جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است؛
و بار الها! سلام و صلوات تامِّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیّون، ارزانی فرما!
خوانندۀ گرامی! در پیشگاه شما، پارهاخگری نورانی از اسرار الهی قرار دارد که امام احمدالحسن یمانی ع آشکار فرموده است و آشکار میفرماید؛ همان وصی و فرستادۀ امام مهدی محمد بن الحسن ع، مهدی اولِ گفتهشده در وصیت رسول خدا در شب وفاتش؛ [۱]
همان فرستادۀ عیسی برای مسیحیان و فرستادۀ ایلیا برای یهودیان؛ همان کسی که متونی از قرآن و روایات و متونی از تورات و انجیل را دلالتی بر خودش آورد؛ و همان کسی که علم قرآن، تورات و انجیل را با خود آورد، و تنها کسی بوده است که دعوت به حاکمیت خدا میکند، آن هم در زمانی که کسی باقی نمانده تا پرچم حق را بر افرازد مگر ایشان ع؛
تأییدشده بهوسیلۀ هزاران رؤیا و مکاشفه از انبیا و اوصیا، که بر حقانیتش شهادت دادهاند، و این رؤیاهای ملکوتی توسط صدها نفر در سراسر عالم از نژادها و ادیان مختلف دیده شدهاند؛
همچنین تأییدشده با معجزات و کرامتهایی متعدد؛ معجزاتی همانند معجزات عیسی و حجتهای پیشین، [۲] از جمله زندهکردن مرده، شفای بیمارانی که از درمان خود ناامید شده بودند و معجزات بسیاری که اتفاق افتاده و صدا و تصویر برخی از آنها موجود است، و برخی دیگر نیز در شبکهها منتشر شدهاند؛ مثل معجزۀ زندهشدن کودک مرده که در شبکۀ الدیار پخش شد و نیز معجزۀ شفایافتن خانم معلمی که گرفتار بیماری سرطان بود.[۳]
کتابی که پیشِرو دارید برگزیدهای از پاسخهای امام احمدالحسن ع به پرسشهایی است که از ایشان ع پرسیده شده و شامل پاسخ به شبهههایی دربارۀ دین الهی است؛ شبهاتی مثل جهاد، حقوق زنان، بیانی محکم برای حقانیت محمد ص، تأویل صحیح برخی متون و رؤیاها که مختص محمد و آلمحمد ع هستند همراه با بیان باطلبودن تفاسیر علمای مسیحی، و دُرّ و گوهرهای دیگری که انشاءالله خوانندۀ گرامی آنها را کشف کرده، از معانیشان بهره خواهد برد.
بنده در این کتاب، روی مهمترین محور تمرکز کردهام؛ یعنی رمزگشایی امام احمدالحسن ع از اسرار و معماهای قضیۀ بهصلیبرفتن، و مصلوبی که شبیه عیسی بود، و ایشان ع آن را چنان محکم بیان فرمودهاند که جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند؛ همان مسئلهای که در طول تاریخ همۀ علما از توضیحش عاجز بودهاند و ایشان بهصورتی اعجازگونه، مطالبی را از آیات انجیل، تورات، قرآن، و روایات، بههمراه مطلب عقلی، و اسناد و مدارک تاریخی که بهتازگی کشف شدهاند یکجا گرد آوردهاند؛ تا آنجا که این مسئله طوری واضح شده که گویا هیچ معمایی در آن وجود نداشته است. از همین رو عنوان «سیزدهمین حواری» برای این کتاب برگزیده شده است.
اهمیت مسئلۀ بهصلیبرفتن و اینکه اساس اعتقاد کلیسا را تشکیل میدهد، موضوع پوشیدهای نیست؛ اعتقادی که قانون شورای نیقیه [۴] بر آن حکم میکند؛ و خالی از فایده نیست ـهرچند بهاختصار بسیارـ دربارۀ این اعتقاد، توضیحاتی داده شود: کلیسا معتقد است آدم ع (انسان) مرتکب گناه ازلی علیه خدا شد [۵] و لازمهاش این است که یا انسان بهقتل برسد و در نهایت فانی شود (در حالی که خداوند چنین نمیخواهد) یا با فنا شدن موجود ازلی کفارۀ آن داده میشود.
به همین دلیل لاهوت مطلق (یعنی پسر) نزول کرد، دارای جسم شد، رنج کشید و به صلیب رفت تا انسان را با خون خود رهایی بخشد! [۶]
زمانی که مسئلۀ شبیه عیسی ثابت شود، همۀ عقیدۀ کلیسا از اساس باطل میشود؛ در نتیجه الوهیت مطلقی که دربارۀ عیسی ادعا میشود و نیز اقانیم سهگانه منتفی خواهد شد. همین نکته باعث میشود علمای مسیحی از بررسی این مسئله بهصورت علمی و جدی امتناع ورزند، که چنین انتظاری هم میرود؛
زیرا قضیۀ بهصلیبرفتن برای فدا شدن توسط یکی از خلفای خدا (یعنی دستگیر شدن شبیهعیسی) آن هم برای قضیۀ خداوند و به امید اینکه مردم هدایت شوند، به ایمان و عقیدۀ مسیحیان اولیه و کسانی که بعد از آنان آمدند آسیبی نمیرساند، اگر آن را در جایگاه واقعیاش قرار میدادند و از تعالیم عیسی پیروی میکردند؛[۷]
بله، اگر قتل بهصورت حقیقی اتفاق نیفتاده باشد، یا برای کسی اتفاق افتاده باشد که نمایندۀ همان چیزی نبوده که عیسی ع جلوهگرش بوده است، در این صورت وضعیت متفاوت خواهد بود و ملزم به باطلبودن اعتقاد و در باطل افکندن خواهد شد؛ در حالی که خداوند از چنین نسبتهایی بسی بالاتر است؛ [۸]
بله، همانطور که گذشت، در اینجا برای کسی که اعتقاد دارد عیسی لاهوت مطلق است مانعی وجود دارد و این مانعی غیرقابلقبول است؛ زیرا بر باطل بنا شده است!
