پرسش ۶۱۳: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
و بعد... من چند وقت مختصری است که در تالار گفتوگوی انصار پیگیر هستم و در سایت مطالبی دربارهی امام خواندم و فایلهای صوتی ایشان را شنیدم در واقع به آنچه وی به آن دعوت میکند آرامش پیدا کردم، ولی مشکلم این است که من سنّی هستم و اصولاً به امامت اعتقادی ندارم ولی با اینحال بهطور مرتب در تالار حضور دارم شاید که خدا حق را برایم ظاهر گرداند، اگر که بر آن نباشم.
یکی از برادران وقتی تردید و دودلی مرا در خصوص دعوت شنید به من نصیحت کرد که استخاره کنم. من غسل کردم، نماز خواندم و از خداوند خواستم مرا بر حق دلالت کند و خوابیدم درحالیکه صدای نوارهای امام احمدالحسن(ع) در گوشم بود.
در رؤیا دیدم که زیر درختی خوابیدهام و این درخت کنار یک راه خاکی که به دو طرف کشیده شده بود قرار داشت. پیرمردی که چانهاش نزدیک به زمین بود و لباسش بدبافت بود آمد. او که گویی از گذشته آمده بود، به عصایی که بلندتر از خودش بود تکیه زده بود. پیرمرد کنارم نشست و با مهربانی، آهسته در گوشم گفت: الآن زمان مناسبی برای خوابیدن نیست، بیدار شو، ای ابراهیم. من با وحشت از خواب بیدار شدم و به او نگاه کردم و ترسم بیشتر شد. او گفت: وحشت نکن و سؤالی نپرس، از پیری سخن بشنو که عمرش برابر با عمر بسیاری دیگر است و فقط با عدهی اندکی سخن گفته است، او اکنون با تو سخن میگوید، پس بشنو و به خاطر بسپار و بفهم زیرا من آنچه را بگویم تکرار نمیکنم.
به سمت شرق برو، در آنجا روستای کوچک و فقیری مییابی که مردمش ساده و خوشطینتاند. به آنها ابلاغ کن که خورشید روزنهای بسیار کوچک از جهنم است که بر زمین باز شده و آنها باید کوچ کنند. هر کس که از مهاجرت با تو سر باز زد بر او اصرار نکن. با کسانی که همراهت هستند، به طی مسیر به سمت مشرق ادامه بده. در آنجا روستای دیگری خواهید یافت که مردمانش در رفاه بیشتری هستند و خشنترند. از آنها دوری گزینید و آنها را بر مهاجرت با خودتان اصرار نورزید. شما و کسانی که از روستای دوم همراهت شدهاند، به حرکت به سمت مشرق ادامه دهید، تا به روستای سوم برسید. کار قبلی خود را تکرار کنید. به هر روستایی که برسید میبینید مردمش از رفاه بیشتری برخوردارند و خشنترند. تا اینکه به روستای هفتم میرسید. از کنار آن عبور کنید و مردم آن روستا نباید شما را ببینند. ای ابراهیم، در پشت روستا درختی مثل همین درختی که بر ما سایه افکنده مییابید که برگش سرسبزتر و ظاهرش خوشنماتر است و میوهی بیشتری دارد و سایهاش در جلوی آن امتداد مییابد و بر باقی زمین سایه میافکند. وقتی رسیدید، ممکن است زیر آن درخت با یکدیگر ملاقات کنیم و شاید هم با یکدیگر ملاقات نکنیم. همینطور که الآن خوابیدهای، زیر آن درخت بخوابید، و به هنگام طلوع آفتاب در سایهی آن درخت به راه بیافتید چراکه خورشید شما غروب نمیکند تا اینکه خدا به چیزی غیر از آن اجازه دهد. وی سپس دستش را دراز کرد و برگی از درخت کند و آن را بهسوی من گرفت. من دستم را بهسوی او دراز کردم و برگ را از او گرفتم. بر روی آن یک حرف که من بهوضوح آن را میدیدم نوشته بود و آن حرف «نون»: بود! به او گفتم: با این چه کنم؟ گفت: به تو گفته بودم که سؤال نکن. او مرا رها کرد و رفت. من سعی کردم به او برسم ولی وی پنهان شد. این خواب، زیبا و آرامشبخش بود، هرچند من چیزی از آن نفهمیدم.
از یکی از برادران انصار امام(ع) پرسیدم و او پیشنهاد کرد که برای شما نامه بفرستم. از خداوند مسئلت دارم اگر بر حق هستید، مرا به آن راه بنمایید.
امیدوارم سریعاً پاسخ بدهید. ضمناً متذکر میشوم که من این سخن را فقط برای شما نقل کردهام. خداوند شما را حفظ فرماید!
فرستنده: ابراهیم عبدالله - عربستان سعودی
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
از خداوند برای شما توفیق و حسن عاقبت مسئلت مینمایم! در این رؤیا، درختی که شما زیر آن خوابیدهای، اشاره است به آنچه که قبل از خواب شنیدهای، یعنی آن شجرهی مبارکه که در قرآن است که همان درخت محمد(ص) و آل محمد(ع)میباشد. شخصی که دیدهای، یک انسان باتقوا و ولیای از اولیای الهی است زیرا در رؤیا محاسن، به دین اشاره دارد. اینکه تو را دستور داده است که از خواب بیدار شوی، یعنی حق را نصرت دهی و از غفلت دنیا و مشغول گشتن به دنیا و اهل آن بیدار شوی، و کاری که به شما سپرده است انشاءالله با بلندهمتی و جدیت به انجام آن توفیق مییابی؛ پس از اینکه از خواب بیدار و هوشیار شدی! برگی که حرف نون بر آن نوشته شده بود، اشاره به این سخن خدای متعال دارد: ﴿نون، سوگند به قلم و آنچه مینویسند* که تو به فضل پروردگارت، دیوانه نیستی)([186]).
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
احمدالحسن - شعبان الخیر و البرکة / ۱۴۳۱ هـ.ق.
* * * * * *
[185]- القلم: 1 – 2.
[186] - قلم: 1 و 2.