سهو و نسیان معصوم
سهو چیست و نسیان چیست؟
سهو همان عدم یادآوری است که به انجام کاری یا ترک چیزی از روی غفلت و نادانسته مُنجر میشود.
و نسیان یا فراموشی: در اصل همان فراموشی است که به عدم یادآوری ترک چیزی([624]) از روی نا آگاهی منجر شود. همچنین لفظ نسیان یا فراموشی گاهی در توصیف ترک و اهمال چیزی از روی دانش و عمد نیز به کار میرود؛ ولی این معنا به قرینهای نیاز دارد که لفظ را به آن بازگرداند؛ چرا که اصل در فراموشی، ترک کردن از روی غفلت است و نه ترک از روی دانش و بیتفاوت بودن عمدی. این معنای آخر به این سخن خداوند، منسوب میشود: «همانان كه دین خود را سرگرمی و بازی پنداشتند و زندگی دنیا مغرورشان كرد پس همانگونه كه آنان دیدار امروز خود را فراموش کردند و آیات ما را انكار میکردند، ما [هم] امروز آنان را فراموش میکنیم»([625]).
«نَنْسَاهُمْ» (آنان را فراموش میکنیم): به این معناست که آنان را رها میکنیم و نسبت به آنان بیتفاوت میشویم.
همچنین سخن خداوند متعال: «مردان و زنان منافق [همانند] یكدیگرند. به كار ناپسند وامیدارند و از كار پسندیده باز میدارند و دستهای خود را [از انفاق] فرو میبندند. خدا را فراموش كردند پس [خدا هم] فراموششان كرد. در حقیقت این منافقانند كه فاسقند»([626]).
«نَسِیهُمْ»: به این معناست که خداوند آنان را رها کرده است و نسبت به آنان بیتفاوت است.
این نسیان که در اینجا به خداوند منسوب است، آنگونه که برخی افراد میپندارند، فقط ترک نمیباشد، وگرنه خداوند میفرمود: «نَترُكَهُم» (آنان را ترک میکنیم) بلکه منظور ترک همراه با بیتفاوتی و اِهتمام نداشتن از روی دانش میباشد.
خلاصه اینکه دو معنا برای فراموشی وجود دارد: اول: ترک با غفلت. این همان فراموشی است که آن را میشناسیم و زمانی که لفظ «نسی» «فراموش نمود.» را میشنویم، این معنا مستقیماً به ذهن فرد میرسد. دوم: ترکِ دانسته به قصد بیتفاوتی. این معنا به قرینهای نیازمند است تا معنا به آن بازگردد.
معمولاً لفظ نسیان فقط به معنای ترک کردن باز نمیگردد. این معنایی است که لفظ خاصی دارد که از آن استفاده میشود و آن لفظ «تَرَکَ» (ترک نمود) میباشد. موضوعی که ما در صدد بحث در مورد آن هستیم، همان فراموشی از نوع اول است؛ یعنی ترک با غفلت.
سهو و نسیان
در حقیقت و به طور کلی مسئلهی سهو و نسیان نزد انسان از یک جهت به نفس انسانی مرتبط است و از جهت دیگر به مغز که ابزار بیولوژیکی در جسم هر انسان کامل است. این ابزار بیولوژیکی تواناییهای محدودی دارد؛ مانند توانایی مغز برای تمرکزکردن. مغز انسان توانایی محدودی در متمرکز شدن و یادآوری دارد. واقعاً طبیعی است که مغز نمیتواند در آنِ واحد، در نهایت دقت روی موارد مختلفی تمرکز کند و آنها را پیگیری نماید. طبیعی است که هیچ انسانی نمیتواند از نسیان و سهو به خصوص در کارهای ترکیبی یا پیچیده یا پیدرپی رهایی یابد؛ چون امر لازمی است که همراه مغز مادی ما میباشد و راه گریزی از آن نیست. به همین دلیل بسیاری از مردم با ثبت قرارها و کارهایی که باید انجام دهند، تلاش میکنند که خودشان را از نسیان و سهو در امان نگاه دارند. افرادی که کارهای مهمی دارند، اشخاصی را استخدام میکنند تا قرارها و کارهایشان را ثبت و پیگیری کنند و به آنان یادآوری نمایند. به همین دلیل سازندگان برخی از ابزارهایی که انسان از آن استفاده میکند، در آن ابزارها یادآوری کنندههای نوری، تصویری یا صوتی قرار میدهند؛ چرا که در این ابزارها معمولاً موارد متعددی هست که نیاز به مراقبت دارد و آنان با کمک تجربه میدانند که انسان با تمرکز بر روی برخی مسائل نسبت به بعضی مسائل دیگر، دچار نسیان و سهو میشود.