بنابر این ـچه از نظر عقلی و چه از نظر نقلیـ دلیلی بر رد این واقعه وجود ندارد؛ بلکه خودِ انجیل دو شخصیتی را به ما معرفی میکند که برخورد آنها با قضیۀ عذاب و صلیب کاملاً متفاوت است، و تغییر از یک شخصیت به شخصیت دیگری در این متون، بهحدی ناگهانی است که خواننده را متوقف کرده، او را حیران میسازد: ما از شخصیتی که همان عیسی است و گریه و زاری میکند و به خداوند متوسل میشود تا این جام را از او بر دارد و این مطلب را بر حواریونش عرضه میدارد، منتقل میشویم به شخصیتی که آرام و ساکت است، رضایت کامل به فرمان الهی دارد و حتی فکر بحث و گفتگو در این خصوص را نیز در سر نمیپروراند (که توضیح این مطلب از سوی امام احمدالحسن ع در این کتاب خواهد آمد).
اما از دیدگاه تاریخی و عالم واقع، شواهد بسیاری برای وجود طایفهای از مسیحیان اولیه، آن هم چند قرن پیش از اسلام وجود دارد که اعتقاد داشتند عیسی به صلیب نرفت؛ که برخی از این شواهد در ادامه خواهد آمد.
طبیعتاً امکان ندارد این اعتقاد بدون هیچ دلیلی بوده باشد و ما شواهدی عینی در دست داریم که مسئلۀ شبیه، اعتقادی قدیمی است؛ از جملۀ این شواهد دستنوشتهای است که اخیرا کشف شده است؛ یعنی نسخهای از انجیل یهوذا.
پیش از آنکه به انجیل یهوذا و اکتشاف این دستنوشته و قابلاطمینانبودن آن بپردازم، جا دارد درنگی بر نتیجۀ آنچه تقدیم شد داشته باشیم؛ یعنی گریزی نیست از اینکه در مسئلۀ شبیه، تحقیق و بررسی علمی و جدی صورت بگیرد. این کتابِ امام احمدالحسن ع پیش روی همۀ مسیحیان و علمای آنان است و همگی دعوت میشوند تا آن را خوانده، در آن تدبر کنند.
و با قطع و یقین به آنها عرض میکنم: حتی امکان رد کردن یک کلمه از سخنان ایشان ع وجود ندارد؛ و آنچه از سوی علمای مسیحی، چه در گذشته و چه حال، برای پاسخگویی به مسئلۀ شخصِ شبیهِ مصلوب، مطرح شده و میشود، توانایی مقابله با طرح کامل و منسجم امام ع را ندارد.
این دعوت متوجه مسلمانان و حتی همۀ مردم نیز هست؛ امام احمدالحسن ع بیان فرمودهاند آنچه بسیاری از علمای شیعه و سنی برای تفسیر این حادثه و تعیین مصداق (یعنی شبیه عیسی) بیان کردهاند نیز قاصر از حلوفصل تمامی جوانب این مسئله است؛ و حتی بیان میفرمایند نظر بسیاری از علمای مسلمان که میگویند شخص شبیه، یهوذای اسخریوطی خائن بوده، سطحی و متناقض است و تبیین کردهاند که چگونه این نظریه از نظر عقلی و نقلی متناقض و متضاد است. [۹]
عناوینی به این کتاب افزوده شده است که در اصلِ پاسخ امام احمدالحسن ع نیست و این عناوین داخل پرانتز قرار داده شده تا از کلام ایشان ع متمایز باشد و هدف از این کار فهرستبندی کتاب، آسانکردن مطالعۀ آن و جستجو در بخشهای این کتاب مبارک و اسرار و علومش است که اختصاص به محمد و آلمحمد ع دارد؛ اسراری که امروز قائم و یمانی آنها و تسلیدهنده، احمدالحسن ع منتشر میکند.
این مباحث را گردآوری کردم و بر برخی از قسمتهای آن پانوشت نگاشتم. از خداوند سبحان و متعال میخواهم توضیحات افزونشده توسط این حقیر، موجب نقصان ارزش واقعی این کتاب نشود و معانی کلمات ایشان ع را تغییر ندهد و حجابی برای مخفیکردن حقایقی که ایشان ع قصد بیانش را داشتهاند نگردد.
از خداوند سبحان خواستارم این کتاب را وسیلهای برای هدایت مردم و شناخت خلیفه، ولی و حجت او بر خلق قرار دهد؛ که او مهربانترین مهربانان است.
از خداوند و فرستادۀ او و امام مهدی اول ع بابت کوتاهی خود عذرخواهم و از خداوند مسئلت دارم گناهان گذشته و آیندۀ مرا بیامرزد.
ای بزرگوار! گناه بزرگ مرا بر من ببخشای که این گناه بزرگ را جز بزرگوار نبخشاید.
گناهکار تقصیرکار
توفیق محمد مغربی
٥جمادی اول ١٤٣٣ق [فروردین۱۳۹۰ش.]
