جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماول: تحریف در قرآن
روایات بسیاری از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) دالّ بر تحریف قرآن وارد شده است؛ همان طور که از صحابهی پیامبر (ص) از طریق اهل سنت روایاتی در کتابهایشان مبنی بر واقع شدن تحریف روایت شده است[488].
و منظور از تحریف: اینکه قرآنی که هماکنون در دستان ما است کامل نیست، و اینکه برخی از کلمات آن تغییر یافته و یا به عمد تغییر داده شدهاند. برخی از علمای مسلمین واقع شدن تحریف را تأیید و برخی دیگر، رد کردهاند.
کسانی که معتقد به عدم تحریف میباشند، به مواردی استدلال می کنند، از جمله:
۱ ـ آیهی حفظ: (بیتردید ما قرآن را نازل کردهايم، و قطعاً خود نگهبانش هستيم)[490].
این آیه میتواند به حفظ شدن قرآن از تحریف تفسیر شود و اینکه قرآن از کم و زیاد شدن و تغییر، نزد امّت محفوظ و سالم مانده است و اینکه دستان پلید اهل باطل و پیشوایان گمراه به آن نمیرسد.
۲ ـ حق تعالی میفرماید: (نه از پيش روی، باطل به سویش راه يابد و نه از پشت سرش. نازل شدهای است از حکيمی ستوده)[492].
این آیه میتواند اینچنین تفسیر شود که قرآن حفظ شده از نفوذ باطل در زوایای درونی آن میباشد؛ چه این باطل با تبدیل برخی کلمات باشد و چه با افزودن یا با کاستن برخی سورهها و آیات.
۳ ـ میتوان از برخی روایاتی که بر تحریف دلالت میکنند چنین برداشت نمود که منظور، تحریف معنوی میباشد؛ یعنی تحریف در تأویل و نه در تنزیل؛ و این نکتهای است که اتفاق افتاده است و همهی مسلمانان به آن معترف میباشند.
۴ ـ سند برخی از روایاتی که بر تحریف دلالت دارند ضعیف میباشد.
۵ ـ روایاتی که تأویل را بیان نمیکنند و بر تحریف لفظی یا بر وجود نقصانی دلالت مینمایند، ارزشی نداردند و اصلاحاً آنها را باید به دیوار کوبید! چرا که در تضاد با قرآن میباشند و از معصومین (علیهم السلام) چنین معنایی روایت شده است: هر چه از ما به شما رسید که مغایر با کتاب خدا باشد، رهایش کنید[494].
۶ ـ قرآنِ گردآوری شده در زمان پیامبر (ص)، همانی است که هماکنون در دستان ما است؛ چرا که به دور از عقل است که رسول خدا (ص) در زمان حیاتش به نوشتن و جمع آوری قرآن اهتمام نورزیده باشد!
اما این در حالی است که پس از ایشان (ص) ابوبکر، عمر و زید بن ثابت آمدند تا قرآن را گردآوری کنند و پس از آنها عثمان آمد تا مردم را بر مصحفی یکسان متحد نماید و بقیهی قرآنها که به هر شکل یا صورتی با آن مصحف تفاوت داشت را آتش زد یا نابود کرد، که در نتیجه، قرآنی که اکنون در اختیار ما است، همان طور که عامه و خاصه روایت میکنند، مصحف عثمانی میباشد.
۷ ـ امروزه لازمهی سخن گفتن دربارهی تحریف قرآن ویران کردن اثبات نبوت محمد (ص) میباشد؛ چرا که قرآن، همان معجزه ای است که پیامبر (ص) به ارمغان آورد.
۸ ـ با معتقد شدن به تحریف، دیگر این قرآنی که در اختیار ما قرار دارد هیچ فایدهای نخواهد داشت و نمیتوان در عقاید به آن تکیه نمود، چه رسد به احکام شرعی و سایر موارد.
اما دلایل معتقدین به تحریف قرآن، عبارتاند از:
۱ - روایاتی که از طریق شیعه و سنی بر تحریف دلالت میکنند بسیار زیاد میباشند. به عنوان مثالی از آنچه از طریق اهل سنت نقل شده است: رسول خدا (ص) فرمود: (هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه، همان طور که نازل شده است قرائت کند، آن را مطابق قرائت ابن ام عبد (عبد الله بن مسعود) بخواند) [496].
و بر این اساس ابن مسعود در جایگاه برترین صحابههایی که قرآن را حفظ کردهاند، قرار میگیرد.
به علاوه آنها از ابن مالک روایت میکنند که گفت: «دستور داده شد قرآنها تغییر داده شوند. وی گفت: ابن مسعود گفت: هر کس از شما که میتواند قرآنش را مخفی دارد، چنین کند زیرا هر کس چیزی را پنهان دارد، آن را روز قیامت با خود خواهد آورد. سپس ابن مسعود گفت: از دهان رسول خدا (ص) هفتاد سوره قرائت کردهام، آیا آنچه را که از دهان رسول خدا (ص) گرفتهام، ترک گویم؟»[498] و همان طور که احمد محمد، شارح مسند احمد گفته است، سند این روایت نزد آنها صحیح میباشد.
ابو داوود و ابن کثیر در کتاب تفسیر، و همچنین چنین معنایی را ابن سعد در طبقات روایت نمودهاند[500].
معنای حدیث روشن است؛ ابن مسعود معتقد بود قرآنی که عثمان نوشته ناقص یا حداقل در آن برخی تغییرات روی داده است. این سخن او «آیا آنچه را که از دهان رسول خدا (ص) گرفتهام، ترک گویم؟» به این معنی است که آنچه او فرا گرفته به نحوی از انحا با آنچه عثمان به نگارش درآورده، متفاوت میباشد؛ در حالی که ابن مسعود (رحمة الله علیه) بر رأی و نظرش مُصِرّ بود و آنچه عثمان نگاشته بود را نپذیرفت تا آن هنگام که عثمان مصحفها و مصحف او را به آتش کشید، او را نیز به قتل رسانید؛ او را آنقدر تازیانه زد تا مُرد.
روایاتی که در کتابهای اهل سنت وارد شده مبنی بر نقص در قرآن بسیارند، و حتی براساس آن روايات، اسم نسخههای تلاوتِ سورهها و آیات را نیز انتخاب کردهاند، ولی در مصحف امروزی نوشته نشده است[502].
اما روایات وارد شده در این زمینه از اهل بیت بسیار میباشند؛ ولی در عین حال آنها (علیهم السلام) به ما امر فرمودهاند قرآن را همان طور که مردمان میخوانند بخوانیم تا آن هنگام که قائم آنها که صلوات خداوند بر او باد، قیام کند[504].
شیخ مفید (رحمة الله علیه) در «مسایل سروریه» سؤالی را مطرح نموده است: معنی این سخن او (که خداوند حفظش نماید) مبنی بر حراست و حفاظت کردن او از قرآن، چیست؟ آیا منظور همین قرآنی است که میان دو جلد قرار دارد و در بین مردم رایج است، یا بخشی از آنچه خداوند متعال بر پیامبرش نازل فرموده است، از بین رفته، و یا چیزی دیگری است؟ و یا آن قرآنی است که امیر المؤمنین (ع) گردآوری فرمود، یا همان طور که مخالفان میگویند، قرآنی است که عثمان گرد آورد؟
به این پرسشها اینگونه پاسخ داده است: «تردیدی در این نيست که تمامی مطالب همین قرآن مکتوب، کلام خداوند متعال و نازل شده از جانب او است و در آن هیچ گونه کلام بشری وجود ندارد و مجموعهای نازلشده میباشد. باقی آنچه خداوند متعال (از قرآن[506]) نازل فرموده است نزد حافظ شریعت و به ودیعه نهاده شده برای احکام ـیعنی امام مهدی (ع)ـ میباشد و چیزی از آن گم نشده است. این قرآنی که هماکنون در اختیار ما قرار دارد به دلایلی، همهی آن چیزی نیست که گردآوری شد؛ از جمله: کوتاهی از شناخت برخی از آن، آنچه در آن تردید داشتند، آنچه به عمد صورت پذیرفت و آنچه به عمد از آن حذف گردید.
امیر المؤمنین (ع) قرآن نازل شده را از ابتدا تا انتهایش گردآوری نمود و آن را آنچنان که باید، تألیف فرمود: مکّی را بر مدنی مقدم داشت، همچنین منسوخ را بر ناسخ و همه چیز را در جایگاه واقعیاش قرار داد.
از همین رو جعفر بن محمد صادق (ع) فرموده است: «به خدا سوگند اگر قرآن همان طور که نازل شده است خوانده شود ما را در آن به نام مییافتید همان طور که پیشینیان ما در آن نام برده شدهاند»[508].
همچنین ایشان (ع) فرمودهاند: «قرآن بر چهار قسمت نازل شد؛ یک چهارم آن دربارهی ما، یک چهارم دربارهی دشمنان ما، یک چهارم داستانها و امثال، و یک چهارم آن قضایا و احکام میباشد، و فضیلتهای قرآن به ما اهل بیت تعلق دارد»[510].
