فرض چهارم
بنا بر این فرض ممکن است خلیفهی خداوند مانند هر انسان دیگری در مواردی نسیان و سهو داشته باشد و در موارد دیگری به طور مطلق ممکن نیست که نسیان و سهو داشته باشد؛ آن هم به دلیل یادآوریکنندهی خارجی و از روی حکمت.
این فرض چهارم، همان عقیدهی آل محمد (ع) است؛ ولی بعضی افراد در اینجا مواردی را از خود به موارد سهو و نسیان غیر ممکن برای معصوم اضافه میکنند؛ مانند سهو در برخی از تفاصیل عبادات، مانند تعداد رکعات؛ روایاتی از طریق اهل سنت و شیعه وارد شده است که سهو پیامبر(ص) را بیان کردهاند.
طبیعتاً برخی از این افراد از روی ناآگاهی مدعی میشوند که علمای شیعه در مورد عقیدهی نفی سهو از معصوم اجماع دارند. اما در حقیقت اجماعی وجود ندارد؛ بلکه از بزرگان علمای شیعه افرادی هستند که به جواز سهو پیامبر یا معصوم در عبادت یا عدم وجود دلیل بر نفی آن تصریح دارند. از جمله آنان شیخ صدوق و استادش محمد بن حسن، خداوند رحمتشان کند، میباشند.
شیخ صدوق میگوید:
«مؤلف این کتاب، رحمت خداوند بر او باد، میگوید: غُلّات([644]) و مُفوّضه،([645]) خداوند آنان را لعنت کند، در مورد سهو پیامبر (ص) میگویند: اگر جایز باشد که ایشان (ص) در نماز سهو داشته باشد، جایز است که در تبلیغ نیز سهو داشته باشد؛ به این خاطر که همانطور که تبلیغ بر او واجب است، نماز نیز بر او واجب میباشد. این مسئله ما را مُلزم نمیکند و این به خاطر این است که در همهی حالات مشترک، بر پیامبر (ص) مسئلهای واقع میشود که بر غیر ایشان نیز واقع میشود. ایشان مانند بقیهی افرادی که پیامبر نیستند، باید نماز بخواند. بقیهی افراد که پیامبر نیستند، مانند ایشان نیستند. حالتی که اِختصاص به آن دارد، پیامبری است و تبلیغ جزو شرایط آن است. و چیزی که برای ایشان در نماز اتفاق میافتد، جایز نیست که در تبلیغ برای ایشان اتفاق بیفتد؛ به این خاطر که تبلیغ عبادت مخصوصی است و نماز عبادت مشترکی است؛ و به واسطهی آن است که برای ایشان، عبودیّت ثابت میشود و با اثبات مستولی شدن خواب بر ایشان و اینکه در آن حال ایشان در حال خدمت برای خداوند عزوجل نیست، ربوبیت از ایشان منتفی میشود؛ به این خاطر که فردی که چرت و خواب او را فرا نمیگیرد، خداوند زنده پایدار است. سهو پیامبر (ص) مانند سهو ما نیست؛ به این خاطر که سهو ایشان از سوی خداوند عزوجل است و خداوند ایشان را در سهو میاندازد تا مشخص شود که ایشان بشر و مخلوق است و پروردگار و معبودی جز او گرفته نشود؛ تا مردم هر وقت سهو نمودند، به واسطهی سهو ایشان حکم سهو را بدانند. سهو ما از شیطان است و شیطان بر پیامبر(ص) و امامان(ع) تسلطی ندارد. «تسلط او فقط بر كسانی است كه وی را به سرپرستی برمیگیرند و بر كسانی كه آنها به او شرك می ورزند» ؛ و همچنین بر فریبخوردگانی که از وی پیروی میکنند. افرادی که از سهو پیامبر (ص) دفاع میکنند، میگویند: در میان صحابه فردی نبود که به او ذوالیدین بگویند؛ و این مرد و این خبر، اصلی ندارد و دروغ گفتهاند؛ به این خاطر که این مرد معروف است و همان ابومحمد بن عمیر بن عبد عمرو است که به ذوالیدین معروف است و مخالف و موافق در مورد او نقل مطالبی نمودهاند. از ایشان روایاتی در کتاب «وصف القتال القاسطین بصفین» نقل شده است.
