چرا عمر با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله) که با بقیه انبیا و مرسلین عداوت ورزید؟
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
زیرا ابلیس که خداوند لعنتش کند، روزی برای شکایت به آسمان صعود میکرد و امر و احتیاجش را بر خدای در میان خلق، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) دروازهی او ؛ الله الرحمن الرحیمن در خلق است عرضه نمود.
وقتی حضرت محمد و حضرت علی (علیه السلام) (دروازهی خدا) به زمین فرود آمدند، ابلیس از آسمان منع شد؛ زیرا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) به زمین فرود آمده بودند و آسمان از نگهبانان و پاسداران توانا پُر شده بود: ﴿ما در آن جايها که میتوان گوش فرا داد مینشستيم، اما اکنون هر که استراق سمع کند، شهابی را در کمين خود يابد)([674]) ([675])، پس ابلیس لعنه الله علیه با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) رویارو نشد و معلم و استاد ابلیس که او را گمراه نمود با آن دو رویارو شد: (گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم ﴾([676]) ؛ یعنی به وسیلهی آن کسی که مرا گمراه نمود که همان دومی میباشد.
ابلیس وقتی عمرو بن حریث را دید که با سوسمار بیعت میکند، حضرت علی (علیه السلام)را مدح و ثنا گفت.([678]) بنابراین ابلیس (لعنه الله) با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) رویارو نشد بلکه آن کس که با آنها رویارو شد، معلم او بود و او همان «جهل و ظلمت» میباشد؛ چرا که محمد «عقل اول» است و دومی (عمر) «جهل».
ابو عبد الله (علیه السلام) میفرماید: «خداوند بلند مرتبه عقل را آفرید. او اولین مخلوقی از روحانیون بود که از سمت راست عرش از نورش بیافرید. به او فرمود: پیش آی، پیش آمد و سپس فرمود: برو، رفت. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق کردم و بر جمیع خلایقم برتری دارم. سپس جهل را در دریای شور تشنگی بیافرید. به او فرمود: پشت کن، رفت. سپس فرمود: بازگرد، و بازنگشت. به او فرمود: تکبّر کردی؟ و لعنتش نمود».([680])
******
[671]- الجـن : 9.
[672]- أنظر : بحار الأنوار للمجلسي : ج10 ص45: في حديث طويل عن أمير المؤمنين (علیه السلام) يذكر فيه مناقب الرسول (ص) قال: (ولقد رأيت الملائكة ليلة ولد (ص) تصعد و تنزل وتسبح وتقدس وتضطرب النجوم وتتساقط علامة لميلاده، ولقد هم إبليس بالظعن في السماء لما رأى من الأعاجيب في تلك الليلة، وكان له مقعد في السماء الثالثة والشياطين يسترقون السمع، فلما رأوا العجائب أرادوا أن يسترقوا السمع فإذا هم قد حجبوا عن السماوات كلها; ورموا بالشهب جلالة لنبوة محمد (ص)) وفيه أحاديث أخرى فراجع .
[673]- الحجر : 39.
[674] - جن: 9.
[675] - به بحار الانوار مجلسی ج 10 ص 45 مراجعه نمایید: در حدیثی طولانی از امیر المؤمنین ع که در آن مناقب رسول خدا ع را ذکر میکند، میفرماید: «شب ولادت آن حضرت ع ملائکه میان زمین و آسمان در حرکت بودند و خدای را تسبیح و تقدیس میکردند و اجرام آسمانی و ستارگان در اضطراب بودند و ستارگان سقوط میکردند و اینها علامت و نشانههای ولادت آن حضرت بود. ابلیس که آن امور عجیب را دیده بود تلاش کرد به آسمان برود در حالی که او پیشتر جایگاهی در آسمان سوم داشت و شیاطین استراق سمع میکردند. وقتی که آن عجایب را دیدند میخواستند استراق سمع کنند اما این بار از تمام آسمانها مطرود و به وسیلهی شهابها رانده شدند و این به جهت جلالت و شکوه نبوّت پیامبر اکرم ع بود» و احادیث دیگری نیز در آن وجود دارد.
[676] - حجر: 39.
[677]- ما فعله عمرو بن حريث مع الضب روته عدة أحاديث، هذا منها: عن أبي حمزة، عن علي بن الحسين، عن أبيه، قال: (لما أراد علي عليه السلام يسير إلى النهروان استنفر أهل الكوفة ، وأمرهم أن يعسكروا بالمدائن، فتأخر عنه شبث بن ربعي وعمرو بن حريث والأشعث بن قيس وجرير ابن عبد الله [البجلي]، وقالوا: ائذن لنا أياما نتخلف عنك في بعض حوائجنا ونلحق بك. فقال لهم: قد فعلتموها، سوءة لكم من مشائخ، فوالله مالكم من حاجة تتخلفون عليها ، وإني لأعلم ما في قلوبكم وسأبين لكم تريدون أن تثبطوا عني الناس، وكأني بكم بالخورنق وقد بسطتم سفركم للطعام إذ يمر بكم ضب ، فتأمرون صبيانكم فيصيدونه، فتخلعوني وتبايعونه) الخرائج والجرائح للراوندي : ج2 ص225 ح70.
[678] - دربارهی آنچه عمرو بن حریث با سوسمار انجام داد احادیثی وجود دارد، از جمله: از ابو حمزه از علی بن الحسین ع از پدرش ع روایت شده است که فرمود: «هنگامی که علی ع خواست به سمت نهروان حرکت کند، از اهل کوفه یاری خواست و به آنان دستور داد که در مدائن اردو بزنند. شبث بن ربعی و عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله کوتاهی کردند و گفتند به ما چند روز فرصت بده تا برخی نیازهای خود را برآورده سازیم و بعد به تو ملحق شویم. به آنها فرمود: به خدا سوگند به دلیل دشمنی با بزرگان سپاه نیامدید و به خدا سوگند شما نیاز و احتیاجی ندارید تا به خاطر آن از جنگ شانه خالی کنید، و میدانم آنچه را که در سینه دارید و برایتان آشکار میکنم؛ شما میخواهید مردم را از دورم پراکنده سازید و گویا در خورنق با شما بودم آنگاه که برای غذا خوردن سفره پهن کردید که سوسماری بر شما گذر کرد. به کودکانتان گفتید او را صید کنند. مرا وانهادید و با او بیعت کردید». خرایج و جرایح راوندی: ج 2 ص 225 ح 70.
[679]- بحار الأنوار : ج1 ص110.
[680] - بحار الانوار: ج 1 ص 110.