المرسل: فاضل
در قرآن کریم این آیه آمده است: « من پروردگار تو هستم. پایافزارت را بيرون کن که اينک در وادی مقدسِ طُوی هستی »([67]). منظور از این آیه چیست؟
فرستنده: فاضل
پاسخ:بسم الله الرحمن الرحیم،والحمدلله رب العالمین،وصلی الله علی محمد و آل محمد الائمة والمهدیین وسلّمتسلیماً.
خداوند متعال میفرماید: « من پروردگار تو هستم. پایافزارت را بيرون کن که اينک در وادی مقدسِ طُوی هستی »([69]).
کفش (نعل) از پای انسان محافظت میکند ولی در عین حال از سرعت سِیر او نیز میکاهد. منظور خداوند سبحان و متعال فقط یک جفت کفش مادی که از سرعت سیر او(ع) برای رسیدن به درختی که از آنجا با وی صحبت شد، نبود بلکه علاوه بر آن، خداوند سبحان از موسی(ع) خواست هر چه از سرعت سِیرش به خداوند سبحان میکاهد را از خودش دور کند. خداوند سبحان از موسی(ع) خواست که حب و دوستی غیر خدا را به کناری نهد و هر ترسی از غیر خدا را از دلش بیرون کند؛ هیچ ترس و خوفی جز خداوند سبحان و متعال نداشته باشد و حب و دوستیاش به هر انسانی فقط از طریق خدا و از خلال حب و دوستی خداوند سبحان و متعال باشد([71]).
ترس از طاغوتیانی مانند فرعون از صفات علمای بیعمل است؛ کسانی که قلبهایشان مالامال از ترس طاغوتیان است یا همان گونه که خداوند سبحان در قرآن آنها را با نام «خران» نامیده است. خداوند متعال میفرماید: « مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل گشته است ولی به آن عمل نمیکنند مَثَل آن خراست ....»([74])،([75]).
خداوند متعال میفرماید: « كه بدترين آوازها، بانگ خران است »([77]).
و همچنین: « گويى گورخرانى رميدهاند »([80])،([81]).
از حضرت صادق(ع) در خصوص تفسیر این خطاب الهی به موسی(ع) نقل شده است: «فَأخلع نَعلَیک؛ چون از پوست خر مرده بوده است»([84]) و منظور امام صادق(ع) چیزی جز بیان این صفت نبوده است؛ ترس از طاغوتها در نفْس، که از صفات علمای بیعمل([85]) یا همان خران میباشد و منظور امام صادق(ع) این نبود که بعد از وارد شدنش به ساحت قدسی الهی، موسی(ع) ترسی از فرعون در دل خود داشت!
خداوند سبحان و متعال به موسی میفرماید: تو به ساحت قدس الهی رسیدی « مترس که بر تو دست يابند و بيم به دل راه مده » چرا که کسی که از تو دفاع میکند، خداوند است. تو اکنون در ساحت قدس الهی هستی، وادی مقدس طوی و موسی بعد از اینکه به ساحت قدس الهی رسید، هیچ گونه خوف و ترسی از طاغوت نداشت. در این خطاب الهی درس و تعلیمی از سوی خداوند سبحان و متعال برای هر انسانی که بخواهد وارد ساحت قدس الهی شود (الوادی المقدس طوی) وجود دارد؛ در وهلهی اول باید شایستگی ورود به این ساحت مقدس را داشته باشد، ترس طاغوتیانی مانند فرعون را از دل خود بیرون کند و به این یقین برسد که کسی که از او دفاع میکند، خداوند سبحان و متعال است که بر همه چیز توانا است، آن هم در برابر کسانی که هیچ قدرتی بر هیچ چیزی ندارند.
آنچه از حضرت موسی(ع) که وارد ساحت قدسی شده خواسته شده است این است که ترس از غیر خدا را حتی اگر به اندازهی ذرهی کوچکی باشد، از خودش دور کند و سپس قلبش را فقط از ترسِ خداوند سبحان و متعال لبریز نماید.