[1]-عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين (ع)، قال: (قال رسول الله (ص) في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي (ع): يا أبا الحسن، أحضر صحيفة ودواة، فأملا رسول الله (ص) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع، فقال: يا علي، إنه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً، فأنت يا علي أول الإثني عشر إمام سمّاك الله تعالى في سمائه علياً المرتضى وأمير المؤمنين والصديق الأكبر والفاروق الأعظم والمأمون والمهدي، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك. يا علي، أنت وصيي على أهل بيتي حيّهم وميتهم وعلى نسائي، فمن ثبتها لقيتني غداً ومن طلقتها فأنا برئ منها لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة، وأنت خليفتي على أمتي من بعدي. فإذا حضرتك الوفاة فسلّمها إلى ابني الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه موسى الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الرضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الثقة التقي، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الناصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد فذلك إثنا عشر إماماً. ثم يكون من بعده إثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلىابنه أول المقربين (المهديين)، له ثلاثة أسامي: اسم كاسمي وام أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين) الغيبة - الطوسي: ص107 - 108.
[۱]- اباعبدالله جعفر بن محمد صادق از پدرش امام باقر از پدرش سید العابدین از پدرش حسین زکی شهید از پدرش امیرالمؤمنین ع چنین نقل کرده است: «.... رسول خدا ص در شبی که از دنیا رفتند به علی ع فرمودند: ای اباالحسن! صحیفه و دواتی آماده کن. حضرت ص وصیتشان را به امیرالمؤمنین ع املا فرمود تا به اینجا رسید: ای علی! پس از من دوازده امام خواهند بود و بعد از آنها دوازده مهدی؛ و تو ای علی، اولین نفر از دوازده امام هستی. خداوند تبارک و تعالی تو را در آسمانش، علی مرتضی و امیر مؤمنان و صدیق اکبر [تصدیقکنندۀ بزرگ پیامبر] و فاروق اعظم [بهوسیلۀ تو، بین حق و باطل فرق گذاشته میشود] و مأمون و مهدی نامیده است و این اسامی برای احدی جز تو شایسته نیست. ای علی! تو وصی من و سرپرست اهلبیتم هستی ـچه زنده و چه مرده ایشانـ و همچنین وصی من بر زنانم خواهی بود، پس هرکدام را که در عقد ازدواج من باقی گذاری فردای قیامت مرا ملاقات میکند و هر کدام را که تو طلاق دهی من از او بیزارم و در قیامت نه او مرا میبیند و نه من او را میبینم. تو پس از من جانشین و خلیفهام بر امتم هستی. زمانی که وفات تو فرا رسید وصایت و جانشینی مرا به پسرم حسن که نیکوکار و رسیده به حق است تسلیم نما. زمان وفات او که فرا رسید آن را به فرزندم حسین پاک و شهید بسپارد، و وقتی وفات او فرا رسید آن را به فرزندش آقا و سید عبادتکنندگان و صاحب ثفنات (دارای پینههای عبادت) «علی» واگذار نماید، و هرگاه زمان وفات او رسید آن را به فرزندش محمد باقر تسلیم کند، و زمانی که وفات او رسید آن را به پسرش جعفر صادق بسپارد، و آنگاه که وفات او فرا رسید به فرزندش موسی کاظم واگذار کند، و وقتی وفات او فرا رسید به فرزندش علی «رضا» تسلیم کند، و زمانی که وفات او رسید آن را به فرزندش محمد ثقه «تقی» بسپارد و زمانی که وفات او فرا رسید آن را به فرزندش علی «ناصح» واگذار نماید، و زمانی که وفات او رسید آن را به پسرش حسن «فاضل» بسپارد، و زمانی که وفات او فرا رسید آن را به فرزندش «محمد» که مستحفظ آل محمد ع است بسپارد. این دوازده امام بود و بعد از ایشان دوازده مهدی خواهد بود. پس وقتی زمان وفات او رسید وصایت و جانشینی مرا به فرزندش که اولین و برترین مقربین است تسلیم نماید، و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است، و سومین نام او مهدی است، و او اولینِ مؤمنان است» (غیبت طوسی: ص 150).
[۲]- آمن ويؤمن بدعوة الإمام أحمد الحسن (ع) ناس من مختلف الأجناس والديانات (مسلمين شيعة وسنة، ويهود ومسيحيين)، وكثير منهم آمنوا بسبب التقائهم بالأنصار الذين في الخارج وبيّنوا لهم الدعوة، أو أنّهم اطلعوا على موقع الإنترنت، وكثير منهم رأوا رؤى في المنام فآمنوا أو أنّ لديهم دليلاً غيبياً، وهذه كمثال رسالة شخص مسيحي من مصر آمن بالدعوة وأرسلها إلى الإخوة الأنصار عبر الإنترنت:
(الاسم: عمانوئيل روفائيل. البلد: مصر.
نص الرسالة: (فخامة المندوب عن المنقذ، لديّ رسالة إليك كتبت قبل 322 عاماً من الأسقف سرخيسميخا المعمدان محفوظة ومختومة رغم أني لم أستطيع حل ألغازها لكن اسم فخامتكم فيها واضح أرجو إبلاغي بالعنوان المناسب مع احتراماتي).عمانوئيل. العمر: 71) كتاب الجواب المنير عبر الأثير - للإمام أحمد الحسن (ع): ج2.
[۲]- افراد مختلفی از نژادها و ادیان مختلف (شیعه، سنی، یهودی و مسیحی) به دعوت سید احمدالحسن ع ایمان آوردهاند و میآورند و بسیاری از آنها بهسبب ملاقات با انصاری که در خارج هستند و دعوت را برایشان بیان کردهاند ایمان آوردهاند یا از طریق سایت اینترنتی مطلع شدهاند. بسیاری از آنها در خواب رؤیا دیدند و ایمان آوردند یا دلیلی غیبی دارند؛ بهعنوان مثال نامۀ زیر، نامۀ یک شخص مسیحی از مصر است که به این دعوت ایمان آورده و نامه را از طریق اینترنت به برادران انصار ارسال نموده است:
«نام: عمانوئیل رافائل. کشور: مصر.