گاهی انسان برای برداشتن چیزی به جایی میرود؛ ولی وقتی که به آنجا میرسد، دلیل آمدنش را فراموش میکند؛ چرا که در طول مسیر، افکارش به چیزهایی مشغول شده است که مغزش را از تمرکز بر موضوع اولیه بازداشته است. گاهی انسان در مورد مسئلهی مشخصی سخن میگوید، ولی افکارش به موضوع دیگری مشغول میگردد و اندکی روی آن موضوع تمرکز میکند؛ اما وقتی میخواهد به بحث اصلی که موضوع صحبتش بوده است، باز گردد، آن را فراموش میکند و چه بسا از افراد شنونده، موضوع بحث را میپرسد. گاهی نیز انسان میخواهد در مورد موضوع مشخصی سخن بگوید، ولی فرد مخاطب در مورد موضوع دیگری سخن میگوید و در نتیجه انسان موضوع اصلی صحبت خودش را نیز فراموش میکند. دلیل فراموشی در همهی این حالات، این است که توانایی مغز انسان نسبت به تمرکز بر موارد متعدد در یک زمان، محدود است؛ و او در هر زمان تنها میتواند روی یک موضوع مشخص متمرکز شود. این مسئله در مورد کالبد مادی انسانی، طبیعی است و به روح یا نفس انسانی او ربطی ندارد تا در صورت ارتقاء و بالارفتن مقام روحیاش، قدرت تمرکز بهتری پیدا کند. اینکه طبیعت انسان دچار نسیان و سهو میشود، مسئلهای تجربی است. همه میتوانند آن را ببینند و با بررسی احوال یک شخص و تطبیق آن با بقیه، آن را از نزدیک مشاهده کنند. این موضوع از لحاظ علمی ثابت شده است و فرد معصوم نیز یک انسان است. سهو یک حالت طبیعی است که بر فرد معصوم نیز مانند بقیهی انسانها عارض میشود و در نتیجه فرض عصمت از سهو، چه به صورت مطلق یا فقط عصمت از سهو در عبادت، به دلیل قطعی نیازمند است؛ و این دلیل قطعی، همان آیهی محکم یا روایت قطعیالصدور و قطعیالدلالت نسبت به این مطلب یا دلیل عقلی تام است. اما گروهی که مدعی اعتقاد به عصمت معصوم از سهو و نسیان به صورت مطلق یا در عبادت میباشند، دارای هیچ یک از این دلایل قطعی نیستند.
جالب این است که در مورد مسئلهی سهو و نسیان معصوم، متکلمان و فقهای شیعه روی نظر واحدی متفق نیستند؛ چه برسد به اینکه همهی متکلمان و فقهای اسلام (شیعه و غیر شیعه) روی آن اتفاق نظر داشته باشند. به خواست خدا، افراد مؤمن و طالب حق، با دریافتن حقیقت و نتیجهای روشن که شبههای در آن نباشد، از مسئلهی سهو و نسیان معصوم عبور کنند. در مورد مسئلهی سهو و نسیان، حقیقتی که با محکم و صریح قرآن مخالفت ندارد، این است که موسی و یوشع(علیهما السلام) ماهی خودشان را فراموش کردند: «پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند، ماهی خودشان را فراموش كردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]»([629]). یعنی ماهی خودشان را فراموش کردند؛ به این خاطر که آن را به یاد نیاوردند و از آن غافل شدند؛ همچنین برای محافظت از جایگاه خلیفه خداوند، که الگو و مُبلّغی از سوی خداوند است، باید با یادآوریکنندهی بیرونی در برخی از مسائل، معصوم و بازداشته شود.
در آغاز، آنچه را که در کتاب «سفر موسی(ع) به مجمع البحرین» در مورد نسیان نوشتم را نقل میکنم؛ به این دلیل که مقدمهای است که پیش از سخن در مورد این موضوع میتواند سودبخش باشد:
نسیان و فراموشی
ابتدا باید بدانیم حافظه و اطلاعات در انسان چگونه است، تا پس از آن بتوانیم آنچه بر حافظه اثرگذار میشود، یعنی فراموشی یا غفلت از همه یا از قسمتی از حافظه را باز شناسیم.
