در انجیل
عیسی (ع) و معجزه، آنگونه که در انجیل آمده است:
(آنگاه عدهای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: استاد، میخواهیم آیتی از تو ببینیم. پاسخ داد: نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند! اما آیتی به ایشان داده نخواهد شد. جز آیت یونس نبی؛ زیرا همانگونه که یونس سه شبانهروز در شکم ماهی بزرگ بود، پسر انسان نیز سه شبانهروز در دل زمین خواهد بود).([304])
(فریسیان نزد عیسی آمدند و با او به مباحثه نشستند. آنها برای آزمایش، آیتی از او خواستند. اما عیسی آهی از دل برآورد و گفت: چرا این نسل خواستار آیت است؟ حق را به شما میگویم، هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد. سپس ایشان را ترک گفت).([306])
همانطورکه در این دو متن از انجیل ملاحظه میکنیم، عیسی (یسوع) میفرماید: (نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند! اما آیتی به ایشان داده نخواهد شد). و میفرماید: (چرا این نسل خواستار آیت است؟ حق را به شما میگویم، هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد).
در هر دو متن، تأکید شده است که آیه یا معجزهای که آنان درخواست کردند، رخ نمیدهد. و معنای آن این است که آنان معجزهای از نوع «قاهر» و غیر از معجزاتی که آمده است، درخواست میکنند وگرنه سخنان عیسی در انجیل متناقض میشود. در انجیل متونی هست که بیان میکند که آیات یا معجزات اتفاق افتاده است. بعضی از این متون به عنوان مثال از قرار زیر هستند:
(او هنوز سخن میگفت که عدهای از خانهی یایروس، رئیس کنیسه آمدند و گفتند: دخترت مرد! دیگر چرا استاد را زحمت میدهی؟ عیسی چون سخن آنها را شنید، به رئیس کنیسه گفت: مترس! فقط ایمان داشته باش؛ و اجازه نداد جز پطرس و یعقوب و یوحنا، برادر یعقوب، کسی دیگر از پی او برود. چون به خانهی رئیس کنیسه رسیدند، دید غوغایی به پاست و عدهای با صدای بلند میگریند و شیون میکنند. پس داخل شد و به آنها گفت: این غوغا و شیون برای چیست؟ دختر نمرده، بلکه در خواب است. اما آنها به او خندیدند. پس از اینکه همهی آنها را بیرون کرد، پدر و مادر دختر و همچنین شاگردانی را که همراهش بودند، با خود برگرفت و به جایی که دختر بود، داخل شد. آنگاه دست دختر را گرفت و به وی گفت: تالیتا کوم! یعنی ای دختر کوچک، به تو میگویم: برخیز! او بیدرنگ برخاست و راه رفتن آغاز کرد. آن دختر دوازده ساله بود. آنها از این واقعه بینهایت شگفت زده شدند. عیسی به آنان دستور اکید داد که نگذارند کسی از این واقعه آگاه شود و فرمود چیزی به آن دختر بدهند). ([308])
(در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان میکرد، رئیسی نزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت: دخترم هم اکنون مرد. با این حال بیا و دست خود را بر او بگذار که زنده خواهد شد. عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت. در همان هنگام، زنی که دوازده سال از خونریزی رنج میبرد، از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبهی ردای او را لمس کرد. او با خود گفته بود: اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت. عیسی برگشت، او را دید و فرمود: دخترم، دل قویدار. ایمانت تو را شفا داده است. از آن ساعت، زن شفا یافت).([310])
(چون عیسی تمامی گفتار خود را با مردم به پایان رسانید، به کَفَرناحوم درآمد. آنجا یک نظامی رومی بود که غلامی بس عزیز داشت. غلام، بیمار و در آستانهی مرگ بود. نظامی چون دربارهی عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزدش فرستاد تا از او بخواهند بیاید و غلامش را شفا دهد. آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: این مرد سزاوار است این لطف را در حقش بکنی؛ زیرا قوم ما را دوست میدارد و کنیسه را نیز برایمان ساخته است. پس عیسی همراهشان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چند تن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: سرورم! خود را زحمت مده؛ زیرا شایسته نیستم که زیر سقف من آیی. از همینرو حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت. زیرا