جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
*******
پیشگفتار.
مقدمهء مترجم
فصل اول:
لاکپشتهایی در طول مسیر
جوردانو برونو و گالیلئو گالیله
نظریات بزرگان دین دربارهء نظریهء تکامل
مسیحیت کلیسا و تکامل!!
دین وهابیّت سلَفی و تکامل
برخی فقهای اهل سنت و نظریهء تکامل
برخی فقهای شیعه و نظریهء تکامل
شیخ جعفر سبحانی
سید علی سیستانی
سید محمد شیرازی و ماجرای او با داروین
آیا روش علمی نظریهء خلقت یکباره یا چندباره را میپذیرد؟
*****
پیشگفتار
بهتازگی و برای نخستین بار در تاریخ، "مناظرهای جدّی" بین بیخدایی و ایمان آغاز شدهاست...
چرا میگویم برای نخستین بار؟
بسیار ساده است، چون من بر این باورم که تمام بحثها و گفتگوهایی که از گذشته تا کنون جریان داشته را نمیتوان مناظرههای حقیقی و ردیههای واقعی بر خدا-ناباوری علمی بهشمار آورد؛ چرا که در یک طرف این مناظره ها مدعیان ادیان با نگرش محدود و درک خاص از متون دینی و در سوی دیگر آن خدا ناباورانی هستند که بر دین ارائهشده توسط فقها و نه خودِ دین ، ردّیّه ارائه میدهند.... هرچند این سخن من به مذاق عدهای خوش نیاید!
کدامیک از ما این پرسشهای بنیادین را هرچند فقط برای مدتی کوتاه در طول زندگیش مطرح نکرده است و به دنبال پاسخی نگشته که بتواند جستجوی همیشگی بشر از کشف علتها و ریشههای پدیدهها را اشباع کند؟ خواه این پرسشها مربوط به زندگی بر روی این زمین باشد مثل "چرا ما بهوجود آمدهایم؟"، "آیا زندگی هدفمند و معنیدار است؟"، "انسان کیست؟"، و "تمدن ما از کجا آمدهاست؟" یا مربوط به کل جهان هستی باشد، مثل "چگونه میتوانیم جهانی را که در آن زندگی میکنیم درک کنیم و بشناسیم؟"، یا "آیا جهان به خالق نیاز دارد؟".
پاسخهای احتمالی، بسیار و متنوع است؛ ولی به نظر میرسد همهء این پاسخها سرانجام به انتخاب یکی از این دو میرسد: خدا یا علم؟ .... ایمان به خدا یا ایمان به علم؟ ...
آیا ما مجبوریم همانگونه که امروزه به نظر میرسد بین ایمان به خدا یا ایمان به علم یکی را برگزینیم؟
در حقیقت، امروز میبینیم که بیخدایی به دلایلی منطقی از پیروزی علمی خود بر بزرگان دین شادمان و سرخوش است. مدعیان نمایندگی ادیان، بر آن دسته از موضوعات علمی که آنها را مخالف دین تشخیص میدهند، ردیه مینویسند؛ بدون اینکه نه از متون دینی درک درستی داشته باشند و نه از نظریات علمی. من شخصاً از مطالعهء پاسخهای بزرگان دین یا مشاهدهء جلسات و برنامههای تلویزیونی آنها، دریافتهام که ایشان در موارد بسیار زیادی، موضوع را کاملاً اشتباه، ناقص و تحریفشده برداشت میکنند. سپس بر اساس همین بینش نادرست، با جملاتی ساده و بیمایه و بعضاً با ملغمههای رایجی که آکنده از مغالطه و تحریک احساسات است، شروع به پاسخگویی میکنند.
آیا کسی هست که این جمله را نشنیده باشد: "نظریهء تکامل مدعی است انسان از نسل میمون است"! موضوعی که کاملاً اشتباه است. یا "تکامل میخواهد ما را مجاب کند که هرچه میبینیم از روی تصادف است"! این جملات نادرستند ولی متأسفانه برای خود، طرفدارانی دارند! این عبارات از سوی مردان دینی یا پیروان آنها بیان میشود، که دلیل آن نیز یا ناآگاهی است و یا غرضورزی؛ که البته نتیجه یکسان است.
اخیراً برخی بزرگان دین در برابر دلایل قوی نظریات علمی، سر تسلیم فرود آورده و معترف شدهاند که نظریات علمی صحیح است و در عینحال، با دین تعارضی ندارند!
ولی .... چگونه با دین تعارضی ندارند؟!
تئوریهای علمی که امروزه مد نظر ملحدان است، طرحها و رسالههای منسجمی است که تصویری دیگر از پیدایش هستی و تکامل آن و نیز پیدایش حیات بر روی زمین و تکامل آن را بدون نیاز به فرضیهء "وجود خدا" ترسیم میکنند. این تصویر همچنین دربرگیرندهء داستان پیدایش و تکامل دین است و آن را یک دستآورد بشری تلقی میکند. بنابراین آفرینش، داستانی است علمی که به نظر آنها به وجود خدایی آگاه و هدفداری که آن را نوشته باشد، نیازی ندارد. آیا یک عالِم خردمند میتواند قصهء امروزین علم را به طور کامل و صددرصد، با ایمان به خدا یکجا گردآورد، بدون اینکه راهحلی براي رفع تناقضات میان ایندو ارائه نماید؟
ما با دو تفسیر متفاوت روبرو هستیم که به نظر میرسد با هم در تعارض هستند. این صحنه ما را به یاد نظریات پنجگانهء ریسمانها میاندازد که برای ترکیب نمودن نظریهء کوانتوم و نظریهء نسبیّت عام مطرح شدهاست؛ این دو ظاهراً با هم متعارض میباشند. بنابراین نظریهء همهچیز یا نظریهء M ( M-Theory ) آمد تا بگوید که همهء اینها روایتهای مختلفی از یک واقعیت میباشند.
