جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامشما را چه شده است که خودتان را معصوم میدانید و در تفسیرهایتان بر خدا دروغ و افترا میبندید، و مفسّرهای قرآن مانند ابن کثیر و طبری و دیگران را تکذیب میکنید، و بر هندی و طبرسی اعتماد مینمایید، آن هم نه به این دلیل که اینها جزو ثقات هستند بلکه چون سخنان آنها با گفتار شما همخوانی دارد. گویی فقط شما کسی غیر از شما خواهان اعلای دین محمد که بر او برترین درودها باد نیست! ما همه را دوست میداریم و زید یا عبید برایمان فرقی ندارد، تنها چیزی که برای ما مهم است، دین ما و قرآن ما میباشد. شما برای فتنهجویی به دنبال تاویل رفتهاید. هر روز شخصی که ادعا میکند از اهل بیت است به سراغتان میآید و شما او را تصدیق میکنید. چطور این احمد الحسن را باور کردهاید؟ گفتید با رؤیا. خدا بر من شاهد است که من خوابی دیدم که این دعوتی باطل و بیهوده است. چرا خود و تفسیرهایتان را پاک و بینقص میدانید و دیگران را تکذیب میکنید؟! تا جایی که میگویید او قرآن را بر اساس هوا و هوسش تفسیر میکند. پناه بر خدا میبرم از این که بخواهم قرآن را بر اساس هوا و هوسم تفسیر کنم. بلکه من بر تفسیرهای کسانی که فقط خدای سبحان و نه علی و عمر را در نظر میگرفتند اعتماد کردهام؛ هر چند من اینها را تجلیل میکنم و محترم میشمارم زیرا آنها به دین خدمت کردند و آن را منتشر ساختند نه مثل شما که الآن کاری کردهاید که مردم از دین متنفر و گریزان شوند، به خاطر دروغ و کذبی که برای دزدیدن اموال مردم به نام خمس، بدعت نهادهاید. خودتان را آشکار کنید، چرا مخفی شدهاید و میخواهید مردم شما را تایید کنند و خدای سبحان را که فرموده است « محمد پیامبر خدا و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیرند و با یکدیگر مهربان، آنان را ببینی که رکوع میکنند، به سجده میآیند »([405]) تکذیب نمایند؟! البته شما تفسیر این آیه را تحریف و دگرگون میکنید و میگویید آیه دربارهی آل البیت نازل شده است و گویی خدا غیر از اینها کسی را خلق نکرده است. آنها از آنچه دربارهشان به دروغ میگویید، از شما بیزار و بریء هستند. شما در فحش دادن، از دین و آیین معاویه پیروی میکنید و ما را متهم میکنید که ما پیروان معاویه هستیم؛ در حالی که ما همه را دوست میداریم و به همه احترام میگذاریم و چیزی جز خدا برایمان مهم نیست. چرا مولایتان به خاطر مردم غزه ابرو در هم نکشید؟! مگر نه این که وی امام همهی مسلمین است و فقط مخصوص عراقی ها نیست؟! همان عراقیهایی که خداوند آنها را لعن نموده است و کاری کرده که با اشغالگر همراه شوند تا به بهانهی مظلومیت آل البیت که در واقع تجارتی شده است تا با آن اموال خمس را به چنگ آورند، کشورشان را اشغال کند؟! تا کِی وصی و مهدی شما مخفی است و حال آن که ما در عصر فضا و ماهواره هستیم؟! چطور میتوانم آنچه را که میگویید باور و تایید کنم؟ ما باید در این موضوع جستوجو و تحقیق کنیم.
به شما میگویم همین شما را کفایت کند و دروغ ایشان به سادگی آشکار میگردد که اگر ایشان مورد حمایت خداوند هستند، باید ظاهر شوند و از چیزی نترسند؛ چطور کسی که نمیتواند از خودش محافظت نماید را تصدیق و تایید کنم؟!
بر شما گستاخی کردم، زیرا شما به دیگران احترام نمیگذارید و تفسیرهای ما را به سخره میگیرید. یک بار از خودتان بپرسید چرا ما به دروغهایی که دربارهی آل البیت میگویید وقعی نمینهیم؟ سپاس از آنِ خدا است و درود بر سرورمان محمد که نبوت و رسالت را خاتمه داد. اما وصیت هم چیزی از قماش خیالات شما است تا با آن بین صفوف مسلمین شکاف و چنددستگی ایجاد کنید، تا از این طریق خمس کاسب شوید و با دروغ سرداب و دیگر دروغها، خودتان را رونق دهید و ترویج کنید.
