جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاممحـمّد(ص) ظهور خدا در فاران
در دعای سمات که از ائمه (ع) وارد شده، این عبارات آمده است: «...(... و خدایا از تو میخواهم ... و به مجد تو (درخشش تو) که بر طور سینا نمایان گشت، پس به وسیلهی آن با بنده و رسولت موسی بن عمران (ع) سخن گفتی، و به طلوع تو در ساعیر (محل تولد و بعثت عیسی (ع)) و به ظهور تو در فاران (کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر (ص)))...»[111] .
پرتو فروزان خدا به صورت حضرت عیسی (ع) و ظهور خدا در فاران به صورت حضرت محمد (ص) متمثل گشته است[113].
قابل ذکر است که عبارات دعا به طور تصاعدی مرتب شده است؛ به این صورت که از پیامبری که «خدا با او سخن گفت» یعنی حضرت موسی (ع) شروع شده و به پیامبری که تبلور «پرتوافشانی الهی» است یعنی حضرت عیسی (ع) و پیامبری که تبلور «ظهور خدا است» که حضرت محمد (ص) میباشد، رسیده است.
تفاوت بین طلعت و ظهور: «طلعت» همان پیدایش و ظهور جزئی است؛ به عبارت دیگر، طلعت نوعی تجلی در مرتبهای پایینتر از ظهور است[115]. هر دوی اینها یعنی حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد (ص)، تبلور خدا در خلق بودند ولی حضرت عیسی (ع) در مرتبهای پایینتر از حضرت محمد (ص) قرار داشت و رسالت او برای مقدمهسازی ظهور و رسالت حضرت محمد (ص) که به مثابه خدای در خلق بود، ضروری بود چرا که حضرت محمد (ص) خلیفهی واقعی خدا بود.
اگر به خاستگاه و اصل آفرینش رجوع کنیم، میبینیم که خدای سبحان و تعالی خطاب به فرشتگان میفرماید: «من در زمین خلیفهای قرار میدهم».[117]
اگر چه حضرت آدم (ع) و دیگر انبیا و اوصیا (ع) خلیفهی الله هستند ولی هدف مورد نظر، همان خلیفهی واقعی الهی است؛ یعنی شخصی که خلیفهی کامل برای خدای سبحان باشد و آینهی وجودش، لاهوت را به شکلی کاملتر از سایر انبیا و اوصیا (ع) بازتاب دهد.
منظور، رسیدن به شخصی است که بین «انانیّت و انسانیّت» و «لاهوت و ذات الهی» در نوسان است.
ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید و گفت: جانم به قربانت! رسول خدا (ص) چند بار به معراج رفت؟
حضرت فرمود: «دو بار، جبرئیل او را در موقفی متوقف نمود و گفت بر جای خود (باش) ای محمد. در جایگاهی ایستادهای که هیچ فرشته و پیامبری در آن نَایستاده است. پروردگارت ندا میدهد. فرمود: ای جبرئیل، چگونه ندا میدهد؟
جبرئیل گفت: او میفرماید سبوح قدوس منم، پروردگار ملائکه و روح، رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است.
آن گاه پیامبر عرض کرد: خداوندا از ما درگذر و بیامرز.
فرمود: و همان طور که خدا فرموده است: « (تا به قدر (فاصلهی) دو کمان، یا نزدیکتر» فاصلهی پیامبر تا مقام ربوبی به اندازه (فاصلهی) دو کمان یا کمتر از آن بود(»[119] .
ابوبصیر گفت: جانم به قربانت! مراد از فاصلهی دو کمان (قاب قوسین) یا نزدیکتر چیست؟
فرمود: «میان دو طرف کمان تا سر آن[123]. و فرمود: میان این دو حجابی میدرخشید و نوسان میکرد[124]. این مطلب را نفهمیدم جز این که فرمود: زبرجدی است. پیامبر گویی به ارادهی خدا از میان سوراخ سوزن[125] به نور عظمت (الهی) نگریست.
