جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماثبات نوشته شدن وصیت محمد رسولالله (ص) هنگام مرگ که بازدارنده از گمراهی است
خداوند متعال فرمود: «بر شما مقرر شده است كه چون یكی از شما را مرگ فرا رسد، اگر خیری بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند. [این كار] حقی است بر پرهیزگاران»([492]). در این آیه دو تصریح هست که دلالت بر وجوب دارد:
۱- سخن خداوند متعال: «بر شما مقرّر شده است».
۲- سخن خداوند متعال: «حقّی است بر پرهیزگاران».
در نتیجه، وصیت بر نخستین پرهیزگار، محمد رسولالله (ص) که همهی خیر را به عنوان خلافت خداوند در زمین بر جای گذاشت، واجب است. پس چگونه مسلمانی مدعی میشود که ایشان (ص) وصیت نکرده است و مصادیق آن را مشخص نکرده است و با دستور خداوند مخالفت کرده است. ایشان (ص) از این مسئله به دور است. نزد اهل سنت و شیعیان ثابت شده است که ایشان (ص) تلاش به نوشتن وصیت داشت و آن را به بازدارندهی امت از گمراهی توصیف فرمود. همانطور که این اتفاق در روایات رزیة الخمیس مشهور است.
ابن عباس گوید: روز پنجشنبه و چه پنجشنبهای. درد بر رسولالله صلی الله علیه و سلم شدت گرفت و فرمود: (بیایید تا برای شما نوشتاری بنویسم که پس از آن اصلاً گمراه نشوید)؛ آنان نِزاع کردند و نزاع نزد پیامبر شایسته نیست. گفتند: این کار در شأن او نیست، هذیان میگوید، جویای حال او شوید؛ و شروع به رد کلام او کردند. فرمود: (مرا رها کنید. آنچه من در آن هستم، از آنچه مرا به آن دعوت میکنید بهتر است). او آنان را به سه چیز وصیت کرد. فرمود: (مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید و همانطور که من به کاروانیان اجازه میدادم، به آنان اجازه دهید). در مورد سومین مطلب ساکت شد. یا گفت: آن را فراموش کردم).([494])
ابن عباس گوید: روز پنجشنبه و چه پنجشنبهای. سپس اشکهایش روان شد، تا اینکه بر گونههایش رسید، گویا مانند دانههای مروارید است. گفت: رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمود: (کتف و دواتی یا لوح و دواتی بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که پس از آن هرگز تا ابد گمراه نشوید). گفتند: (رسولالله هذیان میگوید).([496])
سلیم بن قیس هلالی گوید: سلمان میگوید: پس از اینکه آن مرد (عمر) سخنش را گفت و رسولالله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت، از علی (ع) پرسیدم: (آیا از رسولالله (ص) از چیزی نپرسیم که میخواست در کتف بنویسد، که اگر آن را مینوشت هیچ فردی گمراه نمیشد و حتی دو نفر هم اختلاف نمیکردند؟) او ساکت شد تا اینکه افرادی که در خانه بودند، بلند شدند و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) ماندند. من و همراهانم ابوذر و مقداد نیز میخواستیم برخیزیم که علی (ع) به ما فرمود: (بنشینید). میخواست از رسولالله (ص) بپرسد و ما میشنیدیم. رسولالله (ص) سخن را آغاز کرد و فرمود: (خداوند جدایی و اختلاف را در امتم، پس از من مقدر فرموده است؛ به من دستور داده است تا نوشتاری را که میخواستم، روی کتف برایت بنویسم و این سه فرد را بر آن گواه بگیرم. برای من صحیفهای بیاور). آن را آورد و روی آن، نامهای امامان هدایت پس از خودش را ، یکییکی املا میکرد و علی (ع) مینوشت. سپس رسولالله (ص) فرمود: (شما را گواه میگیرم که برادر و وزیر و وارث و خلیفهام بر امتم، علی بن ابیطالب است. سپس حسن و سپس حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین).([498])