کتاب "توهم بیخدایی" این تناقضات را برطرف میسازد و هر بخش را در مکان خود جای میدهد تا "همه چیز" در یک تصویر هماهنگ و منجسم به زیبایی جلوهگر شود!
احمد الحسن به خوبی میداند چگونه توجه و علاقهء خوانندهء غیرمتخصص را برانگیزاند و چگونه آموزههای علمی را به او برساند. وی در عین حال به خوبی وارد است که چگونه دانشمند متخصص را در نقاطی که توقف در آنها شایسته است، به درنگ وادارد!! مأموریتی که به انجام رسانیدنش بسی دشوار است...
این کتاب با یک اسلوب علمی دقیق و بینظیر، مهمترین تئوریهایی را که از نظر تجربی، ریاضی و نظری ثابتشده است، را به بحث میگذارد و به علوم مختلفی همچون زیستشناسی تکاملی، مهندسی ژنتیک، پزشکی، انسانشناسی، زمینشناسی تاریخی، تاریخ باستان، باستانشناسی، فیزیک نظری، کیهانشناسی، فلسفه و غیره نیز میپردازد.
باید اشاره کنم که این کتاب در واقع حاوی یک مناظرهء علمی و سطح بالا با پروفسور ریچارد داوکینز یکی از بزرگترین دانشمندان زیستشناسیِ تکاملی در عصر حاضر و همچنین با پروفسور استیون هاوکینگ یکی از برجستهترین دانشمندان فیزیک نظری، ریاضیات کاربردی، متخصص در حوزهء کیهانشناسی و صاحب نظریهء ثابتشدهء پرتوزایی سیاهچالهها میباشد. این کتاب همچنین مناظرهای علمی با کاوشگرانِ تمدنهای باستانی است؛ کسانی که به روش پروفسور ساموئل کریمِر به بازخوانی تاریخ انسان باستان روی آوردهاند. خلاصهء نتیجهء تحقیقات این کاوشگران چنین است: دین یک دستآورد انسانی است که هزاران سال پیش پدیدار گشته، با سومریها و اکدیها تکامل یافته و در ادامه با گذر از یهودیان و مسیحیان به مسلمانان رسیدهاست.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم: این کتاب با شیوهای شگفتآور و صریح و به گونهای اعجاببرانگیز، شما را به سفری اکتشافی میبرد که از "انسان" آغاز میشود و به “انسان” باز میگردد، و بین پیچیدهترین مسائل علمی مربوط به منشأ حیات و نژاد انسان و ماهیت هستی از یکسو، و وجود خدایی هدفگذار، حکیم و قانونگذار از سویی دیگر رابطه برقرار مینماید، به گونهای که شما را دستکم بهطور موقّت مجاب میکند که هیچچیزی مهمتر از شناخت این خدا نيست ، سفری در شش فصل که از صفحهء نخستین تا آخرین صفحه، توجه و علاقهء شما را به خود جلب میکند و احمد الحسن در آن ثابت میکند که علم ، در مقام تعارض با وجود خدا، قرار نمیگیرد!
همانطور که پیشتر گفته شد و اشاره نمودم، بسیار پیش آمده که بزرگان دین، بدون درک و اندیشه، اقدام به رد کردن تئوریهای علمی نمودهاند. نویسنده با حُسن انتخاب خود، فصل اول کتاب را به بیان این نقش مهمِ گذشته و حال بزرگان دین ، با گرایشهای مختلف اعم از یهودی، مسیحی، مسلمان سنی و یا شیعه آغاز میکند... در این فصل شما با نمونههای روشنی از برخی پاسخهای نمایندگان ادیان و اندیشمندان بهویژه در خصوص نظریهء تکامل روبرو خواهیدشد. البته مؤلف فقط به بیان نمونهها بسنده نکرده بلکه آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و همانند یک دانشمند متخصص به آنها پاسخ گفته و بیمایگی علمی و میزان سادهلوحانه بودن آنها را که خود مایهء تأسف و شرمساری است را بر ملا ساختهاست. سپس نویسنده محال و ناممکن بودن رویکرد امروزی برخی از آنها که به دنبال یک تایید همزمان تکامل ، با ایمان به خدا، بی هیچ قید و شرطی، بدون رفع تناقضات بین ایندو هستند را روشن مینماید.
مؤلف حتی برای لحظهای نه انصاف خوانندهء کتاب و نه انصاف فقهای دینی را از نظر دور نمیکند؛ همان کسانی که موضعگیریهایشان را در فصل اول به بوتهء نقد کشیدهاست؛ خواننده خواه از کسانی باشد که معتقدند نظریهء تکامل نادرست است و یا این نظریه صرفاً یک "فرضیه" یا تئوری ثابتنشدهای است که همچنان امید دارد "چه بسا به همین زودیها" چیزی یافت شود که آن را نقض و باطل نماید، تا علمای دینی منکِر تکامل بر حریفان غالب شوند، و خواه اندیشمندی دینی باشد با موضعگیریِ همانند یکی از مواردی که در فصل اول به بوتهء نقد کشانیده شدهاست. و احمد الحسن در فصل دوم نظریهء پیدایش و ارتقا را تفسیر میکند و دلایل آن را بیان میکند، آن هم به شیوهای که - به نظر من - میتوان آنها را به خوبی در تدریس و عامهفهم کردنِ علوم مرتبط با تکامل بهکار گرفت؛ علومی مانند: کالبدشناسی تطبیقی، سنگوارهشناسی، تکامل در زنجیرهء جانداران فعلی، قانون عام تکامل کیهان، تحلیلرفتگی و حذف اعضای بدن، اکوسیستمهای جداافتاده و وجود سیستمهای مختلف حیات در این اکوسیستمها، وجود ویژگیهای غیرعادی در برخی جانداران، اهلی و رام کردن و پرورش حیوانات، دلایل ژنتیکی از قبیل همجوشی کروموزوم شمارهء دو انسان و مشترک بودن انسان و دیگر سرتیرهها در ویروسهای پَسگَرد.
وی در این فصل به مهمترین اشکالاتی که دربارهء نظریهء تکامل مطرح است، پاسخ داده، و وارد مبحث ظریف تئوریهای منشأ حیات بر روی زمین میشود؛ و اینکه هیچ نظریهء علمی که بتواند این موضوع را بهشیوهای قابلقبول و با استناد به شواهد و مدارک علمی تفسیر کند، وجود ندارد؛ که این در واقع شکافی در تصورِ خداناباوری کاملِ مورد ادعا، میباشد.
در پایان این فصل و شاید هم پیش از آن، اندیشهای جدید برای شما شکل میگیرد که از یکسو موضعگیری پایانی شما در خصوص نظریهء تکامل، و از سوی دیگر واکنش شما به ردیههایی که توسط مدعیان نمایندگی ادیان مطرح شدهاست، را مشخص میسازد.
متن دینی اثباتشده تعارضی با نظریهء تکامل ندارد و نویسنده، این موضوع را در فصل سوم شرح دادهاست. وی مهمترین متون دینی را که به گمان برخی متدیّنین در تضاد با نظریهء تکامل است، را حلّاجی کرده و نادرستی برخی از آنها را تبیین نمودهاست. سپس - برای نخستین بار - جایگاه آدم از منظر دین در داستان علمی تکامل حیات و رابطهء او با دیگر نژادهای پیشین بشر را مطرح کرده و چگونگی تکامل جسمی را که روح انسانی با آن ارتباط برقرار خواهد کرد، با شیوهای منحصر بهفرد که کسی پیش از او ارائه نکرده، بههمراه شواهد تاریخی و ادلّهء علمی بیان داشتهاست.
نویسنده در همان فصل به سراغ داستان آفرینش جسم حوّا(عليها السلام) از جسم آدم(عليه السلام) آنطور که برخی گمان کردهاند، میرود و داستان زنا با محارم بین فرزندان آدم را پاسخ میگوید.
وی در همین فصل به یکی از دشوارترین و پیچیده ترین مسائل دینی که هم مورد اعتقاد مسیحیان است و هم مسلمانان، و در عین حال کسی تا کنون به آن پاسخ شایستهای نداده، پاسخ میگوید؛ یعنی ارائهء یک تفسیر علمی قابلقبول از ماجرای ولادت عیسی(عليه السلام) بدون داشتن پدر.
از آنجا که از نگاه خداناباوران، نظریهء تکامل یک نظریهء یکپارچه، کامل و تفسیرکنندهء منشأ حیات و ارتقای آن است و در این فرآیند به وجود خدا نیاز نیست، پس جایگاه خدا در این نظریه برای دیندارانی که آن را میپذیرند، کجا است؟ فصل چهارم با استفاده از خود نظریهء تکامل، ما را به اثبات وجود خدا سوق میدهد و برای این کار به سراغ نقشهء ژنتیکی و قانونمندی تکامل یا ارتقا بهوسیلهء انتخاب طبیعی و هدفمندی آن رفته و در ادامه شما را مجاب میکند که دستکم دلیلی قطعی بر عدم وجود خدا در دست نیست!
از سوی دیگر موضوع "رویکرد طراحی هوشمند" را در این فصل مطرح میکند که هواداران آن میکوشند با اثبات طراحی هوشمند در مجموعهء جانداران و اندام آنها، وجود خدا را اثبات کنند؛ ولی نکته اینجا است که طراحی هوشمند دارای اشکالات متعدد و بزرگی است: اگر طراح همان "الله" است، وی از علم و قدرت مطلق برخوردار است و کسی که چنین باشد، لاجَرَم طراحیش باید کامل و عاری از نقص و تعارض باشد. این در حالی است که بهعنوان مثال کشیدگی عصب حنجره، به نظر میرسد ناقضِ این علم و قدرت مطلق باشد؛ خطاهایی از این دست در این طراحی را چگونه میتوان تفسیر نمود؟ شما را به حال خود وامیگذارم تا پاسخ احمد الحسن را خود کشف کنید.