آن گاه خدا فرمود: ای محمد!
حضرت عرض کرد: لبیک پروردگارم.
خدا فرمود: پس از تو چه کسی برای امّتت خواهد بود؟
عرض کرد: خدا داناتر است.
فرمود: علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، و سرور مسلمانان و رهبر شرافتمندان[126].
سپس امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد! به خدا سوگند ولایت علی (علیه السلام) از زمین برنخاست بلکه به طور شفاهی از آسمان آمد»[128].
بنابراین آن گاه که حضرت محمد (ص) در ذات الهی فنا میشود، چیزی جز خدای یگانهی قهار و چیزی جز نوری که ظلمتی با آن نیست ــ که همان خداوند سبحان و تعالی است ــ باقی نمیماند. لذا برای این بنده، پرده کنار رفته و او خدا را آن چنان که بایسته است میشناسد و به او معرفت دارد. پس تنها او است که میتواند خلق را به صورت تمام و کمال با خدا آشنا سازد؛ و درنتیجه تنها او خلیفهی کامل الهی است؛ یعنی کسی که لاهوت در وجودش متجلی گشته یا ذات الهی به کاملترین صورتی که برای انسان ممکن است، در او متجلی شده است.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، مثالی میزنم:
شخصی را فرض میگیریم که یک کارگاه تولیدی دارد و در آن، ماشین آلات و کارگران مشغول به کارند. اگر این شخص خودش مدیریت کارگاه را بر عهده داشته باشد، میزان تولید و بهرهوری، صد در صد خواهد بود. پس از چندی، این شخص تصمیم میگیرد که فرد دیگری را جانشین خود کند و مدیریت کارگاه را به او بسپارد. وی فردی را مییابد که هر چند میتواند از پس مدیریت کارگاه بر بیاید ولی اگر خودش بر او نظارت نمینمود، میزان بهرهوری به ۸۰ درصد میرسید. لذا برای این که بهرهوری کارگاه کامل (یعنی صد در صد) باشد، وی میبایست حتماً بر فردی که جانشین خود کرده بود، اشراف و نظارت داشته باشد. صاحب کارگاه پس از چندی فرد دیگری را مییابد که نسبت به قبلی باکفایتتر است، ولی او نیز نیازمند اشراف و نظارت میباشد زیرا در غیر این صورت خروجی کار به ۹۰ درصد میرسید. او را جانشین خود میکند در حالی که بر او و عملکردش نظارت میکند تا بازدهی به صد در صد برسد. سپس صاحب کارگاه، انسانی همچون خودش را مییابد که گویی بازتاب خود او است. وی میتواند بدون این که نظارتی بالای سرش باشد، کارگاه را به گونهای اداره کند که میزان تولید به صد در صد برسد.
او، این شخص را جانشین خود میکند و دستش را نیز باز میگذارد تا طبق صلاح دید خود عمل کند؛ زیرا وی همان چیزی را میخواهد که صاحب کارگاه خواهان است (بین ارادهی او و صاحب کارگاه تعارضی وجود ندارد). در چنین شرایطی، اشراف و نظارت بر این فرد که جانشین تمام و کمال صاحب کارگاه است، کاری عبث و بیهوده تلقی میشود.
کسی که دربارهی آتش چیزی شنیده است، به مقدار همان شنیدههایش از آتش خبر دارد. کسی هم که آتش را دیده است به اندازهی دیدههایش از آتش میفهمد ولی کسی که آتش قسمتی از بدنش را سوزانده، به شناخت یقینی رسیده اما این شناخت هم به اندازهی همان مقداری است که آتش از او سوزانده است. اما کسی که آتش همهی وجودش را سوزانده و در برگرفته به صورتی که خودش تبدیل به آتش شده است، میتواند آتش را به طور تمام و کمال درک کند، به گونه ای که جدا کردن او از آتش ممکن نیست، زیرا او جزئی از آتش شده است:
«برکت داده شده کسی که درون آتش است، و آن که در کنار آن است، و منزه است خدای یکتا، پروردگار جهانیان»[131].