برخی از اطلاعات و دادههایی که انسان دارد، از این عالم جسمانی، به عنوان مثال از چشم و گوش سرچشمه میگیرد، و پارهای از آن، از ملکوت اعلی میآید. مثال اطلاعاتی که از ملکوت اعلی نشأت میگیرد، وحی بر انبیا(ع)و رؤیای صادقه است.
این اطلاعات بر صفحهی وجودی انسان یا جایی که میتوان آن را محل حافظه یا محل اطلاعات نام نهاد، اثر و نقشی بر جای میگذارد. برخلاف تصور بسیاری از مردم، این محل در نفس انسانی (روح) قرار دارد، نه در مغز. عملکرد مغز مانند دستگاه نمابر یا تلفن است و محل نگهداری دائمی اطلاعات نیست، بلکه ابزاری برای انتقال دادهها از وجود انسان و به (وجود انسان) در این عالم جسمانی به شمار میرود.
تا زمانیکه انسان در این دنیا به سر میبرد، این دانستنیها مدام در حال افزایش است. به عنوان مثال آنچه چشم شما میبیند و درک میکند و آنچه گوش شما میشنود و درمییابد و آنچه مطالعه میکنید، همگی دادههای انباشتهشدهای در نفس انسانی است. یادآوری و به خاطر آوردن، عبارت است از استخراج این اطلاعات و حاضر ساختن آن در انسان در این عالم، هر گاه که وی اراده کند.
اما موارد متعددی بر این یادآوری یا واکشی اطلاعات و استخراج آنها از حافظه مؤثر است:
اول: حجم اطلاعات. تأثیر مقدار اطلاعات بر به خاطر آوردن مطالب، موضوعی است که در وقایع زندگی روزمرهای که با آنها سر و کار داریم روشن است؛ به عنوان مثال توانایی کودک در به خاطرسپاری، بسیار بیشتر از افراد بزرگسال است. به حافظه سپردن هم چیزی نیست جز به یاد آوردن اطلاعات. دلیل توانایی بیشتر کودک در یادآوردن مطالب، این است که حافظهی وی در ابتدای یادآوری، تقریباً خالی از اطلاعات است و درنتیجه حجم اطلاعات انباشته شده برای او به مرور زمان در ابتدا تحت کنترل است، به طوری که تفکیک اطلاعات و دسترسی به آن آسان میباشد، برخلاف فرد بزرگسال که به دلیل تراکم زیاد معلومات و انباشته شدن اطلاعات در حافظه، به سختی میتواند بر آنها تسلط و اشراف داشته باشد. برای توضیح بیشتر موضوع: فرض کنید چیزی دارید که در جستجوی آن هستید. اگر از میان ده چیز دنبال آن شیء بگردید، راحتتر و آسانتر میتوانید آن را بیابید، در قیاس با وقتی که آن چیز را در میان صد چیز دیگر دنبال کنید.
دوم: کیفیت یا نوع اطلاعات. دادههای آسان و ساده، همسان دادههای پیچیده و مرکب نیستند. دادههای گروه دوم، ممکن است به دلیل عدم ادراک کلی و کامل از آنها، به صورت غیرمنظم و تصادفی در حافظه جای داده شود و درنتیجه یادآوری آنها به صورت صحیح یا با تمام جزئیات و لوازمشان دشوار باشد. حتی اگر این نوع دادهها درک و فهمیده شود و به گونهای منظم و دقیق جاسازی گردد، باز هم به خاطر آوردن آنها سختتر از یادآوری دادههای ساده است؛ زیرا یاد آوردن آنها نیازمند به خاطر آوردن تمام اجزای آن است.
سوم: جسم یا جسد. که حجاب و پوششی است که بر قوهی یادآوری انسان تأثیرگذار است و به مثابه پردهای بر روی اطلاعات میباشد. هر چه توجه به رفع نیازهای آن و طرد چیزهای ناسازگار با آن بیشتر گردد، این حجاب ضخیمتر میگردد و هرچه از آن غافل شویم و روی اطلاعات متمرکز شویم، مانند پردهی نازکتری خواهد شد؛ اما هر قدر انسان (از آن) غفلت ورزد، باز هم حجابی باقی میماند که از آن چارهای نیست و اثرگذار است؛ مانند خوردن و آشامیدن برای رفع نیازهای جسمانی.