سلیم بن قیس هلالی گوید: امام علی (ع) به طلحه فرمود: (آیا هنگامی که رسولالله (ص) درخواست کتف نمود، تا در آن چیزی بنویسد که امت گمراه نشود و اختلاف نکند، گواه نبودی؟ فرد همراه تو گفت: پیامبر خدا هذیان میگوید. و رسولالله (ص) خشمگین شد...).([500])
سلیم بن قیس: علی (ع) به طلحه در حدیثی طولانی، در ذکر فخرفروشی مهاجرین و انصار به مناقب و فضایل خودشان فرمود: (ای طلحه، آیا وقتی رسولالله (ص) از ما درخواست کتف کرد تا در آن چیزی بنویسد که پس از آن امت گمراه نشود و اختلاف نکند و فرد همراه تو گفت: رسولالله هذیان میگوید و رسولالله (ص) خشمگین شد و آن را رها کرد، گواه و شاهد نبودی؟) گفت: (بله، گواه بودم). فرمود: (وقتی شما بیرون رفتید، رسولالله (ص) به من نسبت به آنچه میخواست بنویسد و عموم را گواه گرفته بود، خبر داد؛ و جبرئیل به ایشان خبر داد که خداوند متعال میداند که امت اختلاف میکنند و جدا میشوند. سپس صحیفهای درخواست کرد و آنچه را میخواست در کتف بنویسد، به من املا کرد و سه نفر را بر این موضوع گواه گرفت: سلمان فارسی، ابوذر و مقدار. و نامهای امامان هدایت را که به مؤمنان دستور اطاعت ایشان را تا روز قیامت داده است، بیان کرد. مرا به عنوان اولین فرد از آنان نام برد. سپس این فرزندم حسن، سپس این فرزندم حسین. سپس نه نفر از فرزندان این فرزندم حسین. ای ابوذر و تو ای مقداد، آیا چنین نیست؟ عرض کردند: (نسبت به این موضوع برای رسولالله (ص) گواهی میدهیم). طلحه گفت: (به خدا قسم، از رسولالله (ص) شنیدم که به ابوذر فرمود: آسمان و زمین راستگوتر و نیکوکارتر از ابوذر به خود ندیده است؛ و من گواهی میدهم که این دو فقط به حق گواهی دادند و تو نزد من راستگوتر و نیکوکارتر از آنان هستی).([502])
نتیجه اینکه وصیت هنگام مرگ و فراهم بودن فرصت برای وصیت واجب است و رسولالله (ص) روز پنجشنبه نسبت به نوشتن آن تلاش کرد و آن را به نوشتار بازدارنده از گمراهی توصیف کرد و از نوشتن آن منع شد. قطعاً رسولالله (ص) همت بالایی دارد و به افرادی که ایشان را باز میدارند، متمایل نمیشود و از خداوندی که ایشان را به نوشتن وصیت بازدارندهی امت از گمراهی تا ابد امر نموده است، سرپیچی نمیکند؛ در حالی که ایشان از پنجشنبه تا دوشنبه فرصت کافی داشتند تا وصیت را در آن بنویسد؛ و این مدت کوتاهی نیست. آیا عاقلانه است که محمد رسولالله (ص) نوشتن نوشتاری را که امت را از گمراهی باز میدارد، ترک کند، با اینکه توانایی نوشتن آن را داشته است؟ اگر نوشتن را رها کند، آیا به عدم حکمت و رحمت توصیف نمیشود؟ ایشان (ص) از این نسبت دور است. ایشان در عمل وصیت را نوشت و دستور خداوند را اجرا کرد و ارادهی خداوند کامل شد. وصیت تنها و بیهمتا روایت شد، تا حجت و دلیل انکارکنندگان آن از بین برود و با پنهان داشتن آن بر علیه انکارکنندگان شهادت دهد. این وصیت خاتمالنبیین (ص) تا روز قیامت است. وای بر فردی که آن را انکار کند.
