جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا... فِي الْبَحْرِ عَجَباً﴾
«(چون آن دو به آنجا که دو دریا به هم رسیده بودند رسیدند، ماهیشان را فراموش کردند و ماهی راه دریا گرفت و در آب، روان شد * چون از آنجا گذشتند، به شاگرد خود گفت: ناهارمان را بیاور که در این سفرمان رنج فراوان دیدهایم * گفت: آیا به یاد داری آنگاه که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم، ماهی را فراموش کردم؟ و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت)».
یوشع(ع)وصیّ حضرت موسی(ع)و همان کسی است که پس از وفات موسی(ع)، بنی اسرائیل را در وارد شدن به سرزمین مقدس راهبری کرد.
Joshua (pbuh) is the successor of Moses (pbuh), and he is the one who led the Children of Israel to enter the Holy Land after the death of Moses (pbuh).
در قرآن:
«(دو مرد از آنان که پرهیزگاری پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شوید که چون به شهر درآیید شما پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید)»[52].
یکی از این دو مرد، یوشع بن نون(ع)است؛ او برترینِ این دو مرد است زیرا وی پس موسی(ع)بنی اسرائیل را در وارد شدن به سرزمین مقدس رهبری کرد و او وصی موسی(ع)است.
در روایات:
از ابوعبدالله امام جعفر صادق(ع)نقل شده است که فرمود: «موسی(ع)به یوشع بن نون وصیت کرد»[54].
سالم از عمّار ساباطی نَقل میکند: به ابوعبدالله(ع)عرض کردم: جایگاه امامان چیست؟ فرمود: «همچون جایگاه ذوالقرنین و جایگاه یوشع و جایگاه آصف، یار سلیمان». گفت: عرض کردم: به چه حکم میکنید؟ حضرت فرمود: «به حکم خداوند و حکم داوود و حکم حضرت محمد(ص)، روح القدس آن را به ما القا مینماید»[56].
ابو حمزه از امام باقر(ع)روایت میکند که فرمود: «چون امیرالمؤمنین(ع)وفات یافت، حسن بن علی(ع)در مسجد کوفه به پا خاست، حمد و ثنای خدا را گفت و بر پیامبر(ص) درود فرستاد. سپس فرمود: ای مردم در این شب مردی وفات کرد که پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و پسینیان به او نرسند. او پرچمدار رسول خدا(ص) بود که جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپش بودند. از میدان برنمیگشت جز این که خداوند به او فتح و پیروزی میداد. به خدا سوگند (نقرهی) سفید و (طلای) سرخی به جای نگذارد جز هفتصد درهم که از سهمیهی بیتالمالش زیاد آمده بود و قصد داشت به وسیلهی آن برای خانوادهاش خدمتکاری بخرد. به خدا سوگند او در همان شبی وفات کرد که وصیّ موسی، یوشع بن نون در آن وفات یافت....»[58].
در حدیثی طولانی از علی بن ابراهیم از ... از ابو حمزه از ابو جعفر امام باقر(ع)که فرمود: «خداوند تبارک و تعالی از آدم(ع)عهد گرفت که به این درخت نزدیک نشود. هنگامی که وقت خوردن از آن (درخت) که در علم خداوند بود، فرا رسید فراموش کرد، بنابراین از آن خورد؛ این همان فرمودهی خداوند عزّوجلّ است که: « (پیش از این از آدم پیمان گرفتیم، پس او فراموش نمود و عزمی در او نیافتیم)». هنگامی که آدم(ع)از درخت خورد، به زمین هبوط شد....» تا به اینجا رسید که فرمود: «هنگامی که تورات بر موسی(ع)نازل شد به محمد(ص) بشارت داد و بین یوسف و موسی انبیائی وجود داشت و وصیّ موسی، یوشع بن نون(ع)بود و او همان جوانمردی (فتاه) است که خداوند عزّوجلّ در کتابش ذکر فرموده است»[60].
در تورات:
«14 و خداوند به موسی فرمود وقت مرگت نزدیک شده است. یوشع را بطلب و هر دو در خیمهی عبادت بایستید تا به او مأموریت بدهم. موسی و یوشع حرکت کردند و در خیمهی عبادت گرد آمدند. 15 خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهر شد. ستون ابر بر درب خیمه ایستاد. 16 خداوند به موسی فرمود تو به زودی به پدرانت میپیوندی....»[62].