متن نامه: «ای نهال سبز و تازۀ [کنایه از سرسبزی دین] ارسالشده از سوی نجاتدهنده! نامهای برای شما دارم که 322 سال قبل توسط اسقف سرکیس میخا المعمدان امضا و تاکنون حفظ شده است. با اینکه من راز آن را نفهمیدهام ولی اسم بزرگوار شما بهوضوح در آن دیده میشود. امیدوارم نشانی مناسب را به من اعلام فرمایید. با احترام.»(کتاب پاسخهای روشنگرانه، امام احمدالحسن، ج2)
[۳]- المعجزات التي تؤيد أحقية الإمام أحمد الحسن (ع) كثيرة جداً، ومنها ما تناقلته الفضائيات، وفيما يلي ننقل مثالين:
- معجزة إحياء ميت:
نقلت القناة الفضائية الديار في حلقة خاصة لبرنامج "بين الناس" (بتاريخ 31 يناير 2012) بعض المعجزات التي تؤيد صاحب الحق الإمام أحمد الحسن (ع)، ومن بينها معجزة إحياء طفل ميت (الطفل علي سعدون) الذي سقط في النهر، ووالد هذا الطفل لم يكن مؤمناً بالإمام أحمد الحسن (ع)، وكان قد طلب من قبل معجزة من الله ليعرف أحقية الدعوة المباركة، فأحيى الله سبحانه الطفل بعد ساعات من موته وبعد أن تيقن الاطباء من وفاته. وفي الملحق يوجد تفصيل أكثر للقصة وهي موثقة بالصوت والصورة ضمن إحدى فضائية الديار، وهذه المعجزة يتناقلها الناس في العراق وكثيرون يؤمنون لما تنقل لهم.
- معجزة إبراء مريض:
وأيضاً معجزات كثيرة لشفاء وإبراء مرضى، مثل قصة المدرّسة التي كانت مريضة بالسرطان وهي الآن قد شفيت تماماً، وقصتها باختصار: هي أنّ والدة المدرّسة بعد أن رأت معجزة الطفل الذي أحيي في قناة الديار بكت وتوسلت بأحمد الحسن (ع) وقالت: هذه ابنتي شابة وشعرها تساقط بسبب العلاج الكيمياوي، فرأت في الليل رؤيا أنها تزور الإمام الحسن العسكري (ع) وجاء في الرؤيا شخص وقال لها: سيتحقق ما تريدين وتشفى ابنتك، ورأت (في الرؤيا) ابنتها بقربها وهذا الشخص مسح على رأس ابنتها وقال لها: أنا السيد اليماني فقالت له: (من ؟) فقال لها: (أنا أحمد الحسن). فاستيقظت والدة المدرّسة من النوم وذهبت لفراش ابنتها وهي خائفة أن تكون ابنتها قد ماتت أو حصل لها شيء ما. فوجدت ابنتها مستيقظة وقد رأت أيضاً رؤيا بأنّ شخصاً جاءها ومسح على رأسها وقال لها: (أنا أحمد الحسن وأنت شفيتي واذهبي غداً للفحص الطبي لتعرفي أنت وأهلك). وبالفعل ذهبت وتأكدت أنها شفيت تماماً. وهذه المعجزة يشهد عليها أهل المدرّسة وهم بالعشرات، والذين لم يكونوا قبل المعجزة مؤمنين بالدعوة المباركة.
ومن أراد الاطلاع على المزيد ففي مواقع أنصار الإمام المهدي (ع) توجد مجموعة من الشهادات بالرؤى والكشوفات والآيات والمعجزات المؤيدة لدعوة الحق وصاحب الحق الإمام أحمد الحسن (ع).
[۳]- معجزاتی که حقانیت امام احمدالحسن را تأیید میکنند بسیار زیاد هستند. برخی از آنها را شبکههای تلویزیونی بیان کردهاند و بنده تنها به ذکر دو نمونه بسنده میکنم:
ـ معجزۀ زندهکردن مرده:
شبکۀ تلویزیونی الدیار در برنامۀ «در میان مردم» (در تاریخ 31 ژانویۀ 2012) بعضی از معجزاتی را که تأییدکنندۀ صاحب حق، امام احمدالحسن ع است را بیان کرده است؛ از جمله معجزۀ زندهشدن کودک مرده (علی سعدون) که در رودخانه افتاده بود. پدر این کودک به امام احمدالحسن ایمان نداشت و از خداوند معجزهای میخواست تا بهحقانیت این دعوت مبارک پی ببرد. خداوند این کودک را بعد از ساعاتی از مرگش در حالی که پزشکان به مرگ او یقین داشتند، زنده کرد. جزئیات بیشتر این داستان در پیوست آمده است و این ماجرا همراه با صدا و تصویر در شبکۀ الدیار موجود است. این معجزه را مردم عراق برای یکدیگر بازگو میکنند و عدۀ زیادی بعد از نقل آن ایمان آوردهاند.