در ادامهء این سفرِ معرفتی، نگارنده ما را به فصل پنجم و به نوع دیگری از تکامل به نام "تکامل فرهنگی" میرساند. واقعیت آن است که جهش فرهنگی و توانایی نوع بشر در رویارویی با جریان گستردهء خودخواهی ژنها - که یگانه هدف آنها بقا است - آن هم با استفاده از اخلاق و ایثارگری راستین، مقولهای است که حتی نظریهء M نیز از شرح و تفسیر شکلگیری و استمرار بقایش درمانده است. دلیل بروز این جهش فرهنگی، آن هم فقط در چندهزار سال اخیر چه بودهاست؟
برای پاسخگویی به این دست پرسشها، احمد الحسن از طریق حماسهها و داستانهای سومری، ما را به سراغ اولین تمدن و فرهنگی که بر روی کرهء زمین ظاهر شدهاست میبرد؛ جهش فرهنگی بزرگی که بهطور ناگهانی در سرزمین بینالنهرین رخ عیان نمودهاست. در این فرآیند شگفتانگیز، ما از الواح و شخصیّتها میپرسیم؛ از گیلگمش و دُموزی سؤال میکنیم...!! و حماسههای آنان را با قرائتی نوین و منحصر بهفرد بازخوانی میکنیم که زاویهء دیدمان نسبت به این متون را ١٨٠درجه تغییر میدهد؛ تا بهگونهای اعجابآور با روایت دین والای الهی - از آن دوران - با تمام جزئیات و عناصرش آشنا شویم. وی سپس ما را با خود به سوی نوح و ماجرای طوفان سهمگینی که کتابهای آسمانی آن را روایت و تفسیر میکنند میبرد و آنجا نیز - برای نخستین بار - کیفیت وقوع طوفان و زمان و مکان آن را بیان میدارد و به این سؤالات پاسخ میدهد که آیا طوفان نوح ـ آنگونه که برخی فقهای دینی اعتقاد دارند و درعینحال نمیتوانند سادهترین اشکالات مانند وجود انحصاری حیوانات در برخی جزایر جداافتاده را حلّاجی کنند ـ تمام زمین را دربرگرفت و تمام جانداران را هلاک کرد؟ اشکال بزرگی که در اینجا رخ مینماید آن است که چگونه نوح توانست هزاران حیوان مختلف را که از لحاظ اندازه، نوع، محیط زندگی و خورد و خوراک بسیار با هم متفاوت بودند، به غیر از میلیونها نوع حشرهای که آن زمان موجود بوده، گرد هم آورد. همچنین منبع و فرجام این آبها که تمام کرهء زمین را پوشاند، از کجا بوده و به کجا رفتهاست؟ ... تفسیر همهء این مواردی که درکشان دشوار است به صورتی موشکافانه از نظر علمی و متون دینی بطور همزمان اثبات شده،که آن را در فصل پنجم خواهید یافت.
پس از بحث و بررسی دربارهء نظریهء پیدایش و تکامل حیات بر روی زمین و رابطهء آن با ایمان به خدا، و نیز تفسیر جهش فرهنگی در تاریخ بشر، نویسنده در فصل ششم نظریهء منشأ و تکامل هستی بهخودی خود از "هیچ" را مورد بررسی قرار میدهد. این مبحث، نه تنها به نگرشی جدید در خصوص واقعیتها و اشیاء نیاز دارد، بلکه به تئوریهای علمی که بتواند با سطوح دیگری از حجمها، فاصلهها، زمان، درجهء حرارت و انرژی و مانند آن تعامل داشته باشد نیز نیازمند میباشد. جهان هستی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم یا آن بخشی از آن را که میبینیم بسیار بزرگتر از زمین و کهکشان ما یعنی کهکشان راه شیری است و در برگیرندهء تعداد بسیار زیادی از این کهکشانها میباشد. در ابتدا، کائنات در نهایتِ کوچکی و خُردتر از کوچکترین اتم در سلول ما و حتی بسیار کوچکتر از آن بوده است: یک نقطهء مجرد . پیدایش کائنات با رویدادهای عجیب و تکاندهندهای از انرژی و چگالی همراه بودهاست و در برخی مراحل اولیه با سرعتی بسیار بیشتر از سرعتی که نور میتواند حرکت کند، گسترش و انبساط یافتهاست (مرحلهء تورم کیهانی).
جهش بلندی که فیزیک در اوایل قرن گذشته برداشته ـ بهویژه پس از مطرحشدن نظریهء نسبیت و مکانیک کوانتوم ـ درک بسیار ساده و محدود ما از گیتی که خود مبتنی بر تجارب روزانهء ما میباشد را بهرخمان کشیده است. در فیزیک نوین امور شگفت متعددی وجود دارد که با نگرش ما نسبت به واقعیتها و اشیاء - که فهمیدن و حتی تخیّل آنها نیز دشوار است - سر تضاد و ناسازگاری دارد. چگونه میتوان درک کرد که یک ذره (مثلاً ذرهای از نور یا ماده) فاقد مکان مشخصی باشد؟ و به صورت مجموعهای از ذرات شبحگونه یا امواج احتمالاتی از موجودات شبحگونه میباشد؟ و اینکه وقتی ناظر به یکی از آنها توجه کند یا آن را مورد مشاهده قرار دهد، به آن واقعیت میبخشد، و وقتی معادلهء موج فرو میریزد و ذره مانند یک جسم حقیقی رفتار میکند، سایر موجودات شبحگونه به کجا میروند تا در نهایت فقط یکی از آنها باقی بماند؟ با عِلم به اینکه جهان سرشار از ذرات است، چگونه میتوان تصوّر نمود که بیننده یا رصدکننده، خود در شیوهء عملکرد ذرات تأثیرگذار میباشد؟! چگونه فهم و تفسیر انتقال دادهها با سرعتی بالاتر از سرعت نور امکانپذیر است و حال آنکه طبق نظریهء نسبیت چنین چیزی غیرممکن میباشد؟!
سفر اکتشافی از منشأ هستی در فصل ششم به ژرفنگری در هر چیزی که اطراف ما است اعم از مکان، زمان، انرژی، ماده، جرم، ذره و پادذره، سیارات و ستارگان، کهکشانها، سیاهچالهها، سپس پرتو و مادهء تاریک، انرژی جاذبه و انرژی تاریک شگفتانگیز میرسد. احمد الحسن در این فصل ما را با جدیدترین اکتشافات علمی و تفسیرهای نظری، آشنا ساخته و ما را به گذشتهء بسیار دور آفرینش میبرد؛ یعنی به بیش از ١٣میلیارد سال پیش. وی با پرداختن به نسبیت خاص و عام، فیزیک کوانتوم و فرضیهء چندجهانی، منشأ هستی و نظریهء انفجار بزرگ را برای دستیابی به آنچه نظریهء همهچیز (نظریهء M) نامیده میشود، به بحث میگذارد.