استاد ما محمد بن حسن بن احمد بن ولید، خداوند رحمتش کند، میگوید: اولین درجهی غلو، منتفی کردن سهو از پیامبر (ص) است؛ و اگر رد کردن روایاتی که در این مورد آمده است جایز باشد، رد کردن همهی روایات جایز است و با رد کردن آن، دین و شریعت باطل میشود. بنده ان شالله تعالی در نوشتن کتابی جداگانه در مورد اثبات سهو پیامبر (ص) و پاسخ به منکران آن پاداشی به حساب میآورم».([646])
اما شیخ طوسی، خداوند رحمتش کند:
شیخ طوسی در ذیل این آیه از قرآن نظرش را مطرح کرده است: «و چون ببینی كسانی [به قصد تخطئه] در آیات ما فرو میروند از ایشان روی برتاب، تا در سخنی غیر از آن درآیند؛ و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشی انداخت، پس از توجّه، [دیگر] با قوم ستمكار منشین»([647]). شیخ طوسی، خداوند او را رحمت کند، میگوید:
«همچنین جبائی به این آیه استدلال کرده است که سهو و نسیان بر پیامبران جایز است. او مطلبی برخلاف مطلب رافضیان گفته است. با این گمان که هیچ نوع سهوی برای پیامبران جایز نمیباشد. این مسئله نیز صحیح نمیباشد؛ به این خاطر که ما میگوییم امکان سهو و نسیان برای آنان در مسائلی که از سوی خداوند انجام میدهند، صحیح نیست. اما غیر آن، امکان نسیان و سهو دارند؛ آن هم مسائلی که باعث اخلال به کمال عقل نمیشود. چگونه این مسئله برایشان جایز نباشد؟ درحالی که آنان میخوابند و بیمار میشوند و ناتوان میگردند. خواب، سهو میباشد و همچنین در بسیاری از کارهایشان نسیان دارند و مواردی که برایشان اتفاق افتاده است، این را نشان میدهد و گمان به غیر از این عقیده، فاسد است».([649])
محمد بن حسن، فرزند شهید ثانی، خداوند رحمتشان کند:
ایشان در سخن خود در یکی از احادیثِ بحث اضافات در نماز میگوید:
«اما پنجم: مسئلهای که گمان میکنم این است که نشانههای قرارداد در آن میباشد؛ نه از این جهت که در بردارندهی سهو پیامبر (ص) است؛ چرا که نفی کردن این مسئله بعد از آمدن روایات معتبر، محل سخن است».([651])
سید خویی، خداوند رحمتش کند، تصریح میکند که دلیلی وجود ندارد که به صورت قطعی و یقینی سهو از معصوم را در موضوعات خارجی نفی کند؛ مانند کارهای نماز و حج و ... و تعداد رکعات که در روایات ذکر شدهاند یا تعداد شوطهای طواف. سید خویی میگوید:
«پرسش1294: حقیقت حال در مسئلهی سهو پیامبر(ص) در نماز صبح چیست؟ آیا لازم است که خداوند متعال، پیامبرش (ص) را در سهو بیندازد تا یقین کنیم که ایشان معبود نیستند؟ خداوند متعال فرمود: «گفتند: این چه پیامبری است كه غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟»([653]). علاوه بر این، آیات دیگری هست که دلالت میکند که ایشان بشر است و همچنین ایشان (ص) متولد شدند و از دنیا رفتند. آیا لازم است که خداوند متعال، رسولش (ص) را در سهو بیندازد تا رحمتی برای مردم باشد و اگر فردی موقع نماز خوابش ببرد، کسی از دیگری اشکال نگیرد؟ خداوند سبحان، بسیاری از احکام را برای بقیهی مردم قرار داده است و نه خود رسول (ص). البته این موضوع وقتی است که ایشان «به خواب برده شود» و نه اینکه «بخوابد» آیا تفاوت بین دو حالت روشن است؟
آیا این صحیح است که ذوالیدین که روایات در سهو انداختن و سهو دور او میچرخد، اصلی ندارد و مردی اِبداعی است؟ همانطور که شیخ حر عاملی، قدّس سره، در نوشتار «التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و النسیانِ» خودش این سخن را بیان کرده است؟
خویی: مقدار یقینی از سهوی که نسبت به معصوم ممنوع است، سهو در غیر از موضوعات خارجی است. خداوند به آن داناتر است».([654])
شکی نیست که در مباحث اعتقادی باید نسبت به یک عقیده یقین پیدا شود. تصریح سید خویی به نبودن یقین در مسئلهی سهو معصوم در موضوعات خارجی، به این معناست که ایشان به اعتقادی که بعضی افراد به آن معتقد هستند، اعتقاد ندارد. سیدخویی در اینجا میگوید: نفی کردن سهو از معصوم در موضوعات خارجی، یقینی نمیباشد. یعنی دلیلی برای آن وجود ندارد که باعث یقین و اعتقاد شود.