ب: بسم الله الرحمان الرحیم و الصلاة علی سیدنا محمد و آله و صحبه جمیعاً.
چرا کینههای تاریخی و کهنه را تحریک میکنید؟ از این کار چه نفعی میبرید؟ خلق را به خالق واگذارید که او انتقامگیرنده و جبار است. خودتان را قاضی کردهاید و از مردم حساب میکشید و دروغها را به هم میبافید تا به مردم زودباور بخندید. بذر حقد و کنیه میکارید، آیا این است دین ما؟! و حال آن که اسلام ما داعی تسامح و مدارا است.
المرسل: سهيلة - الدنمارك
چرا به سوی خدا دعوت نمیکنید؟ همّ و غمّتان این است که چگونه حقانیت آل البیت برای خلافت را ثابت کنید (و تازه) اینها الآن کجا هستند؟ آیا این شیعیان شما نبودند که به آنها خیانت کردند؟ کافی است، سخنان را تغییر دهید و به سوی خدای یگانهای که شریک ندارد دعوت کنید. حتی سرور خلایق به سوی خدا دعوت کرد و مردم را به پرستش خودش دعوت ننمود. من از گفتن این جمله متاسفم، چون که نمیخواهم مسلمانان را بخشبندی کنم. اهل سنت داعی به سوی محبت هستند و اخباری را که میگوید صحابه، یاران (پیامبر) بودند را نیز نقل میکنند و(لی) شما دشمنیهایی که بین آنها برقرار بوده است را متذکر میشوید. از این کار چه نفعی میبرید؟! تقوای الهی پیشه کنید.
فرستنده: سهیله - دانمارک
پاسخ:
بسم الله الرحمان الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
در پاسخ به این سخن شما که «چرا خودتان را معصوم میدانید و در تفسیرهایتان بر خدا دروغ و افترا میبندید؟!» میگویم: در کجایِ تفسیرهای ما، دروغ و افترا بر خدای متعال آمده است؟! من با قرآن و سنت بر شما احتجاج کردم. با آنچه که بزرگان علما و امامان شما از قبیل احمد، مسلم، ترمذی و دیگران روایت کردهاند با شما احتجاج نمودم و از آنچه در منابع شیعه روایت شده است دلیل نیاوردم، از بیم این که شاید بگویی من به اینها اعتقاد ندارم. به جای آن که ما را به دروغ و افترا متهم کنی، بر آنچه نوشتهایم، با دلیل علمی استوار پاسخ بده تا حقیقت محض آشکار شود؛ یا همان طور که گمان داری با دلیل و برهان واضح (از عقایدت) دفاع کن. روایت شده است که «باانصافترین مردمان کسی است که با خصم خود براساس آیین و کتاب و پیامبر و شریعت خودش به محاجه برخیزد»([407]). من با آنچه علما و ائمهی شما روایت کردهاند، پاسخ دادم، شما نیز مانند من عمل کنید. انصاف در پیش گیرید، خداوند شما را به خیر دنیا و آخرت هدایت فرماید.
در جواب به این سخن شما که «و مفسرهای قرآن مانند ابن کثیر و طبری و دیگران را تکذیب میکنید» میگویم: من در پاسخ قبلی که به شما عرضه دادم، به سراغ تکذیب ابن کثیر و طبری نرفتم. درضمن تکذیب، در مورد خبردهندگان مصداق دارد و مفسرین، خبردهنده نیستند بلکه صاحب رأی هستند که گاهی درست میگویند و گاهی به خطا میروند. هیچ مفسری پیدا نمیشود که ادعا کند تمام آرای تفسیری او درست است، نه از مفسرین اهل سنت و نه از مفسرین شیعه؛ مگر این که تفسیر براساس روایات محمد و آل محمد(ع) باشد که این، موضوع دیگری است.
ابن کثیر و دیگر مفسرین، معصوم نیستند که ما تمام آرا و نظرات آنها را بپرستیم و آنها را به سانِ وحی که هیچ چون و چرایی در آن راه ندارد در نظر بگیریم. علاوه بر این، مفسرین در بسیاری موارد، خودشان با یکدیگر اختلاف دارند. آیا این به معنای تکذیب است؟! ضمناً (این گونه نیست که) ما حتی نظرات مفسرین شیعه را نیز بیچون وچرا قبول کنیم و تسلیم آنها شویم. برای اینها هم این احتمال وجود دارد که در تفسیر به خطا روند. این طور نیست که ما به دلیل تعصبی که داریم، تفسیر علمای عامه را مردود بدانیم بلکه این موضعگیری ما، حتی مفسرین شیعه را نیز دربرمیگیرد. ما فقط تفسیری را قبول داریم که از طرف کسانی آمده باشد که خداوند متعال به ایشان عصمت داده و پیامبر(ص) آنها را معادل قرآن گردانیده است؛ یعنی عترت پیامبر(ع).