«و موسی از دشتهای موآب به قلهی کوه نبو، که در مقابل اریحا است، صعود کرد و خداوند تمامی سرزمین موعود را به او نشان داد: از جلعاد تا دان 2 تمام زمین قبیلهی نفتالی، زمینهای قبایل افرایم و منسی، زمین قبیلهی یهودا تا دریای مدیترانه 3 و جنوب و صحرای نگب و تمام ناحیهی درهی اریحا (شهر نخلستان) تا صوغر 4 خداوند به موسی فرمود: این است سرزمینی که من به ابراهیم و اسحاق و یعقوب وعده دادم که به فرزندانشان بدهم. اکنون به تو اجازه دادم آن را ببینی، ولی پایت را در آنجا نخواهی گذاشت 5 بنابراین موسی، خدمتگزار خداوند، همانطور که خداوند گفته بود در سرزمین موآب درگذشت. 6 و او را در درهای نزدیک بیت فغور در سرزمین موآب دفن نمود، ولی تا به امروز هیچ کس مکان دفن او را نمیداند 7 موسی هنگام مرگ صد و بیست سال داشت، با وجود این هنوز چشمانش به خوبی میدید و طراوت و شادابی او نیز از میان نرفته بود 8 بنی اسرائیل سی روز در دشتهای موآب برای موسی عزاداری کردند؛ پس ایام عزاداری برای موسی را کامل نمودند 9 یوشع پسر نون آکنده از روح حکمت بود زیرا موسی دستهای خود را بر او نهاده بود. بنابراین بنی اسرائیل از او اطاعت میکردند و دستوراتی را که خداوند به موسی داده بود پیروی مینمودند 10 در اسرائیل پیامبری مانند موسی نبوده است که خداوند با او رودررو صحبت کرده باشد 11 در تمام آیات و معجزاتی که خداوند فرستاده بود تا آنها را در سرزمین مصر برای فرعون و تمام درباریانش و کل سرزمینش 12 هیچ کس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفتانگیزی را که موسی در حضور قوم اسرائیل نشان داد، ظاهر سازد»[64].
«1 خداوند پس از مرگ خدمتگزار خود موسی به دستیار او یوشع بن نون فرمود: 2 خدمتگزار من موسی درگذشته است، پس تو برخیز و بنی اسرائیل را از رود اردن بگذران و به سرزمینی که به ایشان میدهم برسان 3 همانطور که به موسی گفتم، هر جا که قدم بگذارید، آنجا را به تصرف شما در خواهم آورد 4 حدود سرزمین شما از صحران نِگِب در جنوب تا کوههای لبنان در شمال و از دریای مدیترانه در غرب تا رود فرات و سرزمین حیتیها در شرق خواهد بود. 5 همانطور که با موسی بودم با تو نیز خواهم بود تا در تمام عمرت کسی نتواند در برابر تو مقاومت کند. تو را هرگز ترک نمیکنم و تنها نمیگذارم. 6 پس قوی و شجاع باش، چون تو این سرزمینی را که به پدران ایشان وعده دادهام را بینشان قسمت میکنی 7 بسیار قوی و شجاع باش و از قوانینی که خدمتگزارم موسی به تو داده است اطاعت نما. از آنها به چپ یا راست متمایل نشو تا هر جا که بروی موفق یاشی 8 این کتاب تورات از تو دور نشود؛ شب و روز آن را بخوان و در گفتههای آن تفکر کن تا متوجه تمام دستورات آن شده، بتوانی به آنها عمل کنی. آنگاه پیروز و کامیاب خواهی شد. 9 آن گونه که به تو فرمان دام، قوی و شجاع باش و ترس و واهمه را از خود دور کن و به یاد داشته باش که هر جا بروی من که خداوند، خدای تو هستم، با تو خواهم بود. 10 آنگاه یوشع به بزرگان اسرائیل دستور داد 11 تا به میان قوم بروند و به آنها بگویند: توشهی خود را آماده کنید، زیرا پس از سه روز از رود اردن خواهیم گذشت تا سرزمینی را که خداوند به ما داده است تصرف کنیم و در آن ساکن شویم. 12 سپس یوشع قولی را که موسی، خدمتگزار خداوند، به قبایل رئوبین، جاد و نصف قبیلهی مَنَسی داده بود به آنها یاداوری کرد: 13
به یاد بیاورید کلامی را که خدمتگزار خداوند، موسی، شما را به آن امر کرد. خداوند، خدای شما این سرزمین را به شما داده است 14 پس زنان و فرزندان و حیوانات خود را در اینجا بگذارید و خود مسلح شوید و پیشاپیش بقیهی قبایل به آن طرف رود اردن بروید و ایشان را یاری دهید 15 تا سرزمینی را که خداوند، خدای شما به ایشان داده است را تصاحب کنید و در آن ساکن شوند. آن وقت میتوانید به این ناحیهای که موسی، خدمتگزار خداوند، در سمت شرقی رود اردن برای شما تعیین کرده است بازگردید و در آن ساکن شوید. 16 آنها در جواب یوشع گفتند: آنچه به ما گفتی انجام خواهیم داد و هر جا که ما را بفرستی، خواهیم رفت؛ 17 چنانچه فرمانبردار موسی بودیم، تو را نیز اطاعت خواهیم کرد. خداوند، خدی تو با تو باشد، چنان که با موسی بود. 18 کسی که از فرمان تو سرپیچی کند و از تو اطاعت ننماید، کشته باد! پس قوی و شجا باش»[66].
