جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
دلیل مادی و علمی شما و اثبات عملی و علمی شما برای شخص سادهای که نمیتواند «صالح» (نکوکار) را از «طالح» (بدکار) تشخیص دهد، چیست؟ خداوند ما و شما را در خدمت به مذهب شریف توفیق دهد.
فرستنده: احمد - مصر
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
شما منظورتان از دلیل مادی را شرح ندادهای. اگر منظور شما انطباق نشانههای جسمانی وارد شده در روایات بر سید احمد الحسن (ع) باشد، تمام آنها بر ایشان منطبق است و بسیاری از کسانی که او را دیدهاند بر این مطلب شهادت میدهند. اگر منظورتان، معجزهها و کرامات مادی باشد، این نیز حاصل شده است و شما میتوانید برخی از آنها را در کتابهای برادران انصار و به ویژه کتاب «کرامات و غیبیات» مطالعه کنی. دلایل ثبوت علمیِ صدق دعوت مبارک، بسیار است و از آن جمله این که این دعوت شریف تنها فراخوانی در این عالم است که به حاکمیت خدا و تنصیب الهی برای حاکم دعوت میکند؛ و تنها دعوتی است که مؤمنان از خلال رؤیاها و مکاشفات و تحقق علامتهای ظهور در خارج، توفیق الهی را با آن لمس میکنند؛ و تنها دعوتی است که در دین الهی مداهنه و سازش روا نمیدارد و حال آن که اکنون همگان در حال سازش و کنار آمدن با آمریکای دجّال هستند؛ و تنها دعوتی است که از قرآن و شناخت علوم آن دلایل تابناکی اتخاذ کرده و حتی تنها دعوتی است که تمام ادیان آسمانی ـهر کس با کتاب خودشـ را به گفتوگو و مناظره فرا خوانده است؛ و تنها دعوتی است که اصرار دارد بر این که دلیل فقط ثقلین (قرآن و عترت) است نه چیز دیگری غیر از این؛ مانند آراء و نظرات مردم غیرمعصوم.
در خصوص دلیل علمی سادهای که مطالبه کردهای، شما را همین بس که بدانی وصیّت پیامبر خدا (ص) در شب وفاتش، بر سید احمد الحسن (ع) صراحت دارد؛ وصیّتی که با عنوان وصیّ امام مهدی (ع) از اوصیایش به صراحت به او اشاره مینماید. میتوانی با مطالعهی کتابهای برادران انصار با دلیل قاطع دریابی که وصیّت پیامبر خدا (ص) را کسی جز صاحبش نمیتواند ادعا کند. وصیّت، نخستین حلقه از قانون شناخت حجتی است که آیات کتاب حکیم و روایات آل محمد (ص) بر او تنصیص دارد. دو حلقهی دیگر عبارتند از علم و حاکیمت خدا، که پیشتر در این خصوص سخن گفتهام.
از امام صادق (ع) سؤال شد امام چگونه و با چه چیزی شناخته میشود؟ فرمود: «با وصیّت ظاهره و به فضیلت، هیچ کس نمیتواند نسبت به امام دربارهی دهان و شکم و عورت طعنی بزند، به این که بگوید او دروغگو است و مال مردم را میخورد و مانند اینها».([333])
احمد بن ابونصر میگوید: به امام ابوالحسن الرضا (ع) عرض کردم چون امام بمیرد، امام پس از وی به چه دلیل و علامتی شناخته میشود؟ فرمود: «امام را علاماتی است، از جملهی آنها این است که بزرگترین فرزند پدرش میباشد و دارای فضیلت و وصیّت است....».([335])
عبد الاعلی میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: کسی که منصب امامت را غصب کرده است و به ناحق ادعا میکند، چه دلیلی بر ردّ او وجود دارد؟ فرمود: «راجع به حلال و حرام از او بپرسند» سپس به من رو کرد و فرمود: «سه دلیل هست که جز در صاحب امر امامت در کس دیگری جمع نشود: سزاوارترین مردم است نسبت به امام قبل از خود، و سلاح نزد او است، و وصیّت امام سابق دربارهی او مشهور است...».([337])
عن أحمد بن عمر، عن الرضا، قال: احمد بن عمر نقل کرده است که به امام رضا (ع) عرض کردم: از ایشان دربارهی دلالت صاحب امر سؤال کردم. ایشان (ع) فرمود: «دلالت بر او: بزرگی، فضل و وصیّت....».([339])
ابوبصیر میگوید: به حضرت ابوالحسن (ع) عرض کردم: قربانت گردم! امام به چه نشانهای شناخته میشود؟ فرمود: «به چند خصلت: اول با چیزی که از پدر دربارهی او اشاره دارد تا دلیل امامتش باشد...».([341])
حارث بن مغیرهی نضری میگوید: به امام ابوعبدالله (ع) عرض کردیم: صاحب امر به چه چیزی شناخته میشود؟ حضرت فرمود: «به سکینه و وقار و علم و وصیّت».([343])
حال وصیّت رسول خدا (ص) در شب وفاتش را برای شما نقل میکنم:
«پيامبر خدا(ص) در شبی كه وفاتش بود به علي(ع) فرمود: يا اباالحسن، صحيفه و دواتی حاضر كن. پيامبر خدا(ص) وصيتش را املا فرمود تا به اين جا رسيد كه فرمود: يا علی پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدی، و تو ای علی، نخستينِ دوازده امامی که خداوند تو را در آسمان، علی مرتضی و امیرالمؤمنین و صدّیق اکبر و فاروق اعظم و مأمون و مهدی نامید و این اسامی جز برای تو شایسته نیست.
ای علی! تو وصیّ من بر اهل بیتم چه زنده و چه مردهی ایشان و نيز وصى بر زنانم هستى، هر يك را كه تو به همسرى من باقى گذارى، فرداى قيامت مرا ديدار كند و هر يك را که تو طلاق بدهی، من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد. تو پس از من، خليفه و جانشين من بر امتم هستى. هرگاه وفاتت رسيد، خلافت را به فرزندم حسن واگذار كن که نیکوکار و متصل به حق است. هرگاه وفاتش رسد، باید خلافت را به پسرم حسین پاک شهید مقتول بسپارد و هرگاه وفاتش رسد، باید خلافت را به پسرش زین العابدین، ذی الثفنات (دارای پینهها بر اثر سجدههای فراوان) بسپارد و وقتی وفاتش رسید، خلافت را به پسرش محمد باقر بسپارد و وقتی وفات او رسید، خلافت را به پسرش، جعفر صادق بسپارد و وقتی وفاتش رسید، خلافت را به پسرش موسی کاظم بسپارد و وقتی وفات او رسید، خلافت را به پسرش علی رضا بسپارد و وقتی وفات او رسید، خلافت را به پسرش محمد ثقه تقی بسپارد و چون وفات او رسید، خلافت را به پسرش علی ناصح بسپارد و چون وفاتش رسید، خلافت را به پسرش حسن فاضل بسپارد و چون وفاتش رسید، خلافت را به پسرش محمد که حافظ دین آل محمد(ع) است بسپارد. اینان، دوازده امامند و پس از آنان دوازده مهدی هستند. پس هرگاه وفاتش (مهدی(ع)) رسد، باید امر خلافت را به پسرش، اولین مقربین (اولین مهدیین) بسپارد که برای او سه نام است: اسمی مانند اسم من و اسم پدرم عبد الله و احمد و اسم سوم مهدی است که او، اولین مؤمنان است».([345])
یادآور میشوم که وصیّت را جز صاحبش، کسی نمیتواند ادعا کند. از محمد بن فضل از امام رضا (ع) نقل شده است: «حضرت(ع) در بصره در مجلس بزرگی از علما که در میان آنها جاثلیق نصاری و راس جالوت بودند، حاضر شد. امام رضا(ع) رو به جاثلیق کردند و فرمود: آیا انجیل بر نبوّت محمد(ص) دلالتی نیاورده است؟ جاثلیق گفت: اگر دلالت میآورد ما منکر آن نمیشدیم. حضرت فرمود: از السکته در سفر سوم که شما میدانی مرا خبر ده. جاثلیق گفت: نامی از نامهای خدا میباشد و برای ما جایز نیست آن را آشکار کنیم.
