پنجم: روی گردانیدن از قرآن و سنت
این روی گردانیدن، با کم مطالعه کردن قرآن، تفسیرش و تدبر در معانیاش و تحقیق در قرآن و سنت پیامبر و آل معصوم او (علیهم السلام) صورت گرفته است.
و با تفسیر قرآن به دور از روایات معصومین (علیهم السلام) و تکیه بر قواعد نحوی و فلسفی در تفسیر و قواعدی که استقرایی و مورد اختلاف میباشند به طور که همواره محل کشمکش و نزاع بوده، هستند و خواهند بود.
و همچنین با تفسیر کردن قرآن طبق خواستهای نفسانی شخصی؛ همه درصدد هستند که قرآن را طبق خواست و هوای نفس خود تفسیر کنند؛ مثلاً فلان شخصی که نفْسش ترس و خضوع در برابر طاغوت را دربرگرفته است، در قرآن دعوتی برای جهاد علیه طاغوتهای مسلّط بر این امّت پیدا نمیکند، بلکه چنین میبیند که اطاعت از آنها واجب است و اینکه تقیه هیچ حد و مرزی ندارد. مهم این است که او زنده بماند، حتی اگر از اسلام جز اسمش باقی نماند! و از آنجا که او شهوتهای خود را میپرستد، در قرآن هیچ دعوتی به زهد در این دنیا نمیبیند، بلکه آنچه در قرآن میبیند، دعوت به سیر شدن شهوتهایش از اموال مسلمانانی که او را امین بر آن قرار دادهاند، میباشد و میگوید چه کسی زینت خدا را حرام کرده است؟ و نمیگوید بسیاری از احبار و راهبان یا علمای بیعمل و اعوان و انصارشان اموال مردم را به باطل میخورند.
و از آنجا که او از پیرو ابلیس، پیشوای متکبران است، در قرآن دعوتی برای تواضع و فروتنی نمییابد، بلکه در آن فراخوانی جهت تکبر و برتری جویی بر ضعیفان مؤمن، و تحقیر و کوچک شمردن آنها میبیند.
و اینچنین است که آنها قرآن را بر خواستها و هواهای نفسانی خود حمل میکنند، و هدایت را بر هوای نفس و قرآن را بر رأی و نظر خود میبینند؛ همان طور از معصومین روایت شده است: «چه بسیار قاریان قرآنی که قرآن، لعنتشان میکند»[652].
امیر المؤمنین (ع) در وصف حال قائم با این امّت و علمای آنها هنگام ظهورش میفرماید: «عْطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدى اِذا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى، وَ يَعْطِفُ الرَّأْىَ عَلَى الْقُرْآنِ اِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْىِ»[654] (هواى نفس را به هدايت برمىگرداند آن زمان كه مردم مسير هدايت را به هوا برگردانیدهاند، و رأى مردم را تابع قرآن مىكند آن وقتى كه قرآن را پيرو رأى خود كردهاند).
امام صادق (ع) میفرماید: «هیچ چیز دورتر از قرآن از عقلهای مردمان نمیباشد»[656].
و نیز ایشان (ع) میفرماید: «هر کس آیهای از کتاب خدا را با رأی و نظر خود تفسیر کند کفر ورزیده است»[658].
و نیز ایشان (ع) میفرماید: «مَا مِنْ رَجُل ضَرَبَ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا کَفَرَ»[660] (هیچ کس نیست که بخشی از قرآن را بر بخش دیگر بزند، مگر اینکه کافر شده باشد).
همچنین میفرماید: «متشابه، آن چیزی است که بر نادان به آن مشتبه میشود»[662].
ابو جعفر (ع) فرمودهاند: «ما استواران در علم هستیم، و ما تأویل آن را میدانیم»[664].
و ابو عبد الله (ع) میفرماید: «هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، اگر درست باشد پاداشی نمیگیرد و اگر خطا کند، گناهش بر عهدهاش خواهد بود»[666].