ـ معجزۀ شفای بیمار:
معجزات شفای بیماران نیز بسیار هستند؛ مانند خانم معلم که بیماری سرطان داشت و اکنون شفای کامل گرفته است. داستان آن بهاختصار اینچنین است: مادر این معلم بعد از دیدن معجزۀ زندهشدن کودک در شبکۀ الدیار گریه کرده، به احمدالحسن متوسل میشود و میگوید: دخترم جوان است در حالی که موهایش بر اثر شیمیدرمانی ریخته. وی شبهنگام رؤیا میبیند که در حال زیارت امام حسن عسکری ع است و شخصی نزد او میآید و به او میگوید: خواستهات برآورده میشود و دخترت شفا میگیرد. در رؤیا میبیند دخترش نزدیک اوست و این شخص بر سر او دست میکشد و به او میگوید: من سید یمانی هستم. او میگوید: چه کسی؟ وی در پاسخ میگوید: من سید احمدالحسن هستم. مادر از خواب بیدار میشود و بهسمت رختخواب دخترش میرود در حالی که ترس داشت از اینکه دخترش مرده باشد، یا برایش اتفاقی افتاده باشد. وی متوجه میشود دخترش بیدار است و او نیز در رؤیا دیده است که شخصی میآید و بر سرش دست میکشد و به او میگوید: من احمدالحسن هستم و تو شفا یافتهای و فردا به آزمایشگاه برو تا خودت و خانوادهات مطلع شوید. او نیز میرود و یقین پیدا میکند که شفای کامل پیدا کرده است. خانوادۀ این خانم معلم که دهها نفر هستند، به این معجزه گواهی میدهند؛ کسانی که قبل از بهوقوع پیوستن این معجزه، به این دعوت مبارک ایمان نداشتند.
هرکس خواهان اطلاعات بیشتری است میتواند به وبسایت انصار امام مهدی ع مراجعه کند. در آنجا مجموعهای از شهادتها شامل رؤیاها، مکاشفات، نشانهها و معجزات یافت میشود که تأییدکنندۀ دعوت حق و صاحب حق ـامام احمدالحسنـ هستند.
[٤]- جاء في قانون الإيمان: (نؤمن بإلهٍ واحد، آبٍ قادر على كل شيء، صانع كل الأشياء المرئيّة واللا مرئيّة.وبربٍ واحدٍ يسوع المسيح، ابن الله مولود الآب الوحيد، أي من جوهر الآب، إله من إله، نور من نور، إلهٌ حق من إلهٍ حق، مولود غير مخلوق، مساوٍ للآب في الجوهر، الذي بواسطتهِ كل الأشياء وُجِدَت، تلك التي في السماء وتلك التي في الأرض. الذي من أجلنا نحن البشر ومن أجل خلاصنا نزلَ وتجسَّد، تأنَّس، تألَّم وقام في اليوم الثالث [و] صعدَ إلى السماوات، آتٍ ليدين الأحياء والأموات،...) ترجمة النص اليوناني لقانون الايمان لمجمع نيقية.
[۴]- در قانونِ ایمان آمده است: «ما ایمان داریم به خدای یکتا، پدر قادر مطلق، آفریدگار هرآنچه پیدا و ناپیداست. و به خداوند یکتا عیسای مسیح، پسر خدا، مولود یگانۀ پدر یعنی از ذات پدر، خدایی از خدا، نوری از نور، خدای راستین از خدای راستین، کسی که زاده شد و آفریده نشد، همذات با پدر، کسی که از طریق او همۀ چیزهایی که در آسمان و زمین است، هستی یافت. برای ما آدمیان و برای نجات ما از آسمان فرود آمد، دارای جسم شد و انسان گردید، رنج کشید و در روز سوم، رستاخیز نمود و به آسمانها صعود کرد و بارِ دیگر خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند... .» (ترجمۀ متن یونانی قانون ایمان شورای نیقیه)
[٥]- الحقيقة أنّ مفهوم الخطيئة ومفهوم الفداء فيهما خلل كبير عند المسيحيين، وقد بين الإمام أحمد الحسن (ع) الحق في المسألة - وسيأتي بيانه إن شاء الله في الكتاب الذي بين يديك -، فالخطيئة التي يحملها كل إنسان هي (الأنا والنفس) ومغفرتها تكون بقتلها (أي قتل الأنا والنفس)، وأما الفداء فليس تكفيراً عن خطيئة الإنسان، بل إنّ خلفاء الله (ع) يتحملون العذاب والمظلومية والعناء والتعب، بل ربما حتى القتل لأجل أن يوصلوا الناس للحق ومعرفة الحق. ولمعرفة العقائد الحقة يمكن مراجعة كتب الإمام أحمد الحسن (ع)، مثل كتاب التوحيد، والمتشابهات، وهي موجودة بالموقع الرسمي:www.almahdyoon.org
[۵]- حقیقت این است که مفهوم گناه کردن و فدا شدن به آن صورتی که مسیحیان اعتقاد دارند دارای اشکالات بسیاری است و امام احمدالحسن، واقعیت را در خصوص این مسئله بیان کرده است، و انشاءالله در کتابی که پیش روی شما قرار دارد بیانش خواهد آمد. گناهی که هر انسانی با خود حمل میکند همان «منیّت و نفس» است و آمرزش، با کشتن منیّت و نفس صورت میگیرد؛ اما فدا شدن، کفارۀ گناه انسان نیست؛ بلکه خلفای الهی عذاب، مظلومیّت، سختی و رنج را تحمل میکنند و چه بسا کشته میشوند تا مردم را متوجه حقیقت و شناخت آن نمایند. جهت شناخت عقاید راستین، به کتابهای امام احمدالحسن، مثل کتاب توحید و متشابهات مراجعه کنید که در وبسایت رسمی www.almahdyoon.org موجود است.