چهارم: نور و ظلمت در نفس آدمی. هر چه نور بیشتر شود، قدرت به یادآوری انسان فزونی میگیرد و هر چه این نور کم گردد و ظلمت بیشتر شود، قوهی فراخوانی دادهها کاهش مییابد. بنابراین از یک نبیّ پاک مانند یوشع(ع) آیا انتظاری جز این داریم که آن حضرت خود را به قصور و کوتاهی متهم نماید؟ «گفت: آیا دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش كردم؟ و جز شیطان [كسی] آن را از یاد من نبرد، تا [مبادا] به یادش باشم»([630]). که شیطان در اینجا عین ظلمت است.
پنجم: مغز؛ از این جهت که دستگاه انتقال دادهها به این عالم و از این عالم است. تاثیرگذاری مغز بر حافظه و به یادآوردن مطالب بسیار زیاد است. به عنوان مثال حرکت صحیح خون در مغز و رسیدن غذای مناسب به آن، کارآمدی آن را ارتقاء میبخشد، و بروز مشکل و نقص و یا بیماری در آن، ممکن است فقدان توانایی یادآوری دادهها را به طور کلی یا جزئی و به طور مقطعی یا دائمی به دنبال داشته باشد.
در اینجا نکتهای وجود دارد که باید به آن توجه نمود؛ یک داده (اطلاعات)، چیزی است که با عملی حاصل شده باشد؛ یعنی انسان هدف کسب آن را داشته باشد؛ نه اینکه به عنوان مثال به طور اتفاقی بدون اینکه قصد شنیدن داشته باشد، به گوشش خورده باشد و یا چیزی را بدون اینکه به آن توجه کرده باشد، شنیده باشد. مثل اینکه انسان از مکانی عبور میکند و آن مکان را نگاه میکند؛ اما تلاشی برای به خاطرسپاری آنچه دیده است، از خود نشان نمیدهد؛ در چنین مواردی در یادآوری، چیزی به یاد آورده نمیشود؛ زیرا اصلاً دادهی کسب شدهای که با هدف به خاطرسپاری گرفته شده باشد، یا دادهای که گفته شود شخص از آن غفلت کرده، چون فراموشش نموده است، وجود ندارد.
مواردی که اشاره نمودم، رابطهی سلبی یا ایجابی مستقیمی بر حافظه دارد؛ ولی به طور معمول برای یک شخص معین، دارای میزان تأثیرگذاری یکسان، نمیباشد:
مثلاً در یک انسان میتواند چندین مورد، یکجا جمع شود: ممکن است به بدنش توجه فراوانی نشان دهد که این موضوع بر توانایی او در کسب اطلاعات از ملکوت تاثیر منفی بر جای میگذارد، چه برسد به یادآوری آن در آینده. در حالیکه افزایش نور در صفحهی وجودی انسان، علاوه بر به خاطر آوردن اطلاعات، بر توانایی آدمی در به دست آوردن آنها نیز تاثیر مثبتی بر جای میگذارد. همچنین مقدار این مشغولیت (به جسم) و مقدار این نور، در معادلهی به خاطرآوری کاملاً دخیل است.([632])
از این رو، مسئلهی یادآوری دادهها عبارت است از یک معادله که در آن چندین متغیر نقشآفرینی میکنند. پنج مورد گفته شده در بالا، از جملهی این متغیرها میباشند. بسیار دشوار و بلکه غیرممکن است که با دانستن مقدار واقعی یا تقریبی یک یا دو تا از این متغیرها، بخواهیم خروجی این معادله را بدانیم و بفهمیم. برای کسب نتیجهی نهایی، باید مقدار تمام متغیرها را بدانیم؛ به عبارت دیگر، نمیتوانیم در خصوص یک مؤمن درستکار فقط به این دلیل که میدانیم او مؤمنی درستکار است، قاطعانه حکم کنیم که وی از حافظهی بسیار قدرتمندی برخوردار است؛ یا در مورد فرد غیرمؤمن تبهکار، فقط به این دلیل که از مؤمن نبودن او اطلاع داریم، حکم برانیم که وی حافظهی ضعیفی دارد. ممکن است فردی، مؤمن نباشد و مقدار متغیر مربوط به نور او مثلاً پنج درصد باشد ولی مقدار دیگر متغیرهای وی، برای فراخوانی و یادآوری اطلاعات در حد عالی باشد. به این ترتیب این انسان غیرمؤمن، در معادلهی یادآوری، از ارزش بالایی بهرهمند خواهد بود و با وجود این که مؤمن نیست، در به یادآوری مطالب از قدرت بسیار زیادی برخوردار میباشد.
