جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماسرار امام مهدي (مكن الله له في الأرض)
متشابهات
(جلد چهارم)
سید احمد الحسن
گردآوری و تنظیم: هیأت علمی انصار امام مهدی(ع)
نام کتاب نویسنده مترجم نوبت انتشار عربی تاریخ انتشار عربی نوبت انتشار ترجمه تاریخ انتشار ترجمه کد کتاب ویرایش ترجمه دوزبانهسازی | متشابهات(جلد 4) احمد الحسن(ع) گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(علیه السلام) دوم 1431ق – 2010م دوم 1395 4/2/107 دوم
|
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
www.almahdyoon.co
www.almahdyoon.co/ir
فهرست
تقدیم
پیشگفتار
پرسش ١٢٢:
معنای سخن امام حسین (علیه السلام)(چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد).
پرسش ١٢٣:
چرا امام حسین (علیه السلام)طفل شیر خوارش عبد الله را همراهش برد؟
پرسش ۱۲۴:
معنای آیهی ﴿وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ....﴾
پرسش ۱۲۵:
چرا قابیل هابیل را کشت؟
پرسش ۱۲۶:
معنای آیهی ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴾ .
پرسش ۱۲۷:
معنای توصیف خداوند سبحان به )الجواد الواسع(
پرسش ۱۲۸:
معنای آیهی ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي....﴾
پرسش ۱۲۹:
حق تعالی میفرماید ﴿أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ....﴾.
پرسش ۱۳۰:
معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام): (ای دنیا! غیر از من را بفریب....) و طلاق چیست؟
پرسش ۱۳۱:
حق تعالی میفرماید: ﴿وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ....﴾
پرسش ۱۳۲:
حق تعالی میفرماید: ﴿فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ﴾
پرسش ۱۳۳:
حق تعالی میفرماید ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ....﴾ .
پرسش ۱۳۴:
حق تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾...
پرسش ۱۳۵:
چرا زمینهسازی برای امام مهدی (علیه السلام)در عراق قرار دارد؟
پرسش ۱۳۶:
معنای فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)در دعای صباح چیست؟ (عقل من مغلوب است).
پرسش ۱۳۷:
معنای این حدیث چیست؟ فاطمه (علیها السلام) همان شب قدر است.
پرسش ۱۳۸:
آیهی ﴿ شما را از يک نفْس بيافريد....﴾
پرسش ۱۳۹:
حق تعالی میفرماید ﴿ پس بار ديگر نظر کن........﴾
پرسش ۱۴۰:
مقصود از سگ اصحاب کهف چیست یا کیست؟
پرسش ۱۴۱:
حق تعالی میفرماید: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾
پرسش ۱۴۲:
آیهی ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ....﴾
پرسش ۱۴۳:
آیهی ﴿فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ﴾
پرسش ۱۴۴:
یمانی کیست؟ و ویژگیهایش کدام است؟
پرسش ۱۴۵:
آیهی ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾
پرسش ۱۴۶:
حق تعالی میفرماید: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ﴾
پرسش ۱۴۷:
آیا تمام قرآن از طریق جبرئیل (علیه السلام)نازل شده است؟
پرسش ۱۴۸:
دلیل قرآنی بر حرمت امامت زن.
پرسش ۱۴۹:
حق تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ﴾
پرسش ۱۵۰:
آیهی ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ﴾
پرسش ