جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپرسش ۶۴۰: سلام من اللّه العزیز الحکیم.
و بعد... جوانان از حضرتعالی بسیار سخن میگویند و با گذشت زمان از برخی بزرگان مذهب کسانیکه برای ما فتوا صادرمیکنند چیزهایی بیانمیدارند که ما از تفسیر و تاویل آن ناتوانیم. من عالم یا خطیبی که ذکری از شما بگوید، نمییابم... من جوانی هستم که در عصر جهانیشدن و عصر فتنهها زندگیمیکنم و از خداوند میخواهم به محمد(ص) و آل محمد(ع) مرا از آن نجاتدهد و حفظ کند؛ من عالِم نیستم تا بتوانم کسیرا بر کس دیگری تزکیهکنم و برتریدهم. ولی ازجمله موارد معروفی که وجوددارد این است که اولین گردنهایی که قطع میشود، گردن علما است و البته نه همهی آنها. زیرا کسی که نپذیرد، فاسدمیشود. اما چهدلیلی برای اثبات این مطلب وجوددارد که تو همان یمانی مهدی هستی که در وصیت حضرت محمد(ص) ذکر شدهاست؟ و معجزهی شما چیست؟ و رویکرد شما چگونهاست؟
و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
فرستنده: احمد مهنا ـ کویت
پاسخ: بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه علی بلائه و علی عظیم نعمائه و صل اللّه علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
در روایت مقدس چنین آمدهاست: «... یا اباالحسن صحیفه و دواتی حاضرکن. و پیامبرخدا(ص) وصیتشرا املا فرمود تا به اینجا رسید که فرمود: یا علی پس از من دوازده امام خواهندبود و پس از آنها دوازده مهدی(ع) هستند، یا علی تو نخستین دوازده امام هستی...» و سپس حدیث را ادامهمیدهد تا آنجا که فرمود: و حسن(ع) آنرا به فرزندش، محمد، مستحفظ از آل محمد(ع) تسیلمکند و ایشان دوازده امام میباشند و سپس دوازده مهدی(ع) بعد از او میباشد. پس اگر وقت وفاتش رسید، خلافترا به فرزندش نخستین مهدیین تسیلمکند که سه نام دارد، نامی مانند نام من و نام پدرم که عبداللّه و احمد است، و نام سوم مهدی است و او اولین ایمانآورندهگان میباشد»([197]).
بنابراین احمد همان پسر امام مهدی(ع) و وصی او و اولین ایمانآورندهگان به او است. این که احمد اولین ایمانآورنده به او است مستلزم آن است که وی در زمان ظهور، حضورش موجود و ایمان او به امام مهدی(ع) قبل از ایمان ۳۱۳ اصحاب او باشد.
از امام باقر(ع) نقل شدهاست که فرمود: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهدبود؛ درست مانند دانههای تسبیح یکی پس از دیگری خواهندآمد. به هرسو که بنگری ترس و وحشت و اضطراب خواهدبود. وای به حال کسی که با آنها درافتد. پرچمی از پرچم یمانی هدایتیافتهتر نیست. پرچم هدایت، همان است زیرا او مردمرا به صاحبتان دعوت میکند. هنگامیکه یمانی خروجکرد، فروختن سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حراممیشود. هنگامیکه یمانی خروجکرد بهسوی او بهپاخیز چراکه پرچم او پرچم هدایت است و رویگردانی از آن برای مسلمان، جایزنیست. هرکس که چنین کند از اهل آتش است چرا که یمانی بهحق فرامیخواند و بهراه مستقیم دعوتمیکند»([199]).
در این مطلب تامل کن:
«رویگردانی از آن برای مسلمان، جایز نیست. هرکس که چنین کند از اهل آتش است». این به معنی آن است که یمانی، صاحب ولایت الهی است. نمیشود شخصی بر مردم حجت باشد به گونهای که رویگردانی آنها از او، ایشانرا به جهنم واردکند حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند، مگر این که آن شخص از جانشینان خدا بر زمینش باشد؛ اینها اصحاب ولایت الهی از انبیاء و فرستادگان و ائمه و مهدیین(ع) میباشند.
از ابوعبداللّه امام جعفر صادق(ع) نقل شدهاست که فرمود: «خداوند شرم ندارد عذابکند امتیرا که بهامامی گرویدهاند که از جانب خدا نیست، حتی اگر کارهای آنها نیکو و پاکیزه باشد، و خداوند شرم دارد عذاب کند امتیرا که بهامامی گرویدهاند که از جانب خدا است، حتی اگر کارهای آنها ستمگرانه و گنهکارانه باشد»([201]) در همان صفحه از کتاب کافی روایات دیگری در همین معنا وجوددارد.
مادام که نافرمانی نسبت به یمانی، آتشرا بهدنبال داشتهباشد، یعنی او امامی عادل از جانب خداوندمتعال است.