موضوع مهمی که حتماً باید به آن توجه داشته باشیم و آن را به خوبی درک کنیم این است که در این معادله، امکان ندارد یک مخلوق بتواند به مقدار تمام و کامل دست یابد، به گونهای که قدرت حافظهی وی صددرصد شود. این به آن علت است که هیچ مخلوقی قادر نیست در همهی متغیرها به مقدار صددرصد دست یابد. به عنوان مثال اگر مقدار متغیر نور فرضاً به صددرصد برسد، به این معناست که این مخلوق، نوری است که ظلمت در آن راه ندارد و چنین چیزی محال است. زیرا نور بدون ظلمت، فقط خدای سبحان و متعال است.([634])
به این ترتیب روشن شد که مخلوقی که بتواند در معادلهی حافظه به صددرصد برسد، به گونهای که بتوان حافظهی او را تمام و کمال توصیف نمود و درنتیجه فراموشی و غفلت وی برابر با صفر گردد، یعنی وی نه فراموش کند و نه غفلت نماید، وجود ندارد. امکان ندارد خداوند سبحان مخلوقی بیافریند که حافظهاش صددرصد و فراموشی و غفلتش صفر باشد. نه به این علت که خداوند قادر به انجام این کار نیست و اینجا موضوع به قدرت خداوند برنمیگردد؛ بلکه از آن رو که چنین چیزی امکان ندارد و در صورت امکان، معنای آن تعدد لاهوت مطلق میباشد؛ خداوند بسی برتر و والاتر است. (تعالی الله علواً کبیراً).([636])
[623]. عدم تذكر المعلومة هو أيضاً ترك شيء عن غفلة.
[624]. به یاد نیاوردن چیزی که انسان آن را میداند، نیز ترک چیزی از روی غفلت است.
[625]. قرآن کریم، سورهی اعراف، آیهی ۵۱.
[626]. قرآن کریم، سورهی توبه، آیهی ۶۷.
[627]. علماء العقائد.
[628]. سيأتي قول الشيخ الصدوق وشيخه والسيد الخوئي وغيرهم.
[629]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیهی ۶۱.
[630]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیهی ۶۳.
[631]. ومثاله: عبد مؤمن صالح عابد ولكنه يملأ بطنه بالطعام في بعض الأحيان... فالنور الذي حصله من الإيمان والصلاح والعبادة يؤثر إيجاباً، وأيضاً كلما زادت العبادة مثلاً زاد النور، فالمسألة ليست ثابتة عند حد معين ... بينما كونه يملأ بطنه بالطعام في بعض الأحيان يؤثر سلباً على التذكر، وكلما زادت تلك الأوقات التي تكون فيها بطنه ممتلئة زاد التأثير السلبي، وكلما زاد قدر الملء لبطنه زاد الأثر السلبي أيضاً.
[632]. مثال آن: بندهی مؤمن صالح عابدی که گاهی شکم خود را از غذا پر میکند. ... نور حاصل از ایمان و صالح بودن و عبادتش بر او تأثیر مثبت برجای میگذارد و هرچه عبادتش زیادتر شود، نورش نیز زیادتر میشود. اما این مسئله حد ثابت و معینی ندارد. ... در این بین، هنگامی که شکمش را از غذا پر میکند، تأثیر منفی بر یادآوری ایجاد میکند و هرچه تعداد موارد پر کردن شکم افزایش یابد، تأثیر منفی آن نیز بیشتر میگردد و هرچه مقدار پر شدن شکم نیز افزایش یابد، اثر منفی آن باز هم بیشتر میگردد.
[633]. عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: "إن الله علم لا جهل فيه، حياة لا موت فيه، نور لا ظلمة فيه". وعن يونس بن عبد الرحمن: قال قلت لأبى الحسن الرضا (عليه السلام): روينا أن الله علم لا جهل فيه، حياة لا موت فيه، نور لا ظلمة فيه، قال (عليه السلام): " كذلك هو" التوحيد - الصدوق: ص 137.
[634]. از ابو عبدالله امام جعفر صادق(ع): «خداوند علمی است که جهل ندارد، حیاتی است که مرگ ندارد، نوری است که ظلمتی ندارد». یونس بن عبدالرحمان میگوید: به ابو الحسن امام رضا(ع) عرض کردم: «برای ما روایت شده است که خداوند علمی است که جهل ندارد، حیاتی است که مرگ ندارد و نوری است که ظلمتی ندارد.» فرمود: «همینطور است». (توحید صدوق، ص ۱۳۷).
[635]. كتاب "رحلة موسى (عليه السلام)".
[636]. به نقل از کتاب «سفر موسی(ع) به مجمع البحرین».