در جواب این سخن شما که «و بر هندی و طبرسی اعتماد مینمایید» میگویم: من در پاسخ قبلیام چیزی از طبرسی نقل نکردم. در مورد هندی نیز بر تفسیر او اعتماد ندارم بلکه فقط احادیثی را که روایت کرده است نقل نمودم و اینها هم رای و نظر خود او نیست. هندی جزو بزرگترین علمای شما است و من اگر رای او را برای شما بیان دارم، از باب (قاعدهی) الزام (الزموهم بما الزموا به انفسهم – به آنچه پایبند هستند ملزمشان نمایید)، جزو مستحکمترین دلایل بر شما به حساب میآید. شایستهتر آن بود که شما -اگر جزو کسانی هستی که طالب حق و حقیقتاند- یا با دلیل بحث و مناقشه نمایی و یا تسلیم دلیل شوی، چرا که تکبر بر دلیل از صفات علما نیست.
در پاسخ به این سخن شما که «ما همه را دوست میداریم، زید یا عبید برای مان فرقی ندارد، تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد، دین ما و قرآن ما است» میگویم: همه را دوست داشتن، جایی در دین ندارد بلکه بر هر مسلمانی لازم است که اولیای خدا را دوست بدارد و با دشمنان خدا و پیامبرانش از اولین و آخرین، دشمنی ورزد.
آری، این از صفات مؤمنین است که دوست دارند همه هدایت یابند، و مؤمنین مردم را به دین حق دعوت میکنند تا آنها را از خشم خدای تعالی و از آتشی که مردم و سنگها هیزم آن هستند نجات دهند، ولی حب و دوست داشتن مطلق فقط منحصر به گرویدگان به خدای تعالی و فرستادگان او و اوصیای آنها میباشد. آیا شما معاویهای که با علی بن ابی طالب(ع) جنگ کرد را دوست میداری؟ و آیا یزید شرابخوار که ریحانهی پیامبر خدا(ص) و سرور جوانان اهل بهشت را کُشت، دوست داری؟ و آیا... و آیا....؟!!
احادیثی از حضرت محمد(ص) روایت شده است که بر عظمت دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن برای خدا دلالت دارد:
پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند در روز قیامت میفرماید: کجایند کسانی که برای جلال من با هم دوستی کردند؟ امروز در سایهی خودم قرارشان میدهم، روزی که سایهای جز سایهی من وجود ندارد»([409]).
پیامبر خدا(ص) فرمود: «خدای تعالی میفرماید: واجب شد محبت من برای کسانی که برای من با یکدیگر دوستی میکنند، و به خاطر من با یکدیگر همنشینی میکنند، و به خاطر من به دیدن یکدیگر میروند، و به خاطر من به یکدیگر عطا مینمایند»([411]).
از عمرو بن الجموح نقل شده است که از پیامبر خدا(ص) شنیده است که فرمود: «حقّ صراحت ایمان بر بنده محقق نمیشود تا این که خدا را دوست داشته باشد و برای خدا دشمن بدارد. پس اگر خدای تبارک و تعالی را دوست داشت و به خاطر خداوند تبارک و تعالی دشمنی ورزید مستحق دوست داشتن از جانب خداوند متعال گردیده است و اولیای من از بین بندگانم و دوستان من از خلقم کسانی هستند که با ذکر من یادآور میشوند و من با ذکر آنها، یادآور میشوم»([413]).
و پیامبر خدا(ص) فرمود: «کسی که به خاطر خدای متعال عطا کند و به خاطر خدای تعالی منع کند و به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدای تعالی دشمن بدارد و به خاطر خدای تعالی ازدواج کند، ایمانش را به سر حد کمال رسانده است»([415]).
اگر «زید یا عبید» از اولیای خدا و جزو مؤمنین باشند، دوست داشتن آنها از بزرگترین فضایل است ولی اگر این دو از دشمنان خدا باشند، دشمنی با آنها از بزرگترین فضیلتها به شمار میرود و کسی که این دو را دوست بدارد، ایمان معیوب و ناقصی دارد.