اما افرادی که قائل به نسخ آیهی وصیت هستند، این روایت را مبنا قرار میدهند:
ابوبصیر از یکی از امامان (ع) نقل کرد که در مورد سخن خداوند متعال: «بر شما مقرر شده است كه چون یكی از شما را مرگ فرا رسد، اگر خیری را بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند. [این كار] حقی است بر پرهیزگاران». فرمود: (این آیه نسخ شده است. آیهی فرایض که مواریث است، آن را نسخ نموده است. «پس هركس آن [وصیت] را بعد از شنیدنش تغییر دهد، گناهش تنها بر [گردن] كسانی است كه آن را تغییر میدهند» یعنی آن وصی).([504])
این افراد باید توجه کنند که خیر منحصر در اموال و داراییها نیست. اگر آیه نسخ شده باشد، حکم نسخ از اموال و املاکی که موضوع تقسیم بین ورثه است، بالاتر نمیرود. یعنی عمل به وصیت در مورد اموال و املاکِ مادی، که بین ورثه تقسیم میشود، پس از فرستادن آیهی مواریث، در دو سوم اموال واجب نیست. اما حکم آیه در موارد غیر آن، جریان دارد و نمیتوان ادعا کرد که آیهی مواریث، آن را نسخ میکند.
محمد بن مسلم گوید: از امام باقر (ع) در مورد وصیت برای وارث پرسیدم. ایشان فرمود: (جایز است). سپس این آیه را خواند: «اگر خیری را بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند».([506])
همچنین این آیه برای مؤمنان، وضعیت یکسوم اموالشان را که حق دارند در مورد آن وصیت کنند، بیان میکند. اینکه باید به ثلث اموال یا قسمتی از آن، به خلیفهی خداوند در زمین، در آن زمان وصیت کند. همانطور که از اهلبیت (ع) آمده است. خلیفهی خداوند نیز حق دارد که این واجب را ساقط کند، همانطور که حق دارد خمس را ساقط کند؛ به این خاطر که اموالی است که مربوط به اوست و میتواند هر وقت که بخواهد آن را ساقط کند. این اموالی است که با استفاده از آن، امت و فقیران آن را سرپرستی میکند و با کمک آن، حکم خلیفهی خداوند در زمین استوار میشود.
امام صادق (ع) در مورد سخن خداوند عزوجل «برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند. [این كار] حقی است بر پرهیزگاران». فرمود: (این چیزی است که خداوند عزوجل برای صاحب امر قرار داده است). عرض کردم: (آیا این حدی دارد؟) فرمود: (بله) عرض کردم: (حد آن چیست؟) فرمود: (کمترین مقدارش، یکسوم از یکسوم است).([508])
عمار بن مروان گوید: از امام صادق (ع) در مورد سخن خداوند: «اگر خیری را بر جای گذارد، وصیت كند». پرسیدم. ایشان فرمود: (حقی است که خداوند در اموال مردم و برای صاحب امر قرار داده است). عرض کردم: (آیا برای این، حد مشخصشدهای است؟) فرمود: (بله) عرض کردم: (چقدر؟) فرمود: (کمترین آن، یکششم است و بیشترین آن، یکسوم است).([510])
احمد بن محمد سیاری در کتاب (تنزیل و تحریف) در مورد سخن خداوند متعال: «اگر خیری را بر جای گذارد، وصیت كند». گوید: امام صادق (ع) فرمود: (این حقی است که خداوند عزوجل آن را از یکسوم، برای صاحب امر قرار داده است). پرسیدند: (مقدار آن چقدر است؟) فرمود: (کمترین آن، یکسوم مال است و بقیهی آن در چیزی است که مرده دوست دارد).([512])
همچنین وصیت به تقوای الهی و تشویق مردم به یاری خلیفهی خداوند در زمین، مخصوصاً برای فردی که گمان میکند کلام یا وصیت او برای برخی از افرادی که وصیتش را پس از مرگش میخوانند، در شناخت حق و یاری خلیفهی خداوند تأثیر دارد، لازم است. امیرالمؤمنین (ع) حتی به فرد فقیر نیز دستور ترک وصیت نداد؛ بلکه به عدم ترک وصیت دستور داد و اینکه به تقوای الهی توصیه کند.
