جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
از اینكه به سؤال قبلیام پاسخ دادید، بسیارمتشكرم.... پرسشهای دیگری نیز دارم. بسیار ممنون میشوم كه اگر به اینها نیز پاسخ دهید.
۱ - رودی كه یاران قائم(ع) با آن آزموده میشوند چیست؟ آیا یک رود مادی معلوم است یا چیز رمزگونهی دیگری كه با رودخانه به آن اشاره میشود؟
۲ - مقصود از آنچه در این حدیث از معصوم(ع) وارد شده است، چیست؟ «و در آن شبیه خورشید پرستان و ماهپرستان داخل مىشوند».
۳ - از علامتهای ظهور این است كه دو بيانیه براى برائت از علی(ع) در كوفه و بصره خوانده مىشود. آیا این خوانده شدن، علنی است و با موافقت اهل بصره و كوفه انجام میشود یا چیزی دیگری میباشد؟
از شما بسیار سپاسگزار و ممنونم.
فهمی صالح - ۱۸ ربيع الثانی ۱۴۲۶ هـ ق
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین
جواب سؤال ۱: اصحاب قائم(ع) با چیز دیگری مورد آزمایش قرار مىگیرند که یک رودخانهی مادی نیست.
از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «یاران طالوت با رودی مورد آزمایش قرار گرفتند که خداوند در موردش میفرماید: (خداوند شما را به جوی آبی میآزمايد)([207]) و اصحاب قائم(ع) نیز به چیزی مانند این رود مورد آزمایش قرار میگیرند»([208]).
او، همان دروازهی آل محمّد(ع) همان طور كه در روایت از امام صادق(ع) نقل شده است، میباشد: «ركن یمانی دروازهی ما است كه از آن وارد بهشت میشوند و در آن رودی از بهشت وجود دارد كه اعمال بندگان در آن انداخته میشود»([210]) و امام مهدی(ع) چهار رکن دارد: خضر(ع)، ایلیا(ع) (الیاس)، عیسی(ع) و یمانی.
یمانی، همان سنگی است كه در ركن یمانی در كعبه وجود دارد و به حجر الاسود معروف است (همان طور كه از ائمه(ع) روایت شده كه او ملکی است كه كتاب عهد و میثاق را بلعيده است)([212]) و یمانی، كتاب عهد و و پیمانی است كه از بنی آدم و انبیا و فرستادگان گرفته شده است، و یمانی همان مهدی اوّل ذکر شده در وصیت رسول خدا(ص) میباشد و یمانی همان رودی است كه اصحاب قائم(ع) با آن آزموده میشوند، ولی این مرتبه هرکس که از آن بنوشد از من است و هر کس كه از آن ننوشد، از من نخواهد بود؛ همان بيست و هفت حرف علم است که بین مردم منتشر میشود و پیشتر منتشر نشده و به آنها اجازهی ورود به این علم داده نشده بود.
جواب سؤال ۲: افرادى كه عقيدهی فاسد يا نيمهفاسد داشتند؛ قبل از اينكه به حق هدايت شوند.
جواب سؤال ۳: در اينجا منظور از علی، علی بن ابی طالب(ع) نيست؛ چرا که او در بین عموم مسلمان چه شیعه و چه سنی شخصیتی مقدس به شمار میآید و طبق آنچه شیعه و سنی از رسول خدا(ص) نقل كردهاند، دوست داشتن وی، ایمان و دشمنی با وی، كفر و نفاق محسوب میگردد([214]).
آن علی كه مردم از او برائت خواهند جست شخصی است كه بیانگر و تمثیلی از شخصيت علی ابن ابی طالب(ع) در زمان ظهور امام مهدی(ع) مىباشد؛ به ویژه هنگامی كه علایم ظهور مهدی(ع) آشكار میشود.
احمد الحسن - جمادی الاول ۱۴۲۶ هـ ق
******
[205]- البقرة: 249.
[206]- الغيبة للنعماني: ص316.
[207] - بقره: 249.
[208] - غیبت نعمانی: ص 316.
[209]- جامع السعادات: ج3 ص314.