در پاسخ به این سخن شما که گفتهای «شما با هدف فتنهجویی به دنبال تأویل رفتهاید» میگویم: کجا است این تاویلی که به فتنه میانجامد؟! چرا به آن اشاره نمیکنی تا سخن شما علمی باشد؟ درضمن اصل و اساس تاویل، کسانی هستند که خلافت را از امام علی بن ابی طالب(ع) غصب کردند زیرا این عده، احادیث پیامبر(ص) را که در آنها بر خلافت امام علی(ع) تصریح کرده بود تاویل نمودند که این مجال را شعبات فراوانی است و تفصیل آن ما را از این مختصر خارج میکند.
در جواب این سخن شما که «گفتید با رؤیا. خدا بر من شاهد است که من خوابی دیدم که این دعوتی باطل و بیهوده است» میگویم: رؤیا انواعی دارد: برخی از جانب خدای متعال است و برخی از سوی شیطان. برخی نیز حدیث نفس است. رؤیایی که با حضرت محمد(ص) یا یکی از اوصیای او باشد، قطعاً از جانب حق تعالی میباشد زیرا شیطان نمیتواند به صورت مقدس آنها ظاهر شود یا خود را شبیه آنها کند. شما خوابت را بازگو کن تا ببینیم از کدام نوع است؛ و اگر جزو کسانی هستی که به رؤیا عقیده و ایمان دارد، ما را با شما کلام دیگری است.
در پاسخ به این سخن شما که «پناه میبرم به خدا از این که بخواهم قرآن را بر اساس هوا و هوسم تفسیر کنم. بلکه من بر تفسیرهای کسانی که فقط خدای سبحان و نه علی و عمر را در نظر میگرفتند اعتماد کردهام» میگویم: اگر شما قرآن را بر اساس رای خودت تفسیر نمیکنی، پس این کار را یا براساس احادیث پیامبر انجام میدهی و یا براساس آرای مفسرین. پیشتر برای شما اخبار وارد شده در تفسیر آیهای که در سوال قبلی به آن اشاره کرده بودی را بیان داشتم و مشخص شد که اینها بر خلاف آن چیزی است که شما گفته بودی. سخن مفسرین اگر بر پایهی اخبار نباشد، ممکن است درست یا نادرست باشد و حجتی بر ما نمیباشد. درضمن شما باید سخن این مفسران را بیان کنی تا ما با دلیل از قرآن و سنت، نادرست بودنش را برای شما تبیین نماییم. در مورد همسران پیامبر(ص) به شما براساس قرآن جواب دادم و شما اصلاً از سخنت دفاع نکردی و به کلام بیپایه و اساس اکتفا نمودی!
این کسانی که شما در سخنان خود به آنها استناد و اعتماد کردهای چه کسانی هستند؟ آیا اینها معصوماند به طوری که در تفسیر، خطا و اشتباهی از آنها سرنمیزند؟ اگر بگویی: اینها معصوماند، از شما بر این مطلب دلیل میخواهیم.
علاوه بر این چرا شما به تفسیر عمَر اعتقاد نداری، و حال آن که او را خلیفهی رسول خدا(ص) میدانی؟! این که بر دیگران و غیر او اعتماد داری، یا به این دلیل است که آنها از عمر برتر و داناترند و یا از این جهت است که او چیزی در تفسیر قرآن روایت نکرده است. کدام یک؟ من نمی دانم شما کدام یک را برمیگزینی یا چگونه این سخنت را توجیه میکنی!
چرا تفسیر قرآن را از امام علی(ع) دریافت نمیکنی و حال آن که حضرت محمد(ص) تصریح نموده است که وی داناترین مردم به قرآن و سنت میباشد. حتی عایشه و دیگران به اَعلم بودن امام علی(ع) اعتراف کردهاند. در این باب، چند روایات برای شما ذکر میکنم:
ابوسعید خدری میگوید: از پیامبر خدا(ص) دربارهی آیهی «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (و آن کس که علم کتاب نزد او است) پرسیدم. حضرت فرمود: «او برادرم علی بن ابی طالب است»([417]).
از سعید بن جبیر از ابن عباس در این سخن خدای متعال «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» نقل شده است که گفت: «او علی بن ابی طالب است»([419]).
از اعمش از ابی صالح دربارهی این سخن خداوند «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» نقل شده است که گفت: «علی بن ابی طالب به تفسیر و تاویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام عالِم بود»([421]).
و از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: (عمر همیشه از مشکلی که ابوالحس یعنی علی بن ابی طالب برای آن نباشد، به خدا پناه میبرد)([423]).
از عبدالله بن مسعود نقل شده است که گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «حکمت به ده جزء تقسیم شده است، به علی نُه جزء و به بقیهی مردم یک جزء داده شده است»([425]).
ابن عباس گفته است: «به خدا سوگند که به علی بن ابی طالب نود قسمت از علم داده شده است والله که شما را فقط در ده قسمت شریک نموده است»([427]).