امام صادق (ع) از پدرش و از پدرانش نقل فرمود که مرد فقیری نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و عرض کرد: (ای امیر مؤمنان، آیا وصیت کنم؟) فرمود: (به تقوای الهی وصیت کن. اما مال را برای ورثهات بهجای بگذار. چرا که آن اندک است. خداوند فرمود: «اگر خیری را بر جای گذارد، وصیت كند». و تو مالی بر جای نگذاشتی که به آن وصیت کنی).([514])
بنابراین محمد رسولالله (ص) که پس از رفتن بهسوی رفیق اعلی، خیر بسیاری را از خود بهجای گذاشته است، که همان جایگاه خلافت خداوند در زمین است، صحیح نیست که وصیت نسبت به این مسئله را ترک کند. ایشان خلیفهی خداوند است و خلیفهی خداوند، راه رسیدن تکلیف به مردم است. پس چگونه ایشان، وصیت به جانشین خودش را ترک کند و مردم را در بینظمی و اختلاف و دشمنی رها نماید؟!
اما در مورد سخن برخی از شیعیانکه مدعی علم هستند، که گفتهاند: ترک نوشتن وصیت به طور مطلق، بهتر است؛ چرا که افرادی که در رزیة الخمیس نسبت به نوشتن آن، اعتراض کردند و گفتند که هذیان میگوید و بیماری بر ایشان چیره شده است، یعنی عمر و گروه او، پس از وفات رسولالله (ص) نیز نسبت به طعنه زدن در سلامت قُوای عقلانی ایشان هنگام نوشتن وصیت ترسی ندارند، همانطور که در رزیة الخمیس این کار را انجام دادند.
سخن آنها صحیح نیست؛ به این خاطر که این مسئله زمانی امکان داشت اتفاق بیفتد که وصیت نوشته شود و برای این اعتراضکنندگان آشکار شود و بیان گردد؛ اما اگر برای علی (ع) نوشته شود و از قبل افرادی را بر آن گواه قرار دهد، بدون اینکه آن را برای معترضین آشکار کند، طعنهای به رسولالله (ص) وارد نمیشود و در عین حال هدف از نوشتن وصیت نیز محقق میشود؛ اینکه به نسلهای آینده این امت برسد و تا روز قیامت، امت را از گمراهی باز دارد.
بله برای کسانی که ادعای فقه میکنند، جایز است که سخن پیشین را به عنوان دلیلِ اصرار نورزیدن رسولالله (ص) نسبت به نوشتن وصیت فقط در همان موقعیت، یعنی روز پنجشنبه بیان نمایند، نه بهصورت مطلق.
این موضوع بدیهی است. آیا فردی که روزه گرفتن یک روز از ماه رمضان برایش دشوار است، به طور کلی از روزه گرفتن این روز معاف میشود یا در روز دیگری که روزه گرفتن در آن امکانپذیر است، روزه میگیرد؟ و آیا فردی که نمیتواند به خاطر وجود نجاست در مکانی نماز بخواند، از نماز خواندن دست برمیدارد یا در مکان دیگری نماز میخواند؟!!