امام رضا(ع) فرمود: اگر از شما اقرار گرفتم که این، نام محمد است.... (و پس از آن که امام(ع) آن چه را که در انجیل و تورات دربارهی حضرت رسول(ص) آمده بیان نمود) آن دو ــیعنی جاثلیق و راس جالوتـ گفتند: به خدا سوگند او چیزهایی بر ما عرضه کرد که امکان رد کردن یا پاسخ دادن به آن وجود نداشت مگر با انکار و رد انجیل و تورات و زبور، موسی و عیسی(ع) همگی به او اقرار کردند ولی ما نمیتوانیم به صحّت آن اقرار کنیم که این محمد شما همان محمد مذکور در کتابها است؛ ما نمیتوانیم این گونه اقرار کنیم و شک داریم که این محمد شما همان محمد است. «حضرت فرمودند: با شک و تردید بر من احتجاج کردید. آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم تا این لحظه پیامبری را مبعوث کرده است که نامش محمد باشد؟ پس در پاسخ درماندند.... الخ».([347])
شاهد در این روایت آن است که امام رضا (ع) بر صدق نبوّت پیامبر اکرم (ص)، با آنچه در توارت و انجیل آمده از قبیل ذکر یا وصیّت به او، احتجاج میکند. جاثلیق و راس الجالوت به ورود اسم پیامبر (ص) اعتراف میکنند ولی در این که صاحب این نام همان پیامبر خدا (ص) است و نه دیگری، شبهه مطرح مینمایند امام هم به آنها پاسخ میدهد: «با شک و تردید بر من احتجاج کردید. آیا خداوند قبل از و بعد از خلقت آدم تا این لحظه پیامبری را مبعوث کرده است که نامش محمد باشد؟!».
من به شما میگویم: آیا قبل از سید احمد (ع) کسی ادعا کرده است که وی فرزند امام مهدی (ع) و وصی او میباشد و با وصیّت پیامبر خدا (ص) بر شما احتجاج کرده است، همانطور که امام رضا (ع) بر نبوّت پیامبر (ص) با وصیّت موسی و عیسی دربارهی او محاجه نموده است؟ تاریخ پیش روی شما است، اگر میخواهید صفحات آن را ورق بزنید. به خدا سوگند کسی را نخواهید یافت که این موضوع را قبل از ایشان مدعی شده باشد. اگر احتجاج امام رضا (ع)را قبول میکنید، بر شما است که احتجاج سید احمد الحسن (ع) به وصیّت را نیز پذیرا باشید.
البته شما باید بدانی که ادلّهی سید احمد الحسن (ع) در همین حد متوقف نمیشود، بلکه این ادلّه بسیار بیشتر از آن است که در این مختصر به شماره آید، ولی یادآوری این مطلب بد نیست که ایشان از طریق رؤیاها و مکاشفات، مؤیّد به ملکوت آسمانها است و ایشان علمای تمام ادیان الهی را به مباهله و قسم برائت، تحدی نموده است. به هر حال شما میتوانی با قلب سلیم، در طلب رؤیای صادقه به خداوند جلّ و علا روی آوری، شاید که خدای تعالی رؤیای صالحهای نصیبتان گرداند.
در پایان برای تمام طالبان حق و حقیقت ضروری میبینم که به کتابهای برادران انصار مراجعه کنند تا تمام آنچه برای شما بیان داشتم با دقت و به طور مبسوط برایشان روشن شود و آنها با دلیل شرعی و برهان ساطع با تمام نکات از نکات گفته شده آشنا گردند. و من الله التوفیق.
هیأت علمی - انصار امام مهدی(ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)
استاد رزاق الانصاری - شعبان الخیر 1430 هـ.ق
******
[332]- الكافي: ج1 ص314 – 315.
[333] - کافی: ج 1 ص 314 و 315.
[334]- الكافي: ج1 ص314.
[335] - کافی: ج 1 ص 314.
[336]- الكافي: ج1 ص314.
[337] - کافی: ج 1 ص 314.
[338]- الكافي: ج1 ص315.
[339] - کافی: ج 1 ص 315.
[340]- الكافي: ج1 ص315.
[341] - کافی: ج 1 ص 315.
[342]- بحارالانوار: ج52 ص183.
[343] - بحار الانوار: ج 52 ص 183.
[344]- الغيبة – الطوسي: ص150.
[345] - غیبت طوسی: ص 150.
[346]- إثبات الهداة: ص194 – 195.
[347] - بحار الانوار: ج 49 ص 75.