده به او است مستلزم آن است که وی در زمان ظهور، حضورش موجود و ایمان او به امام مهدی قبل از ایمان ۳۱۳ اصحاب او باشد.
از امام باقر(ع) نقل شدهاست که فرمود: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهدبود؛ درست مانند دانههای تسبیح یکی پس از دیگری خواهند آمد. به هر سو که بنگری ترس و وحشت و اضطراب خواهدبود. وای به حال کسی که با آنها درافتد. پرچمی از پرچم یمانی هدایتگرتر نیست. پرچم هدایت، همان است زیرا او مردم را به صاحبتان دعوت میکند. هنگامی که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام میشود. هنگامی که یمانی خروج کرد به سوی او به پاخیز چرا که پرچم او پرچم هدایت است و رویگردانی از آن برای مسلمان، جایز نیست. هر کس که چنین کند از اهل آتش است چرا که یمانی به حق فرا میخواند و به راه مستقیم دعوت میکند»([247]).
در این مطلب تأمل کن:
«رویگردانی از آن برای مسلمان، جایز نیست. هر کس که چنین کند از اهل آتش است». این به معنی آن است که یمانی، صاحب ولایت الهی است. نمیشود شخصی بر مردم حجت باشد به گونهای که رویگردانی آنها از او، ایشان را به جهنم وارد کند حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند، مگر این که آن شخص از جانشینان خدا بر زمینش باشد؛ اینان اصحاب ولایت الهی از انبیاء و فرستادگان و ائمه و مهدیین میباشند.
از ابوعبداللّه امام جعفر صادق(ع) نقل شدهاست که فرمود: «خداوند شرم ندارد عذاب کند امتی را که به امامی گرویدهاند که از جانب خدا نیست، حتی اگر کارهای آنها نیکو و پاکیزه باشد، و خداوند شرم دارد عذاب کند امتی را که به امامی گرویدهاند که از جانب خدا است، حتی اگر کارهای آنها ستمگرانه و گنهکارانه باشد»([249]). در همان صفحه از کتاب کافی روایات دیگری در همین معنا وجود دارد.
مادام که نافرمانی نسبت به یمانی، آتش را به دنبال داشته باشد، یعنی او امامی عادل از جانب خداوند متعال است.
«زیرا او به حق فرا میخواند و به راه مستقیم دعوت میکند». فراخواندن به حق و راه مستقیم یا صراط مستقیم، به این معنا است که از این شخص خطا و اشتباهی سرنمیزند تا با آن مردم را به باطل درآورد یا از حق خارج گرداند؛ یعنی وی معصوم و بر عصمت او نص وارد شدهاست؛ و به این معنا، این قید یا محدودیت، در مشخص شدن شخصیت یمانی قابل قبول است. در نظر گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن (او به حق فرامیخواند و به راه مستقیم دعوت میکند)، این کلام را بیفایده میکند زیرا در این صورت، برای شخصیت یمانی، حد و قیدی باقی نمیماند و این از ساحت آنها به دور است!
آیات قرآن بر این معنا تاکید ورزیدهاند: ﴿گفتند: ای قوم ما، ما کتابی شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، کتابهای پیشین را تصدیق میکند و به حق و راه راست راه مینماید* ای قوم ما، این دعوت کننده به خدا را پاسخ گویید و به او ایمان بیاورید تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابی دردآور در امان دارد)([251]).
اکنون بر ما روشن شد که یمانی حجتی است که عصمت او منصوص میباشد (دارای نص میباشد)، و حجتها به وسیلهی روایت وصیت که پیشتر ذکر شد، به ما معرفی و شناسانده میشوند که آنها دوازده امام و دوازده مهدی هستند، و یمانی زمینهساز امام مهدی است. این مطلب که وی فرزندش، احمد است و نیز برخی دلایل دیگر بر این حقیقت را میتوانی در کتابهای انصار ـخداوند حفظشان کندـ بیابی.
برای این که مطمئن شوی که سید احمد الحسن(ع) همان یمانی و همان وصی و فرستادهی امام مهدی است، به این روایت دقت کن:
محمد بن فضل از امام رضا(ع) در حدیثی طولانی روایت کردهاست که: «حضرت در بصره در مجلس بزرگی از علما که در میان آنها جاثلیق انصاری و رأس جالوتبودند، حاضر شد. امام رضا(ع) رو به جاثلیق کردند و فرمود: آیا انجیل بر نبوت محمد(ص) دلالتی نیاوردهاست؟ جاثلیق گفت: اگر دلالت میآورد ما منکر آن نمیشدیم. حضرت فرمود: از السکته در سفر سوم که شما میدانی مرا خبر ده. جاثلیق گفت: نامی از نامهای خدا میباشد و برای ما جایز نیست آن را آشکار کنیم.