مجلسی (رحمة الله علیه) گفته است: «به جز آنکه خبر صحیح آن است که ائمه (علیهم السلام) به خواندن همین قرآنی که در اختیار ما است، ما را امر فرمودهاند، بدون هیچ زیادت یا فروکاستنی از آن؛ تا قائم (ع) به پا خیزد، در این هنگام مردم قرآن را همان گونه که خداوند متعال نازل فرمود و امیر المؤمنین (ع) گردآوری نمود، خواهند خواند»[512].
۲ – اقدام عثمان به آتش کشیدن مُصحفها پس از اینکه یکی از آنها را برمیگزیند، با وجود اختلافاتی که بین آنها وجود داشت و حتی مصحف ابن مسعود را نیز آتش زد و قرائت او را نپذیرفت و او را آن قدر تازیانه زد تا مرد؛ با وجود اینکه رسول خدا (ص) دربارهی او فرموده بود: «هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه، همان طور که نازل شده است قرائت کند، آن را مطابق قرائت ابن ام عبد (عبد الله بن مسعود) بخواند»[514].
۳ - پیروی از سنتهای گذشتگان: یهود، تورات را و مسیح، انجیل را تحریف کردند. حق تعالی میفرماید: (که قطعاً به حالی پس از حالی ديگر، برخواهید نشست)[516].
حدیث دنبالهروی از سنتهای گذشتگان از پیامبر (ص) و اهل بیت معصوم (علیهم السلام) روایت شده، و حدیث، صحیح است و روایت از آن برگرفته میگردد[518].
معنای پیروی و دنبالهروی سنتهای گذشتگان به واقع اتفاق افتاده است و هر کس حتی اگر به صورتی اجمالی تاریخ را وروق بزند، میتواند نتایجش را ملاحظه نماید[520].
۴ – آیهی حفظ از آیات متشابه است و وجوه تفسیر و تأویل متعددی را در بر دارد؛ از جمله اینکه قرآن نزد معصوم (ع) محفوظ است،
و روایاتی از معصومین (علیهم السلام) بر این تفسیر دلالت دارد[522].
وضعیت آیهی دیگر نیز به همین صورت است (نه از پیش روی، باطل به او راه یابد و نه از پشت سر. نازل شدهای از جانب خداوندی حکیم و ستوده است)[524] ؛ متشابه است و صورتهای متعددی دارد.
و عجیب اینجا است که برخی از آنها این روایات صحیح السند محکم الدلالهای که از اهل بیت عصمت روایت شده است را به متشابه برمیگردانند، و در عین حال ادعای فقه در قرآن و سنّت را دارند! ای کاش میفهمیدم که محکم به متشابه برگردانیده میشود یا متشابه به محکم؟!
۵ - راهی برای رد کردن روایات صحیح وجود ندارد؛ چرا که برخی از آنها که بر تحریف و وجود نقصان در قرآن دلالت میکنند، بسیار محکم هستند و آیاتی که پیشتر ارایه شد، متشابه میباشند، و این متشابه است که به محکم برگردانیده میشود تا معنایش فهمیده گردد و نه برعکس؛ همان طوری که اگر حرف یا کلمهای در آیه تغییر کند به حساب نمیآورند و در قرائتهای هفتگانه اختلافی وجود دارد.
بنابراین پذیرفتن قرائت معصوم برتر و بالاتر از پذیرفتن قرائت غیر از آنها میباشد، و حداقل باید این قرائت همانند سایر قرائتها پذیرفته شود و دلیلی برای محدود کردن قرائتها به قرائتهای هفتگانه وجود ندارد؛ با وجود اینکه قرائتهای غیر از آنها نیز روایت شده است.
۶ - قرآنی که امروزه در اختیار ما است در زمان ابوبکر و عمر جمع آوری شده است و روایاتی از اهل سنت و شیعه بر چنین مطلبی دلالت دارند؛ حتی این موضوع، واقعهای است که به تواتر در تاریخ موجود است و اینکه چندین مصحف وجود داشت که عثمان همگی آنها را سوزانید و مردم را بر یک مصحف گرد آورد[526].
اما قرآنی که پیامبر (ص) جمع کرد نزد علی (ع) بود که او آن را بر قوم عرضه داشت، ولی آنان نپذیرفتند و هماکنون نزد امام دوازدهم (ع) می باشد. روایات بسیاری از اهل بیت (علیهم السلام) بر این مطلب دلالت مینمایند.
از سالم بن ابی سلمه نقل شده: «کسی خدمت امام صادق (ع) قرآن تلاوت نمود و من حروفی از قرآن را برخلاف آنچه عموم مردم میخواندند، شنیدم. امام صادق (ع) به وی فرمود: باز ایست! باز ایست! از این قرائت دست بردار. آن گونه بخوان که مردم قرائت میکنند تا آنکه قائم بیاید. وقتی او قیام کند کتاب را به صورت واقعیاش خواهد خواند و مصحفی را که امام علی (ع) نوشت بیرون خواهد آورد». سپس فرمود: «علی (ع) قرآن را برای مردم بیرون آورد ـپس از آنکه از آن فارغ شد و آن را کتابت فرمودـ و به مردم فرمود: این کتاب خدا است آن گونه که خداوند بر محمد (ص) نازل فرمود و من آن را بین دو جلد جمع کردهام. گفتند: ما مصحفی داریم که جامع قرآن است؛ ما به آن (مصحف تو) نیاز نداریم. حضرت علی (ع) فرمود: به خدا سوگند دیگر بعد از امروز هیچ گاه آن را نخواهید دید. وظیفهی من آن بود که وقتی قرآن را به طور کامل جمع کردم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانید»[528]. در روایتی دیگر از پیامبر (ص) پیش از وفاتش روایت شده است که ورقههایی كه قرآن را در آن نوشته بود را به علی (ع) بخشید و او را به جمعآوری و حفظ آنها دستور فرمود.
اما این ادعا که قرآنی که هماکنون در اختیار ما است، همان قرآنی است که در زمان پیامبر (ص) جمع آوری شده است، ادعایی است گزاف و بیهوده که هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد و حتی طبق آنچه پیشتر ارایه گردید، مردود میباشد.
۷ - اثبات نبوّت حضرت محمد (ص) با اخلاق، امانتداری، راستگویی و سیره و رفتارش پیش از بعثتش و معجزات بسیاری که یکی از آنها قرآن است، صورت میپذیرد. بسیاری از این معجزات به تواتر سینه به سینه و در کتب تاریخ نقل شده است.
از جملهی آنها میتوان به شکافته شدن ایوان کسری، ویران شدن چهارده گنگره از گنگرههایش، و خاموش شدن آتشکدهی فارس که بیش هزار سال خاموش نشده بود، شور شدن دریای ساوه، فوران صحرای سماوه، حمله بردن ستارگان بر شیاطین با شهابها و منع کردن آنها از دزدیده گوش کردن آنها، اشاره نمود[530].
از جملهی مواردی که مقارن با ادعای نبوت و تحدّی بود عبارتند از: شکافتن ماه، کُرنش درختان، تسبیح گفتن سنگریزهها در دست ایشان، جاری شدن آب از انگشتان دستش، به سخن درآمدن جمادات و حیوانات به خاطر او، تسلیم شدن آهو در برابر او، به سخن آمدن گوشت مسموم در پیشگاهش، به حرف آمدن گرگ بیابان به خاطر ایشان، شیر دادن گوسفند امّ معبد، برق زدن سنگ در روز خندق، و خوردن مردم بسیار با غذای اندک[532].
کسانی که به تحریف شدن قرآن معتقد میباشند چنین اعتقاد دارند که قرآنی که هماکنون وجود دارد از جانب خداوند متعال است، اما تمام آن نیست، و به همین جهت بر اعجاز خود باقی است و میتوان در عقاید، احکام و سایر موارد به آن اعتماد نمود؛ با اینکه در اصلِ چگونگی معجزه بودن قرآن اختلاف وجود دارد؛ اینکه بلاغتش میباشد، یا در اسلوب یا در حکمت و موعظهها یا اِخبار غیبی یا سالم بودن آن از تناقضگویی و یا تشریع آن در عدالت؟
شاید گفته شود تمام این موارد، اعجاز قرآن میباشد، و چه بسا گفته شود اعجاز قرآن نفسانی و باطنی است
و این گفتار حق تعالی آن را تائید میکند: (و اگر قرآنی بود که کوهها با آن به جنبش درآيند يا زمين پارهپاره شود يا مردگان را به سخن آورد، جز اين قرآن نمیبود، که همهی کارها از آنِ خدا است)[534]. آرامش درونی مؤمن هنگام خواندن قرآن این موضوع را تأیید میکند؛ اینکه قرآن شفای سینهها است و همچنین اینکه اگر بعضی از آیات آن خوانده شوند بر موجودات ملکوتی و لطیف، همانند جن، و حتی موجود مادی همانند جسم انسان، تأثیر میگذارد، این نظر را تأیید مینماید.
از معصومین (علیهم السلام) به این مضمون روایت شده است که: «اگر سورهی فاتحه هفتاد بار بر مردهای خوانده شود، اگر زنده شد تعجب نکنید»[536]؛ و (مردگان با آن به سخن درآیند).