ابو جعفر (ع) در گفتوگویی با قتاده در حالی که قتاده در تفسیر آیهای خطا نموده بود، میفرماید: «وای بر تو ای قتاده! تنها کسی قرآن را میشناسد که مخاطبش باشد»[668].
و امیر المؤمنین (ع) میفرماید: «برحذر باش از اینکه قرآن را به رأی خویش تفسیر کنی، تا آنکه آن را از علما دریابی ـیعنی ائمه (علیهم السلام)ـ چه بسا آیهای که به سخن بشر شباهت دارد ولی کلام خداوند است و تأویل آن به کلام بشر شباهت ندارد؛ همچنان که هیچ یک از آفریدههای او به او شبیه نیست، به همین ترتیب فعل (عمل) خداوند تبارک و تعالی شباهتی به کردار و اعمال بشر ندارد و هیچ بخش از کلام خدا به کلام بشر شبیه نیست؛ چرا که کلام خداوند تبارک و تعالی صفت او است در حالی که کلام بشر فعل (عمل) او. پس هرگز کلام خدا را مانند کلام بشر مدان که در این صورت هلاک و گمراه میگردی»[670].
از امام حسین (ع) در نامهاش به اهل بصره روایت شده است که فرمود: «به نام خداوند بخشندهی و مهربان؛ و اما بعد.... بدون علم در قرآن وارد نشوید و در آن به جدال برنخیزید که شنیدم جدم رسول خدا (ص) میفرمود: هر کس بدون علم دربارهی قرآن صحبت کند، باید جایگاه خود را از آتش را برگیرد»[672].
مقصود از علم، علم از جانب خداوند ـهمان گونه که برای معصومین (ص) استـ یا آنچه از آنها (ص) برگرفته میشود، میباشد.
از امام رضا (ع) از پدرانش از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است که فرمودند: «رسول خدا (ص) فرمود: خداوند بزرگ و بلند مرتبه میفرماید: کسی که سخن مرا براساس رأی و نظر خودش تفسیر کند، به من ایمان نیاورده، و کسی که مرا به خلقم تشبیه کند مرا نشناخته است و کسی که از قیاس در دینم بهره جوید، بر دین من نیست»[674].
رسول خدا (ص) فرمودهاند: «پس از مرگم از سه خصلت بر امتم بیمناکم: اینکه قرآن را بر غیر تأویلش، تأویل کنند، یا از لغزش و خطای عالِم پیروی کنند، و یا مال و دارایی آنها آنچنان افزون شود که طغیان کنند و به خوشگذرانی بپردازند؛ و راه خروج شما را به شما هشدار خواهم داد؛ اما در خصوص قرآن، به محکمش عمل کنید و به متشابهش ایمان بیاورید، اما عالم، به او بنگرید اما از خطا و لغزشش پیروی نکنید، و اما در خصوص مال، راه خروج از آن، شکر نعمت و پرداختن حقش است»[676].
تأویل یا تفسیر قرآن را کسی نمیداند مگر خداوند و استواران در علم که آنها محمد و آل محمد (ص) میباشند. در این مورد، قرآن به صراحت سخن گفته است؛ آیات متشابه با احادیث آنها (علیهم السلام) محکم میشوند و منظور آنها شناخته میگردد و تفسیر قرآن کریم از آنها (علیهم السلام) روایت شده، پس باید به احادیث آنها مراجعه شود؛ که آنها (علیهم السلام) جاده و صراط مستقیم را برای هر کس که در آیات کتاب کریم تدبر کند، ترسیم فرمودهاند. پس بر مفسّر یا اندیشمند واجب است که از این صراط تجاوز و تعدّی نکند، که در این صورت، قدمهایش متزلزل میگردد و در دوزخ سقوط خواهد کرد. حتی بر او واجب است تا آن هنگام که نفْسش را پاکیزه ننموده باشد، خود را در معرض تفسیر قرار ندهد. حق تعالی میفرماید: (جز پاکان بر آن دست نیازند)[678].
