جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماینگونه نص، بسیار مهم بوده و دلیل بر خلافت است، چون مستقیماً از سوی خداوند است و در هر زمانی حضور دارد([207]) و برای همه مردم([208]) قابل دستیابی است.
امکان ندارد که نص مستقیم الهی با نص خلیفه در صورتی که وجود داشته باشد، مخالفت کند، چون هر دو نص الهی هستند؛([210]) رؤیاها (نصوص الهی) که میتوان به آنها احتجاج کرد، رؤیاهای متواتری هستند که نمیتوان مدعی دیدن آنها را تکذیب کرد، و با نص الهی رسیده از سوی خلیفه سابق بهصورت مستقیم یا با نص تشخیصی غیرمستقیم از سوی خلیفه که موصوف به «بازدارنده از گمراهی» میباشد، موافق باشد.
از نظر عقلی: این چنین دلیلی موافق حکمت و رحمت است؛ پس حکیم و رحیم مطلق آن را ترک نمیکند؛([212]) ما هنگامیکه وجود خدای سبحان را اثبات کردیم و ثابت کردیم که او حکیم و رحیم مطلق است و هیچ نقصی در ساحت او راه ندارد و حتمی بودن استخلاف را نیز به سبب موافقت با حکمت و رحمت مطلق او اثبات کردیم، بالتبع ثابت میشود که آنچه موافق با حکمت و رحمت مطلق اوست همانا نص و تصریح مستقیم از سوی خود او بر امامت خلیفه و جانشین اوست و همواره روش او همین بوده است؛ و از آنجا که طریق نص مستقیم از او، همان وحی است و آن طریق وحی که بین او و مخلوقاتش یعنی مردم باز است همان رؤیاست، ثابت میشود که او حتماً بر خلیفه خود از این طریق نصّ میکند و برای او بهوسیله وحی از طریق رؤیای صادقه در خواب و بیداری شهادت میدهد، وگرنه اگر این طریق نصّ را ترک میکرد، مخالف رحمت و حکمت مطلق او بود، چون راهی را ترک کرد که هدف از آفرینش خلق (یعنی معرفت) با آن محقّق میشد و در نتیجه الوهیت مطلق او نقض میگردید. خداوند از این نقص مبرّا و منزّه است.
از نظر نقلی: این طریق به وضوح و بهصورت قطعی ثابت شده است:
خدای سبحان این طریق را در قصه برگزیدن حضرت آدم (ع) به عنوان اولین خلیفه خدا در زمین بیان کرده است. به همین طریق نص بر خلیفه خود در زمینش را آغاز نمود. به ملائکه وحی کرد که آدم خلیفه اوست: «و هنگامىكه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشينى در زمين قرار خواهم داد. گفتند: آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد مىكند و خون مىريزد؟! در حالى كه ما تو را همراه با سپاس و ستايشت تسبيح مىگوييم و تقديس مىكنيم. فرمود: من چیزی مىدانم كه شما نمىدانيد»([213]).
همچنین در قضیه برگزیدن حضرت یوسف (ع) این امر را بیان کرده است. به یوسف (ع) وحی کرد که تو خلیفه من در زمین خواهی بود: «آنگاه كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم سجده كردند»([214]). در اینجا رؤیا دلیل تشخیصی خلیفة خدا یوسف (ع) بود و از سخن یعقوب (ع) واضح است که این رؤیا دلیلی برای تشخیص خلیفه خدا در زمین بود؛ چون یوسف (ع) را از نقل این رؤیا برای برادرانش برحذر داشت تا اینکه پس از شنیدن رؤیا، مصیبتهای هابیل تکرار نشود، وقتی بفهمند که یوسف (ع) از بین آنها به عنوان خلیفه خدا مشخص شده است: «یعقوب (ع) گفت: اى پسرك من! خواب خود را براى برادرانت مگو كه نقشهاى خطرناك بر ضد تو به كار مىبندند، بدون شك شيطان براى انسان دشمنى آشكار است»([215]).
خدای سبحان این دلیل را همچنین در قصه برگزیدن حضرت موسی (ع) نیز بیان کرده است. خداوند با رؤیا به مادر موسی (ع) که خودش از مکلفان بود وحی کرد و شهادت داد به اینکه موسی خلیفه خدا در زمین است: «و به مادر موسى وحی كرديم كه: او را شير بده، و هنگامي که بر او ترسيدي، وي را در دريا بيفکن، و مترس و غمگين مباش كه ما حتماً او را به تو باز مىگردانيم، و او را از پيامبران قرار مىدهيم»([216]).