امام رضا(ع) فرمود: اگر از شما اقرار گرفتم که این، نام محمد است... (و پس از آن که امام(ع) آنچه را که در انجیل و تورات دربارهی حضرت رسول(ص) آمده بیان نمود) آن دو –یعنی جاثلیق و رأس جالوتـ گفتند: به خدا سوگند او چیزهایی بر ما عرضه کرد که امکان رد کردن یا پاسخ دادن به آن وجود نداشت مگر با انکار و رد انجیل و تورات و زبور، موسی و عیسی(ع) همگی به او اقرار کردند ولی ما نمیتوانیم به صحت آن اقرار کنیم که این محمد شما همان محمد مذکور در کتابها است؛ ما نمیتوانیم این گونه اقرار کنیم و شک داریم که این محمد شما همان محمد است.
حضرت فرمودند: با شک و تردید بر من احتجاج کردید. آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم تا این لحظه پیامبری را مبعوث کردهاست که نامش محمد باشد؟ پس در پاسخ درماندند.... الخ»([253]).
وجهاستدلال به این روایت:
امام رضا(ع) بر جاثلیق نصاری و راس جالوت یهودی بر این که نبوت پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) ثابت شدهاست محاجه میکند و دلیل آن حضرت بر اثباتش این است که نام شریف پیامبر در کتابهای خود آنها آمدهاست و حضرت جاهایی که اسم پیامبر(ص) در آن آمدهاست را برای آنها بیان میدارد. آنها نیز نزد حضرت اقرار میکنند که درج پیامبری به اسم محمد که در آخرالزمان میآید، موضوعی است که قادر به انکار آن نیستند مگر این که انجیل، تورات و زبور را رد کنند. لیکن آنها با وجود چنین اقرار و اعترافی، در این که مقصود، همان پیامبر اسلام(ص) است شک و تردید روا میدارند؛ یعنی آنها مفهوم را میپذیرند ولی در مصداق، شک و گمان میورزند؛ آنها میگویند نمیتوانند صرفاً به این دلیل که اسم پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، «محمد» است، به او اقرار کنند.
در اینجا امام رضا(ع) با عبارت «با شک و تردید بر من احتجاج کردید» پاسخ آنها را میدهد یعنی شما دلیل ایجابی ندارید و دلیل شما صرفاً سلبی است. سپس همین دلیل سلبی را نیز بر ایشان بیاثر میسازد، با این سخن خود که فرمود: «آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم تا این لحظه، پیامبری را مبعوث کردهاست که نامش محمد باشد؟» و آنها از جواب درمیمانند و شبهات واهیشان نقش بر آب میشود.
امام رضا(ع) به عبارتی دیگر به آنها میگوید تاریخ را از زمان آدم(ع) تا امروز بررسی کنید؛ آیا در آن مردی به اسم محمد مییابید که ادعا کرده باشد از جانب خدای متعال مبعوث شدهاست؟ پس اگر نیافتید ــو قطعاً نمییابیدـ چارهای ندارید جز این که اقرار کنید پیامبر ما(ص) همان پیامبر مقصود است که در کتابهای شما ذکر او به میان آمدهاست.
طبیعتاً ما باید همواره این نکته را متذکر شویم که آمدن نام رسول خدا در کتب ادیان الهی سابق، بر سبیل نص بر آن حضرت و وصیت نمودن به اوبوده است. ما به ازای احتجاج به وصیت بر پیامبریِ حضرت محمد و روش اثبات برای درستی ادعا کننده که همان هدف مورد نظر است، تکیه بر تاریخ است که شهادت میدهد به غیر از صاحب وصیت مدعی دیگری وجود ندارد. به علاوه میتوانیم بُعد مهم دیگری بهاستدلال امام رضا(ع) اضافه کنیم؛ موردی که به روشنی از آن درمییابیم، زیرا میدانیم احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح و به گونهای است که نه از پیش روی و نه از پشت سر، باطل به آن راه ندارد؛ چرا که این احتجاج از آنِ مردی است که سخن از روی هوا نمیگوید و آنچه مىگويد جز وحيى كه (از مبدأ اعلى) به او القاء مىشود، نيست.
حال که این مطلب را دانستیم، این پرسش را مطرح میکنیم که: اگر جاثلیق و راس جالوت در پاسخ به امام رضا(ع) میگفتند: «آری»، سابقه ندارد کسی ادعا کرده باشد که او همان شخص ذکر شده در کتابهای ما باشد ولی این مانع نمیشود که شخصی در روزگار بعدی بتواند آن را ادعا کند.
من میگویم: آیا این پاسخ احتمالی، استدلال امام رضا(ع) را بیاثر و بینتیجه میکرد؟
پیشتر گفتیم که احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح است و در این قضیه کسی شک روا نمیدارد مگر آن که به حقیقت امام رضا(ع) و به حقیقت امامت جاهل باشد.