بنابراین، یوشع(ع)وصیّ موسی(ع)و معصوم است و با این حال «(گفت: آیا به یاد داری آنگاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم من ماهی را فراموش کردم؟ و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت)». فراموش کردن ماهی توسط وی در قرآن ثابت شده است ولی این فراموشی، یوشع(ع)را از دایره عصمت خارج نمیکند؛ زیرا فراموشی اگر چه به دلیل ظلمت (شیطان) موجود در صفحهی یوشع(ع)بوده ولی در ضمنِ اراده و مشیت حتمی خداوند حادث گشته است؛ و از آنجا که خواست و مشیت خداوند این بوده است که یوشع(ع)عصمت داشته باشد، لذا این فراموشی فاقد تاثیر سلبی (تاثیری بر ساقط شدن عصمت از ایشان) است بلکه برعکس، خداوند متعال - که با جود و کرمش، سیئات را به حسنات تبدیل میکند - چنین اراده فرمود که این حادثهای که بر اثر شیطان - یعنی ظلمت - حادث گشته است را به خیر و برکت و فرجامی نیکو مبدل گرداند، تا این فراموشی مایهی شناخت عبد صالح و رسیدن به او شود؛ و این همان هدفی بود که موسی(ع)در طلبش بود: «(و خدا بر کار خویش غالب است، ولی بیشتر مردم نمیدانند)»[68].
این که برخی گمان کردهاند که معصوم هیچگاه نه غفلت میورزد و نه دچار فراموشی میگردد، به سادگی باطل میگردد زیرا لازمهی این سخن آنها این است که معصوم، نوری بدون ظلمت باشد که این، بیاساس و باطل است زیرا نوری که ظلمتی در آن نیست، فقط خدای سبحان و متعال (لاهوت مطلق) است در حالی که معصوم، عبارت است از نور به همراه شائبهی ظلمت که همان هویت وجودی او است و این شائبهی ظلمت در کردار معصوم اثرگذار است. از آنجا که این شائبه از جنس ظلمت است، اثر آن نیز فراموشی، غفلت و دیگر چیزهایی است که میتواند برای هر مخلوقی حادث گردد؛ اما در این بندهی بااخلاص (معصوم) این موارد در حداقل ممکن است و چه بسا در برخی حالات تقریباً منتفی باشد ولی به هر حال وجود دارد و همان گونه که در فراموش کردن یوشع(ع)رخ داد، میتواند اتفاق بیفتد.
این ظلمتی که موجب فراموشی شد، همان چیزی است که یوسف(ع)و یوشع(ع)از آن به شیطان تعبیر کردهاند: «(به یکی از آن دو که میدانست رها میشود، گفت مرا نزد مولای خود یاد کن، اما شیطان از خاطرش زدود که پیش مولایش از او یاد کند، و چند سال در زندان بماند)»[72] ، «(گفت: آیا به یاد داری آنگاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم من ماهی را فراموش کردم؟ و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت)»[73]. شیطان در اینجا یعنی شرّ (و شائبهی ظلمت) و نه آن گونه که برخی گمان کردهاند ــپناه بر خداــ مراد از آن ابلیس است چرا که ابلیس هیچ تسلطی بر یوشع(ع)و نهضت او ندارد زیرا یوشع از دست یافتن این خبیث به او و گمراه نمودنش از راه راست، محفوظ است: «(مگر بر آن پیامبری که از او خوشنود باشد که برای نگهبانی از او پیش روی و پشت سرش نگهبانی میگمارد * تا بداند که آنها پیامهای پروردرگارشان را رسانیدهاند و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چیز را به عدد شمار کرده است)»[74].