و رسول خدا(ص) فرمود: «عالمترین فرد امت من بعد از من، علی بن ابی طالب است»([429]).
و از ایشان(ص) نقل شده است که فرمود: «علی، باب علم من و بیان کننده برای امت من از آنچه است که بعد از من فرستاده میشود؛ دوست داشتن او ایمان و کینه نسبت به او نفاق و نگاه کردن به او رأفت است»([431]).
و از ایشان(ص): «ای علی! تو روشن کنندهی امت من در آنچه بعد از من اختلاف میکنند میباشی»([433]).
و از ایشان(ص): «پس از من فتنهای رخ خواهد داد، پس اگر چنین شد تنها از علی بن ابیطالب پیروی کنید چرا که او جدا کنندهی بین حق و باطل است»([435]).
از عایشه نقل شده است که گفت: «چه کسی بر روزه در روز عاشورا به شما فتوا داده است؟ گفتند: علی. گفت: البته او داناترین مردم به سنت است»([437]).
ابی الحمراء میگوید: نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هر کس بخواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و ابراهیم را در بردباریش ببیند، به علی بن ابی طالب نظر افکند»([439]).
ابوسعید خدری به نقل از سلمان میگوید: به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا! هر پیامبری، وصی دارد. وصیّ شما کیست؟ پیامبر ساکت شد و پاسخ مرا نداد. چندی بعد که مرا دید فرمود: «ای سلمان!» به سوی او شتافتم و گفتم: لبیک. فرمود: «آیا میدانی چه کسی وصی موسی بود؟» عرض کردم: آری، یوشع بن نون. فرمود: «چرا؟» عرض کردم: زیرا او داناترینشان بود. حضرت فرمود: «وصیّ من و محل اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی میماند و آن کس که وعدههای مرا عملی میکند و دیون مرا پرداخت میکند علی بن ابی طالب است»([441]).
پس از همهی آنچه که گذشت، سزاوار است که توبه کنی و بابت این سخنانت، از خدایت آمرزش بخواهی (چرا که) اعتراف به اشتباه فضیلت است.
و اما در پاسخ به این سخن شما که «شما در فحش دادن، از دین و آیین معاویه پیروی میکنید و ما را متهم میکنید که ما پیرو معاویه هستیم در حالی که ما همه را دوست میداریم و به همه احترام میگذاریم» میگویم: پیروان معاویه معروفاند و هرگاه نامی از معاویه به میان آید بر او رحمت میفرستند ولی ما او را از بزرگترین دشمنان خدای تعالی میدانیم. درضمن ما کسی را سبّ نمیگوییم بلکه فقط کردهها و احوال را متذکر میشویم و بیان میداریم، و این سبّ و دشنامگویی نیست. حال به نظر شما کجای این عمل دشنامگویی است؟!
من نمیدانم شما چطور به این عبارتی که تکرار میکنی یعنی «احترام گذاشتن به همگان» قانع گشتهای. آیا حتی به معاویه و پسر زنازادهی او یعنی یزید ملعون هم احترام میگذاری؟!
در خصوص جنایتهای رژیم اسرائیل (که خداوند لعنتشان کند) اگر سید عدّه و عُدّهای میداشت (پیروانی داشت)، هیچگاه سکوت اختیار نمیکرد، ولی سخن دربارهی کسانی است که بلاد عرب را در اختیار دارند و با این حال چاپلوسی و تملّق اسرائیلیهای نجس را میکنند و فقط به احتجاجات خجالتآوری که هیچ نفع و ضرری به دنبال ندارد اکتفا می کنند و بیشتر آنها اگر نگوییم که همهشان عاملان خیانتکار هستند.
در خصوص عراقیهایی که اشغالگران را به عراق کشاندند و به این کار رضایت دادند، آنها نیز ملعون و خائناند تا آنگاه که از ظلم و مزدوری دست بکشند. سید احمد الحسن تنها کسی است که با آنها و با دموکراسی آمریکایی آنها رویارو شده است. ما در مورد هر کس که با ثقلین مخالفت ورزد ولو نزدیکترین مردم به ما باشد، تملق و چاپلوسی روا نمیداریم. البته در نزدیکی ما فقط کسانی جای و جایگاه دارند که به قرآن و عترت نزدیک باشند؛ همان دو چیز گرانبهایی که حضرت محمد(ص) به آنها توصیه فرمود و بر ضرورت چنگ زدن به آنها تاکید ورزید.
