جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامدلایل عقلی که قرآن برای اثبات وجود الله ارائه میدهد
آنچه در این فصل ارائه شد برای اثبات اینکه تکامل هدفمند است و در نتیجه برای اثبات اینکه در پشت آن، کسی وجود دارد که خواهان رسیدن به این هدف است، کافی میباشد. ما ضمن قانون «صفت اثر دال بر صفت مؤثر» وجود خداوند را اثبات کردیم و ثابت نمودیم که اثر یعنی همان زندگی زمینی، هدفمند است؛ و به اینترتیب روشن کردیم که مؤثر آن دارای آگاهی بوده و هدفی را دنبال میکند. بر این منوال، وجود خداوندی آگاه و دانا را ثابت کردیم. با اینوجود، من در ادامه این فصل، این مطلب را بررسی و بر آن تأکید خواهم کرد که تکامل حتی از دیدگاهی که آن را جزء جزء میکند نیز هدفمند است، زیرا اگرچه زیستشناسان بر بخش بخش کردن تکامل اعتماد میکنند و از میان آنها زیستشناسان ملحد اصرار دارند که تنها از زاویه بخش بخش کردن به آن بنگرند، علیرغم اینکه من این دیدگاه را با نگاه کردن با یکچشم، مساوی میبینم.
در خصوص استدلال «عدم، خالق نیست» باید به این موضوع توجه نمود که اثری که برای دلالت بر الله بهعنوان مؤثر باید مورد بررسی قرار دهیم، همان اصل و مبدأ جهان مادی و ما بعد آن میباشد و در این خصوص، بحث فقط به نظریه داروین و علم زیستشناسی محدود نمیشود، بلکه میتوان آن را بهصورت علمی در محدوده مباحث و تئوریهای فیزیکی که به جهان هستی و کیفیت پیدایش آن اختصاص دارد، مورد بحث و بررسی قرار داد. این مبحث را در فصل ششم بهطور مفصل بیان خواهیم نمود.
دلیل نخست بر وجود خداوندگار مطلق: صفت اثر، دال بر صفت مؤثر است.
از جمله این استدلالها، دلیل قانونگذاری است. وجود قوانین در اثر، بر قانونگذاری مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه دال بر عالم بودن مؤثر است، که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل نظم است. وجود نظم در اثر، بر نظمدهندگی مؤثرش دلالت دارد و لذا دال بر عالم بودن مؤثر است که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل هدف است. وجود هدف برای اثر، بر هدفدار بودن مؤثرش دلالت دارد و در نتیجه دال بر عالم بودن مؤثر است که اثبات آن مورد نظر ماست.
از جمله این استدلالها، دلیل حکمت است. موصوف بودن اثر به حکمت، خواه در سخن باشد و خواه در عمل، بر حکیم و دانا بودن مؤثرش دلالت دارد که اثبات آن مورد نظر ماست.
خلاصه استدلال چنین است:
با دیدن شیء منظم میفهمیم که مؤثر آن دانا و قادر به نظمدهی است. در نتیجه وجود مؤثر نظمدهنده و دانا اثبات میشود. هنگامیکه با سخن یا عملی حکیمانه روبرو شویم، میدانیم که از فردی حکیم صادرشده است و وجود مؤثری حکیم اثبات میشود. مثلاً هنگامیکه مجموعهای از درختان میوهدار را که بانظم خاصی کاشته شده ببینیم، حکم میکنیم کسی که آنها را کاشته، حتماً نظمدهنده و هدفدار بوده و از همین رو میگوییم که او نسبت به آنچه انجام داده دانا و آگاه است و به عنوانمثال خواهیم گفت که او یک انسان میباشد؛ ولی هنگامیکه با جنگلی پر از درختان نامنظم و بدون نظم و ترتیب مواجه شویم، صفت بینظمی درختان، ما را به این مطلب راهنمایی میکند که انسان این درختان را نکاشته است.
این دلیل عموماً میتواند در حیطه حیات زمینی قابل تطبیق باشد و نمونههای آن خصوصاً در مورد انسان بسیار زیاد هستند، چراکه انسان به ویژگیهای خاصی وصف میشود که دلالت بر آن دارد که مؤثر اصلی و پدیدآورنده دانا و توانا بر نظمدهی و هدفدار است. به همین علت، این دلیل به نظریه تکامل ارتباط دارد.