اما خطا و لغزش عالِم، که اگر او گمراه شود، امتی که پیرویاش میکنند را گمراه ساخته است؛ همانطور که سامری، بنی اسرائیل را گمراه نمود.
اما اموال، از آنجایی که انسان اگر از نظر مادی بینیاز باشد به طور معمول توجهش به خداوند برای درخواست نیازهایش کم میشود: (حقاً که انسان سرکشی میکند، * آن گاه که خويشتن را بینياز بيند)[680]. بنابراین فقر و بلا به طور معمول دعوت کنندهی به توجه به خداوند و رجوع به او میباشد.
اما درمان و علاج درست و صحیح که حضرت مصطفی (ص) به آن ارشاد میفرماید، در خصوص متشابه قرآن، ایمان آوردن به آن و اینکه که از سوی خداوند فرو فرستاده شده و باید در تأویلش به آل محمد (ص) مراجعه شود، میباشد. پس متشابهِ کتاب از عظیمترین دلایلی است که به امامت ایشان (علیهم السلام) و نیاز امّت به آنها (علیهم السلام) دلالت مینماید؛ و چه بسا اشتباهات بسیاری که امروزه در احکام وجود دارد و عدم شناخت حلال از حرام، برای نشان دادن نیاز مردم به خاتم اوصیا، امام مهدی (ع) میباشد.
و در خصوص علمای دین، باید به آنها و احوال ایشان نگریست که آنها معصوم نیستند، و چه بسا در بینشان سامریها و پیشوایان گمراهی نیز باشند. برحذر باش که مقلّدی کور باشی؛ که در این صورت، از کسی پیروی خواهی کرد که حرام را بر شما حلال و حلال را حرام میکند؛ که در این صورت، او را به جای خداوند به عبادت برگرفتهای.
اهل بیت (علیهم السلام) ما را از علمای بیعمل که روایات آنها (علیهم السلام) را تباه میکنند و آنها را چون پَر کاهی بر باد میدهند، برحذر داشتهاند[682].
اما در خصوص اموال، راه حلش، شکر نعمت و ادای حقش میباشد؛ یعنی با توجه به خدا با عبادت و اطاعت، و استفاده از این اموال برای یاری دین و بالا بردن کلمهی لا اله الا الله و همدردی با فقرا.
اینها به اختصار مهمترین انحرافات در امّت اسلامی است، و طبیعی است که برخی یا چه بسا همهی آنها توسط عملکرد عاملی صورت میگیرد که نیتش گمراه کردن مردم میباشد، و طبیعی است که از ناحیهی شیاطین انسانی و بندهای از بندگان ابلیس باشد، و چه بسا برخی از این پیشوایانی که به سوی آتش فرامیخوانند، گمان میکنند که کاری نیک انجام میدهند!
* * *
مستدرك الوسائل: ج4 ص250، بحار الأنوار: ج89 ص184، وفيه: (رب تال للقرآن والقرآن يلعنه).
[652] - مستدرک الوسایل: ج 4 ص 250 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 184، که در آن آمده است: «چه بسا تلاوتکنندهی قرآنی که قرآن لعنتش میکند».
[653]- نهج البلاغة بشرح محمد عبده: ج2 ص21، بحار الأنوار: ج31 ص549.
[654] - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2 ص 21 ؛ بحار الانوار: ج 31 ص 549.
[655]- تفسير العياشي: ج1 ص18، مستدرك الوسائل: ج17 ص335، بحار الأنوار: ج89 ص111.
[656] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 18 ؛ مستدرک الوسایل: ج 17 ص 335 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 111.
[657]- تفسير العياشي: ج1 ص18، وسائل الشيعة: ج27 ص60، بحار الأنوار: ج89 ص111.
[658] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 18 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 60 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 111.
[659]- ثواب الأعمال: ص280، بحار الأنوار: ج89 ص390.
[660] - ثواب الاعمال: ص 280 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 390.
[661]- تفسير العياشي: ج1 ص12،بحار الأنوار: ج66 ص93، ميزان الحكمة: ج3 ص2534.