«زیرا او به حق فرامیخواند و به راه مستقیم دعوت میکند». فراخواندن به حق و راهمستقیم یا صراطمستقیم، به این معنا است که از این شخص خطا و اشتباهی سرنمیزند تا با آن مردمرا به باطل درآورد یا از حق خارج گرداند؛ یعنی وی معصوم و بر عصمت او نص وارد شدهاست؛ و به این معنا، این قید یا محدودیت، در مشخصشدن شخصیت یمانی قابل قبول است. در نظر گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن «او به حق فرامیخواند و بهراه مستقیم دعوت میکند»، این کلامرا بیفایده میکند زیرا در این صورت، برای شخصیت یمانی، حد و قیدی باقینمیماند و این از ساحت آنها بهدور است!
آیات قرآن بر این معنا تاکید ورزیدهاند: ﴿گفتند: ای قوم ما، ما کتابی شنیدیم که بعد از موسی نازلشده، کتابهای پیشینرا تصدیقمیکند و بهحق و راهراست راهمینماید* ای قوم ما، این دعوتکننده بهخدا را پاسخ گویید و به او ایمانبیاورید تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شمارا از عذابی دردآور در امان دارد)([203]).
اکنون بر ما روشنشد که یمانی حجتی است که عصمت او منصوص میباشد (دارای نص میباشد)، و حجتها به وسیلهی روایت وصیت که پیشتر ذکرشد، بهما معرفی و شناسانده میشوند که آنها دوازده امام و دوازده مهدی هستند، و یمانی زمینهساز امام مهدی(ع) است. این مطلب که وی فرزندش، احمد است و نیز برخی دلایل دیگر بر این حقیقترا میتوانی در کتابهای انصار _خداوند حفظشان کند_ بیابی.
برای اینکه مطمئن شوی که سید احمدالحسن(ع) همان یمانی و همان وصی و فرستادهی امام مهدی(ع) است، به این روایت دقت کن:
محمد بن فضل از امام رضا(ع) در حدیثی طولانی روایت کردهاست که: «حضرت(ع) در بصره در مجلس بزرگی از علما که در میان آنها جاثلیق انصاری و راس جالوتبودند، حاضرشد. امام رضا(ع) رو به جاثلیق کردند و فرمود: آیا انجیل بر نبوت محمد(ص) دلالتی نیاوردهاست؟ جاثلیق گفت: اگر دلالتمیآورد ما منکر آن نمیشدیم. حضرت فرمود: از السکته در سفر سوم که شما میدانی مرا خبرده. جاثلیق گفت: نامی از نامهای خدا میباشد و برای ما جایز نیست آنرا آشکارکنیم. امام رضا(ع) فرمود: اگر از شما اقرارگرفتم که این، نام محمد است... و پس از آن که امام(ع) آنچه را که در انجیل و تورات دربارهی حضرت رسول(ص) آمده بیان نمود، آن دو _یعنی جاثلیق و راس جالوتـ_ گفتند: به خدا سوگند او چیزهایی بر ما عرضه کرد که امکان رد کردن یا پاسخدادن به آن وجود نداشت مگر با انکار و رد انجیل و تورات و زبور، موسی و عیسی(ع) همگی به او اقرارکردند ولی ما نمیتوانیم به صحت آن اقرارکنیم که این محمد شما همان محمد مذکور در کتابها است؛ ما نمیتوانیم این گونه اقرار کنیم و شکداریم که این محمد شما همان محمد است. «حضرت فرمودند: با شک و تردید بر من احتجاج کردید. آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم(ع) تا این لحظه پیامبریرا مبعوث کردهاست که نامش محمد باشد؟ پس در پاسخ درماندند... الخ»([205]).
وجه استدلال به این روایت:
امام رضا(ع) بر جاثلیق نصاری و راس جالوت یهودی بر این که نبوت پیامبراکرم حضرت محمد(ص) ثابت شدهاست محاجه میکند و دلیل آن حضرت(ع) بر اثباتش این است که نام شریف پیامبر در کتابهای خود آنها آمدهاست و حضرت جاهایی که اسم پیامبر(ص) در آن آمدهاست را برای آنها بیان میدارد. آنها نیز نزد حضرت اقرارمیکنند که درج پیامبری به اسم محمد که در آخرالزمان میآید، موضوعی است که قادر به انکار آن نیستند مگر این که انجیل، تورات و زبور را رد کنند. لیکن آنها با وجود چنین اقرار و اعترافی، در این که مقصود، همان پیامبر اسلام(ص) است شک و تردید روامیدارند؛ یعنی آنها مفهومرا میپذیرند ولی در مصداق، شک و گمان میورزند؛ آنها میگویند نمیتوانند صرفاً به این دلیل که اسم پیامبرخدا حضرت محمد(ص)، «محمد» است، به او اقرارکنند.
