جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاممعنای این آیات چیست؟ ﴿کسانی هستند که فرشتگان جانشان را میستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها میپرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبونگشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است * مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چارهای نيابند و به هيچ جا راه نبرند * باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است).([372])
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
﴿کسانی هستند که فرشتگان جانشان را میستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها میپرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبونگشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است).([374])
﴿ در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند ﴾ : به دلیل عمل نکردن همراه با ولیّ خدا. اینها ایمان به ولیّ خدا را اظهار میکنند و ادعای ایمان به ولایت دارند ولی بدون عذر واقعی، در عمل کوتاهی میورزند و این فقط به خاطر نفاقی است که دلهاشان در خود نهفته دارند و آنها اینگونه میگویند که ما ﴿ ما در روی زمين مردمی مستضعف و زبونگشته ﴾ هستیم؛ ولی استضعاف آنها واقعی نیست، بلکه آنها با حُب دنیا و تمایل به آن، و نیز حُب زندگی و ترس از مرگ، خود را زبون و مستضعف نمودهاند؛ چرا که اگر ایمان آنها واقعی میبود، اقدام به عمل همراه با ولیّ خدا میکردند؛ حتی اگر در معرض خطرات قرار میگرفتند.
﴿ زمين خدا پهناور است ﴾ : ولیّ خدا و دانش فراگیر او همان زمین پهناور خداوند است.([376]) ﴿ که در آن مهاجرت کنيد ﴾ : تا به سوی خدا در ولیّ خدا مهاجرت کنید.
﴿ مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چارهای نيابند و به هيچ جا راه نبرند ﴾: یعنی کسانی که توانایی آن را ندارند که برای خلاص شدن از زندان دنیوی چارهای بیندیشند و به هیچ راهی برای سعی و تلاش همراه با ولیّ خدا هدایت نمیشوند؛ اینان گرفتار شرایط شدهاند. مَردِ از کار افتاده یا زن یا کودک به دلیل شرایط ویژهای که دارند نمیتوانند در مسیر عمل گام بردارند. آنها به ولیّ خدا ایمان میآورند اما کار با ولیّ خدا و یاری رسانیدن به او را ترک میگویند. عذر اینها نیز پذیرفتنی نیست؛ چرا که هر یک از آنها میتواند به مقداری که در توان دارد انجام وظیفه نماید، اما اینکه کسی «افسار را بر پشت کوهان بیندازد» (یعنی کار و تلاش را رها کند)، کوتاهی با ولیّ خداوند و در نتیجه کوتاهی در آنچه خداوند به آن امر فرموده است، میباشد.
﴿ باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است).
﴿ باشد که....): آنها مستحق عقاب هستند و عفو و آمرزش از برای کسانی از آنها است که مشرک نگشتهاند. آنها بر ولایتاند ولی وظیفهشان را به انجام نرسانیدهاند. پس آمرزش برای کسی است که در انجام وظیفه کوتاهی کرده است. اما ترک گفتن ولایت ولیّ خدا یا پذیرفتن ولایت غیرِ او، شرک است و شرک آمرزیده نمیشود.
﴿آن کس که در راه خدا مهاجرت کند، روی زمين برخورداریهای بسيار و گشايشها خواهد يافت و هر کس که از خانهی خويش بيرون آيد تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دريابد، مزدش بر عهدهی خداوند است، و خداوند آمرزنده و مهربان است).([379])
﴿ آن کس که در راه خدا مهاجرت کند): ولیّ خدا همان سبیل خدا است؛ کسی که با او به سوی خدا مهاجرت کند، گشایش و عطایی عظیم مییابد، و خداوند به او همچون پیامبران(علیهم السلام) و فرستادگان عطا میفرماید؛ همانند مالک اشتر که صدها کیلومتر دورتر از علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود ولی شبانگاه مینشست و گریه میکرد یارانش از او علت را میپرسیدند و او میگفت: میگریم زیرا مناجات علی(علیه السلام) را میشنوم. آری، برای مالک در ملکوت آسمانها گشوده شد، همان طور که برای انبیا و مرسلین گشوده شده بود.