«و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانایان درنمییابند»[132].
* * *
[110]- مصباح المتهجد : ص416، جمال الأسبوع: ص321، مصباح الكفعمي: ص424، بحار الأنوار: ج87 ص97.
[111] - مصباح المجتهد: ص 416؛ جمال الأسبوع: ص 321؛ مصباح کفعمی: ص 424؛ بحار الانوار: ج 87- ص 97
[112]- جاء في احتجاج الإمام الرضـا (ع) على رأس الجالوت: (.. فقال له الرضا (ع): هل تنكر أنّ التوراة تقول لكم: " قد جاء النور من جبل طور سيناء، وأضاء لنا من جبل ساعير، واستعلن علينا من جبل فاران"؟ قال رأس الجالوت: أعرف هذه الكلمات، وما أعرف تفسيرها.
قال الرضا (ع): أنا أخبرك به، أمّا قوله: " جاء النور من قبل طور سيناء "، فذلك وحي الله تبارك وتعالى الذي أنزله على موسى (ع) على جبل طور سيناء، وأمّا قوله: " وأضاء الناس من جبل ساعير "، فهو الجبل الذي أوحى الله (عزوجل) إلى عيسى بن مريم وهو عليه، وأمّا قوله: "واستعلن علينا من جبل فاران"، فذاك جبل من جبال مكة بينه وبينها يوم. وقال شعيا النبي فيما تقول أنت وأصحابك في التوراة: "رأيت راكبين أضاء لهما الأرض، أحدهما على حمار، والآخر على جمل"، فمن راكب الحمار؟ ومن راكب الجمل؟ قال رأس الجالوت: لا أعرفهما فخبرني بهما.
قال (ع): أمّا راكب الحمار فعيسى، وأمّا راكب الجمل فمحمد. أتنكر هذا من التوراة؟ قال: لا، ما أنكره ...) التوحيد للصدوق: ص447، عيون أخبار الرضا (ع): ج2 ص148، بحار الأنوار: ج10 ص308.
[113] - در احتجاج امام رضا (ع) با رأس الجالوت آمده است: .... حضرت به او فرمود: «آیا انکار میکنی که تورات به شما میگوید: نور از جانب طور سینا آمد و از کوه ساعیر برای ما پرتو افکند و از کوه فاران برای ما آشکار شد؟»
رأس الجالوت گفت: این جملات را میدانم اما تفسیر آنها را نمیدانم.
امام رضا (ع) فرمود: «من به تو میگویم. اما این که میگوید «نور از جانب طور سینا آمد» مقصود از آن نور، وحی خدای تبارک و تعالی است که خداوند در کوه طور سینا بر موسی (ع) نازل فرمود. و این که میگوید «و در کوه ساعیر برای مردم پرتو افکند»، مقصود همان کوهی است که وقتی عیسی بن مریم (ع) روی آن بود خدای عزوجل به او وحی فرستاد. و این که میگوید «و از کوه فاران برای ما آشکار شد»، مقصود کوهی است از کوههای مکه که میان آن کوه و مکه یک روز راه میباشد. به گفتهی خود تو و یارانت، اشعیای نبی در تورات گفته است: دو سواره دیدم که زمین برای آنها درخشید: یکی سوار بر الاغی بود و دیگری سوار بر اشتری. آن الاغسوار کیست و آن اشترسوار چه کسی است؟»
رأس الجالوت گفت: نمیدانم. شما مرا از آن دو آگاه نما.
حضرت فرمود: «آن الاغسوار، عیسی (ع) است و آن اشترسوار محمد (ص). آیا منکر چنین چیزی در تورات هستی؟»
گفت: نه، انکارش نمیکنم ....