و اما در مورد به این سخن شما که «بر شما گستاخی کردم، زیرا شما به دیگران احترام نمیگذارید» میگویم: ما به ناحق بر دیگران تعدی و تعرض نمیکنیم، این که شما به ما تعدی کردهای، بیسبب است و از خداوند مسئلت مینمایم که شما را به راه راست هدایت فرماید.
و اما در پاسخ به این جملهی شما که گفتهای «تفسیرهای ما را مسخره میکنید» میگویم: اگر شما بحث و مذاکرهی علمی را مسخره کردن و طعنه زدن میدانی، که این مصیبت بزرگی است. من با اسلوبی علمی و اخلاقی، دربارهی سخنان شما بحث کردم ولی به جز حمله و تهمتهای تهی و بیدلیل چیزی از شما سر نزد!
و در پاسخ به این گفتهی شما که «یک بار از خودتان بپرسید چرا ما به دروغهایی که دربارهی آل البیت میگویید وقعی نمینهیم؟» میگویم: ما بر آل محمد(ع) دروغ نمیبندیم، بلکه از باب اطاعت از پیامبر خدا(ص) که آن حضرت ما را به تمسّکجویی به آنها سفارش فرموده و نجات را در آنها و قرآن -و نه چیز دیگر- منحصر نموده است به آل محمد(ع) ملتزم و متعهدیم. سرزنش و نکوهش شایستهی کسانی است که آنها را ترک گفتهاند و از روی هواپرستی و تعصب به دیگران چنگ زدهاند!
درضمن شما از کدامین دروغ صحبت میکنی؟ باید به آنها اشاره نمایی، نه این که فقط به یک سری تهمتهای بیاساس بسنده کنی!
و در پاسخ به این مدعای شما که «وصیت هم چیزی از قماش خیالات شما است تا با آن بین صفوف مسلمین شکاف و چنددستگی ایجاد کنید، تا از این طریق خمس کاسب شوید و با دروغِ سرداب و دیگر دروغها، خودتان را رونق دهید و ترویج کنید» میگویم: این وصیت، وصیت پیامبر خدا(ص) است و در معتبرترین کتابهای روایی برای ما ثابت شده است. اگر شما به آن اعتقاد نداری، کلام و بحث ما به موضوع اصلی برمیگردد؛ این که اولین خلیفهی پیامبر خدا حضرت محمد(ص) کیست؟ و البته بحث و مناقشه باید با دلیل شرعی و عقلی و در فضایی آرام و به دور از تعصب و تعرض و دشنامگویی که سلاح ناتوانان است، صورت گیرد.
و اما سرداب: شما در مورد قضیهای که دانشی دربارهاش نداری سخن گفتهای. شما این موضوع را از انسانهایی که برایشان مهم نیست چه بر زبان میآورند، شنیدهای. در مورد سرداب چه میدانی؟ خواهش میکنم آن را بیان نما تا حقیقت موضوع را بر شما روشن سازم؛ موضوعی که کسی که ذرهای عقل داشته باشد، متعرض آن نمیشود!
در پاسخ به این گفتهی شما که «چرا کینههای تاریخی و کهنه را تحریک میکنید؟ از این کار چه سودی عایدتان میشود؟ خلق را به خالق واگذارید که او انتقامگیرنده و جبّار است. خودتان را قاضی کردهاید و از مردم حساب میکشید و دروغهایی را به هم میبافید تا به مردم زودباور بخندید. بذر حقد و کنیه میکارید، آیا این است دین ما؟! و حال آن که اسلام ما داعی تسامح و مدارا است. چرا به سوی خدا دعوت نمیکنید؟» میگویم: موضوع تحریک کینهها یا فتنهگری مطرح نیست بلکه این موضوع به تکالیف و عقاید ما مربوط میشود. اگر به احادیث حضرت محمد(ص) و سخنان صحابهی برگزیده و سیرهی صحیح بازنگردیم، چطور خویشتن را از عذاب روز قیامت برهانیم و با کسانی که اولیای خدا را ترک گفتند و به دشمنان خدا و دشمنان پیامبرش متمسک شدند، محشور نگردیم. بسی دور است از حضرت محمد(ص) که از دنیا رحلت کند و امتش را بدون سرپرست و راهبر رها کند و این کار را به آرا و اهوایی که حتی یک روز هم با یکدیگر سر سازگاری نداشتهاند، واگذارد. پس، از شناخت خلیفهای که حضرت محمد(ص) فرمود و او را به صراحت معرفی نمود، گریزی نیست. ما این خلیفه را دوست میداریم و به او معتقدیم و از هر کس که غاصب حق او است یا با وی دشمنی ورزیده است، برائت میجوییم؛ نه این که قاتل و مقتول و غاصب و مغصوب را برابر بدانیم و دربارهی هر دو دسته بگوییم «رضی الله عنهما» (خداوند از ایشان راضی باشد)!!