همچنین در قصه برگزیدن حضرت داود (ع) این دلیل را بیان کرد و به داود (ع) فرمود که تو خلیفه ما در زمین هستی: «اى داود! همانا تو را در زمين جانشين قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مىكند. بىترديد كسانىكه از راه خدا منحرف مىشوند، چون روز حساب را فراموش كردهاند، عذابى سخت دارند»([217]).
این مسئله را در قصه برگزیدن حضرت عیسی (ع) نیز بیان کرده است، یعنی خداوند به حواریون وحی کرد که حضرت عیسی (ع) خلیفه اوست: «و هنگامىكه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستاده من ايمان بیاوريد. گفتند: ايمان آورديم و شاهد باش كه ما تسليم هستيم»([218]).
آیا روشنی بیش از این، درباره موضوع رؤیا در دین خداوند وجود دارد که به وضوح در آیه میبینیم؟! آیا در آیه، گواهی خداوند به حواریون، از راه وحی روشن نیست؟ دو راه وحی، رؤیا در خواب و رؤیا در بیداری است. آیا روشنی بیشتر از این وجود دارد که رؤیا، راه گواهی خداوند به خلیفه اش در زمین است و نزد همه بندگان که خواستار گواهی خداوند هستند. آیا روشنی بیشتر از این، وجود دارد که رؤیا، راه نص خداوند بر خلیفه اش در زمین است؛ راهی که هر یک از مردم که بخواهند بشنود، می شنوند، بدون قید وشرطی.
خداوند این امر را بهوضوح و بدون هیچ شبههای در مورد دعوت حضرت محمد (ص) بیان فرمود، بهطوری که خداوند خود را شاهدی برای او، برای هرکسیکه خواستار شهادت خداوند سبحان است معرفی میکند:
«آنچه از نيكى به تو رسد، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست. و تو را براى مردم به پيامبرى فرستاديم، و گواه بودن خدا [بر پيامبرىِ تو] كافى است»([219]).
«ولى خدا به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مىدهد كه آن را به علم و دانش خود نازل كرده، و فرشتگان هم گواهى مىدهند، گرچه گواهى خدا كافى است»([220]).
«كافران میگويند: تو فرستاده [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا و كسى [چون اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب] كه دانش كتاب نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند»([221]).
«بگو: كافى است كه خدا ميان من و شما شاهد باشد؛ چون او به بندگانش آگاه و بيناست»([222]).
«بگو: كافى است كه خدا ميان من و شما شاهد باشد، [او] آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند، و آنان كه به باطل گرويده و به خدا كفر ورزيدهاند همان زيانكاراناند»([223]).
«اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شهادت بدهد»([224]).
این شهادت و اینگونه نص الهی از روز اول برای اعلام دعوتش همراه خلیفه خداست، بلکه قبل از دعوتش نیز همراه اوست.
خداوند در گذشته برای خلفای خود نزد مکلفان شهادت داد و خود را همیشه به عنوان شاهدی برای خلفای خودش نزد مکلفان معرفی میکند؛ لذا این امر، سنت خداست و در نتیجه همانطور که بیان شد تبدیل و تغییری ندارد؛ بنابراین چگونه ممکن است خدا برای مردم به غیر از طریق وحی، خواه مستقیم یا بهواسطه بعضی از مخلوقاتش مانند ارواح و ملائکه شهادت دهد؟ و کدام طریق وحی همیشه بین خدا و مکلفان، بجز رؤیای صادقه از سوی خدا باز است؟ اما کسیکه منکر این طریق (وحی از راه رؤیا) برای نص الهی باشد، کفر خود را به قسمتی از قرآن اعلان میکند یا اینکه باید طریق دیگری برای شهادت دادن خداوند برای همه مکلفان ایجاد کند. خداوند در رد کسانی که طالب آیات یا معجزات هستند پاسخ میدهد که اگر ایمان حقیقی به وجود خدا داشته باشند، شهادت خدا برایشان کافی است و نیازی به معجزه ندارند. «و گفتند چرا معجزاتی از پروردگارش بر او نازل نمیشود؟ بگو معجزات فقط نزد خدا هستند ... بگو اینکه خدا بین من و شما شهادت میدهد کفایت میکند؛ او آنچه در آسمانها و زمین است را میداند...) ﴾([225]).