شگفتانگیزتر از اینها، فرضیهء جهانهای موازی است که طبق آن در هر بازهء زمانیِ پلانک جهان به تعداد زیادی از این جهانهای موازی تقسیم میشود و این بیننده است که یکی از آنها را برمیگزیند! این بیننده کیست؟ محدودیتهای او کدام است؟ آیا وجود وی، شرط اولیه در معادلهء این هستی ما است، یا شرط نهایی پیدایش آن؟
نظریهء پوستهها یا نظریهء M چه معنایی دارد؟ وجود بیش از چهار بُعد در گیتی - و یازده بُعد تا کنون - به چه معنا است؟ چه پاسخی برای اظهارات اخیر پروفسور استیون هاوکینگ در خصوص منشأ هستی و پیدایش آن وجود دارد؟ آنجا که میگوید نظریهء M و نظریهء کوانتوم برای تفسیر پیدایش هستی از عدم کافی هستند و قانون جاذبه به تنهایی برای این پیدایش کافی است (زیرا طبق نظریهء همهچیز یا نظریهء M جاذبه از همان ابتدا وجود داشتهاست) و اینکه هستی میتواند بدون نیاز به خدا پدیدار شده باشد. این سخن فیزیکدان ها که میگویند مجموع انرژی مثبت و انرژی منفی در جهان مادی برابر با صفر است، یعنی چه؟ آیا این پاسخ کافی است که دلیل پیدایش هستی یک قانون ناشناخته و فضایی بنیادین است که آن هم منشأ نامعلومی دارد و هستی - بلکه هستی ها - به خودی خود، خویشتن را ساخته و اکنون نیز میسازند؟
آیا ما به عنوان انسانهای عاقل و اندیشمند، هرگاه از درک جامع آنچه نظریاتمان پیش روی ما قرار میدهد عاجز شویم، میتوانیم صورت مسأله را پاک کنیم و یا سؤالی بدیهی و معقول را در مورد سببی که قبلاً وجود داشته و همچنان انگیزه و موتور محرکهء پژوهشهای علمی در طول هزاران سال است یعنی "چرا؟" را حذف کنیم؟ آیا با تکیه بر سخنان دانشمندی که جایزهء نوبل را بهدست آورده، یا نامزد دریافت آن بوده است و او "پرسش از علت" را سؤالی "نابخردانه" یا "غیرضروری" میخواند، ما نیز آن را بیهوده بخوانیم؟!
احمد الحسن در کتاب ارزشمند "توهم بیخدایی" با نگاهی منصفانه به متون دینی، این مسائل مهم و دشوار را پاسخ میدهد، آن هم به شیوهای که گمان میکنم تا امروز کسی معنا و مفهوم آن را درک نکرده باشد...
بین تفریط و افراط: "تیغ اوکام Occam’s و تیغ لیشتنبرگ Lichtenberg Razor".. در محافل علمی و فلسفی، در رویارویی با تئوریها و طرحها، یک سری اصول و چهارچوبهای از پیش تعریفشده وجود دارد. من نمیخواهم در این مبحث عمیق شوم ولی به اختصار چند نمونه را که به آنها نیاز دارم بیان مینمایم. مثال: اگر ما نظریهای داشته باشیم که به طور آزمایشی و نظری ثابت شدهباشد و بتواند همهء مواردی را که برای آن وضع شده، به خوبی تفسیر کند، ما آن را یک نظریهء خوب بهشمار میآوریم و لذا نیازی برای گشتن به دنبال نظریهای دیگر نمییابیم. اما اکنون نظریهای را در نظر میگیریم که در بعضی زمینهها شکست خورده و در برخی زمینهها موفق بودهاست. اگر راهی برای اصلاح این نظریه یا ضمیمه کردن بر آن یافت شود، از این راه میرویم وگرنه باید تا حد ممکن به دنبال نظریهء دیگری گشت. گاهی اوقات کار دشوار میشود و در این هنگام نظریهء دومی برای رفع و رجوع نواقص نظریه اول ارائه میگردد؛ البته ممکن است بعضاً این دو نظریه با یکدیگر قابل ادغام نباشند؛ مانند تئوری نسبیت و مکانیک کوانتوم.
گاهی اوقات ما با دو نظریه روبرو هستیم، که هر دو به گونهای درست از واقعیتها و تجربهها دم میزنند و نمیتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد. در اینجا آن نظریه که سادهتر و گیراتر است انتخاب میشود. یکی از مهمترین اجزای این سادگی و گیرایی، بسنده کردن بر مفروضات ضروری است. یعنی آن نظریهای که کمترین پیشفرضها را دارد، ساده ترین است و مجهول جدیدی ایجاد نمیکند، مورد برتری محسوب میگردد. به عنوان مثال اگر فرض بگیریم که مدل اِتِر و مدل نسبیت از تمام جهات با یکدیگر مطابقت داشته باشند (که البته این گونه نیست) قطعاً دانشمندان مدل نسبیت را برمیگزینند؛ چرا که در این صورت نیازی به فرض اتر وجود نخواهد بود. چه بسا نظریهء اتر در آینده بازگشتی داشته باشد و یا شاید هم در حال حاضر به شکل دیگری بازگشته باشد: عدم کوانتومی! یک مثال دیگر، ثابت کیهانی اینشتین است که زمانی به حال خود رها شده بود و اینک به اقتضای ضرورت، دوباره به آن رجوع میشود؛ و مثالهای دیگری که در نهایت به حذف منجر شدهاند.
این شیوه را که یک اصل نظاممند در مباحث فلسفی و علمی بهشمار میرود و البته دست کم بطور کامل اثبات نشدهاست، بهنام «تیغ اوکام» میشناسند؛ تیغی که همهء زوائد را میتراشد و حذف میکند. در گفتوگوی مشهوری که به لاپلاس و ناپلئون نسبت میدهند، به این موضوع اشاره شده است:
«ناپلئون: جناب لاپلاس، در نظام مورد نظر شما اثری از خدا نمیبینم!