چه بسا این اعجاز به شکلی واضح برای همگان آشکار نگردد، مگر در زمان ظهور قائم (ع)؛ آنجا که روایت شده است یارانش بر روی آب حرکت میکنند[540] و اگر در تحدّی و مبارزه طلبیِ قرآن نیک بنگریم، خواهیم دید که شامل همگان میباشد؛ چه عرب و چه غیر عرب، انسان و جن: (بگو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند نمیتوانند همانند آن را بياورند، هر چند برخی یاریگر برخی دیگر باشند)[541]. اگر اعجاز در ترکیب الفاظ، یا بلاغت، یا اسلوب و یا موارد دیگر باشد تحدی برای مردم غیر عرب ـبا توجه به اینکه آیه آنها را هم شامل میشودـ معنایی نداشت. اگر موضوع اینچنین باشد، یعنی اعجاز قرآن باطنی و نفسانی باشد، باقی ماندن یک آیه از قرآن برای برقرار بودن اعجازش کافی میباشد و حتی قسمتی از یک آیه؛ مانند: (الله خدايی است که هيچ خدايی جز او نيست)[542] يا «بسم الله الرحمن الرحيم» و یا حتی «ب» در بسمله برای اثبات معجزه بودنش کفایت مینمود.
روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) دربارهی اسرار «باء» در بسمله یک شب کامل سخن گفت[544].
حق تعالی میفرماید: (و مهربانترين کسان نسبت به آنان که ايمان آوردهاند کسانی را میيابی که میگويند : ما نصرانی هستيم؛ زيرا بعضی از ايشان کشيشان و راهبانی هستند که تکبر نمیورزند * چون آنچه را که بر پيامبر نازل کردهايم بشنوند، از آنچه از حق شناختهاند چشمانشان اشکبار میشود. میگويند: ای پروردگار ما، ايمان آورديم، ما را نيز در زمرهی شاهدان بنويس)[546].
چنین مپندارید که علت ایمان آوردن این علمای کشیش و راهبان ربانی، بلاغت یا اسلوب قرآن بوده است؛ بلکه حقایقی بود که ورای این الفاظ نهفته است که باعث شد چشمهای آنان پر از اشک شود. این افراد و امثال آنها دلیلی بر آشکار شدن اعجاز قرآن برای بنی آدم هستند؛ نه آن کسی که علمش را فقط بر پوستهها و الفاظ محدود کرده است.
حق تعالی میفرماید: (و زندگان و مردگان یکسان نيستند. خدا هر که را خواهد شنوا سازد، و تو نمیتوانی شنوا کنندهی آن کسانی باشی که در گور فرو رفتهاند)[548].
چه کسی معجزهی موسی (ع) را برای بنی آدم آشکار نمود؟! آنها همان ساحران و جادوگرانی بودند که وقتی دانستند آن معجزه، توهّم و خیال نبوده، بلکه حقیقتی از جانب پروردگار جهانیان بوده است، تکبّر نورزیدند و به سجده درافتادند.
خلاصه: بحث و گفتوگو دربارهی تحریف، از وجود نقصان و یا تغییر برخی از کلمات آن هم با توجه به روایاتی که از معصومین (علیهم السلام) و برخی صحابه وارد شده است، فراتر نمیرود. هر دوی این موارد ـوجود نقصان یا تغییر برخی کلماتـ در اعتبار قرآنی که هماکنون در اختیار ما است خللی ایجاد نمیکند؛ چرا که معتقد بودن به وجود نقصان یعنی قرآنی که در اختیار ما است، قسمتی از قرآن است و اشکالی در اینکه از سوی خداوند سبحان است، وارد نمیکند.
اما صحبت در خصوص تغییر برخی از کلمات همانند «امة» به جای «ائمة» و «اجعلنا» به جای «اجعل لنا» و «طلح» به «طلع»، شبیه به پایبند بودن به قرائتهای هفتگانه و یا دهگانهای است که مورد قبول همهی مسلمانان امروزی است، و هر کسی که به یکی از این قرائتها بخواند را ـبا اینکه برخی کلمات در یک قرائت نسبت به دیگری متفاوت میباشد، چه در لفظ و چه در معنیـ خطا محسوب نمیکنند.
حمد و سپاس تنها از آنِ خداوندی است که ذکرش را روزی ما فرمود و با کتاب کریم و قرآن عظیم بر ما منّت نهاد. والحمد لله وحده.
* * *
راجع : مسند أحمد: ج1 ص47، 55، وج6 ص67، صحيح البخاري: ج8 ص25،26،113، صحيح مسلم: ج5 ص116، سنن ابن ماجة: ج2 ص853، سنن أبي داوود: ج2 ص343، عمدة القاري للعيني: ج24 ص247، البرهان للزركشي: ج2 ص36، الإتقان في علوم القرآن للسيوطي: ج2 ص69، سنن الدارمي: ج1 ص318، ومن مصادر الشيعة راجع : الكافي: ج2 ص634، مختصر البصائر: ص275 ،213، غيبة النعماني: ص333، دلائل الإمامة: ص 106، المسائل السروية : ص79، بحار الأنوار: ج23 ص200، وغيرها.
[488] - میتوانید به منابع زیر مراجعه نمایید: مسند احمد: ج 1 ص47 و 55، و ج 6 ص67 ؛ صحيح بخاری: ج 8 ص 113، 26 و 25 ؛ صحيح مسلم: ج 5 ص 116 ؛ سنن ابن ماجه: ج 2 ص 853 ؛ سنن ابی داوود: ج 2 ص343 ؛ عمدة القاري عینی: ج 24 ص 247 ؛ برهان زرکشی: ج 2 ص 36 ؛ الإتقان في علوم القرآن ـ سیوطی: ج 2 ص69 ؛ سنن دارمی: ج 1 ص 318؛ و از منابع شیعه: کافی: ج 2 ص634 ؛ مختصر بصائر: ص213 و 275 ؛ غیبت نعمانی: ص 333 ؛ دلایل الامامه: ص 106 ؛ المسائل السروية: ص 79 ؛ بحار الانوار: ج 23 ص200 ، و سایر منابع..
[489]- الحجر : 9.
[490] - حجر: 9.
[491]- فصّلت : 42.
[492] - فصلت: 42.
[493]- روى أحمد بن خالد البرقي: عن أيوب بن الحر قال: سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: (كل شيء مردود إلى كتاب الله والسنة، وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف)، وعن كليب بن معاوية الأسدي، عن أبي عبد الله (ع) قال: (ما أتاكم عنا من حديث لا يصدقه كتاب الله فهو باطل)، وعن ابن أبي عمير، عن الهشامين جميعاً وغيرهما، قال: خطب النبي فقال: (أيّها الناس ما جاءكم عني يوافق كتاب الله فأنا قلته، وما جاءكم يخالف القرآن فلم أقله)، وعن أيوب، عن أبي عبد الله (ع)قال: قال رسول الله : (إذا حدثتم عنى بالحديث فأنحلوني أهنأه وأسهله و أرشده فإن وافق كتاب الله فأنا قلته، وان لم يوافق كتاب الله فلم أقله) المحاسن لأحمد بن محمد بن خالد البرقي: ج1 ص220.
[494] - احمد ابن خالد روایت کرد: از ایوب بن حر: از ابا عبد الله (ع) شنیدم که میفرماید: «همه چیز به کتاب خدا و سنت بازگردانیده میشود، و هر حدیثی که با کتاب خدا موافق و همخوان نباشد، بیهوده و باطل است» و از کلیب بن معاویه اسدی از ابو عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «هر حدیثی که از ما به شما رسید و کتاب خدا تصدیقش نمیکند، باطل است» و از ابو بصیر از از جمعی هاشیمیان و کسان دیگر روایت شده است: پیامبر (ص) خطبهای خواند و فرمود:«ای مردم! آنچه از من به شما برسد که موافق با کتاب خدا باشد، من گفتهام و آنچه مخالف قرآن به شما رسد، من نگفتهام» و از ایوب از ابو عبد الله (ع) روایت شده است: رسول خدا (ص) فرمود: «اگر از من برایتان حدیث روایت شد، گواراترین، آسانترین و کاملترین را به من نسبت دهید، اگر موافق با کتاب خدا بود من گفتهام و اگر موافق با کتاب خدا نبود، من نگفتهام». محاسن احمد بن محمد بن خالد برقی: ج 1 ص 220.
[495]- مسند أحمد: ج1 ص7، سنن ابن ماجة: ج1 ص49، فضائل الصحابة: ص46 وفيه : رطباً بدل غضاً. المستدرك للحاكم: ج2 ص227، السنن الكبرى: ج1 ص452، مجمع الزوائد: ج9 ص287، وغيرها.
[496] - مسند احمد: جلد 1 صفحه 7 ؛ سنن ابن ماجه: جلد 1 صفحه 49 ؛ مستدرک حاکم: ج 2 ص 227 ؛ سنن کبری: ج 1 ص 452 ؛ مجمع الزواید: ج 9 ص 287 و سایر منابع.
[497]- مسند أحمد: ج6 ص414، فتح الباري: ج9 ص44، تاريخ دمشق: ج33 ص138، سير أعلام النبلاء: ج1 ص486.
ومسألة تعريض ابن مسعود بالقراءة المعتمدة في جمع القران رويت حتى في صحيح البخاري: عن شقيق بن سلمة قال: (خطبنا عبد الله بن مسعود فقال: والله لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة، والله لقد علم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم أني من أعلمهم بكتاب الله وما أنا بخيرهم، قال شقيق: فجلست في الحلق اسمع ما يقولون فما سمعت راداً يقول غير ذلك) صحيح البخاري: ج 6 ص 102 باب القرّاء ... .