من خود فردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی میگویم: برو، میرود. به دیگری میگویم: بیا، میآید. به غلام خود میگویم: این را به جای آر، به جای میآورد. عیسی چون این را شنید، از او در شگفت شد و به جمعیتی که از پیاش میآمدند، روی کرد و گفت: به شما میگویم: چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیدهام. چون فرستادگان به خانه بازگشتند، غلام را سلامت یافتند. چندی بعد عیسی رهسپار شهری شد به نام نائین. شاگردان و جمعیتی انبوه نیز او را همراهی میکردند. به نزدیکی دروازهی شهر که رسید، دید مردهای را میبرند که یگانه پسر بیوه زنی بود. بسیاری از مردمان شهر نیز آن زن را همراهی میکردند. خداوند چون او را دید، دلش بر او بسوخت و گفت: گریه مکن. سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد. کسانیکه آن را حمل میکردند، ایستادند. عیسی گفت: ای جوان، تو را میگویم: برخیز! مرده راست نشست و سخن گفتن آغاز کرد! عیسی او را به مادرش سپرد. ترس و هیبت بر همهی آنان مُستولی شد و درحالیکه خدا را ستایش میکردند، میگفتند: پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا به یاری قوم خود آمده است. خبر این کار عیسی در تمام یهودیه و نواحی اطراف منتشر شد. شاگردان یحیی او را از همهی وقایع آگاه ساختند).([312])
همانطور که مشاهده میکنیم معنای مشترک در متون بالا، که زندهکردن مردگان است، این است که بین مردن تا زنده شدن آنان فقط چند ساعت فاصله بوده است. مثلاً: دخترم الآن از دنیا رفته است. پس زنده شدن آنان پیش از این بوده که آنان را دفن کنند. به همین دلیل فردی که راه شبهه را در پیش گرفته است، به سادگی میتواند استدلال کند که این افراد بیهوش بودند. یا هر عذر دیگری برای طعنهزدن به معجزهای که رخ داده بود. همچنین درمان و شفا یافتن بر این مبنا امکانپذیر است.
اما متونی که در انجیل یا تورات، معجزهی قاهر را روایت مینماید، ما به صحت این متون اعتقاد نداریم. حتی برای خود مسیحیان نیز لازم است که به صحت تک تک متون، اعتقاد نداشته باشند؛ چراکه آنان برای بعضی از رویدادها یا معجزات، بیش از یک متن تاریخی دارند که قطعاً برخی از آنها، دست کم دقیق نیست. بنابراین اگر دو متن مثلاً در انجیل متی و یوحنا با هم مخالفت داشته باشند، نمیتوان به هر دو متن انجیل متی و یوحنا اعتماد کرد.
خلاصه:
معجزهی مادی که امکان آوردنِ آن از سوی خداوند وجود دارد و خداوند ایمان فردی را که به این خاطر به آن ایمان بیاورد، میپذیرد، معجزهی مادی غیرقاهر است؛ مانند تبدیل عصای موسی(ع) به مار،([315]) شنیدن نالهی ستون برای رسولالله (ص) توسط برخی از مؤمنان و نیز اطعام جمعیتی زیاد توسط محمد رسول خدا (ص) با غذایی اندک و هلاکت برخی از افرادی که در کربلا بودند، با دعای امام حسین (ع)، و پیروزی مظلومیت حسین(ع) و شفا و درمان برخی از بیماران و بقیهی معجزات پیامبران و اوصیاء. این معجزات تا حدی برای بیشتر افرادی که با آن روبهرو شدند، دارای شبهه بوده است؛ زیرا نمیتوان آن را صددرصد تشخیص داد؛ البته اگر مسئله همانطور باشد که فرعون گفت: «دو جادویند كه پشتیبان یكدیگرند». یا اینکه بگوییم: آنچه موسی آورد، معجزه و آنچه ساحران آوردند، فقط سحر است؛([316]) و این بدین معنا خواهد بود که معجزهای که قاهر نیست، به خودی خود دلیل اصلی نیست و تأییدکننده و دلیلی است که نص را محکم میکند.
اما افرادی که معجزهای را که قاهر نیست، دلیل اصلی میدانند، بالاترین چیزی که با استفاده از آن استدلال میکنند، این است که اگر معجزه توسط فردی مدعی باطل انجام شود، باعث گمراهی مردم میشود و این کاری است که توسط حکیمِ مطلق انجام نمیشود. اما آنان متوجه نیستند که سخن در همین است که اثبات شود کاری که انجام میشود، برای افرادی که با آن مواجه میشوند، معجزه میباشد. این موضوع محل تردید است و همانطور که قرآن تصریح نموده است، در آن شبهه وجود دارد،([318]) چنانکه بیان نمودم و همانطور که در همهی معجزات پیامبران برای غیرمؤمنان، و نیز معجزهای که موضوع بحث است، یعنی عصای موسی (ع)، روشن است.
