جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامهنگامی که خداوند موجودات را آفرید، با اسما و صفات با ایشان روبهرو شد. این همان شهر کمالات الهی یا ذات یا الله است، و این اسم بر تجلی و ظهور حقیقت برای خلق اطلاق شده است و در واقع، حقیقت نیست بلکه حجاب حقیقت است؛ حقیقت عبارت میباشد از اسم اعظم اعظم اعظم، و این اسم نزدیک به اسم اعظم است مانند نزدیکی سیاهی چشم به سفیدی چشم، همانطور که روایتی از امام (ع) بر این مطلب دلالت دارد.
این اسم یعنی «الله»، اسم جامع برای تمام صفات کمال است و روی کردن به آن برابر است با آهنگ تمام صفات و اسماء کمال را نمودن که این روی آوردن در این مرتبه، خالی از شرک نیست؛ زیرا اخلاص کامل در توحید برابر است با نفی اسماء و صفات، همانطور که امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: «....سرآغاز دین، شناخت او است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او؛ و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی او؛ و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) اخلاص برای او؛ و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان میدهد که غیر از موصوف است»[211].
و امام کاظم (ع) نیز فرموده است: «....سرآغاز دیانت به او، شناخت او است و کمال شناخت خدا، شهادت به یگانگی او؛ و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) نفی صفات از او است؛ زیرا هر صفتی نشان میدهد که غیر از موصوف است و هر موضوف شهادت میدهد که غیر از صفت است»[213].
و امام رضا (ع) فرموده است: «....سرآغاز دینانت به او، شناخت او است و کمال شناخت خدا، شهادت به یگانگی او؛ و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) نفی صفات از او است؛ زیرا هر صفتی نشان میدهد که غیر از موصوف است و هر موضوف شهادت میدهد که غیر از صفت است»[215].
این اسم «الله» که جامع صفات کمال است و به ذات اشاره دارد، حجابی است که بنده باید با آراسته شدن به صفات کمال الهی آن را بردارد؛ آن هنگام است که پرده از جلوی بنده برداشته میشود و او حقیقت را میشناسد و درک میکند. غایت شناخت و معرفت حقیقت، عجز از معرفت است. ضمیر غایب، بیانگر حقیقت یا اسم اعظم اعظم اعظم (هو) است. «ها» بر اثبات وجود دلالت دارد و «واو» برای بیان غیبت او است، چرا که حق تعالی، شاهد غایب است.
در مرتبهای پایینتر از ذات الهی یا الله، یعنی در مراتب خلق و تنزل، مراتب تجلی یا مقامات، ده مورد است که عبارتند از: سرادق (سراپرده) عرش اعظم، عرش اعظم، کرسی، سپس عرش عظیم که در آن هفت مرتبه یا مقام است که همان آسمانهای هفتگانه است که از آسمان هفتم به آسمان اول یا دنیا نزول میکند.
برترین خلق خدا، حضرت محمد (ص)، صفحهی وجود خویش را از سراپردهی عرش اعظم به آسمان دنیا امتداد میدهد. نخستین مرحلهی تجلی عبارت است از: نقطهی آغازین (برزخ) یا سرادق عرش اعظم، سپس مرحلهی تجلی دوم که ظرف نون یا عرش اعظم است، سپس مرحلهی تجلی سومی که ظرف باء یا کرسی است، سپس چهارمین مرحلهی تجلی که نقطهی دوّمین در خلق است. تمام این مراحل چهارگانه همان محمد (ص) است که ایشان نقطهی نون، و نون، و باء، و نقطهی باء میباشد، یا میتوان گفت ایشان فیض و عنایتِ در حال نزول از حق به سوی خلق است و او یعنی حضرت محمد (ص) در مراحل سهگانهی اول (سرادق، عرش و کرسی)، برزخ (حائل و فاصله) بین حق و خلق است و در نوسان است، ساعتی خاموش میشود و چیزی جز خدای یگانهی قهار بر جای نمیماند و ساعتی دیگر به انانیّت و هویت (خویش) بازمیگردد. اما در مرحلهی عرش عظیم، او در خلق مستقر و عبدالله میباشد.