در اینجا امام رضا(ع) با عبارت «با شک و تردید بر من احتجاج کردید» پاسخ آنهارا میدهد، یعنی شما دلیل ایجابی ندارید و دلیل شما صرفاً سلبی است. سپس همین دلیل سلبیرا نیز بر ایشان بیاثر میسازد، با این سخن خود که فرمود: «آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم(ع) تا این لحظه، پیامبری را مبعوث کردهاست که نامش محمد باشد؟» و آنها از جواب درمیمانند و شبهات واهیشان نقش برآب میشود.
امام رضا(ع) به عبارتی دیگر به آنها میگوید تاریخرا از زمان آدم(ع) تا امروز بررسیکنید؛ آیا در آن مردی به اسم محمد مییابید که ادعا کردهباشد از جانب خدای متعال مبعوث شدهاست؟ پس اگر نیافتید _و قطعاً نمییابید_ چارهای ندارید جز این که اقرارکنید پیامبر ما(ص) همان پیامبر مقصود است که در کتابهای شما ذکر او به میان آمدهاست.
طبیعتاً ما باید همواره این نکتهرا متذکرشویم که آمدن نام رسولخدا در کتب ادیان الهی سابق، بر سبیل نص بر آن حضرت و وصیتنمودن بهاوبودهاست. ما بهازای احتجاج به وصیت بر پیامبریِ حضرت محمد(ص) و روش اثبات برای درستی ادعاکننده که همان هدف موردنظر است، تکیه بر تاریخ است که شهادت میدهد به غیر از صاحب وصیت مدعی دیگری وجودندارد. بهعلاوه میتوانیم بُعد مهم دیگری بهاستدلال امام رضا(ع) اضافهکنیم؛ موردی که به روشنی از آن درمییابیم، زیرا میدانیم احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح و به گونهای است که نه از پیشروی و نه از پشتسر، باطل به آن راه ندارد؛ چرا که این احتجاج از آنِ مردی است که سخن از روی هوا نمیگوید و آنچه مىگويد جز وحی كه (از مبدأ اعلى) به او القاءمىشود، نيست.
حال که این مطلبرا دانستیم، این پرسشرا مطرحمیکنیم که: اگر جاثلیق و راس جالوت در پاسخ به امام رضا(ع) میگفتند: «آری»، سابقهندارد کسی ادعا کردهباشد که او همان شخص ذکرشده در کتابهای ما باشد، ولی این مانعنمیشود که شخصی در روزگار بعدی بتواند آنرا ادعاکند.
من میگویم: آیا این پاسخ احتمالی، استدلال امام رضا(ع) را بیاثر و بینتیجه میکرد؟
پیشتر گفتیم که احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح است و در این قضیه کسی شک روانمیدارد مگر آن که به حقیقت امام رضا(ع) و به حقیقت امامت جاهل باشد.
از چنین دیدگاهی که اعتقاد تام به درستی احتجاج امام رضا(ع) دارد، میتوانیم درکی از احتجاج آن حضرت بهدست آوریم به این صورت که حضرت میخواستهاست این حقیقترا بیاننماید که وصیترا فقط و فقط صاحب آن میتواند ادعا کند و نه کس دیگر؛ و بر اساس این انگاره، میدانیم که جواب احتمالی (فوق) استدلال امام رضا(ع) را نقضنمیکند بلکه در واقع چیزی نیست جز ادامهی منطق تردید بیپایه و غیرمستند بر دلیل حقیقی ایجابی.
واقعیت آن است که عقلهای سلیم ضرورت قطعی حفظ وصایای پیامبرانرا درکمیکند، و حتی نص الهیِ وارد بر آنها، باید از دستکاری جاعلان و مدعیان دروغین محفوظ بماند؛ زیرا فرض وجودداشتن این امکان که جاعل اوصیای انبیاء و حجتها یا نص الهی بر آنها بتواند خودرا جا بزند، دروازهی ورود شک و خطر آن در عقلها و قلبهارا بهطور کامل بازمیکند و آنگاه _پس از تحقق فرض جعل هویت دروغین_ انسان هرگز نمیتواند به کسی که مدعی شدهاست من نبی یا وصی هستم اطمینانیابد و به این ترتیب آن حجت نخستین و مستحکمتر که به آن احتجاج میجویند ساقطمیشود، و این خلاف فرض است.
ابومحمد انصاری - ۵/۴/۲۰۱۰ م
* * * * * *
[196]- غيبة الطوسي: ص150.
[197]- غیبت طوسی: ص 150.
[198]- غيبة النعماني: ص262، بحار الأنوار: ج52 ص232، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص255.
[199]- غیبت نعمانی: ص 262؛ بحار الانوار: ج 52 ص 232؛ معجم احادیث الامام مهدیg: ج3ص255.
[200]- الكافي: ج1 ص376.
[201]- کافی: ج 1 ص 376.
[202]- الاحقاف: 30 – 31.
[203]- احقاف: 30 و 31.
[204]- بحار الأنوار: ج49 ص75.
[205]- بحار الانوار: ج 49 ص 75.