این چه عقل و منطقی است که مردم را از واکاوی و شناخت واقعیتهای تاریخی بازمیدارد؟! پشت سر این منطق چه انگیزه و هدفی نهفته است؟! آیا بحث و بررسی دربارهی تاریخ پیامبران و فرستادگانی که پیش از حضرت محمد(ص) بودهاند را ترک گوییم؟ آیا بر کسانی که مخلصانه پیامبران و فرستادگان را یاری نمودند رحمت نفرستیم و برای ایشان رضایت نجوییم؟ و آیا از برائت جستن از دشمنان پیامبران و فرستادگان و اوصیای آنها، و نیز از کسانی که پس از پیامبرهایشان مرتد شدند و به آنها خیانت ورزیدند و پشت کردند و به اعقاب خود بازگشتند، دست بشوییم؟!
آیا انسان عاقل با این منطقی که حتی کودکان را هم راضی نمیکند، قانع میشود؟! چرا وقتی حقیقت، معارض و مخالف میل و نظرتان است از آن فرار میکنید؟! با چه رویی با حضرت محمد(ص) روبهرو میشوید اگر به شما بگوید با جانشین و وصی من چه کردید؟!
به علاوه آیا هیچ دلیل عقلی بر عصمت (تمامی) صحابه وجود دارد؟ آیا همهی آنها اهل بهشتاند؟ حال آن که قرآن میگوید که در آنها منافق و دروغگو و.... وجود داشته است. سنّت نیز بر همین مطلب صحّه میگذارد و منابع خود شما نیز پر از اینها میباشد.
خداوند متعال در شرح حال حضرت محمد(ص) میفرماید: « بگو: من از میان دیگر پیامبران بدعتی تازه نیستم و نمیدانم که بر من یا بر شما چه خواهد رفت، من از چیزی جز آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهای آشکار نیستم »([443]).
چرا باید بر خلاف انبیا و فرستادگان پیشین، تمام اصحاب و همسران حضرت محمد(ص) انسانهای نیکوکار و شایستهای باشند؟! آیا قرآن چنین گفته یا پیامبر مطلبی در این خصوص بیان فرموده است؟!!
آری، کسانی که پیامبر، عصمت و طهارت از هر پلیدی برایشان قائل بوده است، آل بیت او(ع) میباشند و برخی از اصحابش4 که پس از رحلت آن حضرت بر حق ثابت ماندند.
حال به نظر شما چه کسی بر افکار انسانهای سادهباور پوزخند میزند؟
در پاسخ به این گفتهی شما که «همّ و غمّتان این است که چگونه حقانیت آل البیت برای خلافت را ثابت کنید (و تازه) اینها الآن کجا هستند؟ آیا این شیعیان شما نبودند که به آنها خیانت کردند؟ کافی است، سخنانتان را تغییر دهید و به سوی خدای یگانهای که شریکی ندارد دعوت کنید. حتی سرور خلایق به سوی خدا دعوت کرد و مردم را به پرستش خودش دعوت ننمود» میگویم: آری، دلمشغولی ما این است که خلافت را برای آل محمد(ع) اثبات کنیم، آن هم نه برای خواست دل خودمان یا از روی تعصبورزی بلکه به این دلیل که این همان دین خدا و دین پیامبر او است که بر مردم واجب ساخته است؛ و به این دلیل که مردم را از آتش جهنم برهانیم. ما برای خودمان جز آنچه خدا و رسولش(ص) خواستهاند برنمیگزینیم.
در خصوص شیعه، باید بگویم که ما همهی آنها را منزّه نمیدانیم چرا که در حال حاضر اغلب آنها از راه و رسم اهل بیت(ع) منحرف شده و در رکاب آمریکا و همپیمانان پَست او درآمدهاند. حتی اکنون فقهای شیعه نیز بر طریق اهل بیت(ع) پایبندی ندارند مگر در یک سری امور ظاهری و فارغ از معنا. هر کس که به انتخاب مردم معتقد باشد و قانونی غیر از قرآن را شیوهی کار خود بگیرد و در رکاب آمریکا باشد، ما از او بیزاری میجوییم و او را شیعهی آل محمد(ع) به شمار نمیآوریم. بلکه چنین کسانی دشمن آل محمد(ع) هستند حتی اگر به زبان، محبت ایشان را اظهار کنند. ائمه(ع) نیز فقط از سوی دشمنانشان مورد جنگ قرار نگرفتند بلکه حتی کسانی که ادعا تشیع میکردند نیز با آنها به جنگ و جدال برخاستند. لعنت خدا بر هر کس که با آل محمد جنگید و قتال کرد؛ هر کس که باشد!