نوشتار رسولالله (ص) هنگام فرا رسیدن وفات، یا همان وصیت، مسئلهای بزرگ است که از روزه و نماز بزرگتر است و خداوند آن را با سخن خویش ﴿کُتِبَ﴾ و ﴿حَقّاً﴾ واجب کرده است و رسولالله (ص) آن را توصیف کرده است که امت را تا روز قیامت از گمراهی باز میدارد؛ پس چگونه رسولالله (ص) آن را به طور کلی و بهصرف اعتراض گروهی بر ایشان، در روز پنجشنبه رها میکند؟
در حقیقت این مسئلهی بزرگ و خطرناکی است که رسولالله (ص) را به ترک نوشتن وصیت در هنگام فرا رسیدن مرگ متهم نماید؛ از این جهت که این اتهام به رسول است که دستور خداوند را با وجود توانایی انجام دادن و عمل کردن به آن، رها کرده است. خداوند نوشتن وصیت را دو بار و با یک آیه بر سرور و امام پرهیزگاران، محمد (ص)، واجب کرده است. با این سخن که ﴿کُتِبَ﴾ و ﴿حَقّاً﴾. «بر شما مقرر شده است كه چون یكی از شما را مرگ فرا رسد، اگر خیری را بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت كند. [این كار] حقی است بر پرهیزگاران»([515]). در حالی که امروز فلان کس میآید و میگوید که حضرت محمد (ص)، وصیتی که ثقلین را مشخص مینماید، ترک نموده است. به این ترتیب بهسادگی، رسولالله (ص) را متهم میکنند که از خداوند سرپیچی کرده است؛ به این علت که تنها وصیتی که روایت شده است، با هوای نفسشان موافقت ندارد و در آن، ذکر مهدیین و نام اولین آنان است.
بنابراین تعجبی ندارد که بگویند رسولالله (ص) وصیت نکرده است. آیا در پیروی از هوای نفس، روشنتر از این وجود دارد؟!
مصیبت این است که برخی از آنان مدعی هستند که آنچه را که در وصیت رسولالله (ص) است، میدانند؛ وصیتی که بر اساس گمان آنان، آن را ننوشته است. و اینکه این وصیت، صِرفاً تأکیدی برای بیعت غدیر و حدیث مُجمل و خلاصهی ثقلین است. به همین خاطر ایشان (ص) نسبت به نوشتن آن تلاشی نکرده و آن را بر اساس گمان آنها، پس از اتفاق ناگوار پنجشنبه ننوشته است؛ حتی برای مسکینانی که آن را میپذیرند، مانند عمار و ابوذر و مقداد؛ حتی آن را برای علی (ع) ننوشته است تا آن را به افرادی که پس از او میپذیرند، برساند تا همهی افرادی که در صُلبهای مردان هستند، از بین نروند و گمراه نشوند و امت از گمراهی در امان بماند.
نمیدانم از کجا دانستند که وصیت، صِرفاً تکرار یا تأکیدی بر اتفاق غدیر یا بقیهی اتفاقات و سخنان پیشین رسولالله (ص)، مانند حدیث مجمل و خلاصهی ثقلین است؟ با اینکه ایشان، پیامبر و فرستادهای از سوی خداوند است و وحی برای ایشان ادامهدار است و رسالت ایشان برای هدایت مردم، حتی تا آخرین لحظهی زندگیاش ادامه داشته است. آیا خداوند مثلاً به آنان خبر داده است که به محمد (ص)، قبل از فرا رسیدن وفاتش به مدت یک روز یا یک ماه یا دو ماه مورد جدیدی در مورد یکی از ثقلین با جزئیات جدید وحی نکرده است؟ بهخصوص در مورد اوصیای بعد از ایشان و نام و ویژگیهای برخی از آنانکه باعث گمراه نشدن امت تا روز قیامت میشود؛ با وجود اینکه این موضوع با حکمت موافقت دارد. اگر خداوند به این مدعیان، چیزی وحی نکرده است، پس چرا یقین دارند که وصیت مورد نظر پیامبر (ص)، فقط تکرار موارد پیشین بوده است؟ و به همین دلیل بهتر است که بر اساس گمان آنان، پس از اتفاق ناگوار پنجشنبه، نوشتن وصیت ترک شود؟