[662] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 12 ؛ بحار الانوار: ج 66 ص 93 ؛ میزان الحکمت: ج 3 ص 2534.
[663]- بصائر الدرجات: ص224، الكافي: ج1 ص213، ورواه عن الصادق (ع) . وكذا في وسائل الشيعة:ج27 ص179 عنه (ع)، بحار الأنوار: ج23 ص199.
[664] - بصائر الدرجات: ص 224 ؛ کافی: ج 1 ص 213 که آن را از امام صادق (ع) روایت کرده است. به همین صورت در: وسایل الشیعه ج 27 ص 179 ؛ بحار الانوار: ج 23 ص 199.
[665]- تفسير العياشي: ج1 ص17، مستدرك الوسائل: ج17 ص337، بحار الأنوار: ج89 ص110.
[666] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 17 ؛ مستدرک الوسایل: ج 17 ص 337 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 110.
[667]- الكافي: ج8 ص312، وسائل الشيعة: ج27 ص185، بحار الأنوار: ج24 ص238.
[668] - کافی: ج 8 ص 312 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 185 ؛ بحار الانوار: ج 24 ص 238.
[669]- التوحيد للصدوق: ص265، مستدرك الوسائل: ج17 ص326، مصباح البلاغة: ج3 ص69، بحار الأنوار: ج8 ص107.
[670] - توحید صدوق: ص 295 ؛ مستدرک الوسایل: ج 17 ص 326 ؛ مصباح البلاغه: ج 3 ص 69 ؛ بحار الانوار: ج 8 ص 107.
[671]- التوحيد للصدوق: 50، وسائل الشيعة: ج27 ص189، بحار الأنوار: ج3 ص223.
[672] - توحید صدوق: ص 50 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 189 ؛ بحار الانوار: ج 3 ص 223.
[673]- أمالي الصدوق: ص55، وسائل الشيعة: ج27 ص45، الاحتجاج: ج2 ص191، بحار الأنوار: ج2 ص297.
[674] - امالی صدوق: ص 55 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 45 ؛ احتجاج: ج 2 ص 191 ؛ بحار الانوار: ج 2ص 29.
[675]- الخصال للصدوق: ص164، بحار الأنوار : ج2 ص42، معدن الجواهر للكراجكي: ص31.
[676] - خصال صدوق: ص 164 ؛ بحار الانوار: ج 2 ص 42 ؛ معدن جواهر کراجکی: ص 31.
[677]- الواقعة : 79.
[678] - واقعه: 79.
[679]- العلق : 6 - 7.
[680] - علق: 6 و 7.
[681]- يشير (ع) إلى ما روي عن جده أمير المؤمنين (ع)، فقد روى الشيخ الكليني : عن أمير المؤمنين (ع) أنه قال: (إن من أبغض الخلق إلى الله عز وجل لرجلين، رجل وكله الله إلى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل، مشغوف بكلام بدعة، قد لهج بالصوم والصلاة فهو فتنة لمن افتتن به، ضال عن هدي من كان قبله، مضل لمن اقتدى به في حياته وبعد موته، حمال خطايا غيره، رهن بخطيئته. ورجل قمش رجلا في جهال الناس، عان بأغباش الفتنة، قد سماه أشباه الناس عالما ولم يغن فيه يوما سالما، بكر فاستكثر، ما قل منه خير مما كثر، حتى إذا ارتوى من آجن واكتنز من غير طائل جلس بين الناس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره، وإن خالف قاضيا سبقه، لم يأمن أن ينقض حكمه من يأتي بعده، كفعله بمن كان قبله، وإن نزلت به إحدى المبهمات المعضلات هيأ لها حشوا من رأيه، ثم قطع به، فهو من لبس الشبهات في مثل غزل العنكبوت لا يدري أصاب أم أخطأ، لا يحسب العلم في شيء مما أنكر، ولا يرى أن وراء ما بلغ فيه مذهبا، إن قاس شيئا بشئ لم يكذب نظره وإن أظلم عليه أمر اكتتم به، لما يعلم من جهل نفسه، لكيلا يقال له : لا يعلم، ثم جسر فقضى، فهو مفتاح عشوات، ركاب شبهات، خباط جهالات، لا يعتذر مما لا يعلم فيسلم ولا يعض في العلم بضرس قاطع فيغنم، يذري الروايات ذرو الريح الهشيم تبكي منه المواريث، وتصرخ منه الدماء، يستحل بقضائه الفرج الحرام، ويحرم بقضائه الفرج الحلال، لا ملئ بإصدار ما عليه ورد، ولا هو أهل لما منه فرط، من ادعائه علم الحق) الكافي ج1 ص55، وقد ذكره (ع) في بحث الأدلة على وجوب التوقف في الفتوى في ص36.