[٦]- عقيدة الكنيسة مبنية على التصور أنّ الإله نزل وتجسد ليكفر عن خطيئة الإنسان، وذلك لاعتقادهم أنّ الإنسان (آدم (ع)) أخطأ ضد الله خطأً غير محدود (لأن الله غير محدود) وهو أكله من الشجرة، ويعتقدون أنّ الله توعد آدم (ع) بالموت إن عصى، وأنه في نفس الوقت الله أحب الإنسان فلم يشأ أن يفنيه ويميته، وبالتالي حسب عقيدتهم يجب التكفير عن هذه الخطيئة اللا محدودة دون أن يموت ويفنى الإنسان نهائياً، ودون أن يخلف الله وعده بالعقوبة، فكان الحل هو أنه نزل وتأنس وتألم وفدى الإنسان وخلصه بدمه. (راجع مثلاً كتاب الخلاص في المفهوم الأرثوذكسي للبابا شنودة الثالث - لا خلاص إلا بدم المسيح وحده).
[۶]- کلیسا بر این عقیده است که خداوند نازل شد و جسم پیدا کرد تا کفارۀ گناه انسان داده شود؛ زیرا آنها اعتقاد دارند انسان (آدم ع) گناهی ازلی علیه خدا انجام داد (چون خداوند ازلی است) که همان خوردن از آن درخت بود، و معتقدند خداوند به آدم وعده داد که در صورت سرکشی و عصیان، میمیرد و در عین حال خداوند انسان را دوست داشت و نمیخواست او را فانی کند و بمیراند. در نتیجه ـبر اساس اعتقاد آنانـ واجب است کفارۀ این گناهِ ازلی پرداخت شود بدون اینکه انسان بمیرد و فانی شود و بدون اینکه خداوند در مورد وعدۀ عقوبت خود خُلفوعده نماید؛ پس راهحل این بود که وی نازل شود و بهصورت انسان درآید، رنج بکشد و فدای انسان شود و با خون خود او را رهایی بخشد. بهعنوان مثال به کتاب «رهایی در مفاهیم ارتودکس» نوشتۀ «پاپ شنودای سوم» فصل «رهایی نیست مگر با خون مسیح» مراجعه نمایید.
[۷]- يجب الانتباه إلى أمر مهم جداً، وهو أنّ عدم معرفة حقيقة من الذي تحمل العذاب والصلب لا يضر بإيمان من آمنوا بعيسى (ع) أنه نبي ورسول الله وآمنوا برسالته كاملة بما فيها من دعوة إلى التوحيد ومعرفة الله وبشارة باستمرارية الإرسال وبإقامة دولة العدل الإلهي في آخر الزمان ودعوة إلى مكارم الأخلاق والرحمة والرأفة والزهد ووووو ... حتى لو اعتقدوا أنّ عيسى (ع) هو الذي صلب بالفعل ما لم يكلفوا خلاف ذلك. أيضاً الذين كانوا مؤمنين بعيسى (ع) ورسالته ثم بعث محمد (ص) فآمنوا به وبرسالته كاملة بما فيها من اخبار عن أنّ المصلوب ليس هو عيسى (ع) وإن لم يعرفوا أيضاّ هوية المصلوب. وبصورة أخرى أقول - ما هو الهدف من حادثة الصلب؟ والجواب هو أنّ الصلب وما سبقه من تعذيب وتحمل المظلومية يهدف إلى أمور ومنها: - إيقاظ الغافلين والناسين للعهد والميثاق الذي أخذه الله عليهم منذ خلقهم، وهو الإقرار لله بالربوبية والتوحيد ولأوليائه محمد (ص) وآل محمد (ع) بالولاية والطاعة ونصرتهم، ومنها: فضح ظلم وباطل علماء اليهود الذين يحرفون الأمة عن العقائد الحقة والشرائع الإلهية الصحيحة، ونبذهم حاكمية الله، والتسليم للطاغوت وحاكمية الناس، وبيان أنهم قتلة خلفاء الله من الأنبياء والأوصياء (ع). وهذه الأمور وغيرها كلها تتحقق سواء كان عيسى (ع) هو نفسه المصلوب أو شخص آخر شبيه له؛ لأن الأمر أمضاه الله سبحانه دون أن يطلعهم على الحقيقة فكانوا يظنون أن المصلوب هو عيسى (ع).
[۷]- باید به این نکتۀ مهم توجه کرد که عدم شناخت واقعیِ کسی که عذاب و صلیب را تحمل کرد، به ایمان کسانی که به عیسی بهعنوان پیامبر و فرستادۀ خدا و به رسالت کامل او ـکه شامل دعوت به توحید و شناخت خدا و بشارت به استمرار رسالت از سوی خدا و اقامۀ دولت عدل الهی در آخرالزمان و دعوت به اخلاق نیکو، رحمت، مهربانی و زهد و...، ایمان آوردهاندـ آسیبی نمیرساند؛ حتی اگر اعتقاد داشته باشند عیسی همان کسی است که به صلیب رفته است، مادامی که به خلاف آن پایبند نباشند. همچنین به ایمان کسانی که به رسالت عیسی و سپس بعثت محمد ایمان داشتهاند، و به محمد و رسالت کامل او و اخباری که دلالت دارند بر اینکه شخص مصلوب، عیسی نبوده است ایمان آوردهاند نیز آسیبی نمیرساند؛ هرچند هویّت مصلوب را ندانسته باشند. بهصورت دیگری مطرح میکنم؛ هدف از حادثۀ بهصلیبرفتن چیست؟ پاسخ این است که بهصلیبرفتن و عذاب و تحمل مظلومیّتی که قبل از آن بوده است اهدافی دارد از جمله: بیدارکردن کسانی که عهد و میثاقی را که خداوند از زمان خلقتشان از آنها گرفت را فراموش کرده و از آن غافل شدهاند؛ که همان اقرار به ربوبیت و توحید برای خدا و به ولایت، اطاعت و یاریکردن اولیای خدا محمد و آل اوست؛ همچنین مفتضحکردن ظلم و بطلان علمای یهود که امت را از عقاید حق و شرایع الهی صحیح منحرف، و حاکمیت خدا را رها کردند و تسلیم طاغوت و حاکمیت مردم شدند، و تبیین اینکه آنها قاتلان خلفای خدا، و انبیا و اوصیا هستند. همۀ این امور و موارد دیگر محقق میشود و فرقی ندارد که شخص مصلوب، عیسی بوده باشد یا شخص دیگری شبیه او؛ زیرا امری است که خداوند سبحان مقدّر فرموده است، آن هم بدون اینکه آنها را از حقیقت ماجرا آ گاه کند؛ در حالی که آنها گمان میکردهاند مصلوب، خود عیسی است.