بنابراین معصوم، به دیگری که همان خدای سبحان است، عصمت دارد نه این که وی به خودی خود یا با تکیه بر خودش آن گونه که برخی متوهم شدهاند، عصمت یافته باشد. پس معصوم کسی است که به وسیلهی خداوند از محارم الهی عصمت مییابد؛ و این خداوند است که او را عصمت میبخشد زیرا او فقیر است و ناقص و هویتش، ظلمت است و امکان ندارد که به خودی خود استغنا یابد، نه در ابتدا، نه در ادامه و نه در انتها. بنابراین در هر لحظه و آنی، شائبهی ظلمت، بر این انسان مخلص اثرگذار است ولی این تاثیر اندک و ناچیز است و با نوری که محافظ و مراقب صفحهی وجود این بندهی با اخلاص است، مواجه میشود؛ و درنتیجه اثر آن در حدی نیست که این بنده را از هدایت خارج گرداند یا به ضلالت وارد نماید؛ این همان عصمت در عوالم علوی (بالایی) است: این که نور در صفحهی وجود معصوم به حدی بر شائبهی ظلمت در صفحه وجودیاش تسلط و تفوق دارد که شائبهی ظلمت فاقد اثری است که باعث خروج او از هدایت یا ورودش به ضلالت گردد.
توضیح بیشتر: صفحهی وجودی انسان عبارت است از ظلمت و نور؛ هر چه انسان در علم، عمل و اخلاص بیشتر بکوشد، نور در صفحهی وجودیاش بیشتر میشود و ظلمت به حدی فرو میکاهد که به شائبه تبدیل میگردد. در این حالت میزان اثرگذاری آن به حدی ضعیف و کمرنگ میشود که نمیتواند انسان را از هدایت برگرداند و یا او را به گمراهی بکشاند؛ و این، همان عصمت است.
باید به این نکته توجه داشت که خدای سبحان، فراموشی را فقط به یوشع(ع)نسبت نداده بلکه آن را به موسی(ع)نیز منتسب نموده است: «(چون آن دو به آنجا که دو دریا به هم رسیده بود رسیدند، ماهیشان را فراموش کردند)» و حق، همین است. اگر یوشع(ع)(ماهی را) فراموش کرده است، به اعتبار این که وی مسؤول مستقیم حمل ماهی بوده است، موسی(ع)نیز مسؤول این فراموش کردن محسوب میشود چرا که او رهبر و فرمانده است؛ حتی مسؤولیت موسی(ع)بزرگتر و انتساب فراموشی به او سزاوارتر است، و حق از جانب حق است.
برای توضیح بیشتر، این بخش از متن کتاب «روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان جلد ۳ قسمت ۱» را نقل میکنم: یوسف به زندانبان گفت: «اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ» (مرا نزد مولای خود یاد کن) و این شیطان بود که باعث شد یوسف به اسباب توجه کند «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ» (اما شیطان از خاطرش زدود که پیش مولایش از او یاد کند) و نتیجه این شد که «فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» (و چند سال در زندان بماند) (یوسف: ۴۲). این شیطان (یا همان شرّ) همان ظلمتی است که هیچ مخلوقی از آن برکنار نیست. نوری که هیچ ظلمتی در آن نباشد، خداوند سبحان است؛ و اگر چه این ظلمت موجود در نهاد نورانی و مقدس پیامبران اندک است ولی به هر حال وجود دارد و بر حرکت و نهضت آنها اثرگذار است، لذا آنها(ع) به عصمتی از جانب خداوند نیازمندند: «(مگر بر آن پیامبری که از او خوشنود باشد که برای نگهبانی از او پیش روی و پشت سرش نگهبانی میگمارد * تا بداند که آنها پیامهای پروردرگارشان را رسانیدهاند و خدا به آنچه در نزد آنها است احاطه دارد و همه چیز را به عدد شمار کرده است)»[75].