در جهانی که در آن زندگی میکنیم صفت اثر، دال بر صفت مؤثر دارد
بیتردید مجموعهای از قوانین فیزیکی بر این جهان حاکم است و وجود قانون یعنی وجود یک قانونگذار. همچنین قانون، بیشک منجر به نظام میگردد و نظام یعنی اینکه نظمدهندهای وجود دارد.
برای توضیح بیشتر، مثالی بیان میکنم:
وقتی میبینیم که در چهارراهی برای تنظیم عبور و مرور اتومبیلها از چراغ راهنمایی استفادهشده است، میدانیم که نیرویی آگاه، دانا و نظمدهنده برای این نظام وجود دارد و اوست که این چراغ را قرار داده. به همین منوال میگوییم: قانون جاذبه دال بر وضعکننده آن است و همچنین نیروهای الکترومغناطیسی و نیروهای ضعیف و قوی هستهای در سطح وجودی خود و به میزان توان خود، بر وجود وضعکننده خویش دلالت دارند. همه اینها قوانین عبور و مرور جهان را تعیین میکنند، همانگونه که در چهارراه مذکور، به آن اشاره کردیم. اگر آنها در این مقادیر و در این جایگاه نبودند، هیچ مادهای به وجود نمیآمد و ما در این جهان پدیدار نمیشدیم. آیا عاقلانه است که ما وقتی یک چراغ راهنمایی ساده را ببینیم به وجود پلیسراه یا شهرداری حکم کنیم که او این علائم راهنمایی و رانندگی را در تقاطع برای تنظیم عبور و مرور قرار داده و حکم کنیم که در پشت این پلیس، حکومتی وجود دارد که عملکرد آن را تنظیم میکند، ولی حکم نکنیم که نیرویی حکیم و دانا وجود دارد که او وضعکننده قوانین جهان است (همان قوانینی که شاهدش هستیم و علم، آنها را برای ما اثبات نموده است) و آیا نباید گفت که اوست که عبور و مرور و حرکت را در کل جهان تنظیم میکند و مشخص میسازد؟!
بیتردید فرد عاقل به وجود نظمدهندهای حکم میکند که این قوانینِ نظمدهنده جهان را وضع کرده است، اما اصرار کسی که بر انکار نظمدهندهای حکیم و دانا مُصر است، فقط برخاسته از عناد و لجاجتی مغرضانه است که نشان میدهد او با کسانی که بر نچرخیدن زمین اصرار داشتند تفاوت چندانی ندارد.
آیا کل این نظام، بدون نظمدهنده است؟! به خدا سوگند تعجب میکنم از کسی که به چنین چیزی باور دارد و با این وجود میگوید کسی که چراغ راهنمایی را نصبکرده، پلیس راه یا مرکز مدیریت راههاست. او باید با خویشتن خویش منصف باشد و عدم اعتقاد خود به نظم را در اینجا نیز ابراز کند و بگوید: چراغ راهنمایی خودبهخود ساختهشده و خودبهخود از چهارراه سر درآورده است. آیا عاقلانه است که ما نظام و قوانینی را در جایی ببینیم و بگوییم: نظمدهندهای وجود دارد و نظام و قوانینی را در جایگاهی دیگر ببینیم و بگوییم نظمدهندهای دانا آنها را وضع نکرده است؟!
اگر استدلال «صفت اثر، دلالت بر صفت مؤثر دارد» و درنتیجه دال بر وجود مؤثر مُتَّصِف به آن صفت است را خلاصه کنیم، میگوییم:
هنگامیکه ما و ملحدان به دادگاه عقل انسانی رجوع کنیم، موارد زیر را مییابیم:
اثر = جهان هستی؛ صفت جهان = قانونمندی و نظام، صفت مؤثر = نظمدهندگی و دانایی؛ مؤثر = ناشناخته.
ما جهان هستی را در علوم جدید بررسی نمودیم و صفت آن را شناختیم و این صفت، ما را به صفت موصوفی که وجود آشکاری دارد راهنمایی کرد. از صفتش مشخص است که او نظمدهنده (قانونگذار) است و به دنبال آن، آگاه و داناست.
اکنون ثابت شد مؤثری وجود دارد که به صفات نظمدهندگی، آگاهی و دانایی مُتَّصِف میباشد.
بنابراین ما وجود نظمدهندهای دانا را ثابت کردیم که قوانین جهان هستی را وضع کرده است (و همان چیزی است که اثباتش مطلوب ما بوده است).