[۸]- لو فرضنا أنّ الحادثة كلها خيلت مثلاً لمن شهدوها ولم يقع تعذيب ولا صلب حقيقي فلن يكون القاتل والظالم قاتلاً ولا ظالماً حقيقياً، ولا المقتول والمظلوم مقتولاً ومظلوماً حقيقياً، بل سينقلب الأمر تماماً وتعالى الله عن ذلك علواً كبيراً. وأيضاً لو فرضنا أنّ الحادثة وقعت حقيقة ولكن في حق شخص ليس يمثل خط عيسى (ع) وما أراد أن يبينه عيسى (ع) فهنا أيضاً لن تتحقق الأهداف وهذا واضح. إذاً لا يوجد مانع عقلي أن يكون الذي صلب شخصاً صالحاً شبه لهم ونفذ أمر الله سبحانه وتعالى فكان هو فداء لعيسى (ع) وفداء لقضية الله سبحانه وتعالى. والعهد القديم والجديد الذي يؤمن به المسيحيون أيضاً لا يمنعه، بل وفي الإنجيل قصة يوحنا المعمدان الذي قيل عنه أنه إيليا الذي سيأتي ويمهد الطريق للمسيح (ع) خير شاهد على ذلك، فالله سبحانه وتعالى وعدهم أن يبعث إيليا وفي الواقع بعث من مثل إيليا وأيضا عذب وسجن وقتل وصح أن يقال أنّ إيليا قد جاء وسجن وعذب وقتل.
[۸]- اگر فرض کنیم همۀ حادثه برای شاهدانش تنها توهمی بوده و عذاب و بهصلیبرفتن واقعی در کار نبوده است، نتیجه چنین میشود که قاتل و ظالِم حقیقی، و مقتول و مظلومِ حقیقی وجود ندارد، و حتی این مسئله بهطور کامل واژگون میشود؛ و خداوند از چنین نسبتی بسی بالاتر است؛ همچنین اگر فرض کنیم این حادثه حقیقتاً اتفاق افتاده است، ولی در حق کسی اتفاق افتاده که نمایندۀ خط مشی عیسی ع و آنچه عیسی ع قصد بیانش را داشت، نبوده است، در این صورت واضح است که اهداف این قضیه محقق نشده است؛ بنابراین هیچ مانع عقلیای دیده نمیشود که شخصی که بهصلیب رفته است شخص صالحی بوده که بر آنها مشتبه شده باشد و تقدیر خداوند سبحان و متعال جاری شده و او فدای عیسی و قضیۀ خداوند سبحان و متعال شده باشد. عهد قدیم و جدید که مسیحیان به آن ایمان دارند نیز آن را منع نمیکند؛ بلکه در انجیل، ماجرای یوحنای تعمیددهنده موجود است؛ کسی که دربارۀ او گفته میشود او همان ایلیایی است که خواهد آمد و زمینه را برای مسیح فراهم میکند و بهترین گواه بر این قضیه است. خداوند سبحان و متعال به آنها وعده داده است که ایلیا را مبعوث میکند، و در واقع کسی که تمثیل ایلیاست مبعوث شد و عذاب نیز کشید، به زندان افتاد و کشته شد، و در عین حال درست است که گفته شود ایلیا آمد، زندان رفت، عذاب کشید و کشته شد.
[۹]- على أي حال أنّ مسألة الصلب من (ألفها إلى يائها) قضية إلهية وسر من أسرار الله، وقد أعيت العلماء على اختلاف مواقفهم وبالتالي فإنّ فهمها والإحاطة بتفاصيلها يعتبر بحق (معجزة علمية)، وهي كذلك منذ بعثة محمد (ص) الذي أظهرها جلياً للعالم بعد أن كانت محصورة بين المسيحيين، وهي أشبه بـ (سفر) سمعنا بوجوده ولم نتيقن بذلك إلا بعد أن جاء محمد (ص) وأظهره لنا، فظهر السفر بعنوانه مكتوب على ظهره بكل وضوح وبما لا يقبل الشك، ولكن السفر ممتنعةٌ قراءةُ الحروف بداخله وممتنع فهم ما فيه. فهو كـ (سفر) لم يُعطَ لأحد أن يأخذه ويقرأه لا من أهل الأرض ولا من أهل السماوات ولا حتى لمن لهم نصيب في أعلى السماوات أي السماء السابعة وسماء العقل من الأنبياء والأوصياء (ع) غير محمد وآل محمد (ع) !