لاپلاس: سرورم، من به این فرضیه نیازی ندارم.
سایر دانشمندان از اینکه لاپلاس در به کارگیری فرضیهای که بتواند همه چیز را تفسیر کند، خِسّت بهخرج دادهاست، اظهار تأسف نمودهاند!
لاپلاس اینبار جواب داد: البته سرورم! این فرضیهای است که همه چیز را توضیح میدهد، ولی قادر به پیشبینی نیست و من بهعنوان یک دانشمند باید کارهایی را به شما پیشنهاد کنم که اجازهء پیشبینی به شما بدهد.»
شاید این اصل به صورتهای متعددی مطرح شده و اسامی مختلفی نیز به آن داده شده باشد. من هم به خودم اجازه میدهم که آن را اینگونه ارائه کنم:
"باید به دنبال سادهترین راهحلها بود ولی بدون افراط و تفریط". دستورالعمل لاتینی منسوب به ویلیام اوکام (که در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی میزیسته) چنین است:" Numquam ponenda est pluralitas sine necessitate" که تقریباً معنای آن چنین میشود: "فرضیاتِ بیش از مورد نیاز را در نظر نگیر".
ولی تیغ اوکام، تیغی دو لبه است و استفادهء نادرست از آن، نتیجهای کاملاً معکوس بهدنبال دارد. یکی از کاربردهای غلط این تیغ، افراط در امتناع از تکمیلکردن نظریه و کاملپنداشتن آن است، که با بدیهی دانستن فرضیات صورت میگیرد. کتاب “توهم بیخدایی” - بر اساس چهارچوبی که نویسنده طرحریزی کرده - نمونههای مختلفی از این استفادهء نابجا را ارائه مینماید؛ مانند تفسیر ارتودوکس از مکانیک کوانتوم در مقایسه با تفسیر علّي که وجود کائناتی دیگر برای آن را ضروری فرض میگیرد. ... نویسنده روشن میکند که چنین تفسیری ضروری است و تفسیر چندجهانی، نه تنها فرضیه ای زائد بهشمار نمیرود، بلکه به گونهای دیگر و در بخش دیگری از نظریهء پیدایش هستی (نظریهء M) فرض گرفته شدهاست.
به این ترتیب در ادامه به جایی میرسیم که تئوری به پرسش "چرا" اینگونه پاسخ میدهد: "بخودی خود و بدون علت"؛ یعنی استفادهء نادرست از تیغ اوکام، آن را به تیغ بدون دستهای تبدیل میکند که تبدیل میشود به “تیغ لیشتنبرگ”.
کتاب "توهم بیخدایی" برای رفع تعارضات موجود بین این نظریهها، راهحلهایی چند ارائه مینماید. سپس بهسراغ مهمترین مواردی میرود که شاید در آنها تیغ اوکام به گونهای غلط برای تشریح تئوریهای پیدایش و تکامل حیات، تکامل هستی و تکامل فرهنگ انسانی بهکار رفته باشد!
با خواندن این مطالب به خوبی در مییابیم که ما با مردی روبرو هستیم که در خصوص حیات و شیوههای تکامل آن دارای دانشی ژرف میباشد. وی گاهی در علم زیستشناسی خبرگی نشان میدهد، و گاه در علم باستانشناسی و تاریخ بشر و گاه در دانش مطالعه و تحلیل الواح باستانی. سپس همهء اینها را فراموش میکنیم و در مواردی خودمان را در حالی مییابیم که گویی در حال خواندن زیباترین کتاب عامه فهم از یک دانشمند کیهانشناس هستیم؛ سپس او را یک عالم بینظیر اخلاق مییابیم که در همهء سطوح، دانش و بینشی سترگ دارد.
بیتردید خوانندهء عزیز به یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب که امانتداری علمی قابل توجهی که در تمام بخشهای کتاب جاری است، پِی میبرد؛ چرا که تمام نقل قولهای مؤلف بهطور کامل بیان شده و در آن هیچ گزینش، انقطاع و نقصی وجود ندارد. این موضوع بسیار حائز اهمیت است؛ از یکسو باعث میشود شما احساس اعتماد و رضایت نمایید و از سوی دیگر نشانهای از پاکی، صداقت و انصافورزی نویسنده میباشد...
من خودم کاملاً شیفتهء این کتاب شدهام... ولی نه فقط بخاطر دلایل پیشگفتهشده، بلکه همچنین بخاطر اسلوب زیبا و گیرای آن؛ و نیز بهدلیل برقرار نمودن ارتباطی سَلیس و شیوا بین موضوعاتی که ظاهراً ربط دادنشان به این سادگی ها امکانپذیر نمیباشد... در ضمن پوشیده نماند که بخش عمدهء شیفتگی من، به احترام فوق العادهای که نویسندهء کتاب برای انسان و خِرَد او قائل است، بازمیگردد؛ احترامی به تمام معنا و بدون اینکه افراط، بزرگنمایی و یا مغالطه و سفسطهگری در آن راه داشتهباشد. او را چنین میبینی که نسبت به آنچه شایستگی نرمش ندارد، نرمش و مدارا نمیکند و آنچه را که شایستهء ستایش باشد، میستاید. این کتاب هر انسان خردمندی را به جستجو و کاوش دعوت میکند و برای او چیزی جز دانش و معرفت نمیپسندد.
من با اینکه باید خود را برای رسیدن به پایان کتاب آماده میکردم ولی ناگهان دریافتم که به صفحهء آخر رسیدهام و تازه فهمیدم که کتاب به انتهای خود رسیده است. ... هر فصل این کتاب فرصت ادامهء درک بیشتر اموری را که برای نخستین بار مطرح میشود، در اختیار من نهاد، اما در آخرین صفحه و با پایان پذیرفتن این سفر - که دوست داشتم تا ابد ادامه مییافت - آرزویم نقش بر آب شد...!