[682] - ایشان (ع) به روایتی که از جدش امیر المؤمنین (ع) روایت شده است اشاره میفرمایند: شیخ کلینی از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده است که فرمود: «منفورترین مردم در نزد خداوند عزوجل دو کس باشند: کسی که خداوند او را به حال خود رها کرده باشد، که او کسی است که از راه راست منحرف گشته، به سخنان بدعتآمیز دلبسته است؛ خود را به ظاهر به روزه و نماز مشغول میدارد اما فتنه و فریبی است براى کسى که به او فریفته شود؛ از هدایت کسی که پیش از او بوده، رخ برمىتابد، و کسانى را که در ایام حیاتش یا پس از مرگش به او اقتدا مىکنند، گمراه مىسازد؛ بار خطاهاى دیگران را بر دوش میکشد و در گرو خطاى خود میباشد. آن دیگرى، کسى است که کولهبار نادانى بر پشت گرفته، در میان جماعت نادانان امّت در تکاپو است. در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و همانند کوران، راه اصلاح و آشتى را نمىبیند. جمعى که به ظاهر آدمىاند او را دانشمند خوانند و حال آنکه در هیچ روزی از روزها دانشى نداشته. آغاز کرده و گردآورده، چیزى را که اندکش از بسیارش بهتر است، تا آنجا که خویشتن را از آبى گندیده سیراب کرده و بسا چیزهاى بىفایده که اندوخته است. در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت تا آنچه را که از دیگری پوشیده مانده، برایش آشکار سازد. چه بسا با قاضی پیش از خود مخالفت کرده باشد و ایمن نباشد از اینکه پس از او، حکمش را نقض نماید؛ همان طور که او با پیش از خود چنین کرد. اگر با معضل و مبهمى رویاروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند، که آن را کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامهاى مىبافد، در سستى، چونان تار عنکبوت. نداند رأیى که داده صواب است یا خطا. علم چیزی که نمیداند را به حساب نمیآورد و ورای آنچه به آن رسیده است، مذهبی نمیبیند. وقتی چیزی را با چیز دیگر مقایسه کند، نظر خود را تکذیب نمیکند و اگر چیزی بر او مبهم باقی ماند، پوشیدهاش میدارد و به جهل خود آگاه نمیشود، تا کسی به او نگوید: نمیداند. سپس جسارت کرد و قضاوت کرد، که او آنگاه کلید نابسامانیها است؛ سوار بر شبهات، و دیوانهی جهالتها. از آنچه نمیداند معذرت خواهی نمی کند و تسلیم نمیشود، و با قطعیت به سوی علم نمیرود تا بهرهمند گردد. روایتها را چون پر کاه به باد میدهد. اشک وارثان از او روان، خونها از او در فریاد. با قضاوتش فرج حرام را حلال و فرج حلال را حرام میسازد. نه در آنچه بر او وارد میشود در او دانشی هست، و نه شایستهی آنچه بی رویه از ادعایش به داشتن علم حق سخن گفته است، میباشد». کافی: ج 1 ص 55؛ و ایشان (ع) این حدیث را در قسمت «دلايلی بر وجوب توقف در فتویها» بیان فرمودند.