از چنین دیدگاهی که اعتقاد تام به درستی احتجاج امام رضا(ع) دارد، میتوانیم درکی از احتجاج آن حضرت به دست آوریم به این صورت که حضرت میخواستهاست این حقیقت را بیان نماید که وصیت را فقط و فقط صاحب آن میتواند ادعا کند و نه کس دیگر؛ و بر اساس این انگاره، میدانیم که جواب احتمالی (فوق) استدلال امام رضا(ع) را نقض نمیکند بلکه در واقع چیزی نیست جز ادامهی منطق تردید بیپایه و غیرمستند بر دلیل حقیقی ایجابی.
واقعیت آن است که عقلهای سلیم ضرورت قطعی حفظ وصایای پیامبران را درک میکند، و حتی نص الهیِ وارد بر آنها، باید از دستکاری جاعلان و مدعیان دروغین محفوظ بماند؛ زیرا فرض وجود داشتن این امکان که جاعل اوصیای انبیاء و حجتها یا نص الهی بر آنها بتواند خود را جا بزند، دروازهی ورود شک و خطر آن در عقلها و قلبها را بهطور کامل بازمیکند و آنگاه –پس از تحقق فرض جعل هویت دروغین– انسان هرگز نمیتواند به کسی که مدعی شدهاست من نبی یا وصی هستم اطمینان یابد و به این ترتیب آن حجت نخستین و مستحکمتر که به آن احتجاج میجویند ساقط میشود، و این خلاف فرض است.
و بر شما باد این روایات:
از امیرالمؤمنین(ع) نقل شدهاست که فرمود: «.... قبل از از مهدی، مردی از اهل بیتش از مشرق خارج میشود و شمشیر را مدت هشت ماه بر دوش میگیرد، میکشد و میکشد و به سمت بیت المقدس حرکت میکند، و به آنجا نمیرسد مگر این که بمیرد»([255]). بنابراین مردی از اهل بیت مهدی، قبل از امام خروج میکند.
از حذیفه نقل شدهاست که گفت: از پیامبر خدا(ع) شنیدم که دربارهی مهدی میفرمود: «با او بین رکن و مقام بیعت میشود، نامش احمد و عبداللّه و مهدی است و این هر سه نامهای او است»([257]). این روایت را با روایت وصیت مقارنه کن.
البته خروج، یک حرکت مسلحانهاست و دعوت، باید قبل از آن صورت بگیرد، تا هر که هلاک میشود با دليلی هلاک شود و هر که زنده میماند با دليلی زنده ماند.
بدان که خروج قبل از صیحهاست، نه بعد از آن؛ یمانی خروج میکند تا با سفیانی بجنگد، و سفیانی در ماه رجب خروج میکند یعنی قبل از رمضان که صیحه در آن هنگام حادث میگردد.
علاوه بر این، چه بسا در صیحه بداء حاصل شود و اتفاق نیفتد.
در بصائر الدرجات نوشتهی محمد بن حسن الصفار ص ۵۴۲ آمدهاست:
ضریس گفت: ابوجعفر امام محمد باقر(ع) فرمود: «اگر صدایی که به شما گفتیم حادث میشود حادث نگشت، تو چه میکنی؟ گفت: گفتم: به خدا سوگند آن را به فرمان تو منتهی میگردانم. گفت: فرمود: «به خدا سوگند این همان تسلیم است و گرنه ذبح» و با دستش به گلویش اشاره فرمود».
ابومحمد انصاری - ۵/۴/۲۰۱۰
* * * * * *
[245]- غیبت طوسی: ص 150.
[246]- غيبة النعماني: ص262، بحار الأنوار: ج52 ص232، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص255.
[247]- غیبت نعمانی: ص 262؛ بحار الانوار: ج 52 ص 232؛ معجم احادیث الامام مهدی ع:ج3ص255.
[248]- الكافي: ج1 ص376.
[249]- کافی: ج 1 ص 376.
[250]- الاحقاف: 30 – 31.
[251]- احقاف: 30 و 31.
[252]- بحار الأنوار: ج49 ص75.
[253]- بحار الانوار: ج 49 ص 75.
[254]- كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص198، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص119، كنز العمال: ج14 ص589. وفي رواية السيد ابن طاووس في الملاحم والفتن: ص139: (.. بأهل الشرق ..).
[255]- کتاب الفتن لنعیم بن حماد مروزی: ص 198؛ معجم احادیث امام مهدی (: ج 3 ص 119؛ کنز العمال: ج 14 ص 589؛ در روایت سید بن طاووس در ملاحم و الفتن: ص 139: (... بأهل الشرق....).
[256]- غيبة الطوسي: ص454، الخرائج والجرائح للراوندي: ص1149، بحار الأنوار: ج52 ص291، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج1 ص453.
[257]- غیبت طوسی: ص 454؛ خرائج و جرائح راوندی: ص 1149؛ بحار الانوار: ج 52 ص 291؛ معجم احادیث امام مهدی ع: ج 1 ص 453.