[210] - جامع السعادت: ج 3 ص 314.
[211]- عن بكير بن أعين، قال: سألت أبا عبد الله (ع): لأي علة وضع الله الحجر في الركن الذي هو فيه ولم يوضع في غيره، ولأي علة تقبل، ولأي علة أخرج من الجنة؟ ولأي علة وضع ميثاق العباد والعهد فيه ولم يوضع في غيره؟ وكيف السبب في ذلك؟ تخبرني جعلني الله فداك فإن تفكري فيه لعجب، قال: فقال: (سألت وأعضلت في المسألة واستقصيت فافهم الجواب وفرغ قلبك واصغ سمعك أخبرك إن شاء الله، إن الله تبارك وتعالى وضع الحجر الأسود وهي جوهرة أخرجت من الجنة إلى آدم، فوضعت في ذلك الركن لعلة الميثاق وذلك أنه لما أخذ من بني آدم من ظهورهم ذريتهم حين أخذ الله عليهم الميثاق في ذلك المكان، وفي ذلك المكان ترائى لهم ومن ذلك المكان يهبط الطير على القائم (ع)، فأول من يبايعه ذلك الطائر وهو والله جبرئيل (ع)، وإلى ذلك المقام يسند القائم ظهره وهو الحجة والدليل على القائم وهو الشاهد لمن وافا [ه] في ذلك المكان والشاهد على من أدى إليه الميثاق والعهد الذي أخذ الله عز وجل على العباد. وأما القبلة والاستلام فلعلة العهد تجديداً لذلك العهد والميثاق وتجديداً للبيعة؛ ليؤدوا إليه العهد الذي أخذ الله عليهم في الميثاق، فيأتوه في كل سنة ويؤدوا إليه ذلك العهد والأمانة اللذين آخذاً عليهم، ألا ترى أنك تقول: أمانتي أديتها وميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة، ووالله ما يؤدي ذلك أحد غير شيعتنا ولا حفظ ذلك العهد والميثاق أحد غير شيعتنا وإنهم ليأتوه فيعرفهم ويصدقهم ويأتيه غيرهم فينكرهم ويكذبهم وذلك أنه لم يحفظ ذلك غيركم، فلكم والله يشهد وعليهم والله يشهد بالخفر والجحود والكفر، وهو الحجة البالغة من الله عليهم يوم القيامة يجيئ وله لسان ناطق وعينان في صورته الأولى يعرفه الخلق ولا ينكره، يشهد لمن وافاه وجدد العهد والميثاق عنده، بحفظ العهد والميثاق وأداء الأمانة ويشهد على كل من أنكر وجحد ونسي الميثاق بالكفر والانكار. فأما علة ما أخرجه الله من الجنة فهل تدري ما كان الحجر؟ قلت: لا، قال: كان ملكاً من عظماء الملائكة عند الله فلما أخذ الله من الملائكة الميثاق كان أول من آمن به، وأقر ذلك الملك فاتخذه الله أميناً على جميع خلقه فألقمه الميثاق وأودعه عنده واستعبد الخلق أن يجددوا عنده في كل سنة الاقرار بالميثاق والعهد الذي أخذ الله عز وجل عليهم، ثم جعله الله مع آدم في الجنة يذكره الميثاق ويجدد عنده الاقرار في كل سنة، فلما عصى آدم واخرج من الجنة أنساه الله العهد والميثاق الذي أخذ الله عليه وعلى ولده لمحمد (ص) ولوصيه (ع) وجعله تائهاً حيراناً، فلما تاب الله على آدم حول ذلك الملك في صورة درة بيضاء فرماه من الجنة إلى آدم (ع) وهو بأرض الهند، فلما نظر إليه آنس إليه وهو لا يعرفه بأكثر من أنه جوهرة، وأنطقه الله عز وجل فقال له: يا آدم أتعرفني؟ قال: لا، قال: أجل استحوذ عليك الشيطان فأنساك ذكر ربك ثم تحول إلى صورته التي كان مع آدم في الجنة، فقال لآدم: أين العهد والميثاق؟ فوثب إليه آدم وذكر الميثاق وبكى وخضع له وقبله وجدد الإقرار بالعهد والميثاق، ثم حوله الله عز وجل إلى جوهرة الحجر درة بيضاء صافية تضيئ فحمله آدم (ع) على عاتقه إجلالاً له وتعظيماً، فكان إذا أعيا حمله عنه جبرئيل (ع) حتى وافا به مكة فما زال يأنس به بمكة ويجدد الإقرار له كل يوم وليلة، ثم إن الله عز وجل لما بنى الكعبة وضع الحجر في ذلك المكان؛ لأنه تبارك وتعالى حين أخذ الميثاق من ولد آدم أخذه في ذلك المكان وفي ذلك المكان ألقم الملك الميثاق ولذلك وضع في ذلك الركن، ونحى آدم من مكان البيت إلى الصفا وحوا إلى المروة ووضع الحجر في ذلك الركن فلما نظر آدم من الصفا وقد وضع الحجر في الركن كبر الله وهلله ومجده فلذلك جرت السنة بالتكبير واستقبال الركن الذي فيه الحجر من الصفا، فإن الله أودعه الميثاق والعهد دون غيره من الملائكة؛ لان الله عز وجل لما أخذ الميثاق له بالربوبية ولمحمد (ص) بالنبوة ولعلي (ع) بالوصية اصطكت فرائص الملائكة، فأول من أسرع إلى الإقرار ذلك الملك لم يكن فيهم أشد حبا لمحمد وآل محمد (ص) منه، ولذلك اختاره الله من بينهم وألقمه الميثاق وهو يجيئ يوم القيامة وله لسان ناطق وعين ناظرة يشهد لكل من وافاه إلى ذلك المكان وحفظ الميثاق) الكافي: ج4 ص184، علل الشرائع: ج2 ص429 – 431. ولمعرفة المزيد راجع ما بينه السيد أحمد الحسن (ع) في آخر كتاب التوحيد: ص142.
[212] - از بكير بن اعين روایت شده است که مىگويد: از حضرت ابا عبد اللَّه (ع)پرسيدم: براى چه خداوند حجر را در ركنى كه فعلاً در آن است قرار داد نه در اركان ديگر؟ و براى چه بوسيده مىشود؟ و براى چه از بهشت خارج شد؟ و براى چه ميثاق و عهد بندگان در آن قرار داده شده است نه در جای دیگر؟ فدايت شوم از علت این موارد مرا با خبر كنيد كه سرگردان و متحیّر مىباشم؟ بکیر میگوید: امام(ع) فرمودند: «از مسألهی بسيار مشكل و سختى پرسيدی و پىگيرى نمودى. پس بدان و دلت را فارغ بدار و گوش فراده تا ان شاء اللَّه تو را باخبر سازم. خداوند تبارك و تعالى حجر الأسود را كه گوهری بود از بهشت بيرون آورد و نزد حضرت آدم (ع)قرار داد و در آن ركن قرار داده شد زيرا ميثاق و پيمان خلایق در آن بود. به این صورت که: زمانى كه ذریهی بنى آدم را از صلب آنها خارج نمود، خداوند در همین مكان از آنها عهد و پیمان را اخذ نمود و در این مکان ايشان را رؤيت كرد و نيز از همین مكان پرنده بر حضرت قائم(ع) فرود میآید و اولین نفری که با قائم بیعت میکند آن پرنده است که به خدا سوگند، همان جبرئیل(ع) میباشد. به همین مقام قائم(ع) تکیه میدهد در حالی که او دلیل و حجّتی است برای قائم و شاهدی است برای کسی که عهدش را در آن مکان وفا میکند و شاهدی است بر کسی که در آن مکان عهد و میثاقی که خداوند عزّوجلّ از بندگان گرفته است را ادا مینماید. اما بوسيدن و لمس کردنش به جهت تجدید عهد و میثاق است؛ تجدید پیمانی به جهت بازگردانیدنش به او، پیمانی که خداوند در عالم ذرّ از آنها گرفته است. بنابراین در هر سال نزد حجر میآیند و آن عهد و پیمانی که از ایشان گرفته شده است را به او بازمیگردانند؛ آیا توجّه نمىكنى كه وقتى به حجر میرسی مىگویى: امانتم را ادا كردم و ميثاقم را تجديد نمودم تا برايم شهادت دهى كه به عهدم وفا نمودم؟ به خدا سوگند غير از شيعيان ما احدى آن عهد را ادا نمىكند و غير از ايشان هيچ كس آن عهد و ميثاق را نگه نداشته است. هرگاه شیعیان نزدش مىآيند ايشان را میشناسد و تصديقشان مىكند و ديگران كه به حضورش مىرسند انكارشان كرده، تكذيبشان مىنمايد؛ به این جهت كه غير از شما شيعيان كسى آن امانت و عهد را حفظ و نگهدارى نكرده است و به خدا سوگند که به نفع شما و عليه و به ضرر ديگران شهادت مىدهد؛ يعنى شهادت مىدهد كه شما به عهد وفا كرديد و غيرشما آن را نقض و انكار كردند و به آن كفر ورزيدند در حالی که شهادت حجر در روز قيامت حجّت بالغهی خداوند بر آنان است. در روز قيامت حجر مىآيد در حالى كه زبانى گويا و دو چشم دارد و اين هيأت حجر همان صورت اوّلین او است كه تمام خلایق او را با آن صورت میشناسند و انكارش نمىكنند. برای هر كسى که به آن وفا نماید و عهد و میثاقی که نزد او است را با حفظ کردنش و ادای امانت به جا آورد، شهادت میدهد و علیه هر كسى که آن را انکار نماید و عناد ورزد و با کفر و انکار، میثاق را فراموش نماید، شهادت میدهد. اما علّت این که خداوند آن را از بهشت خارج نمود، آيا مىدانى اصل حجر الأسود چيست؟ بكير مىگويد: عرضه داشتم: خير. حضرت(ع) فرمودند: حجر، مَلَکی عظيمالشأن و از بزرگان ملائكه بود و وقتى خداوند از ملائکه ميثاق را اخذ نمود آن ملک اولين نفرى از ملائکه بود كه به آن ایمان آورد و اقرار نمود. بنابراین خداوند او را بر جميع مخلوقاتش امين قرار داد و ميثاق خلایق را در او به رسم امانت قرار داد و از تمام مخلوقات اقرار گرفت كه در هر سال نزد او ميثاق و عهدى كه خداوند عزّوجلّ از آنها گرفته است را تجديد نمايند. سپس خداوند او را همنشین آدم (ع)در بهشت قرار داد تا وى را متذكّر ميثاق مزبور نماید و نيز هر سال آدم (ع)نزد او به عهد و پيمان گرفته شده اقرار كند و آن را به اين وسيله تجديد نمايد. وقتى آدم (ع)عصيان نمود و از بهشت بيرون شد خداوند متعال آن عهد و پیمانی را که از او گرفته بود و همچنین برای فرزندانش بر محمد(ص)و وصیش(ع) گرفته بود از یادش برد و او را سرگردان و حیران نمود. هنگامى كه خداوند توبهی آدم(ع) را پذیرفت، آن ملک را به صورت مروارید سفیدی از بهشت به سوی آدم(ع) پرتاب نمود در حالی که او در سرزمین هند بود. هنگامی که نگاه آدم(ع) به او افتاد، با او انس گرفت ولی بیش از این که گوهری گرانقدر است، شناختی نسبت به آن نداشت. خداوند عزّوجلّ آن سنگ را به نطق آورد و گفت: اى آدم آيا مرا مى شناسى؟ گفت: خير! سنگ گفت: البته که مرا مىشناسى منتهى شيطان بر تو غالب شد و پروردگارت را از يادت برد. سپس به همان صورتى كه در بهشت با آدم بود درآمد و به او گفت: كجا رفت آن عهد و ميثاق؟ آدم به سوی او پريد و ميثاق به يادش آمد و گريست و براى سنگ خضوع و خشوع نمود و آن را بوسيد و اقرار به عهد و ميثاق را نزد او تجديد كرد. سپس خداوند او را به گوهری سفيد و شفاف و نورانى و درخشنده تبديل فرمود. آدم(ع) با عزت و احترام آن را بر دوش خود گرفت و حمل نمود و هرگاه خسته مىشد جبرئیل(ع) آن را از آدم مىگرفت و با خود حمل مىكرد و به همين منوال مىرفتند تا به مكّه رسیدند. آدم(ع) در مکه پیوسته با آن مأنوس بود و روز و شب ميثاق و عهد را با اقرار برای او، تجديد مىنمود. سپس خداوند عزّوجلّ وقتى كعبه را بنا نمود، سنگ را در آن مکان قرار داد چرا که وقتی خداوند تبارک و تعالی از فرزندان آدم عهد و میثاق گرفت، در آن مکان اخذ نمود و در آن مکان آن مَلَک میثاق را در خود فرو برد؛ به همين علت خداوند حجر را در آن ركن قرار داد. سپس خداوند آدم را از جاى بيت به طرف صفا و حوّا را به جانب مروه راند و سنگ را در آن ركن قرار داد. وقتى آدم از صفا چشمش به حجر افتاد كه در ركن نصب شده بود، اللَّه اكبر و لا اله اّلا اللَّه گفت و خدا را تمجيد و تعظيم نمود به همین علت سنّت است كه در هنگام روبهرو شدن با ركنى كه حجر در آن است، از صفا تكبير بگويند. خداوند عهد و ميثاق را در او به ودیعه نهاد نه در هیچ ملک دیگری؛ چرا که وقتی خداوند عزّوجلّ بر ربوبیت خودش و بر پیامبری حضرت محمد(ص) و بر وصایت امیر المؤمنین(ع) پیمان گرفت، پشت ملائکه لرزید در حالی که آن مَلَک اولين كسى بود که به اقرار شتاب نمود و در بین ایشان، دوستدارتر از او نسبت به محمد و آل محمد(ع) وجود نداشت. از این رو خداوند او را از بین ایشان اختیار فرمود و میثاق را در او قرار داد. او روز قیامت میآید در حالی که زبانی گویا و چشم بینا دارد و برای هر کسی که در آن مکان عهد خود را وفا کند و میثاقش را حفظ نماید، شهادت خواهد داد». کافی: ج 4 ص 184 ؛ علل الشرایع: ج 2 ص 429 تا 431، و برای کسب اطلاعات بیشتر به آنچه سید احمد الحسن(ع) در انتهای کتاب تفسیر سورهی توحید صفحهی 142 به نگارش درآورده است، رجوع نمایید.
[213]- روى القندوزي عن علي بن الحسين، عن أبيه، عن جده أمير المؤمنين علي (ع)، قال: قال رسول الله (ص): ( إنّ الله قد فرض عليكم طاعتي، ونهاكم عن معصيتي، وفرض عليكم طاعة على بعدي ونهاكم عن معصيته، وهو وصيي ووارثي، وهو مني وأنا منه، حبه إيمان وبغضه كفر، محبه محبي، ومبغضه مبغضي، وهو مولى من أنا مولاه، وأنا مولى كل مسلم ومسلمة وأنا وهو أبو هذه الأمة) ينابيع المودة لذوي القربى: ج1 ص 369.
[214] - قندوزی از علی بن حسین(ع) از پدرش(ع) از جدش امیر المومنین(ع) روایت میکند که رسول خدا ص فرمود: «خداوند اطاعت از من را بر شما واجب گردانیده و نافرمانی از من را نهی فرموده است و پس از من، اطاعت از علی را بر شما واجب و نافرمانی از وی را نهی نموده است. او، وصی و وارث من است. او از من است و من از اویم؛ دوستی با او، ایمان و دشمنی با وی، کفر محسوب میشود. دوست دار او، دوستدار من و دشمن او، دشمن من است. او مولای کسی است که من مولای اویم و من مولای تمام مردان و زنان مسلمان هستم و من و او، پدران این امّت میباشیم». ینابیع المودة لذوی القربی: ج 1 ص 369.