حتى كأنه سفر عليه سبع خواتيم (في كل عالم خاتم) لا يمكن أن يفكها إلا من أظهر السفر أي محمد (ص) أو من يعطيه محمد (ص) أن يفكها ! سفر لا يعرف ما فيه إلا الله سبحانه ومن هم علمهم فوق علم كل الخلق وهم محمد (ص) وأوصياؤه الأربع وعشرون: الأئمة والمهديون (ص). وإذا كان الأمر كذلك وكان المصلوب يعرف أيضاً ما في السفر (لأن السفر هو سره هو) وكان علمه معجزاً لكل الخلق ومحجوباً على كل من هم دون محمد وآل محمد (ع) (في العلم) كان المصلوب قطعاً منهم (ص). وقد تقدم بيان أنّ المصلوب لابد أن يكون أفضل من عيسى (ع) بل وأفضل من جميع الأنبياء والأوصياء غير محمد (ص) وآل محمد (ع). ولما كان أن محمد (ص) والأحد عشر إمام (ص) قد مضوا ولم يبينوا السفر ولم يدعِ واحد منهم أنه هو الشبيه كان الأمر منحصراً في أن يكون الشبيه هو إما الإمام المهدي (ع)، أو أحد المهديين (12). وقد جاء زمانه وحان وقت مملكته (دولة العدل الإلهي) وهو المهدي الأول أحمد (يهوذا) الطاهر المقدس اليماني الموعود الأسد من سبط يهوذا، وأخذ السفر وفك ختومه وها هو يقرأه علينا اليوم بكل وضوح ويبيّن أسراره وتفاصيله ويدفع ما تعارضت فيه الافهام واختلفت فيه العقول. وهو ذاك الأسد الغالب الذي انتصر وفاز وهو بالأمس ذلك القائم كخروف مذبوح (أي خاضع لأمر الله وطائع وراضي أن يكون فداء) الذي نزل إلى الأرض صامتاً وتحمل العذاب صامتاً وصلب وقتل صامتاً كشاة سيقت للذبح، هكذا لم يفتح فاه.
[۹]- در هر صورت مسئلۀ بهصلیبرفتن از ابتدا تا انتها، قضیهای الهی و رازی از اسرار خداوند است و علما علیرغم اختلافنظرهایی که دارند ناتوان از توجیه آن هستند؛ در نتیجه، فهم آن و احاطه به تفاصیل آن، بهحق، معجزهای علمی است؛ ماجرایی که در ابتدا در میان مسیحیان منحصر بود و پیامبر بعد از بعثت خود آن را برای همۀ عالم آشکار کرد. درست مانند کتابی که دربارۀ وجودداشتنش شنیده بودیم، ولی یقین نداشتیم مگر بعد از اینکه حضرت محمد ص آمد و آن را برای ما آشکار ساخت. گویی عنوان این کتاب بهوضوح بر رویش نوشته شده بود، بهگونهای که هیچ شکی در آن باقی نبود؛ اما خواندن کلمات داخل آن و فهم محتوایش دشوار و ممتنع مینمود؛ مانند کتابی است که هیچکس توانایی گرفتن و خواندنش را ندارد، چه از اهل زمین باشد و چه از اهل آسمان، حتی آن دسته از انبیا و اوصیا که از بالاترین آسمانها یعنی آسمان هفتم و آسمان عقل بهرهمند هستند؛ مگر محمد و آلمحمد ع!
گویی کتابی است که هفت مُهر بر آن نهاده شده است (در هر عالَم یک مهر) و هیچکس نمیتواند آن را باز کند، مگر کسی که آن کتاب را ظاهر میسازد؛ یعنی محمد ص یا کسی که محمد ص اجازۀ باز کردنش را به او بدهد! کتابی که محتوای آن را کسی نمیداند، جز خداوند سبحان و کسانی که علمشان فراتر از علم همۀ مخلوقات است؛ یعنی محمد ص و بیستوچهار وصیاش، ائمه و مهدیون ع. حال که وضعیت اینگونه است و خودِ بهصلیبرفته نیز از محتوای آن آ گاه بوده (زیرا این کتاب سِرّ خود اوست) و علمش معجزهای برای تمامی خلق است و پوشیدهشده برای کسانی است که (در علم) پایینتر از محمد و آلمحمد ع هستند، قطعاً شخص بهصلیبرفته خود نیز یکی از آنهاست.
پیشتر گفته شد که شخص بهصلیبرفته باید برتر از عیسی ع و حتی برتر از تمامی انبیا و اوصیا بهجز محمد و آل محمد ع بوده باشد، و از آنجا که محمد ص و یازده امام ع از این دنیا رفتهاند و محتویات این کتاب را بیان نکردهاند، و هیچکدام نیز ادعا نکردهاند شبیه عیسی، خودِ او بوده است؛ تنها اینکه این شخصیت، امام مهدی ع یا یکی از دوازده مهدییون ع باشد باقی میماند. اکنون زمان او و زمان حکومتش (دولت عدل الهی) فرا رسیده است. او مهدی اول، احمدِ (یهوذای) پاک مقدس، یمانی موعود و همان شیر از نوههای یهوداست. او این کتاب را گرفت و مُهرهایش را گشود و امروز آنرا با وضوح تمام برای ما میخواند و اسرار و تفاصیل آنرا بیان میکند و آنچه را که فهمها در آن دچار تعارض و عقلها دچار اختلاف شدهاند را برطرف میسازد. او همان شیر زورآوری است که انتقام میگیرد و پیروز میشود، در حالی که دیروز، «ایستاده همچون گوسفندی ذبحشده» بود (یعنی خاضع در برابر امر خداوند و مطیع و راضی برای اینکه فدا شود)؛ همان کسی که با سکوت به زمین نازل شد، با سکوت عذاب را تحمل کرد، با سکوت به صلیب رفت و با سکوت کشته شد، «همچون گوسفندی که به قربانگاه میرود، اینچنین دهانش را نمیگشاید.»