جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپرسش ۶۰۹: بسم الله الرحمن الرحیم...
اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
سلام بر یمانی آل محمد احمدالحسن(ع) و بر اولیای خدا و حجتهای الهی.
امروز بعد از نماز صبح رفتم که بخوابم و در خواب دیدم در مسجد پیامبر خدا حضرت محمد(ص) (مسجد نبوی در مدینهی منوره) هستم. در داخل مسجد راه میرفتم و حضور ذهن نداشتم که در مسجد قرار دارم. وقتی به در خروجی رسیدم، دریافتم که در مسجد نبوی هستم بنابراین همان لحظه بر پیامبر خدا(ص) سلام و درود فرستادم. آنجا یک نفر بود که از دوردست داشت به سمتم میدوید و من فهمیدم که برای اذیت کردنم آمده است. شکل ظاهری او را به یاد نمیآورم و نمیدانم آیا ریش داشت یا نه و آیا کوتاهقد بود یا خیر. در واقع ظاهر و قیافهی او را به یاد نمیآورم. خلاصه او به سمتم آمد تا مرا اذیت کند ولی از او دور شدم. او یک بار دیگر به سراغم آمد به این قصد که مرا بیازارد و نگذارد رسول اکرم حضرت محمد(ص) را زیارت کنم ولی نمیدانم چگونه از دستش خلاص شدم. فوراً به سمت ضریح پیامبر(ص) رفتم.
در آنجا چند نفری پیش ضریح بودند و من جلو رفتم تا به قبر رسیدم. افراد حاضر در آنجا، در سمت چپ و راستم قرار گرفتند و من (و پناه میبرم به خدا از منیت) در وسط آنها جای گرفتم. نگاه کردم و مرد خفتهای را دیدم که صورتش به سمت ضریح بود. به ذهنم آمد که او پیامبر(ص) نیست بلکه فرد دیگریاست ولی او بدنش را صاف کرد و بر پشتش خوابید و من فهمیدم که او پیامبر خدا حضرت محمد(ص) است. او سفید بود و ریش سفیدی هم داشت و دارای هیبت و عظمت بود. تلفن را از جیبم در آوردم تا از او عکس بگیرم. برای بار اول عکس گرفتم ولی عکس خوب در نیامد. یک بار دیگر عکس گرفتم ولی این بار هم خوب در نیامد. خواستم عکس بعدی را بگیرم ولی ایشان(ص) چشمانش را باز کرد و نمیدانم چه گفت ولی فهمیدم که بیش از یک عکس از ایشان گرفتهام و دیگر کافی است. تلفن را به جیبم برگرداندم و پیامبر(ص) را مخاطب قرار دادم و سخنم را با آوردن اسم یمانی شروع کردم و به او گفتم: «احمدالحسن». ایشان(ص) با همان عبارت به من جواب داد: «احمدالحسن».
سپس از ایشان پرسیدم: آیا جایز است که با اسم یمانی دعا کنم، مثلاً بگویم: «یا احمدالحسن». پاسخ ایشان بهصورت جایز است یا جایز نیست نبود بلکه پاسخ ایشان این بود: «واجب است». من دربارهی مقام امام احمدالحسن(ع) از ایشان سؤال کردم و حضرت پاسخ مرا داد ولی من از او خواستم که دوباره برایم تکرار کند، زیرا میترسیدم پاسخ را فراموش کنم. ایشان دوباره پاسخی مشابه ولی به شیوهی دیگری داد که آن را هم فراموش کردهام. ولی این جواب چنین بود (دقیقش را خداوند میداند) «نمیتوان به آن دست یافت» چیزی به این مضمون (خداوند عالِم است). پس از آن، گفتوگویی در عالم رؤیا بین من و او روی داد که من جزئیات این صحبتها را به یاد نمیآورم ولی در آخر کار، پیامبر(ص) که جانم فدایش باد نمیدانم چرا ناراحت و دلتنگ شد. رؤیا تمام شد و از خواب بیدار شدم. ساعت شش و ربع صبح بود.
امیدوارم اگر در بیان خواب اشتباه کرده باشم خداوند مرا ببخشد و اگر جزئیات آن را از یاد برده باشم و نیز به خاطر اصراری که در سؤالات بر پیامبر خدا(ص) داشتهام نیز مرا عفو فرماید.
تذکر: من وقتی به پیامبر حضرت محمد(ص) رسیدم میدانستم که در عالم ملکوت هستم.
تاریخ خواب: ۹/۳/۲۰۱۰ م، ۲۳ ربیعالاول ۱۴۳۱ هجری.
المرسل: أبو علي - الكويت
خداوندا! بر فاطمه(ع)، پدرش، همسرش، فرزندانش و سرّ پوشیدهاش درود و صلوات بفرست!
فرستنده: ابوعلی - کویت
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
خداوند شما را بر هر خیری موفق بگرداند و خیر آخرت و دنیا را روزی شما نماید! و سپاس خدایی را که به دیدن پیامبر اکرم محمد(ص) بر شما منت گذارد. او یاور من است و او دوست شایستگان است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
احمدالحسن - رجب لأصب / ۱۴۳۱ هـ.ق.
* * * * * *