بنابراین، از آیات قرآن به روشنی پیداست که خداوند برای مکلفان جهت خلفای خود از طریق وحی با رؤیا شهادت داده است؛ رؤیاهایی مانند رؤیاهای حواریون عیسی (ع) و رؤیاهای اصحاب محمد (ص)، و این سنت خداست. هرکس منکر آن یا مدعی تبدیل و تغییر آن است، باید بیّنه و دلیل اقامه کند([227]) و آنکه مدعی عدم کفایت شهادت خدا با وحی از طریق رؤیای صادقه است، باید معنای دیگری برای کلمه «کفی» (کفایت میکند) که در آیات گذشته بارها تکرار شده است پیدا کند.
«آنچه از نيكى به تو رسد، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست. و تو را براى مردم به پيامبرى فرستاديم، و گواه بودن خدا [بر پيامبرىِ تو] كافى است».
«ولى خدا به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مىدهد كه آن را به علم و دانش خود نازل كرده، و فرشتگان هم گواهى مىدهند، گرچه گواهى خدا كافى است».
«كافران میگويند: تو فرستاده [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا و كسى [چون اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب] كه دانش كتاب نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند».
«بگو: كافى است كه خدا ميان من و شما شاهد باشد؛ چون او به بندگانش آگاه و بيناست».
«بگو: كافى است كه خدا ميان من و شما شاهد باشد، [او] آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند، و آنان كه به باطل گرويده و به خدا كفر ورزيدهاند همان زيانكاراناند»
معنای این آیات بسیار روشن است، یعنی شهادت خدا از طریق رؤیا در خواب یا بیداری برای عموم مردم که خداوند خود را برای آنها به عنوان شاهد معرفی کرده است، برای تشخیص مصداق خلیفه خدا در زمین کفایت میکند.
بنابراین طبق آنچه گذشت، رؤیای صادقه و کشف صادق که در آن خداوند به حقانیت خلیفهاش برای مکلفان شهات میدهد، نصّی از جانب خدای سبحان است و اعراض از آن به معنای اعراض از نص مستقیم خدای سبحان است.
اما حدود حجیّت این نص، یعنی اینکه آیا این نص فقط بر صاحبش حجت است یا اینکه بر غیر صاحبش نیز حجت است؛ یا اینکه اگر قائل به حجیت آن شویم، آیا ممکن است که این نص الهی حجت بر غیر صاحبش باشد، به اعتبار اینکه حجیتش بر صاحب خودش ثابت است؟
در حقیقت، قرآن کریم متکفّل بیان این امر شده و به روشنی بیان کرده که نص الهی حجت بر غیر صاحبش نیز هست؛ حضرت یعقوب (ع)رؤیای حضرت یوسف (ع) را دلیل بر خلافت او در زمین قرار داد و به همین سبب او را از تعریف آن رؤیا برای برادرانش منع کرد، چون برادران یوسف (ع)پیامبرزاده بودند و شریعت را به خوبی میشناختند و جایگاه رؤیا در دین خدا و اینکه آن رؤیا نصّی الهی بر خلافت حضرت یوسف (ع) در زمین است را به خوبی میدانستند و در نتیجه با شنیدن آن رؤیا میفهمند که معنایش مشخص کردن یوسف (ع) به عنوان مصداق خلیفه خدا در زمین است؛ لذا یعقوب (ع) ترسید که بر یوسف (ع) حسادت کنند و قصه قدیمی دو فرزند حضرت آدم (ع) درباره حضرت یوسف (ع) و برادرانش تکرار شود و این مطلب برای کسیکه در آیات قرآن تدبّر کند و با خویش منصف باشد واضح است: «آنگاه كه يوسف به پدرش گفت: پدرم، من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم سجده كردند. گفت: اى پسرك من، خواب خود را براى برادرانت مگو كه نقشهاى خطرناك بر ضد تو به كار مىبندند، بدون شك شيطان براى انسان دشمنى آشكار است»([228]). یعنی برایت نقشه میکشند، همانطور که قابیل برای هابیل (ع)، هنگامیکه فهمید او وصی آدم (ع) است، نقشه کشید. بنابراین، همچنانکه از قرآن کریم روشن میشود، نصّ الهی به این طریق (رؤیا)، بر صاحبش و دیگران حجت است.
اما اگر دیگران احتمال بدهند که صاحب رؤیا دروغ میگوید که رؤیا دیده، یا احتمال بدهند که آنچه دیده احلام شیطانی است، یا از هوای نفس خود اوست، در این هنگام رؤیای مزبور بر دیگری حجت نیست و در اینجا نیازمند به بررسی و تحقیق در باره اموری هستیم:
.