در مقدمهای که بر کتاب "توهم بیخدایی" نوشتهام، چه بسا از عبارت "نخستین بار" به کرّات استفاده کردهام، ولی انتظار من این است که - شما ای خوانندهء گرامی - پس از اتمام مطالعهء کتاب یا حتی قبل از آن، دلیلی برای این سخن من بیابی. من شک دارم که انسان منصف بتواند در برابر این کتاب جبهه بگیرد، بنابراین تنها گزینهای که دست کم برای او باقی میماند، چیزی نیست جز اعتراف به قوّت مطالب آن و علمیبودن استدلالهایش...
من نمیتوانم بهطور قطع و یقین از نتیجهای که شما پس از پایان مطالعهء کتاب بهدست میآورید سخن بگویم و نمیدانم آیا شما "خداناباوری و علم" را برمیگزینید یا "دین و علم" و یا "خرافات" را و البته این چیزی است که به هر حال برای شما آرزو نمیکنم. ... ولی میتوانم بگویم که: این کتاب بدون هیچ چون و چرایی، شرح ساده و در عین حال دقیقی از غامضترین تئوریهای نوین و رابطهء آنها با وجود یا عدم وجود خدا را در اختیار شما میگذارد. این کتاب فرصتی است برای انگشت گذاشتن بر مهمترین نقاط اختلاف و تعارض بین علم و ایمان به خدا - در جای مناسب خود - و بازشناسی دلایل ملحدان و ارائهء پاسخهایی علمی و دقیق به آنها. به علاوه سایر تألیفات فقهای ادیان که با هدف رسیدن به درک توهم بیخدایی و آیات توحیدی ، نگاشته شده اند، در برابر این کتاب بسیار فقیر و کم محتوا جلوه مینمایند.
اما داوری در مورد دلایل، در هر صورت نویسندهء کتاب، احمد الحسن، آن را بهشما میسپارد.
من خطاب به دانشمندان خداناباور میگویم: این کتاب برای نخستین بار، باب گفتگو و مناظره بر اساس مبانی علمی را گشوده و تفسیرها و راهحلهای جدیدی مطرح نموده که چارهای جز توجه نشاندادن به آنها و ارزیابی و بحث دربارهء آنها وجود ندارد. همچنین این کتاب نقض و اشکالاتی بر بخشهایی از تئوریهای علمی وارد آورده و به دنبال آن، نویسنده این اشکالات را به عرصهء علم و دانش کشانده است. بنابراین نادیده گرفتن یا بی توجهی نشان دادن نسبت به موارد مطرحشده در کتاب، یا بیپاسخ گذاشتن آنها، به طور منطقی چنین استنباط سادهای را به دنبال خواهدداشت: چیزی بر ردّ آنچه مؤلف نگاشتهاست وجود ندارد. به طور طبیعی همین ملاحظات و نتیجهگیریها، بر فقهای دینی نیز منطبق میباشد.
من بهعنوان یک فرد علمی دانشگاهی ـ صرف نظر از نحوهء قضاوت در مورد آنچه در این کتاب مطرح شدهاست ـ نمیتوانم شادمانیم را از تألیف و انتشار آن پوشیده بدارم؛ زیرا چالشهای بزرگ علمی، اصلیترین موتور محرکهء استمرار بحثهای علمی و فلسفی بهشمار میرود و بدون آنها، نتیجهای جز رکود و چهبسا چیزی جز قهقرای فکری وجود نخواهد داشت؛ تاریخ خود بهترین شاهد این مدعا است.
بنابراین باید بگوییم کتاب «توهم بیخدایی» سرآغاز گفتگوی تمدن ها است، و من با تمام وجود امیدوارم این گفتگو تکامل پیدا کند و شاخ و برگ یابد؛ آن هم براساس قانون انتخاب علمی که قویترین دلیل و برترین سند را برمیگزیند: "پیدایش و ارتقای گفتگو بین علم و دین".
امیدوارم از مطالعهء این کتاب لذت ببرید.