اما در مورد این سخن موسی(ع) « و بر من به گناهی ادعايی دارند، میترسم که مرا بکشند »([88]) ، موسی(ع) از رسالت الهی که بر عهدهاش بوده است بیم داشت و نه بر جان خویشتن؛ او ترس از آن داشت که قبل از اینکه رسالت الهی که بر عهدهی وی بود به پایان برساند، کشته شود، ولی هنگامی که ندای خداند متعال را در پاسخ شنید « گفت: هرگز. آيات مرا هر دو نزد آنها ببريد، ما نيز با شما هستيم وگوش فرامیدهيم »([89]) ، موسی به سرعت نزد طاغوت زمانش رفت و رسالت را به او و بنی اسرائیل ابلاغ کرد و به فضل خداوند قادر بر همه چیز، تبلیغ رسالتش را به پایان رسانید.
******
[67] - طه: 12.
[68]- طـه:12.
[69] - طه: 12.
[70]- قال الشيخ الصدوق (رحمه الله): وروي في قوله عزوجل: (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ) أي خوفيك: خوفك من ضياع أهلك وخوفك من فرعون. كمال الدين وتمام النعمة: ص151.
وعن الإمام المهدي (ع) انه قال في حديث طول: (... إن موسى ناجى ربه بالواد المقدس فقال: يا رب إني قد أخلصت لك المحبة مني، وغسلت قلبي عمن سواك - و كان شديد الحب لأهله - فقال الله تعالى: (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ) أي أنزع حب أهلك من قلبك إن كانت محبتك لي خالصة، وقلبك من الميل إلى من سواي مغسولاً) كمال الدين وتمام النعمة: ص460. (المعلق).
[71] - شیخ صدوق6 میگوید: «در این سخن خداوند عزوجل «فَاخلَع نَعلیک» (پایافزارت را بیرون بیاور) روایت شده است که یعنی: تَرست را؛ هر ترسی را چه تباه شدن خانوادهات و چه ترس از فرعون را از خود دور کن». کمل الدین و تمام النعمه: ص 151 و 460
از امام مهدی(ع) در حدیثی طولانی نقل شده است که فرمود: «.... موسی(ع) با پروردگارش در وادی مقدس مناجات کرد و گفت: خداوندا! من در محبت به تو اخلاص ورزیدم و دلم را از هر چه غیر از تو است، شستهام. موسی(ع) بسیار خانواده دوست بود؛ بنابراین خداوند فرمود: «إخلَع نَعلَیک» یعنی اگر محبت تو نسبت به من با اخلاص بوده و اگر دلت را نسبت به غیر از من شستهای و جز من کس دیگری در دلت جای ندارد، دوستی و مودّت خانوادهات را از دل بیرون کن». کمال الدین و تمتم النعمة: ص 460.
[72]- الجمعة: 5.
[73]- قال الرسول محمد (ص) في حديث طويل: (... ويقول الله تعالى: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً). يا ابن مسعود، يأتي على الناس زمان الصابر على دينه مثل القابض على الجمرة بكفه. يقول (يقال) لذلك الزمان إن كان في ذلك الزمان ذئباً وإلا أكلته الذئب. يا ابن مسعود، علماؤهم وفقهاؤهم خونة، فجرة، ألا إنهم أشرار خلق الله وكذلك أتباعهم ومن يأتيهم ويأخذ منهم ويحبهم ويجالسهم ويشاورهم أشرار خلق الله، يدخلهم نار جهنم (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) بحار الأنوار: ج47 ص98.
وقال علي بن إبراهيم القمي في تفسيرة: ج2 ص366: (ثم ضرب مثلا في بنى إسرائيل فقال: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً) قال: الحمار يحمل الكتب ولا يعلم ما فيها ولا يعمل بها، كذلك بنو إسرائيل قد حملوا مثل الحمار لا يعلمون ما فيه ولا يعملون به).