[498] - مسند احمد: جلد 6 ص 414 ؛ فتح الباری: ج 9 ص 44 ؛ تاریخ دمشق: ج 33 ص 138 ؛ سیر أعلام النبلاء: ج 1 ص 486.
مسألهی به کنایه سخن گفتن ابن مسعود به قرائت قابل اعتماد در جمع قاریان، حتی در صحیح بخاری نیز روایت شده است: شقیق بن سلمه میگوید: «عبد الله بن مسعود ما را مخاطب قرار داد و گفت: به خدا سوگند از دهان رسول خدا (ص) هفتاد و اندی سوره شنیدم. به خدا سوگند اصحاب رسول خدا (ص) میدانند که من یکی از عالمانشان به کتاب خدا هستم و از نیکان آنها میباشم». شقیق گفت: «من در آن گروه نشستم و گوش فرا دادم که چه میگویند. نشنیدم کسی چیزی خلاف سخن او بگوید». صحیح بخاری: ج 6 ص 102 باب قاریان.... .
[499]- مسند أبي داوود الطيالسي: ص54، تفسير ابن كثير: ج1 ص433، الطبقات الكبرى: ج2 ص342.
[500] - مسند ابو داوود طیالسی: ص 54 ؛ صحیح بخاری: ج 1 ص 433 ؛ طبقات کبری: ج 2 ص 342.
[501]- أخرج البخاري ومسلم بإسنادهما: عن ابن عباس، قال: خطب عمر بن الخطاب خطبته بعد مرجعه من آخر حجة حجها، قال فيها: إنّ الله بعث محمداً بالحق وانزل عليه الكتاب فكان مما انزل عليه الله آية الرجم، فقرأناها وعقلناها ووعيناها، فلذا رجم رسول الله ورجمنا بعده . فأخشى إن طال بالناس الزمان أن يقول قائل: والله ما نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة انزلها الله. مسند أحمد: ج1 ص55، صحيح البخاري: ج8 ص25، صحيح مسلم: ج5 ص116، سنن ابن ماجة: ج2 ص853، سنن أبي داوود: ج2 ص343، وغيرها.
وأخرج الصنعاني في المصنف : عن ابن عباس، قال: أمر عمر بن الخطاب منادياً، فنادى: أن الصلاة جامعة ثم صعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال : يا أيها الناس لا تجزعن من آية الرجم فإنها آية نزلت في كتاب الله وقرأناها، ولكنها ذهبت في قرآن كثير ذهب مع محمد... المصنف: ج7 ص33، كنز العمال: ج5 ص431، الدر المنثور: ج5 ص179.
وروى البخاري : عن عمر قال: (لولا أن يقول الناس إن عمر زاد في كتاب الله لكتبت آية الرجم بيدي) صحيح البخاري : ج8 ص113، عمدة القاري للعيني: ج24 ص247. وهذا يعني أنّ عمر يقول بنقص القرآن، لعدم وجود آية الرجم فيه، ولا يقال كلامه كان في نسخ التلاوة ؛ لأنه يريد أن يكتبها ولكن يخاف من قول الناس. ولذا قال الزركشي في كتابه البرهان أنّ ظاهر قوله: (لولا أن يقول الناس ....الخ، إنّ كتابتها جائزة، وإنما منعه قول الناس، والجائز في نفسه قد يقوم من خارج ما يمنعه فإذا كانت جائزة لزم أن تكون ثابتة؛ لأنّ هذا شأن المكتوب) البرهان للزركشي: ج2 ص36، الإتقان في علوم القرآن للسيوطي: ج2 ص69. وروى أحمد والبخاري: عن عمر، قال : إنا كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله: (إن لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفربكم أن ترغبوا عن آبائكم. أو أن كفراً بكم أن ترغبوا عن آبائكم ..) مسند أحمد: ج1 ص47، صحيح البخاري: ج8 ص26.
وهذا معناه أنّ عمر يقول بنقص آيات القرآن التي أُنزلت على الحبيب محمد .
وفي صحيح مسلم: ج3 ص100، باب تخوف ما يخرج من زهرة الدنيا: ... عن سويد بن سعيد، حدثنا علي بن مسهر، عن داود، عن أبي حرب بن أبي الأسود، عن أبيه، قال: (بعث أبو موسى الأشعري إلى قراء أهل البصرة فدخل عليه ثلاثمائة رجل قد قرأوا القرآن، فقال: أنتم خيار أهل البصرة وقراؤهم فاتلوه ولا يطولن عليكم الأمد فتقسو قلوبكم كما قست قلوب من كان قبلكم، وإنا كنا نقرأ سورة كنا نشبهها في الطول والشدة ببراءة فأنسيتها غير أني قد حفظت منها، لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى واديا ثالثاً ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب، وكنا نقرأ سورة كنا نشبهها بإحدى المسبحات فأنسيتها غير أني حفظت منها، يا أيها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون فتكتب شهادة في أعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة).
صحيح مسلم: ج2 ص112، باب الدليل لمن قال الصلاة الوسطى هي صلاة العصر : عن زيد بن أسلم، عن القعقاع، بن حكيم، عن أبي يونس مولى عائشة، أنه قال: (أمرتني عائشة أن اكتب لها مصحفاً، وقالت : إذا بلغت هذه الآية فأذني حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى، فلما بلغتها آذنتها فأملت عليّ : حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين، قالت عائشة: سمعتها من رسول الله صلى الله عليه وسلم).
وفي صحيح ابن حبان: ج10 ص273، والمستدرك للحاكم النيسابوري: ج2 ص415 : ( ... عن أبي بن كعب رضي الله عنه، قال : كانت سورة الأحزاب توازي سورة البقرة وكان فيها الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة) قال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
وفي صحيح ابن حبان: ج10 ص274، عن زر بن حبيش، قال: (لقيت أبي بن كعب فقلت له: إن بن مسعود كان يحك المعوذتين من المصاحف ويقول إنهما ليستا من القرآن فلا تجعلوا فيه ما ليس منه، قال: أبي قيل لرسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال لنا: فنحن نقول كم تعدون سورة الأحزاب من آية؟ قال: قلت: ثلاثا وسبعين، قال أبي: والذي يحلف به إن كانت لتعدل سورة البقرة ولقد قرأنا فيها آية الرجم الشيخ والشيخة فارجموهما البتة نكالا من الله والله عزيز حكيم).
وفي مجمع الزوائد للهيثمي: ج7 ص28، سورة براءة: عن حذيفة قال: (التي تسمون سورة التوبة هي سورة العذاب وما يقرؤون منها مما كنا نقرأ إلا ربعها) رواه الطبراني في الأوسط ورجاله ثقات.
وفي المستدرك للحاكم النيسابوري: ج2 ص330 – 331، عن حذيفة رضي الله عنه، قال: (ما تقرؤن ربعها يعنى براءة وإنكم تسمونها سورة التوبة وهي سورة العذاب) هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
وغير ذلك أحاديث كثيرة يضيق المقام عن استقصائها.
[502] - بخاری و مسلم با سندهایشان از ابن عباس نقل کردهاند: پس از بازگشتن عمر بن خطاب از آخرین حجی که به جا آورد ، خطبهای خواند و در آن گفت: «خداوند محمد (ص) را به حق مبعوث گرداند و بر او کتاب را نازل نمود و از جملهی آنچه بر او نازل نمود آیهی رجم (سنگسار) میباشد؛ آن را خواندیم و تدبر کردیم و نصب العیل خود نمودیم. از این رو، رسول خدا (ص) رجم نمود وما نیز پس از او چنین کردیم. از این میترسم که زمان بر مردم طولانی گردد و کسی بگوید: به خدا سوگند ما آیهی رجم را در کتاب خدا نیافتیم؛ و با ترک گفتن واجبی که خداوند نازل فرموده است، گمراه شوند». مسند احمد: ج 1 ص 55 ؛ صحیح بخاری: ج 8 ص 25 ؛ صحیح مسلم: ج 5 ص 116 ؛ سنن ابن ماجه: ج 2 ص 853 ؛ سنن ابی داوود: ج 2 ص 343، و سایر منابع.
صنعانی در مصنف به نقل از ابن عباس میگوید: عمر منادی را امر نمود ؛ پس ندا درداد: وقت نماز جماعت است. سپس از منبر بالا رفت، خدا را حمد گفت و او را ستایش نمود. سپس گفت: «ای مردم! از آیهی رجم شِکوه نکنید چرا که آیهای است که در کتاب خدا نازل شد و ما آن را خواندیم؛ اما بسیاری از مطالب در قرآن به همراه رفتن محمد، رفتند....». منصف: ج 7 ص 33 ؛ کنز العمال: ج 5 ص 431 ؛ در المنثور:ج5ص179.