دکتر توفیق مسرور
———————
1. دكتور توفيق مسرور ـ حاصل على شهادة الدكتوراه اختصاص رياضيات تطبيقية في المدرسة الوطنية للجسور والطرق بباريس ـ فرنسا " Ecole Nationale des Ponts et Chaussées ENPC Paris – France" عام 1995 بدرجة "امتياز مشرفة جدا مع تهاني اللجنة"، تحت اشراف عضو الاكاديمية الفرنسية البروفيسور سيارلي P.G. Ciarlet . حصل قبلها على شهادة الماجستير في النمذجة الرياضية والتحليل العددي من جامعة بيير وماري كوري (6 Paris) عام 1992. يعمل منذ عام 1998 في التدريس والبحث في جامعة مكناس بالمغرب بفريق البحث "الذكاء الصناعي للعلوم الهندسية" بالمدرسة الوطنية العليا للفنون والمهن للمهندسين (ENSAM)، وعمل كذلك في جامعة روني ديدرو ( Paris 7) في باريس (1995-1997) وأيضاً في جامعة فرانش كونتي (2001 - 2003) ببوزنسان (Besançon) في فرنسا. ومجال اهتماماته في البحث العلمي هو النماذج الرياضية للذكاء الصناعي، ونظرية التحكم الدقيق (Control Theory) ومراقبة النظم الموزعة من خلال التحليل الشامل والميكرو ـ محلي لخاصيات التفرد وانتشار المعلومات( Global and
.microlocal analysis of singularities )
١- دکتر توفیق مسرور، دارندهء مدرک دکترای در رشتهء ریاضیات کـاربردی از آکـادمی ملـی پلهـا و راههـا در پـاریس، فرانسـه، (Ecole Nationale des Ponts et Chaussées ENPC Paris, France)، در سـال ١٩٩۵، بـا درجـهء "امتیاز بسیار معتبر با تبریکات کمیته" تحت نظارت عضو فرانسوی آکادمی، پروفسور پی. جی. سیارلی، و مدرک کارشناسـی ارشد مدلسازی ریاضی و تحلیل عددی از دانشگاه پیر و ماری کوری پاریس در سـال ١٩٩٢، از سـال ١٩٩٨ بـه تـدریس و تحقیق در آزمایشگاه مدلسازی ریاضی و پژوهش محاسباتی برای تجزیه و تحلیل و تصمیمگیـری (M2APD) در دانشـگاه مکناس مراکش و مدرسهء عالی ملی فنی و حرفهای برای مهندسان (ENSAM) مشـغول اسـت. وی سـابقهء تـدریس در دانشگاه رونیدیدرو در پاریس (١٩٩٥ تا ١٩٩٧) و دانشگاه فرانسوی کـونتی در بیزانسـون فرانسـه (٢٠٠١ تـا ٢٠٠٣) را دارد. رشتهء مورد علاقهء وی برای پژوهش علمی، نظریهء کنترل دقیق و کنترل سیستمهای توزیعشـده از طریـق تجزیـه و تحلیـل سراسـری و ریز موضـعی تکینگـی (Global & Microlocal Analysis of Singularities) و تطبیـق آن در زمینههای متعدد مانند کنترل و تنظـیم امـواج مکـانیکی، الکترومغناطیسـی، صـوتی و امـواج منتقـلشـده در محـیطهـای انعطافپذیر و سطحی (مانند امواج ریلی Rayleigh waves) و خطوط چندگانه بهدلیل جفـتشـدن طـولی و عرضـی در صفحهها و ستونهای انعطافپذیر و امواج در معادلهء شرودینگر است.
*****
مقدمهء مترجم (زبان فارسي)
کتابی که پیشرو دارید ، ترجمهء فارسی کتاب «وَهْم الإِلحاد» نوشتهء «احمد الحسن» با نام فارسی «توهّم بیخدایی» میباشد. این کتاب با شیوهای گیرا، جذاب و در عین حال دقیق و علمی، جدیدترین نظریات علمی در حوزههای مختلف علوم، اعم از زیستشناسی تکاملی، ژنتیک، انسانشناسی، تاریخ، زمینشناسی، باستانشناسی، فیزیک نظری، اخترشناسی، کیهانشناسی و .... را برای مخاطب عام و متخصص ارائه و در کنار آن نظریات بزرگان دین را مطرح نموده و از شکافی که بین آنها به دلیل جهل هر کدام از برداشت موضوعات مختلف بهوجود آمده است، پرده برداشته و اثبات مینماید که بین علم و درک واقعی از دین، تعارضی وجود ندارد. در این ترجمه، سعی بر آن بوده است که در عین امانتداری و حفظ معنای اصلی، جملات به شیوهای روان و قابل درک به فارسی برگردانیده شود؛ و در صورتی که نارساییهایی در متن مشاهده شود، صرفاً به جهت ترجمه حاصلشده و به اصل کتاب مربوط نمیشود، که از این بابت از خداوند منّان، مؤلّف محترم و جمیع عزیزان پوزش میطلبیم. در این ترجمه سعی بر آن بوده در برگردان برخی نقلقولهایی که از کتابهای انگلیسیزبان صورت گرفتهاست، با مراجعه به اصل کتابها و مطابقت آنها با ترجمهء عربی، ترجمهای دقیق و در عین حال روان ارائه گردد. مواردی که مترجم احساس نموده توضیح اضافی برای درک مطلب لازم است، این توضیح به صورت پاورقی با درج عبارت «مترجم» به متن اصلی افزوده شدهاست. امید است این ترجمه بتواند گامی موثر جهت انتقال علوم و معارف عظیمی که در جای جای این کتاب نهفته است به کلیهء عزیزان فارسیزبان در سراسر جهان باشد.
از تمامی عزیزانی که در ترجمه و تصحیح این کتاب ما را همراهی نمودند کمال تشکر را داریم. در سایه الطاف جاری الهی ویرایش تخصصی مطالب در ٢٣ رمضان ١٤٣٩ ه. ق. در شب قدر کامل گردید.
و من الله التوفیق
گروه مترجمان کتاب توهّم بیخدایی
بهار ١٣٩٧ هجری شمسی
……………………………
توهم بیخدایی – احمد الحسن
برای مطالعهء آنلاین کتاب وهم الإلحاد میتوانید به آدرسهای زیر مراجعه نمایید:
لینک مطالعه آنلاین به زبان عربی:
http://almahdyoon.org/arabic/documents/live/wahmilhad/index.html
لینک مطالعه آنلاین به زبان فرانسوی:
http://sauveur.almahdyoon.org/illusion-de-l-atheisme/mobile/index.html
لینک مطالعه آنلاین به زبان انگلیسی:
http://www.saviorofmankind.com/Atheism_Delusion
لینک مطالعه آنلاین به زبان فارسی:
http://almahdyoon.co/doa.html
********
——————
فهرست
فصل اول: لاکپشتهایی در طول مسیر
فصل دوم: گریزی از پذیرش تکامل نیست
فصل سوم: تکامل، سنتی الهی است
فصل چهارم: نظریهء تکامل و دلایل عقلی بر وجود پروردگار، اِله یا خداوندگار
فصل پنجم: صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثّر؛ در مورد انسان
فصل ششم: عدم، نامُوَلّد است
پیوست ۱ - تعریفها
پیوست ۲
منابع (کتابهای آسمانی، کتابهای علمی، کتب روایت و تفسیر، وبسایتها، ویدیوها)
فهرست