طبعاً افراد دیگری غیر از اینها از علمای شیعه هستند که به عصمت پیامبر یا امام از سهو در عبادت معتقد نمیباشند؛ ولی مواردی که ذکر نمودم، برای مشخص شدن اشتباه فردی که مدعی اجماع علمای شیعه بر این عقیده میباشد، کفایت میکند.([656])
[643]. من لا يحضره الفقيه - الصدوق: ج1 ص359 - 360.
[644]. «غُلات» جمع «غالی» به معنای غلوکننده است و به کسانی گفته میشود که در بیان مقام محمد ص و آل محمد ع غلو میکنند و مقام الوهیت مطلق را به ایشان نسبت میدهند. (مترجم)
[645]. «مفوّضه» به کسانی گفته میشود که معتقد بودند، خداوند جهان را آفرید و بعضی امور تکوینی جهان و نیز تشریع دین را به محمد ص و آل محمد ع واگذار کرد. (مترجم)
[646]. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۱، ص ۳۵۹ و ۳۶۰.
[647]. قرآن کریم، سورهی انعام، آیهی ۶۸.
[648]. التبيان في تفسير القرآن - الطوسي: ج4 ص165.
[649]. التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج۴، ص ۱۶۵.
[650]. استقصاء الاعتبار في شرح الاستبصار - محمد بن الحسن: ج6 ص215.
[651]. إستقصاء الإعتبار فی شرح الاستبصار، محمد بن حسن، ج ٦، ص ۲۱۵.
[652]. صراط النجاة (الجزء الأول) مسائل في العقيدة - السيد الخوئي.
[653]. قرآن کریم، سورهی فرقان، آیهی ۷.
[654]. صراط النجاة، جزء اول، مسائل فی العقیده، سید خویی.
[655]. ومن كلام الله على لسان موسى: "قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلاَ تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً".
وفي تفسير الطبرسي للآية: "لا تؤاخذني بما نسيت": أي غفلت من التسليم لك وترك الإنكار عليك وهو من النسيان الذي هو ضدّ الذكر.
وفي تفسير الطباطبائي للآية: قوله تعالى: "قال لا تؤاخذني بما نسيت ولا ترهقني من أمري عسراً": الرهق الغثيان بالقهر والإِرهاق التكليف، والمعنى لا تؤاخذني بنسياني الوعد وغفلتي عنه ولا تكلفني عسراً من أمري، وربما يفسر النسيان بمعنى الترك، والأول أظهر.
وفي تفسير القمي: إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ "قال ثمّ استثنى لأنّه لا يؤمن عليه النّسيان لأنّ الذي لا ينسى هو الله".
[656]. در کلام خدا از زبان موسی (ع) آمده است: ﴿گفت: به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگیر﴾ (کهف، ۷۳).
در تفسیر طبرسی در مورد این آیه آمده است: «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن» یعنی از تسلیم شدن به تو و ترک کردن انکار تو غافل شدم و این بر اثر نسیانی است که ضد یادآوری است.
در تفسیر طباطبایی آمده است: در عبارت ﴿قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا﴾ عبارت «رهق» به معنی وادار کردن به تهوع میباشد و ارهاق یعنی وادار کردن به کار زایدی که فرد طاقت آن را ندارد. معنی آن این است که: مرا به سبب آن که وعدهام را فراموش کردم و از آن غافل شدم، بازخواست نکن و مرا به کار مشکلی که توانایی آن را ندارم، وادار مکن.
در تفسیر قمی آمده است: «مگر آن که خدا بخواهد» سپس استثنا کرده است؛ به این خاطر که او از فراموشی در امان نیست؛ چرا که موجودی که نسیان ندارد، خداست.