بخاری از عمر نقل میکند: «اگر مردم نمیگفتند عمر به کتاب خدا (چیزی) اضافه کرد، آیهی رجم را با دستانم مینوشتم». صحیح بخاری: ج 8 ص 113 و عمدة القاری عینی: ج 24 ص 247؛ و اين، يعنی عمر به ناقص بودن قران اعتراف مینماید چرا که آیهی رجم در آن نیست، و نمیتوان گفت که کلام او در خصوص نسخ تلاوت میباشد؛ چرا که او میخواست شخصاً آن را با بنویسد ولی از حرف مردم هراس داشت! به همین جهت زرکشی در کتابش «برهان» گفته است که براساس ظاهر سخن او «اگر اینگونه نبود که مردم بگویند.... نوشتنش جایز میباشد و فقط سخن مردم او را از این کار باز داشته است. پس از نظر او جایز بود و آنچه مانعش شد در خارج از او بود. جایز بودن، لزوم ثابت شدن را به دنبال دارد؛ یعنی این همان شأن و جایگاه نوشته شده میباشد». برهان زرکشی: ج 2 ص 36، اتقان در علوم قرآن سیوطی: ج 2 ص 69. همچنین احمد و بخاری از عمر نقل میکنند: یکی از آیاتی که در قرآن میخواندیم این آیه بود: «ان لاترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم آن ترغبوا عن آبائکم او ان کفراً بکم آن ترغبوا عن آبائکم.....» (مبادا از پدران خود روی بگردانید، زیرا این کفر است که از پدران خود روی بگردانید....)». مسند احمد: ج 1 ص 47 ؛ صحیح بخاری:ج8ص26.
و این، یعنی عمر به ناقص بودن آیات قرآنی که بر حبیب حضرت محمد (ص) نازل شده است، معتقد بود.
در صحیح مسلم ج 3 ص100 باب «تخوف ما یخرج من زهرة الدنیا....» از سوید بن سعید روایت میکند: علی بن مسهر، از داوود، از ابی حرب بن ابی اسود، از پدرش برای ما روایت کرد: «ابوموسی اشعری به سمت قاریان بصره فرستاده شد. او قاریان بصره را که حدود سیصد مرد بودند گرد آورد و به آنان گفت: شما برگزیدگان و قاریان اهل بصره هستید. قرآن را تلاوت کنید. مبادا زمان بر شما به درازا کشد و قلبهایتان را قساوت فراگیرد، همانطور که قلبهای کسانی که پیش از شما بودند را قساوت فراگرفت. ما همواره سورهای را که در طولانی بودن و شدت داشتن به سورهی برائت شبیه میدانستیم قرائت میکردیم ولی شما آن را به فراموشی سپردید، و تنها از آن سوره این آیه را به یاد دارم: «لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً و لا یملأ ابن آدم الا تراب» (اگر آدمی را دو دشت پر از مال بود، در پی دشت سوم میرفت؛ و درون آدمی را تنها خاک پرُ میکند). ما سورهای را قرائت میکردیم که آن را شبیه یکی از مسبحّات میدانستیم و شما آن را فراموش کردهاید، و تنها از آن سوره این آیه را به خاطر دارم: «یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی اعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة» (ای ایمانآورندگان! چرا آنچه را که به کار نمیبندید بر زبان میآورید تا بر گردنتان گواهی نوشته شود و به روز قیامت دربارهی آن مورد بازخواست قرار گیرید)».
و صحیح مسلم ج 2 ص 112 باب «دلیل کسی که بگوید نماز وسط همان نماز عصر است»: از زید بن اسلم از قعقاع بن حکیم از ابو یونس غلام عایشه، روایت میکند: «عایشه مرا امر کرد مصحفی برایش بنویسم و گفت: اگر به این آیه رسیدی «(نمازها و نماز ميانه را پاس بداريد)» مرا خبر ده. وقتی به آن آیه رسیدم، آگاهش نمودم و او به من چنین املا کرد: «حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی و صلاة العصر و قوموا لله قانتین». عایشه ادامه داد: من اینگونه از رسول خدا (ص) شنیدم»..
و در صحیح ابن حبان: ج 10 ص 274 و مستدرک حاکم نیشابوری: ج 2 ص 412 آمده است:.... از ابی بن کعب رض روایت شده است: «سورهی احزاب به اندازهی سورهی بقره بود و «الشيخ و الشيخة اذا زنیا فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة» (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند، حتماً سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت بردهاند) در آن بود». حاکم میگوید: سند این حدیث صحیح صحیح است؛ و آن را حذف نکرده است.
و در صحیح ابن حیان: ج 10 ص 274 از زر بن حبیش روایت شده است: «ابی کعب را دیدم و به او گفتم: ابن مسعود معوذتین را از مصحفها پاک مینمود و میگفت اینها از قرآن نیست؛ پس آنچه را که از آن نیست در آن جا ندهید. گفت: چنین از رسول خدا (ص) به ابی گفته شد. پس به ما گفت: ما میگوییم سورهی احزاب را بر چند آیه میخوانید؟ گفت: گفتم: هفتاد و سه. ابی گفت: به آن کس سوگند که شایستهی سوگند خوردن است، این سوره معادل سورهی بقره است و در آن آیهی «الشيخ و الشيخة اذا زنیا فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة نکالاً من الله و الله عزیز حکیم» (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند، حتماً سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت بردهاند، عبرتی است از سوی خداوند که خداوند عزتمند حکیم است) در آن بود».
در مجمع الزوائد هیثمی: ج 7 ص 28، سورهی برائت: از حزیفه روایت شده است: «آنچه سورهی توبه مینامیدش، سورهی عذاب است و آنچه شما از آن قرائت میکنید، یک چهارم آن چیزی است که ما میخواندیم». این حدیث را طبرانی در اوسط روایت کرده و رجالش ثقه (مورد اعتماد) هستند.
در مستدرک حاکم نیشابوری: ج 2 ص330 و 331 از حذیفه رض نقل شده است: «آنچه شما از آن یعنی از سورهی برائت میخوانید، یک چهارم آن است و شما آن را سورهی توبه میخوانید در حالی که نامش سورهی عذاب است». سند این حدیث صحیح است؛ و آن را حذف ننموده است.
احادیث فراونی در این زمینه وجود دارد که در این بحث نمیگنجد.
[503]- روى الصفار في بصائر الدرجات: عن سالم بن أبي سلمة، قال: قرأ رجل على أبى عبد الله (ع) وأنا اسمع حروفاً من القرآن ليس على ما يقرأها الناس، فقال أبو عبد الله (ع) : (مه مه، كف عن هذه القراءة، اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم، فإذا قام فقرأ كتاب الله على حده وأخرج المصحف الذي كتبه علي (ع) ، وقال: أخرجه علي (ع) إلى الناس حيث فرغ منه وكتبه، فقال لهم: هذا كتاب الله كما أُنزل الله على محمد، وقد جمعته بين اللوحين، قالوا: هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لا حاجة لنا فيه، قال: أمّا والله لا ترونه بعد يومكم هذا أبداً إنما كان عليّ أن أخبركم به حين جمعته لتقرؤه) بصائر الدرجات: ص213، مستدرك الوسائل: ج4 ص226، بحار الأنوار: ج89 ص88.
[504] - صفار در بصائر الدرجات از سالم بن ابی سلمه روایت میکند: کسی خدمت امام صادق (ع) قرآن تلاوت نمود و من حروفی از قرآن را برخلاف آنچه عموم مردم میخواندند، شنیدم. امام صادق (ع) به وی فرمود: «باز ایست! باز ایست! از این قرائت دست بردار. آن گونه بخوان که مردم قرائت میکنند تا آنکه قائم بیاید. وقتی او قیام کند کتاب را به صورت واقعیاش خواهد خواند و مصحفی را که امام علی (ع) نوشت بیرون خواهد آورد. سپس فرمود: علی (ع) قرآن را برای مردم بیرون آورد ـپس از آنکه از آن فارغ شد و آن را کتابت فرمودـ و به مردم فرمود: این کتاب خدا است آن گونه که خداوند بر محمد ص نازل فرمود و من آن را بین دو جلد جمع کردهام. گفتند: ما مصحفی داریم که جامع قرآن است؛ ما به آن (مصحف تو) نیاز نداریم. حضرت علی (ع) فرمود: به خدا سوگند دیگر پس از امروز هیچ گاه آن را نخواهید دید. وظیفهی من آن بود که وقتی قرآن را به طور کامل جمع کردم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانید» . بصائر الدرجات: ص 213 ؛ مستدرک الوسایل: ج 4 ص 226 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 88.
[505]- جاءت هذه الكلمة في بعض نسخ المسائل السرورية.
[506] - این کلمه در برخی نسخههای مسایل سروریه آمده است.
[507]- كذا جاء في المسائل السرورية: ص79، وفي بحار الأنوار: ج89 ص47، وفي تفسير العياشي: ج1 ص13، عن داود بن فرقد عمن أخبره، عن أبي عبد الله (ع)، قال: (لو قد قرء القرآن كما أُنزل لألفيتنا فيه مسمين ـ ثم ذكر بعده حديثاً فقال: وقال سعيد بن الحسين الكندي عن أبي جعفر (ع) بعد مسمين: (كما سمى من قبلنا) وعنه : بحار الأنوار: ج89 ص55.
[508] - به این صورت در مسایل سرویه ص 79 آمده است، و در بحار الانوار: ج 89 ص 47 و تفسیر عیاشی: ج 1 ص 13 از داوود بن فرقد از کسی که به او خبر داد از ابا عبد الله (ع) روایت میکند که فرمود: «اگر قرآن آن گونه که نازل شده است خوانده شود ما را در آن به اسم مییابند» ـ سپس حدیثی ذکر میکند و میگوید: سعید بن حسن کندی از ابا جعفر پس از «به اسم» روایت میکند که فرمود: «همان طور که پیشینیان ما در آن نام برده شدهاند» و بحار الانوار: ج 89 ص 55.