ما به عبادت آل محمد(ع) دعوت نمیکنیم بلکه به عبادت خدای تعالی و دوستی و پیروی از اوصیای پیامبر(ص) که مورد توصیهی آن حضرت بودهاند، فرامیخوانیم. پرستش خدا بدون فرمانبرداری از اوامر پیامبرش محقق نمیشود. چطور انسانی میتواند پرستندهی خدا باشد ولی با وصایای او و تنصیب جانشینش علی بن ابیطالب(ع) مخالفت ورزد؟!
حق تعالی میفرماید:«.... آیا میخواهید آن چه را که برتر است به آن چه که فروتر است بدل نمایید؟!...»([445])
و در پایان به تو میگویم: برای بار دوم به تفصیل و با دلایل علمی و اخلاقی پاسخت را دادم تا هدایت شوی در حالی که تو به تهمتزنی و پندارهای بیدلیل اکتفا نمودی؛ پس بر تو است که بر پاسخ اولی که دادم با من مناقشه نمایی؛ پاسخ دهی و به شاخ و برگهای دیگر نپری. بر تو است که با دلیل علمی محکم مناقشه و بحث نمایی وگرنه در بحث و مناقشهای که فقط در آن سبّ و دشنامگویی و حمله آن هم بدون دلیل باشد، فایدهای وجود ندارد.... من منتظر پاسخ تفصیلی شما به آن چه که گذشت، هستم و اگر چنین نکنی: « اگر او را نزد من نیاورید، پیمانهای نزد من نخواهید داشت، و به من نزدیک مشوید »([447]).
و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین.
هیأت علمی - انصار امام مهدی(ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)
شیخ ناظم عقیلی
******
[404]- الفتح: 29.
[405] - فتح: 29.
[406]- راجع الخرائج والجرائح للراوندي: ج1 ص350، بحار الأنوار: ج49 ص80.
[407] - به خرائج و جرائح راوندی مراجعه نمایید: ج 1 ص 350 ؛ بحارالانوار: ج 49 ص 80.
[408]- كتاب الموطأ: ج2 ص952.
[409] - کتاب موطأ: ج 2 ص 952.
[410]- كتاب الموطأ: ج2 ص954.
[411] - کتاب موطأ: ج 2 ص 954.
[412]- مسند أحمد: ج3 ص430.
[413] - مسند احمد: ج 3 ص 430.
[414]- مسند أحمد: ج3 ص438.
[415] - مسند احمد: ج 3 ص 438.
[416]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص400 .
[417] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 400.
[418]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص401.
[419] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 401.
[420]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص405.
[421] - شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص405.
[422]- فتح الباري لابن حجر: ج31 ص286.
[423] - فتح الباري لابن حجر: ج31 ص286.
[424]- المناقب للموفق الخوارزمي: ص82.
[425] - مناقب موفق خوارزمی: ص 82.
[426]- ذخائر العقبى للطبري: ص78.
[427] - ذخایر العقبی طبری: ص 78.
[428]- المناقب للخوارزمي: ص82، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614.
[429] - مناقب خوارزمی: ص 82 ؛ کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614.
[430]- كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614، كشف الخفاء للعجلوني: ج1 ص204 .
[431] - کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614 ؛ کشف الخفاء عجلونی: ج 1 ص 204.
[432]- المستدرك للحاكم النيسابوري: ج3 ص122، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614.
[433] - مستدرک حاکم نیشابوری: ج 3 ص 122 ؛ کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614.
[434]- الاصابة لابن حجر: ج7 ص294، المناقب للخوارزمي: ص105، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11ص612.
[435] - اصابه ابن حجر: ج 7 ص 294 ؛ مناقب خوارزمی: ص 105 ؛ کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 612.
[436]- ذخائر العقبى للطبري: ص78، التاريخ الكبير للبخاري: ج2 ص255.
[437] - ذخایر عقبی طبری: ص 78 ؛ تاریخ کبیر بخاری: ج 2 ص 255.
[438]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص100.
[439] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 100.
[440]- المعجم الكبير للطبراني: ج6 ص221.
[441] - معجم کبیر طبرانی: ج 6 ص 221.
[442]- الاحقاف: 9.
[443] - احقاف: 9.
[444]- البقرة: 61.
[445] - بقره: 61.
-[446] يوسف: 60.
[447] - یوسف: 60.