باید توجه داشت که نقطهی نخستین، همان قرآن است و همان حجابی است که بین حضرت محمد (ص) و خدا وجود دارد: «میان آن دو حجابی میدرخشید و خاموش میشد (نوسان میکرد» و به هنگام فتح و پیروزی: «پیامبر گویی به ارادهی خدا از میان سوراخ سوزن به نور عظمت (الهی) نگریست»[218]. خدای متعال میفرماید: «ما برای تو پیروزی نمایانی را مقرر داشتیم»[219]. رفع و برداشته شدن این حجاب به این صورت بود که حضرت محمد (ص) آن را دربرگرفت و لذا قرآن و حضرت محمد (ص) یکی شدند؛ و آن حضرت بین فنا که جز خدای واحد قهار چیزی باقی نمیماند و بین بازگشت انانیّت و هویتش، در نوسان بود.
اگر مطلب پیشگفته را دریافته باشیم، برای ما روشن میشود که حضرت محمد (ص) همان مرتبهی برزخ بین حق و خلق است و به همین دلیل وقتی حضرت ابراهیم (ع) و ملائکه او را دیدند، گمان بردند که او خدای سبحان و متعال است؛ زیرا آن حضرت (ص) صورتی است که بازگو کنندهی ذات الهی است و لاهوت مطلق را برای خلق ظهور میبخشد تا بشناسند و بدانند: «و به پرتو فروزانت در ساعیر (کوهی فلسطین) و به ظهور پرفروغت در کوه فاران (کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر)....»[222]. پیامبر اسلام (ص) فرمود: «خداوند آدم را به صورت خود آفرید»[223].
پس آن حضرت (ص) خدای در خلق است و اهل بیت او(ع) نیز در مرتبهای پایینتر از جایگاه رسول اعظم که درود خداوند بر او باد، قرار دارند، و آنها نیز وجه الله و اسماء الله الحسنی میباشند؛ آنها تبلور خدا در خلق هستند و هر کدام از آنها برای رفع حوایج و سدّ نقص و تحصیل کمال، مورد توجه قرار میگیرند و به هر یک از آنها رجوع میشود. لذا ایشان در جایگاهی عالی از کمالات الهی قرار دارند ولی این جایگاه، در عین حال، محدود و مقید به نیاز و فقر ایشان نسبت به خدای سبحان و متعال میباشد؛ حال آن که الوهیّت خدای سبحان و متعال، الوهیّت مطلق و کمال و غنای مطلق و بخشش و فیض بی حد و حصر است مگر چیزی که مشیّت خدای سبحان و متعال به آن تعلق گیرد.
در قرآن عبارتی که مؤیّد این معنا است آمده؛ خدای متعال میفرماید: «در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان»[226] ؛ یعنی در اینجا آفرینندگانی وجود دارند و خدای سبحان برترین و نیکوترین آنها میباشد. اینها محمد و آل محمد(ع) هستند. در دعا نیز آمده است: «.... ای پروردگار پرورندگان، و ای معبود معبودان....»[227].
و نیز وارد شده است: «.... خدای بزرگتر....»[229]. این دعا جزو دعاهای سرّ و یکی از سی و یک دعا با سند متصل و صحیح است که برای رفع نیازها و حوایج دنیا و آخرت خوانده میشود. این دعا در مصباح مجتهد، مصباح کفعمی، بحار آمده، و حرّ عاملی نیز در الجواهر السنیة آن را نقل کرده است.
در یک حدیث قدسی، در فضیلت این دعا آمده است: «ای محمد، به کسانی که میخواهند به من تقرّب جویند بگو علم یقین را به دست آورند که این سخن، برترین چیز بعد از واجبات است که با آن به من نزدیک میشوید»[231].