[509]- كذا في المسائل السرورية: ص79، وفي تفسير العياشي: ج1 ص9 : عن أبي الجارود، قال: سمعت أبا جعفر (ع) يقول: (نزل القرآن على أربعة أرباع ربع فينا، وربع في عدونا، وربع في فرايض وأحكام، وربع سنن وأمثال، ولنا كرائم القرآن)، ورواه فرات ابن إبراهيم، عن الأصبغ بن نباته، عن أمير المؤمنين علي (ع) بهذا اللفظ: (القرآن أربعة أرباع، ربع فينا وربع في عدونا، وربع فرائض وأحكام، وربع حلال وحرام، ولنا كرائم القرآن) تفسير فرات الكوفي: ص46، كما ورواه القاضي النعمان المغربي عن أمير المؤمنين (ع) بهذا اللفظ : (نزل القرآن أرباعاً، ربعاً فينا، وربعاً في عدونا، وربعاً سيرة وأمثال، وربعاً فرائض وأحكام، لنا عزائم القرآن) شرح الأخبار: ج3 ص11.
[510] - در مسایل سروریه: ص 79 اینچنین روایت شده است. در تفسیر عیاشی: ج 1 ص 9: از ابو جارود: شنیدم ابا جعفر (ع) میفرماید: «قرآن بر چهار قسمت نازل شد؛ یک چهارم آن دربارهی ما، یک چهارم دربارهی دشمنان ما، یک چهارم داستانها و امثال، و یک چهارم آن واجبات و احکام میباشد، و کرامتهای قرآن به ما اهل بیت تعلق دارد». فرات ابراهیم از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین (ع) با این لفظ روایت کرده است: «قرآن بر چهار قسمت نازل شد؛ یک چهارم آن دربارهی ما، یک چهارم دربارهی دشمنان ما، یک چهارم آن واجبات و احکام میباشد، یک چهارم آن دربارهی حلال و حرام است، و کرامتهای قرآن مخصوص ما است» تفسیر فرات کوفی: ص 46. قاضی نعمان مغربی از امیر المؤمنین (ع) با چنین لفظی روایت کرده است: «قرآن بر چهار قسمت نازل شد؛ یک چهارم آن دربارهی ما، یک چهارم دربارهی دشمنان ما، یک چهارم سیره و امثال، و یک چهارم آن واجبات و احکام میباشد، و عزایم قرآن به ما اهل بیت تعلق دارد». شرح الاخبار: ج 3 ص 11.
[511]- بحار الأنوار: ج89 ص74.
[512] - بحار الانوار: ج 89 ص 74.
[513]- مسند أحمد: ج1 ص7، سنن ابن ماجة: ج1 ص49، فضائل الصحابة: ص46، وفيه: رطباً بدل غضاً. مستدرك الحاكم: ج2 ص227، السنن الكبرى: ج1 ص452، مجمع الزوائد: ج9 ص287، وغيرها.
[514] - مسند احمد: ج 1 ص 7 ؛ سنن ابن ماجه: ج 1 ص 49 ؛ فضایل صحابه: ص 46 ؛ مستدرک حاکم: ج 2 ص 227 ؛ سنن کبری: ج 1 ص 452 ؛ مجمع الزواید: ج 9 ص 287 و سایر منابع.
[515]- الانشقاق : 19.
[516] - انشقاق: 19.
[517]- مسند أحمد: ج5 ص340، سنن الترمذي: ج3 ص321، مستدرك الحاكم: ج4 ص445، مجمع الزوائد :ج7 ص261، تحفة الأحوذي: ج6 ص339، وغيرها، وأمّا ما رواه الخاصة، فلاحظ: اليقين لابن طاووس: ص339،علل الشرايع: ج1 ص245، كمال الدين: ص481، الاحتجاج: ج1 ص151، غاية المرام: ج2 ص120و ج6 ص179، بحار الأنوار: ج22 ص387، وغيرها.
[518]- مسند احمد: ج 5 ص340 ؛ سنن ترمزی: ج 3 ص 321 ؛ مستدرک حاکم: ج 4 ص 445 ؛ مجمع الزواید: ج 7 ص 261 ؛ تحفة الاحوذی: ج 6 ص 339 و سایر منابع. اما آنچه راویان خاص (شیعه) روایت نمودهاند، میتوانید مراجعه کنید به: یقین ابن طاووس: ص 339 ؛ علل الشرایع: ج 1 ص 245 ؛ کمال الدین: ص 481 ؛ احتجاج: ج 1 ص 151 ؛ غایت المرام: ج 2 ص 120 و ج 6 ص 179 ؛ بحار الانوار: ج 22 ص 387 و سایر منابع.
[519]- روى الشيخ الكليني: عن زرارة، عن أبي جعفر (ع) في قوله تعالى: ﴿لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَن طَبَقٍ﴾، قال: (يا زرارة، أو لم تركب هذه الأمة بعد نبيها طبقاً عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان) الكافي: ج1 ص415.
[520] - شيخ كلينی از زراره از ابو جعفر (ع) در مورد آیهی «(که قطعاً به حالی پس از حالی ديگر، برخواهید نشست)» روایت میکند که فرمود: «ای زراره! آیا این امّت پس از پیامبر خود از حالی به حالی دیگر برننشستند؟ در کار فلانی، فلانی و فلانی؟» کافی: ج 1 ص 415.
[521]- روى الكليني والصفار: عن أبي بصير، عن أبي جعفر (ع) أنّه قرأ هذه الآية: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾، ثم قال: (يا أبا محمد، والله ما قال بين دفتي المصحف، قلت: من هم جعلت فداك؟ قال : من عسى أن يكونوا غيرنا؟) الكافي: ج1ص214، بصائر الدرجات: ص225، وسائل الشيعة طبعة آل البيت : ج27 ص180، بحار الأنوار: ج 23 ص201. وعن جابر، قال: سمعت أبا جعفر (ع) يقول: (ما من أحد من الناس يقول إنّه جمع القرآن كله كما أُنزل الله إلاّ كذّاب، وما جمعه وما حفظه كما أنزل الله إلاّ علي بن أبي طالب و الأئمة من بعده) بصائر الدرجات: ص213، عنه بحار الأنوار: ج89 ص88.
[522] - کلینی و صفار از ابو بصیر از ابو جعفر (ع) نقل میکنند که این آیه را «(بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينهی اهل دانش جای دارد)» قرائت و سپس فرمود: «ای ابا محمد! به خدا قسم دربارهی همین قرآن مکتوب که بین دو جلد است نمیفرماید». عرض کردم: فدایتان شوم! آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: «به غیر از ما چه کسانی میتوانند باشند؟!» کافی ج 1ص 214 ، بصائر الدرجات ص 225 ، وسایل الشیعه آل البیت ع: ج 27 ص 180 ، بحار الانوار: ج 23 ص 201. از جابر روایت شده است: شنیدم ابا جعفر (ع) میفرماید: «کسی از مردم نیست که بگوید او همهی قرآن را همان گونه که نازل شده است، گردآورده مگر علی بن ابو طالب و ائمهی پس از او». بصائر الدرجات: ص 213 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 88.
[523]- فصلت : 42.
[524] - فصلت: 42
[525]- ذكر السيوطي في كتاب الإتقان في علوم القرآن: عن الدير عاقولي في فوائده، حدثنا إبراهيم بن يسار، حدثنا سفيان بن عيينة، عن الزهري، عن عبيد، عن زيد بن ثابت، قال: قبض النبي صلى الله عليه وسلم ولم يكن القرآن جمع في شيء. قال الخطابي : إنما لم يجمع صلى الله عليه وسلم القرآن في المصحف لما كان يترقبه من ورود ناسخ لبعض أحكامه أو تلاوته، فلما انقضى نزوله بوفاته ألهم الله الخلفاء الراشدين ذلك وفاء بوعده الصادق بضمان حفظه على هذه الأمة، فكان ابتداء ذلك على يد الصديق بمشورة عمر. ج1ص160.
وفيه أيضاً : عن ابن أشتة في المصاحف عن الليث بن سعد قال : أول من جمع القرآن أبو بكر وكتبه زيد - وكان الناس يأتون زيد بن ثابت - فكان لا يكتب آية الا بشاهدي عدل، وان آخر سورة براءة لم يوجد إلا مع أبي خزيمة بن ثابت، فقال: اكتبوها فان رسول الله صلى الله عليه وسلم جعل شهادته بشهادة رجلين فكتب. وان عمر أتى بآية الرجم فلم يكتبها لأنه كان وحده. ج1ص163.