اگر این ظلمت وجود نداشت، آنها به عصمت نیاز پیدا نمیکردند و کسی که باوری غیر از این داشته باشد، در واقع پیامبران را در مقام و مرتبهی خداوند نشانده است - خداوند از آنچه به او شرک میورزند، منزه است - و این غلو و زیادهروی در تنزیه پیامبران(ع) است، تا جایی که برخی افرادی که از حقیقت مرتبهی نور بدون ظلمت بیخبرند، ایشان را به مقام و درجهی نور بدون ظلمت میرسانند؛ و این شرک، و اعتقاد داشتن به آن خطا است. همچنین کسانی که عصمت و حقانیت و شأن و مرتبهی پیامبران را سبک میشمارد نیز کفران حق آنها را مینمایند و آنها نیز در اشتباهاند. خداوند سبحان در مواضع فراوانی در قرآن، اثر این ظلمت در راه و مسیر پیامبران را بیان فرموده است. حق تعالی میفرماید: «(گفت: آیا به یاد داری آنگاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بودیم من ماهی را فراموش کردم؟ و این شیطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت)»[76]. کسی که از یاد بُرد و شیطان او را به فراموشی کشاند، شاگرد موسی(ع)بود؛ یوشع بن نون(ع)، پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل و وصیّ موسی(ع)که سرزمین مقدس را فتح کرد. با این حال نباید از نظر دور داشت که خدای سبحان پیامبران را در کانون توجه خود قرار داده است و حتی آنچه به خاطر این ظلمت حادث میشود، به عاملی برای رسیدن آنها به هدف، تبدیل میگردد: «(و به شیوهای شگفتانگیز به دریا رفت)» ؛ بنابراین فراموش کردن ماهی موجب شد آنها به عالِم(ع)راهنمایی شوند: «(گفت: آنجا همان جایی است که در طلبش بودهایم و به نشان قدمهای خود جست و جوکنان بازگشتند)»[77].
یا باعث افزایش علم و دانش آنها میگردد: «(داوود گفت: او که میش تو را از تو میخواهد تا به میشهای خویش بیفزاید، بر تو ستم میکند و بسیاری از شریکان جز کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند که اینان نیز اندک هستند، بر یکدیگری ستم میکنند. داوود دانست که او را آزمودهایم؛ پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع درافتاد و توبه کرد)»[78]. پس از آن که داوود(ع)از این واقعه یاد گرفت که فقط وقتی سخن بگوید (و حکم براند) که به گفتههای دو طرف دعوا گوش فرا داده باشد، خداوند به او خطاب کرد: «(ای داوود! ما تو را خلیفهی روی زمین گردانیدیم، در میان مردم به حق داوری کن و از پی هوای نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان که از راه خدا منحرف شوند، به آن سبب که روز حساب را از یاد بردهاند، به عذابی شدید گرفتار میشوند)»[79].
[51]- المائدة: 23.
[52] - مائده: 23.
[53]- الكافي: ج1 ص293.
[54] - کافی: ج 1 ص 293.
[55]- الكافي: ج1 ص 398.
[56] - کافی: ج 1 ص 398.
[57]- الكافي ج1 ص 457.
[58] - کافی: ج 1 ص 457.
[59]- الكافي: ج8 ص 114-117.
[60] - کافی: ج 8 ص 114 تا 117.
[61]- العهد القديم والجديد: ج1 / مجمع الكنائس الشرقية / سفر التثنية / الإصحاح الحادي والثلاثون.
[62] - عهد قدیم و جدید: ج 1 – مجمع الکنائس الشرقیة – سفر تثنیه – اصحاح سی و یکم.
[63]- العهد القديم والجديد: ج1 / مجمع الكنائس الشرقية / سفر التثنية / الإصحاح الرابع والثلاثون.
[64] - عهد قدیم و جدید: ج 1 – مجمع الکنائس الشرقیة – سفر تثنیه – اصحاح سی و چهارم.
[65]- العهد القديم والجديد: ج 1 / مجمع الكنائس الشرقية: ص330 - 338 / سفر يشوع / الإصحاح الأول.
[66] - عهد قدیم و جدید: ج 1 – مجمع الکنائس الشرقیة ص 330 تا 338 – سفر یوشع – اصحاح اول.
[67]- يوسف : 21.
[68] - یوسف: 21.
[69]- يوسف : 42.
[70]- الكهف : 63.
[71]- الجن: 27 - 28.
[72] - یوسف: 42.
[73] - کهف: 63.
[74] - جن: 27 و 28.
[75] - جن: 27 و 28
[76] - کهف: 63
[77] - کهف: 63
[78] - ص: 24
[79] - ص: 26