وقال الشيخ الطوسي (رحمه الله) في التبيان: ج10 ص5: (قال ابن عباس: الأسفار الكتب واحدها سفر؛ لأنها تكشف عن المعنى باظهار حاله، يقال: سفر الرجل عن عمامته إذا كشف، وسفرت المرأة عن وجهها وهي سافرة، وإنما مثلهم بالحمار؛ لأن الحمار الذي يحمل كتب الحكمة على ظهره لا يدري بما فيها، ولا يحس بها كمثل من يحفظ الكتاب ولا يعمل به، وعلى هذا من تلا القرآن ولم يفهم معناه وأعرض عن ذلك إعراض من لا يحتاج إليه كان هذا المثل لاحقاً به. وإن من حفظه وهو طالب لمعناه وقد تقدم حفظه فليس من أهل هذا المثل).(المعلق).
[74] - جمعه: 5.
[75] - رسول خدا حضرت محمد(ص) در حدیثی طولانی فرمود: «.... خداوند متعال میفرماید: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً» (مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل گشته است ولی به آن عمل نمیکنند مَثَل آن خر است که کتابهایی را حمل میکند). ای ابن مسعود، بر مردم زمانی خواهد رسید که هر کس در دین خود بردبار باشد همچون کسی است که زغال گداختهای را کف دستش گرفته باشد. و فرمود: در آن زمان اگر کسی گرگ نباشد، گرگان او را خواهند خورد. ای ابن مسعود، علما و فقهای آن زمان فاجر و خائن هستند. آگاه باش که آنها شریرترین خلق خدا هستند و همچنین پیروان آنها و کسانی که به آنها رجوع و از آنها دریافت میکنند و آنها را دوست داشته باشند و با آنها همنشینی و مشورت کنند نیز شریرترین خلق خدا هستند و خداوند آنها را «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ» (کر و کور و لال، در حالی که بازگشتی ندارند) وارد جهنم میسازد». بحار الانوار: ج 47 ص 98.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش ج 2 ص 366 میگوید: «مثالی برای بنی اسرائیل آورده است و میفرماید: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً» (مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل گشته است ولی به آن عمل نمیکنند مَثَل آن خر است که کتابهایی را حمل میکند) گفت: خر، کتابها را بر دوش میکشد ولی محتوای آنها را نمیداند و به آن عمل نمیکند همان گونه که بنیاسرائیل کتابها را همچون حمار بر دوش کشیدند در حالی که از محتوای آنها چیزی نمیدانستند و به آن عمل نمیکردند».
همچنین شیخ طوسی6 در تبیان ج10 ص 5 گفته است: « ابن عباس میگوید: أسفار، کتابها هستند و واحد آن «سِفر» میباشد؛ چون با اظهار وضعیت، از معنا پرده برمیدارد. گفته میشود: «سفر الرجل عن عمامته اذا کشف» (آن مرد عمامه خود را برداشت یعنی سر را مکشوف نمود) و «سفرت المرأة عن وجهها و هی سافرت» (آن زن پرده از صورتش برداشت و کشف صورت نمود). آنها به حمار مَثَل زده شدهاند؛ چرا که خر در حالی کتابهای حکمت را بر دوش میکشد که از محتوایشان چیزی نمیداند درست مانند کسی که کتابی را از بَر است ولی به آن عمل نمیکند. به همین ترتیب کسی که قرآن را بخواند و از محتوای آن چیزی نفهمد و و از فهم آن طوری بگذرد که انگار به درک آن نیاز نداشته باشد، همانند حمار است ولی این مَثَل بر آن کس که قرآن را حفظ کرده و در پیِ معنای آن و عمل به آنچه حفظ کرده است باشد، صادق نیست».
[76]- لقمان: 19.
[77] - لقمان: 19.
[78]- المدثر:50.