﴿ و هر کس که از خانهی خويش بيرون آيد): خانهاش یعنی جسمش؛ یعنی کسی که از جسمش خارج شود. مرگ بر دو نوع است:
۱- نوع ناپسند و مذمومِ مرگ؛ مرگی است که در آن، با پیروی از هوا و هوس، پرستش من، عشق به دنیا، دوستی با دشمن خدا و دشمنی با ولیّ خدا و به خود بستن مقام او ـهمان گونه که علمای بیعمل چنین میکنند بدن را تابوت روح میگرداند. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) میفرماید:
و ديگرى كه او را عالِم (دانشمند) نامند امّا از دانش بىبهره است، دستهای از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، دامهايى از طنابهاى غرور و گفتههاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق مىدهد، و حق را به هوسهاى خود تفسير مىكند.مردم را از گناهان بزرگ ايمن مىسازد، و جرایم بزرگ را سبُک جلوه مىدهد. ادّعا مىكند از ارتكاب به شُبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مىخورد. مىگويد از بدعتها دورم، ولى در آنها غرقه گشته است. چهرهی ظاهر او چهرهی انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمىشناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمىداند كه از آن بپرهيزد، پس مردهاى است در ميان زندگان. به كجا مىرويد؟! چرا از حق منحرف مىشويد؟! پرچمهاى حق برافراشته و نشانههاى آن آشكار است. با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، همچون گمراهان به كجا مىرويد؟! چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شما است؟! در حالی که آنها زمامداران حق و يقيناند! پيشوايان دين، زبانهاى راستى و راستگوياناند! پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم بريد.
ای مردم از خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله و سلم) عبرت گیرید و بدانید که میمیرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمیدانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیشتر حق در آن چیزی است که شما نمیشناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید و آن شخص، من هستم. مگر من در ميان شما براساس ثِقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثِقل اصغر (عترت پیامبر) را در ميان شما باقى نگذاردم؟! مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟! مگر پيراهن عافيت را با عدل خود بر اندام شما نپوشانیدم و نيكىها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم؟! پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفایش را مشاهده نمىكند، و فكرتان توانايى تاختن در آن را ندارد، به كار نگيريد، تا آنكه برخى از شما گمان مىبرند كه دنيا به كام بنى اميّه شد، و همهی خوبىها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمهی خود سيراب كرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت. كسانى كه چنين مىانديشند دروغگویند؛ چرا که سهم بنىاميّه تنها جرعهاى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مىمكند سپس همهی آنچه را كه نوشيدند بيرون مىريزند.([381])
۲- نوع ممدوح و پسندیدهی مرگ؛ که همان ارتقای روح از جسد میباشد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: )هر کس بخواهد به مردهای که بر زمین راه میروند بنگرد، به علی بن ابی طالب (علیه السلام)نگاه کند) حضرت علی(علیه السلام) نیز فرمود: )إنّما کنت جاراً جاورکم بدني اياماً)([383]) (من فقط همسایهای بودم، که چند روزی بدنم در کنار شما زیست)؛ یعنی روح او به ملأ اعلی تعلّق داشت. آری کسی که با این مرگِ پسندیده میمیرد، زنده است حتی اگر جسمش مرده باشد. سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در کلام امیر المؤمنین(علیه السلام) چنین میگوید: «ای مردم از خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله و سلم) عبرت گیرید و بدانید که میمیرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمیدانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیشتر حق در آن چیزی است که شما نمیشناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید».
﴿ آنگاه مرگ او را دريابد) : یعنی روح او به سوی خدا مهاجرت کند و بدنش را ترک نماید؛ روح او در زمین پهناور خدا مهاجرت نماید و در راه خدا هجرت کند یا میتوان گفت: با ولیّ خدا به سوی خدا مهاجرت کرده است.
﴿ مزدش بر عهدهی خداوند است ﴾ ؛ چرا که او به سوی خدا هجرت کرده، پس پاداشش با کسی است که به سویش مهاجرت کرده است.
******
[371]- النساء : 97 – 99.
[372] - نسا: 97 تا 99.
[373]- النساء : 97.
[374] - نسا: 97.
[375]- من خطبة أمير المؤمنين (علیه السلام) في وجوب الهجرة وشرائطها: (والهجرة قائمة على حدها الأول ما كان لله في أهل الأرض حاجة من مستتر الأمة ومعلنها . لا يقع اسم الهجرة على أحد إلا بمعرفة الحجة في الأرض، فمن عرفها وأقر بها فهو مهاجر . .) نهج البلاغة / خطبة : 189.
[376] - بخشی از خطبهی امیر المؤمنین ع در واجب بودن هجرت و شرایط آن: «واجب بودن هجرت بر همان اساس اوليّهاش باقى است. البته خدا را به مردم روى زمين از آنان كه ايمانشان را پنهان دارند يا آشكار نمايند نيازى نيست. نام هجرت بر احدى واقع نمىشود مگر با شناخت حجّت خدا در زمين؛ كسى كه حجّت الهى را شناخت و به او اقرار كرد مهاجر است....». نهج البلاغه: خطبه 189.
[377]- النساء : 100.
[378]- عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الماضي (علیه السلام) في قوله تعالى : " اتخذوا أيمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله "، قال (علیه السلام) : (. . . والسبيل هو الوصي، إنهم ساء ما كانوا يعملون . .) الكافي : ج1 ص432 - 433 ح91.
[379]- نسا: 100.
[380]- نهج البلاغة / خطبة 87.
[381] - نهج البلاغه: خطبهی 87.
[382]- الكافي : ج1 ص299 ح6.
[383]- کافی: ج 1 ص 299 ح 6.