وروى البخاري: عن زيد ابن ثابت رضي الله عنه، قال: أرسل إليّ أبو بكر مقتل أهل اليمامة، فإذا عمر بن الخطاب عنده قال أبو بكر رضي الله عنه: إن عمر أتاني، فقال: إن القتل قد استحر يوم اليمامة بقراء القرآن وإني أخشى أن يستحر القتل بالقرّاء بالمواطن فيذهب كثير من القرآن، واني أرى أن تأمر بجمع القرآن، قلت لعمر: كيف تفعل شيئاً لم يفعله رسول الله، قال عمر : هذا والله خير. فلم يزل عمر يراجعني حتى شرح الله صدري لذلك ورأيت في ذلك الذي رأى عمر. قال زيد : قال أبو بكر : انك رجل شاب عاقل لا نتهمك وقد كنت تكتب الوحي لرسول الله فتتبع القرآن فاجمعه، فو الله لو كلفوني نقل جبل من الجبال ما كان أثقل على مما أمرني به من جمع القرآن، قلت: كيف تفعلون شيئاً لم يفعله رسول الله؟ قال: هو والله خير، فلم يزل أبو بكر يراجعني حتى شرح الله صدري للذي شرح له صدر أبى بكر وعمر رضي الله عنهما فتتبعت القرآن اجمعه من العسب واللخاف وصدور الرجال حتى وجدت آخر سورة التوبة مع أبي خزيمة الأنصاري لم أجدها مع أحد غيره، لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حتى خاتمة براءة فكانت الصحف عند أبي بكر حتى توفاه الله، ثم عند عمر حياته، ثم عند حفصة بنت عمر رضي الله عنه. صحيح البخاري: ج6 ص98، وراجع : فتح الباري لابن حجر: ج9 ص13 باب جمع القرآن، البيان في تفسير القرآن للخوئي، القرآن في الإسلام وتفسير الميزان : ج12 للطباطبائي، بحوث في تاريخ القرآن وعلومه لمير محمدي زرندي، تدوين القرآن للكوراني، وغيرها.
[526] - سيوطی در کتاب خویش اتقان در علوم قرآن میگوید: از دیر عاقولی در فوائدش: ابراهیم بن یسار برای ما روایت کرد، سفیان بن عیینه از زهری از عبید از زید بن ثابت برای ما روایت کرد: پیامبر (ص) رحلت فرمودند و قرآن در یک جا جمع نگشته بود.خطیبی گفت: از آن جهت که رسول خدا (ص) منتظر ورود ناسخی برای بعضی احکام یا تلاوت قرآن بود، پیامبر (ص) قرآن را در یک مصحف گرد نیاورد. هنگامی که نازل شدنش با وفات پیامبر (ص) پایان یافت، خداوند به خلفای راشدین در جهت به انجام رسانیدن وعدهاش بر حفظ قرآن برای این امّت الهام فرمود که شروع آن به دست صدیق (ابوبکر) با مشورت عمر بود». ج 1 ص 160.
همچنین در این کتاب (اتقان) از ابن اشته در مصاحف از لیث بن سعد نقل کرده است: اولین کسی که قرآن را جمع کرد ابوبکر بود و زید آن را نوشت ـمردم نزد زید بن ثابت میرفتندـ و آیهای را نمینوشت مگر با وجود دو شاهد عادل؛ و برای آیات پایانی سورهی برائت کسی نبود مگر خزیمة بن ثابت که گفت: آن را بنویسید؛ چرا که رسول خدا (ص) گواهی دادن او را معادل شهادت دادن دو نفر بیان فرموده بود؛ پس آن را نوشتند، عمر آیهی رجم (سنگسار) را آورد اما آن را ننوشت چرا که عمر تنها بود. ج 1 ص 163.
بخاری روایت میکند: از زید ین ثابت رض که گفت: ابوبکر مقتل اهل یمامه را نزد من ارسال نمود؛ در حالی که عمر بن خطاب نزدش بود. ابوبکر رض گفت: عمر نزد من آمد و گفت: قتل در روز یمامه با قرائت قرآن فریاد میزند و من میترسم بین قاریان در بسیاری جاها چنین گردد و بیشتر قرآن از بین برود. صلاح میبینم به جمعآوری قرآن فرمان دهی. به عمر گفتم: چگونه کاری را انجام میدهی که رسول خدا آن را انجام نداده است؟! عمر گفت: به خدا سوگند که این کار، خیر است. با عمر در حال صحبت در این خصوص بودم تا اینکه خداوند سینهام را بر این موضوع گشود و با عمر در این عمل، همنظر شدم. زید گفت: ابوبکر گفت: تو جوان عاقلی هستی که وحی را برای رسول خدا (ص) مینگاشتی، پس همین کار را ادامه بده و قرآن را جمع کن؛ به خدا سوگند اگر مرا تکلیف میکردند که کوهی از کوهها جابهجا کنم برایم سنگینتر از تحمل کردن فرمان به جمعآوری قرآن نبود. گفتم: چگونه کاری را انجام میدهید که سول خدا (ص) به انجامش نرسانیده است؟! گفت: به خدا قسم که خیر است. ابوبکر پیوسته به من مراجعه مینمود تا اینکه خداوند سینهی مرا بر آنچه سینهی ابوبکر و عمر رض را گشوده بود، گشود. پس به دنبال قرآن رفتم و آن را از سینهی مردان گرد آوردم تا آخر سورهی برائت را نزد ابو خزیمهی انصاری یافتم و کسی دیگر غیر از او بر آن گواهی نداد «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم ...» تا انتهای سورهی برائت. این مصحف نزد ابوبکر بود تا او مرد، سپس نزد عمر و پس از او نزد حفصه دختر عمر رض». صحیح بخاری: ج 6 ص 98. همچنین مراجعه کنید به: فتح الباری ابن حجر: ج 9 ص 131، باب جمعآوری قرآن، بیان در تفسیر قرآن خویی، قرآن در اسلام و تفسیر المیزان: ج 12 طباطبایی، تحقیقهایی در تاریخ قرآن و علومش ـ میر محمد زرندی، تدوین قرآن کورانی و سایر منابع.
[527]- بصائر الدرجات: ص213، مستدرك الوسائل: ج4 ص226، بحار الأنوار: ج89 ص88، أصول الكافي: ج2 ص633.
[528] - بصائر الدرجات: صفحه 213 ؛ مستدرک الوسایل: ج 4 ص 226 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 88 ؛ اصول کافی: ج 2 ص 633.
[529]- روى الشيخ الصدوق في الأمالي: عن أبي عبد الله الصادق (ع)، قال: (كان إبليس (لعنه الله) يخترق السماوات السبع، فلما ولد عيسى (ع) حجب عن ثلاث سماوات، وكان يخترق أربع سماوات، فلما ولد رسول الله حجب عن السبع كلها، ورميت الشياطين بالنجوم، وقالت قريش: هذا قيام الساعة الذي كنا نسمع أهل الكتب يذكرونه، وقال عمرو بن أمية، وكان من أزجر أهل الجاهلية : انظروا هذه النجوم التي يهتدى بها، ويعرف بها أزمان الشتاء والصيف، فإن كان رمي بها فهو هلاك كل شيء، وإن كانت ثبتت ورمي بغيرها فهو أمر حدث. وأصبحت الأصنام كلها صبيحة مولد النبي ليس منها صنم إلا وهو منكب على وجهه، وارتجس في تلك الليلة إيوان كسرى، وسقطت منه أربعة عشر شرفة، وغاضت بحيرة ساوة، وفاض وادي السماوة، وخمدت نيران فارس ولم تخمد قبل ذلك بألف عام، ورأي المؤبذان في تلك الليلة في المنام إبلا صعابا تقود خيلاً عراباً قد قطعت دجلة وانسربت في بلادهم، وانقصم طاق الملك كسرى من وسطه، وانخرقت عليه دجلة العوراء، وانتشر في تلك الليلة نور من قبل الحجاز ثم استطار حتى بلغ المشرق، ولم يبق سرير لملك من ملوك الدنيا إلا أصبح منكوساً، والملك مخرساً لا يتكلم يومه ذلك، وانتزع علم الكهنة، وبطل سحر السحرة، ولم تبق كاهنة في العرب إلا حجبت عن صاحبها، وعظمت قريش في العرب، وسموا آل الله عز وجل). قال أبو عبد الله الصادق (ع): (إنما سموا آل الله عز وجل لأنهم في بيت الله الحرام . وقالت آمنة : إن ابني والله سقط فاتقى الأرض بيده، ثم رفع رأسه إلى السماء فنظر إليها، ثم خرج مني نور أضاء له كل شئ، وسمعت في الضوء قائلا يقول: إنك قد ولدت سيد الناس فسميه محمداً، وأتي به عبد المطلب لينظر إليه وقد بلغه ما قالت أمه، فأخذ فوضعه في حجره، ثم قال:
الحمد لله الذي أعطاني هذا الغلام الطيب الأردان
قد ساد في المهد على الغلمان
ثم عوذه بأركان الكعبة، وقال فيه أشعارا . قال: وصاح إبليس (لعنه الله) في أبالسته، فاجتمعوا إليه، فقالوا: ما الذي أفزعك يا سيدنا؟ فقال لهم: ويلكم، لقد أنكرت السماء والأرض منذ الليلة، لقد حدث في الأرض حدث عظيم ما حدث مثله منذ رفع عيسى بن مريم، فاخرجوا وانظروا ما هذا الحدث الذي قد حدث، فافترقوا ثم اجتمعوا إليه، فقالوا: ما وجدنا شيئاً، فقال إبليس: أنا لهذا الامر . ثم انغمس في الدنيا، فجالها حتى انتهى إلى الحرم، فوجد الحرم محفوفاً بالملائكة فذهب ليدخل، فصاحوا به فرجع، ثم صار مثل الصر - وهو العصفور - فدخل من قبل حراء، فقال له جبرئيل: وراءك لعنك الله. فقال له : حرف أسألك عنه يا جبرئيل، ما هذا الحدث الذي حدث منذ الليلة في الأرض؟ فقال له: ولد محمد . فقال له: هل لي فيه نصيب؟ قال: لا. قال: ففي أمته؟ قال : نعم . قال : رضيت) أمالي الشيخ الصدوق : ص 360.