[79]- نجد أن الأئمة (ع) لا ينفكون عن تشبيه العلماء غير العاملين بالحمير، فهنا نجد الإمام الصادق (ع) يطلق قوله تعالى: (كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ) في حديثه مع يونس على العلماء الذين خالفوه وعارضوه وكان قطاع طريق دون الإمامة الحقة، المتمثلة بالإمام الصادق (ع) حيث قال: (... فهذه صفة من لم يعرف الله حق معرفته ولم يحبه حق محبته، فلا يغرنك صلاتهم وصيامهم ورواياتهم وعلومهم، فإنهم حمر مستنفرة. ثم قال: يا يونس، إذا أردت العلم الصحيح فعندنا أهل البيت، فإنا ورثناه و أوتينا شرع الحكمة وفصل الخطاب) بحار الأنوار: ج63 ص404. وهنا الإمام الصادق (ع) ينص على أن علة صحة علوم الأئمة وتفضيلهم على غيرهم؛ لأنهم ورثوا ذلك العلم عن جدهم رسول الله (ص) دون غيرهم من الناس، وهذا يدل على اختصاص أهل البيت (ع) بصفة (ورثة الأنبياء)، وإن كل من وصف نفسه بذلك غيرهم فهو سارق ما ليس له كائناً من كان. (المعلق).
[80] - مدثر: 50.
[81] - درمییابیم که ائمهی اطهار(ع) همیشه علمای بیعمل را به خران تشبیه میکنند. در اینجا امام صادق(ع) را میبینیم که در مورد این سخن خداوند متعال «کَأَنَهُم حُمُرٌ مُستَنفِره» (گویی خران رمیدهاند) در حدیثی با یونس در مورد علمایی که با او مخالفت میکردند و به او اعتراض مینمودند در حالی که آنها راهزنانی هستند و خود را جای ائمهی حق جا زدهاند میفرماید: «....این صفت بر هر کس که خدا را آن گونه که حق شناختنش است نمیشناسند و آن گونه که لایقش است دوست نمیدارد، اطلاق میگردد. نماز و روزهی آنها و روایات و علومشان تو را فریب ندهد؛ چرا که آنها «حُمُرٌ مُستَنفِره» هستند». سپس فرمود: «ای یونس، اگر علم صحیح را خواسته باشی، نزد ما اهل بیت(ع) است. ما وارث آن هستیم و به ما تشریع حکمت و فصل خطاب داده شده است». بحار الانوار: ج 63 ص 404. در اینجا امام صادق(ع) دلیل علت وارثت علوم ائمه و برتری آنها بر دیگران را بیان میفرماید؛ چرا که آنها آن علوم را از جد بزرگوارشان حضرت محمد(ص) رسول خدا به ارث بردهاند و نه کس دیگر و این دلیل بر اختصاص داشتن اهل بیت(ع) به این صفت یعنی «وارث انبیا» میباشد و هر کس خود را به این صفت توصیف کند، دزد و سارق است، در هر لباس و منصبی که باشد!
[82]- علل الشرائع: ج1 ص66.
[83]- قال علي بن إبراهيم القمي في تفسيره: ج2 ص366: (قوله: (قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) قال: إن في التوراة مكتوب أولياء الله يتمنون الموت). وقال المجلسي في البحار: ج6 ص125: (فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ) الخطاب وإن توجه ظاهراً إلى اليهود لكنه تعريض عام لكل من يدعي ولاية الله ويكره الموت). (المعلق).
[84] - علل الشرایع: ج 1 ص 66.
[85] - علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش ج 2 ص 366 در مورد این سخن خداوند متعال «یا ایُّها الذینَ هادوُ إن زَعَمتُم إنَّکُم اولیاءً لله مِن دونِ الناسَ فَتَمَنّوا الموتَ إن کُنتُم صادِقین» (بگو: ای قوم يهود، اگر میپنداريد که شما دوستان خدا هستيد، نه مردمِ ديگر، پس تمنّای مرگ کنيد، اگر که راستگو هستید!) میگوید: «در تورات نوشته شده است که اولیای خداوند درخواست مرگ میکنند». مجلسی در بحار الانوار ج 6 ص 125 در مورد «فَتَمَنّوا الموتَ» نوشته است: «این گفتار اگر چه در ظاهر خطاب به یهود است اما در خصوص تمام کسانی است که ادعای ولایت و دوستی خدا را میکنند ولی از مرگ بدشان میآید».
[86]- الشعراء: 14.
[87]- الشعراء: 15.
[88] - شعرا: 14.
[89] - شعرا: 15.