علت وصیت هنگام فرا رسیدن مرگ خلیفهی خداوند و حکمت آن، این است که وحی و تبلیغ برای خلیفهی خداوند در زمین حتی تا آخرین لحظهی زندگی نیز ادامه دارد. وصیت او شاید در آخرین وحی به او در مورد موضوع خلیفه یا خلفای خداوند پس از او یا اوصیایش باشد؛ به همین خاطر خداوند حکیم مطلق، سبحانه، میفرماید: «بر شما مقرر شده است كه چون یكی از شما را مرگ فرا رسد، اگر خیری را بر جای گذارد، وصیت كند». و فقط نفرمود: کُتِبَ عَلَیكُمُ الْوَصِیةُ (وصیت بر شما مقرر شده است) به همین خاطر، محمد رسولالله (ص) در اتفاقی که (رزیة الخمیس) (اتفاق ناگوار پنجشنبه) نامیده میشود، بیان کرده است که وصیت ایشان در هنگام مرگ، بازدارنده از گمراهی است؛ به این خاطر که مشخصکنندهی ثقلین با نام و ویژگی آنان است، که فردی که به این وصیت تا روز قیامت ملتزم باشد، امکان به وجود آمدن گمراهی برای او وجود ندارد.
در نهایت، توجه و دقت را به این نکته جلب میکنم که در روز پنجشنبه ناگوار، آنگونه که ابن عباس آن را نامید، سخن رسولالله (ص) که فرمود: (برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا برایتان نوشتاری بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید). به این معناست که تبلیغی که رسولالله (ص) آورده است، که قرآن و علی (ع) در آن است و بارها به وصی بودن او اشاره کرده است و حسن (ع) و حسین (ع) که با حدیث کساء و غیر آن مشخص شدند، امت را تا روز قیامت از گمراهی باز نمیدارد؛ بلکه تنها عاملی که امت را از گمراهی باز میدارد، این مشخص کردن دقیق، نسبت به ثقلین است که به رسولالله (ص) وحی شده است؛ و خداوند به ایشان دستور داده است که با وصیت مبارکشان هنگام فرا رسیدن وفات، در پایان زندگی و رسالت مبارکشان، آن را به مردم برساند.
[492]. قرآن کریم، سورهی بقره، آیهی ۱۸۰.
[493]. صحيح البخاري: ج4 ص4168.
[494]. صحیح بخاری، ج ۴، ص ۴۱۶۸.
[495]. صحيح مسلم - كتاب الوصية.
[496]. صحیح مسلم، کتاب وصیت.
[497]. كتاب سليم بن قيس: ص398.
[498]. کتاب سلیم بن قیس، ص ۳۹۸.
[499]. كتاب سليم بن قيس: ص211.
[500]. کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۱۱.
[501]. الغيبة - النعماني: ص81 باب ما روي في إن الأئمة اثنا عشر.
[502]. غیبت، نعمانی، ص ۸۱، باب «روایاتی در مورد اینکه امامان دوازده نفرند».
[503]. تفسير العياشي: ج1 ص77.
[504]. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۷۷.
[505]. الكافي - الكليني: ج7 ص10.
[506]. کافی، کلینی، ج ۷، ص ۱۰.
[507]. من لا يحضره الفقيه - الصدوق: ج4 ص235.
[508]. من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۳۵.
[509]. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري: ج14 ص143.
[510]. مستدرك الوسائل، میرزای نوری، ج ۱۴، ص ۱۴۳.
[511]. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري: ج14 ص143.
[512]. مستدرك الوسائل، میرزای نوری، ج ۱۴، ص ۱۴۳.
[513]. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري: ج14 ص141.
[514]. مستدرك الوسائل، میرزای نوری، ج ۱۴، ص ۱۴۱.
[515]. قرآن کریم، سورهی بقره، آیهی ۱۸۰.