توحید صدوق: ص 477؛ عیون اخبار رضا (ع): ج 2- ص 148؛ بحار الانوار: ج 10- ص 308
[114]- قال الجوهري: (الطلعة: الرؤية) الصحاح: ج3 ص1254، وقال ابن منظور: (طلع فلان علينا من بعيد، وطلعته: رؤيته. يقال: حيا الله طلعتك) لسان العرب:ج8 ص236. وقال الجوهري: (وظهر الشيء بالفتح ظهوراً: تبيّن ... وأظهرت الشيء: بينته ..) الصحاح: ج2 ص732. وقال ابن فارس: (ظهر، الظاء والهاء والراء أصل صحيح واحد يدل على قوّة وبروز، من ذلك ظهر الشيء يظهر ظهوراً فهو ظاهر إذا انكشف وبرز؛ ولذلك سمي وقت الظهر والظهيرة وهو أظهر أوقات النهار وأضوؤها) معجم مقاييس اللغة: ج3 ص471.
[115] - الجوهری میگوید: «طلعت یعنی دیدار و رؤیت» (الصحاح: ج 3- ص 1254) و همچنین ابن منظور میگوید: «فلانی از دور بر ما طلعت یافت، و طلعت یک فرد یعنی رؤیت او. گفته میشود حیّا الله طلعتک یعنی خدا دیدار یا چهرهات را باقی بدارد» (لسان العرب: ج 8- ص 236).
جوهری میگوید: «ظَهر چیزی» با فتحه یعنی «نمایان شد» ... «اظهرت الشیء» یعنی «آن را نمودار ساخت». (الصحاح: ج 2- ص 732)
ابن فارس میگوید: ظَهر دلالت دارد بر قدرت و بروز و به این ترتیب «ظهر شیء یظهر ظهوراً» یعنی چیزی که منکشف و بارز است و از این رو است که هنگام چاشت را ظهر و ظهیره میگویند که روشنترین و ظاهرترین اوقات روز است. (معجم مقاییس اللغة: ج 3- ص 471)
[116]- البقرة: 30.
[117]-بقره:30.
[118]- النجم: 9.
[119] - نجم: 9
[120]- قال ابن منظور: بينهما قاب قوس، وقيب قوس، وقاد قوس، وقيد قوس، أي قدر قوس. والقاب: ما بين المقبض والسية. ولكل قوس قابان، وهما ما بين المقبض والسية) لسان العرب: ج1 ص693. وسية القوس: ما عطف من طرفيه .
[121]- الخفق: التحرك والاضطراب.
[122]- سم الإبرة: ثقبها .
[123] - ابن منظور میگوید: بین آنها «قاب قوس» و «قیب قوس» و «قاد قوس» و «قید قوس» یا «قدر قوس»؛ و «قاب»: بین قبضه و «سیة» (دو سوی) آن؛ و هر کمانی دو قاب دارد که بین قبضه و سیة (دو سر) آن است (لسان العرب: ج 1- ص 693)؛ و «سیة» کمان: آنچه به دو سو خم شده است.
[124] - کان بینهما حجاب یتلألأ یخفق. الخفق: حرکت و جنبش.
[125] - فنظر في سمّ الإبرة. سم الإبرة: سوراخ سوزن.
[126] - الغر المحجلین
[127]- الكافي: ج1 ص442، الجواهر السنية: ص213، بحار الأنوار: ج18 ص306، التفسير الصافي: ج5 ص87، تفسير نور الثقلين: ج3 ص98.
[128] - کافی: ج 1- ص 442؛ الجواهر السنیة: ص 213؛ بحار الانوار: ج 18- ص 306؛ تفسیر صافی: ج 5- ص 87؛ تفسیر نور الثقلین: ج 3- ص 98
[129]- النمل: 8 .
[130]- العنكبوت: 43.
[131] - نمل: 8
[132] - عنکبوت: 3