بدون شک وارد شدن عبارت «خدای بزرگتر» در دعای قدسی که از جانب خدای سبحان و متعال روایت شده است و نظیر قرآن کریم میباشد، قطعاً دلالت یقینی میکند برای کسی که بخواهد بر آنچه که پیشتر عرضه داشتم، نص داشته باشد؛ زیرا خطاب قرار دادن خدای سبحان و متعال به «خدای بزرگتر» دلیلی است بر این که خلق او نیز به صفت لاهوت متصفاند چرا که بزرگتر، صفت تفضیلی است و بر وجود حداقل یک چیز خردتر اشاره میکند وگرنه اشاره به آن وجهی ندارد. افعال یا صفات تفضیلی دالّ بر مشارکت و زیادت است که این واضح و روشن میباشد، زبانشناسان عرب به آن اشاره کردهاند و هر کس که دعا را بخواند و در آن تعمق کند نیز به این مطلب میرسد.
نهج البلاغة : ج1 ص39.
[211] - نهج البلاغه: ج 1 ص 39.
[212]- الكافي : ج1 ص140.
[213] - کافی: ج 1 ص 140.
[214]- توحيد الصدوق : ص56.
[215] - توحید صدوق: ص 56.
[216]- الكافي : ج1 ص442.
[217]- الفتح : 1.
[218] - کافی: ج 1 ص 442.
[219] - فتح: 1.
[220]- دعاء السمات.
[221]- الكافي : ج1 ص134، توحيد الصدوق : ص103.
[222] - دعای سمات.
[223] - کافی: ج 1 ص 134 ؛ توحید صدوق: ص 103.
[224]- المؤمنون : 14.
[225]- الكافي : ج2 ص566.
[226] - مؤمنون: 14.
[227] - کافی: ج 2 ص 566.
[228]- الباقيات الصالحات : دعاء السفر ص815.
بِسْمِ اللَّهِ مَخْرَجِي وَ بِإِذْنِهِ خَرَجْتُ وَ قَدْ عَلِمَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ خُرُوجِي وَ قَدْ أَحْصَى عِلْمُهُ مَا فِي مَخْرَجِي وَ مَرْجِعِي تَوَكَّلْتُ عَلَى الْإِلَهِ الْأَكْبَرِ تَوَكُّلَ مُفَوِّضٍ إِلَيْهِ أَمْرَهُ وَ مُسْتَعِينٍ بِهِ عَلَى شُئُونِهِ مُسْتَزِيدٍ مِنْ فَضْلِهِ مُبْرِئٍ نَفْسَهُ مِنْ كُلِّ حَوْلٍ وَ مِنْ كُلِّ قُوَّةٍ إِلَّا بِهِ خُرُوجَ ضَرِيرٍ خَرَجَ بِضُرِّهِ إِلَى مَنْ يَكْشِفُهُ وَ خُرُوجَ فَقِيرٍ خَرَجَ بِفَقْرِهِ إِلَى مَنْ يَسُدُّهُ وَ خُرُوجَ عَائِلٍ خَرَجَ بِعَيْلَتِهِ إِلَى مَنْ يُغْنِيهَا وَ خُرُوجَ مَنْ رَبُّهُ أَكْبَرُ ثِقَتِهِ وَ أَعْظَمُ رَجَائِهِ وَ أَفْضَلُ أُمْنِيَّتِهِ
اللَّهُ ثِقَتِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي كُلِّهَا بِهِ فِيهَا جَمِيعاً أَسْتَعِينُ وَ لَا شَيْءَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فِي عِلْمِهِ أَسْأَلُ اللَّهَ خَيْرَ الْمَخْرَجِ وَ الْمَدْخَلِ وَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِير
[229] - باقیات صالحات: دعای سفر ص 815.
[230]- الجواهر السنية – الحر العاملي : ص188 ، بحار الانوار : ج83 ص279.
[231] - جواهر السنیة ـ حر عاملی: ص 188 ؛ بحار الانوار: ج 83 ص 279.