بنابراین جایگاه معجزه در دین خداوند این است که معجزات، تأییدکننده و دلیل غیرمستقل هستند و با قرارگرفتن در کنار دلایل دیگر معنا پیدا میکنند. یعنی اگر معجزه همراه با دلیل اصلی و مستقل بیاید، بیشتر از حد نیاز است و جایگاه آن در دین خداوند، برای افزایش یقین و تشویق مردم نسبت به ایمان به خلیفهی خداوند در زمین است، که با دلیل «نص» آمده است.
این همچنین به این معناست که راه شناخت امام مهدی (ع)، که از هزار سال پیش غایب است، برای افرادی که دلیلشان برای ایشان این است که با معجزه میآید، بسته است.
[303]. مت40:38:12.
.[304] انجیل متی، باب ۱۲، ۳۸ تا ۴۰.
[305]. مر13:11:8.
.[306] انجیل مرقس، باب ۸، ۱۱ تا ۱۳.
[307]. مر43:35:5.
.[308] انجیل مرقس، باب ۵، ۳۵ تا ۴۳.
[309]. مت 22:18:9.
[310]. انجیل متی، باب ۹، ۱۸ تا ۲۲.
[311]. لو 18:1:7.
.[312] انجیل لوقا، باب ۷، ۱ تا ۱۸.
[313]. وليس كشق البحر لموسى (عليه السلام)؛ لأن هذه معجزة قاهرة، ولا يقبل إيمان من يؤمن بسببها، كما لم يقبل الله إيمان فرعون عند إيمانه بسبب هذه المعجزة القاهرة، "وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ * آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ".
[314]. أي كيف للشخص الناظر لعصي السحرة وعصا موسى (عليه السلام) أن يميز ويحكم أن ما فعله السحرة سحراً وما فعله موسى معجزة ؟ فنفس مسألة التهام عصا موسى لعصيهم أو أفعى موسى لأفاعيهم ردها فرعون بسهولة بأنهما سحران تظاهرا (سحران تظاهرا) وأن موسى (عليه السلام) ساحر عظيم، ولهذا تفوق سحره على سحر السحرة (كبيركم)... "فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ" [القصص: 48]. "قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ...." [طه: 71]. "قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ..." [الشعراء: 79].
.[315] این برخلاف معجزهای مانند شکافتنِ دریا برای موسی(ع) است؛ چرا که معجزهی شکافتن دریا معجزهی قاهره(مجبور کننده) است و ایمان فردی که به خاطر آن ایمان بیاورد، مورد پذیرش قرار نمیگیرد. همانطور که خداوند، ایمان فرعون را به خاطر این معجزهی قاهره نپذیرفت: ﴿(و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز آنان را دنبال كردند تا وقتیكه در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت ایمان آوردم كه هیچ معبودی جز آنكه فرزندان اسرائیل به او گرویدهاند، نیست و من از تسلیمشدگانم. آیا اكنون؟ درحالیكه پیش از این نافرمانی میکردی و از تبهكاران بودی؟ پس امروز تو را با بدنت نجات میدهیم، تا برای كسانیكه از پی تو میآیند عبرتی باشد و بیگمان بسیاری از مردم از نشانههای ما غافلند».
.[316] یعنی چگونه برای شخصیکه به عصای ساحران و عصای موسی (ع) نگاه میکند، امکان دارد که تمایز دهد و حکم کند که کار ساحران، سحر است و کار موسی، معجزه است؟ همان مسئلهی بلعیدن مارهای آنان توسط عصای موسی یا مار موسی را فرعون به راحتی پاسخ داد که: سِحْرَانِ تَظَاهَرَا (دو جادویند كه پشتیبان یكدیگرند). و موسی(ع) ساحری بزرگ است و به همین خاطر سحرش بر سحر ساحران برتری دارد؛ زیرا او بزرگ آنان است:
﴿(پس هنگامیكه حق از سوی ما برای آنان آمد گفتند: چرا مانند آنچه به موسی دادند، به او ندادهاند؟ آیا پیش از این به آنچه به موسی داده شد، كفر نورزیدند؟! گفتند: دو جادویند كه پشتیبان یكدیگرند!! و گفتند: ما منكر هر دو هستیم!( ﴾ (قصص: ۴۸) ﴿([فرعون] گفت: آیا پیش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است». (طه: ۷۱ و شعرا: ۴۹)
[317]. "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ" [الأنعام: 9].
.[318] ﴿(و اگر او را فرشتهای قرار میدادیم حتماً وی را [به صورت] مردی در میآوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه میساختیم». (انعام: ۹)