[530] - شیخ صدوق در کتاب امالی از ابا عبد الله امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: «ابلیس ـکه لعنت خدا بر او بادـ در آسمانهای هفتگانه رفت و آمد میکرد. چون عیسی (ع) به دنیا آمد از سه آسمان منع شد و فقط در چهار آسمان گردش میکرد. هنگامی که رسول خدا (ص) ولادت یافت از تمام آسمانها منع شد و شیاطین به وسیلهی ستارگان شهابباران شدند. قریش گفتند: این همان برپایی ساعتی است که از زبان اهل کتاب میشنیدیم. عمرو بن امیه که یکی از بزرگترین پیشگویان جاهلیت بود، گفت: این ستارگانی را که از آنها راهنمایی گرفته میشود و اوقات زمستان و تابستان از آنها شناخته میشود، بنگرید؛ اگر آنها پرتاب شدند نابودی و هلاکت همه چیز خواهد بود، و اگر دیگر ستارگان پرتاب گردیدند و آنها ثابت ماندند دلیل بر اتفاق افتادن حادثهای است. در روزی که پیامبر اکرم (ص) به دنیا آمد تمام بتها با صورت بر زمین افتادند، ایوان کسری در آن شب به لرزه درآمد و چهارده کنگرهی آن فرو ریخت، دریاچهی ساوه خشک و در بیابان سماوه سیل جاری شد. آتشکدهی فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود، به خاموشی گرایید. موبد موبدان در آن شب در خواب شتران سرکشی را دید که اسبان عربی عالی نژادی را به دنبال داشتند؛ آنها از دجله گذشته و به سرزمین آنها وارد شدند. طاق کسری از میان شکافته شد و آب رودخانهی دجله در آن کاخ نفوذ نمود. در همان شب نوری از حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد. تختهای پادشاهان جهان همگی در آن شب سرنگون شدند. آن روز همهی پادشاهان خاموش بودند و صحبتی نمیکردند. علم کاهنان از آنان گرفته شد و جادوی جادوگران باطل گردید. هیچ پیشگویی در عرب نماند مگر اینکه از یار و صاحبش بریده شد. قریشیان نزد اعراب عظمت یافتند و به نام «خاندان خداوند» (آل الله) خوانده شدند».
امام صادق (ع) ادامه داد: «آنها به این دلیل آل الله نامیده شدند که در بیت الله الحرام به سر میبردند. آمنه گفت: به خدا سوگند فرزندم در حالی که با دست خویش از زمین خوردن خود جلوگیری میکرد، به دنیا آمد، سپس سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست. آنگاه نوری از من خارج شد که همه چیز را برایش روشن کرد. در آن روشنایی سخن کسی را شنیدم که میگفت: تو سرور آدمیان را به دنیا آوردی؛ او را محمد بنام. عبدالمطلب که سخنان آمنه به او رسیده بود برای دیدن نوزاد آمد. او را در بر گرفت و در دامان خود قرار داد و گفت:
سپاس تنها از آنِ خداوندی است که به من بخشید این کودک پاک پر برکت را
که در گاهواره سرور جوانان شد
آنگاه او را با ارکان کعبه تعویض کرد (به آنها مالید) و در حق او اشعاری سرود».
امام صادق (ع) اضافه فرمود: «ابلیس ـکه لعنت خدا بر او بادـ در جمع شیاطینش فریاد برآورد. آنها گِردش جمع شدند و گفتند: ای پیشوای ما، تو را چه شده است؟ گفت: وای بر شما! بدانید که از امشب زمین و آسمان دگرگون شده و حادثه و رویداد عظیمی بر روی زمین اتفاق افتاده که نظیر آن از زمانی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد روی نداده است. بروید و ببینید این واقعهای که روی داده است چیست؟ شیاطین متفرق شدند و سپس بازگشته، گفتند: چیزی نیافتیم! ابلیس ـکه لعنت خدا بر او بادـ گفت: این کارِ خودِ من میباشد. سپس جهان را پویید تا به حرم رسید. آنجا را مملو از فرشتگان دید. خواست وارد شود؛ فرشتگان بر او بانگ زدند، و او بازگشت و خود را به گنجشکی مانند کرد و از جانب کوه حرا وارد شد. جبرئیل (ع) به او گفت: لعنت خدا بر تو باد! بازگرد! گفت: ای جبرئیل، پرسشی دارم؛ این اتفاق چیست که در این شب بر زمین روی داده است؟ جبرئیل گفت: محمد (ص) به دنیا آمد. گفت: آیا مرا در او بهرهای هست؟ گفت: خیر. گفت: در امّت او چطور؟ گفت: آری. گفت: راضی شدم». امالی شیخ صدوق: ص 360.
[531]- راجع الكافي للحلبي: ص76، الاقتصاد للشيخ الطوسي: ص179، بحار الأنوار: ج17 ص363 باب معجزات النبي، صحيح البخاري: ج4 ص186.
[532] - مراجعه نمایید به: کافی حلبی: ص 76 ؛ اقتصاد شیخ طوسی: ص 179 ؛ بحار الانوار: ج 17 ص 363 باب معجزات نبی (ص) ؛ صحیح بخاری: ج 4 ص 186.
[533]- الرعد : 31.
[534] - رعد: 31.
[535]- روى الشيخ الكليني: عن معاوية بن عمار، عن أبي عبد الله (ع) قال: (لو قرأت الحمد على ميت سبعين مرة ثم ردت فيه الروح ما كان ذلك عجباً) الكافي: ج2 ص623، الدعوات لقطب الدين الراوندي: ص188.
[536] - شیخ کلینی از معاویه بن عمار از ابا عبد الله (ع) روایت میکند که فرمود: «اگر حمد را هفتار بار بر مردهای بخوانی و سپس روح با آن بازگردد، عجیبت نیست». کافی: ج 2 ص 623 ؛ دعوات قطب الدین راوندی: ص 188.
[537]- روى الشيخ النعماني في الغيبة: عن عبد الله بن حماد الأنصاري، عن محمد بن جعفر بن محمد، عن أبيه (ع)، قال: (إذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض في كل إقليم رجلاً يقول: عهدك في كفك، فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه ولا تعرف القضاء فيه فانظر إلى كفك واعمل بما فيها، قال: ويبعث جندا إلى القسطنطينية، فإذا بلغوا الخليج كتبوا على أقدامهم شيئاً ومشوا على الماء، فإذا نظر إليهم الروم يمشون على الماء قالوا: هؤلاء أصحابه يمشون على الماء، فكيف هو؟! فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة، فيدخلونها فيحكمون فيها ما يريدون) كتاب الغيبة للنعماني: ص334، بحار الأنوار: ج52 ص365، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب: ج2 ص251، مكيال المكارم: ج1 ص130.
[538]- الإسراء : 88.
[539]- البقرة : 255.
[540] - شیخ نعمانی در غیبت روایت میکند: از عبد الله بن حماد انصاری از محمد بن جعفر بن محمد از پدرش (ع) روایت شده است که فرمود: «هنگامی که قائم به پا خیزد، برای هر منطقهای از زمین کسی را ارسال میکند و میگوید: عهد تو در دستت است؛ پس اگر موضوعی بر تو ارایه شد که آن را نفهمیدی و قضاوت در مورد آن را ندانستی به کف دستت نگاه کن و به آن عمل نما» فرمود: «سپاهی را به قسطنطنیه میفرستد. هنگامی که به خلیج میرسند چیزی بر پاهایشان مینویسد و آنها بر روی آب راه میروند. هنگامی که رومیان آنها را میبینند که بر روی آب راه میروند، خواهند گفت: اگر این یارانش باشند که بر آب راه میروند، پس خودش چگونه است؟ در آن هنگام درهای شهر را به رویشان میگشایند. آنان داخل میشوند و در آنچه میخواهند حکم میرانند». غیبت نعمانی: ص 334 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 365 ؛ الزام الناصب در اثبات حجت غایب: ج 2 ص 251 ؛ مکیال المکارم: ج 1 ص 130.
[541] - إسراء: 88.
[542] - بقره: 255.
[543]- ذكر في الصراط المستقيم: قال ابن شهر آشوب: سمعت مذاكرة أنه (ع) تكلم لابن عباس في الباء من بسم الله إلى قرب الفجر وقال: (لو زادنا الليل لزدنا) الصراط المستقيم لعلي بن يونس العاملي: ج1 ص219.
[544] - در صراط مستقیم این مطلب گفته شده است: ابن شهر آشوب میگوید: سخنان ایشان (ع) با ابن عباس را دربارهی «باء» بسمله تا نزدیک صبح شنیدم و فرمود: «اگر شب طولانیتر بود، ادامه میدادم». صراط مستقیم ـ علی بن یونس عاملی: ج 1 ص 219.
[545]- المائدة : 82 - 83.
[546] - مائده: 82 و 83.
[547]- فاطر : 22.
[548] - فاطر: 22.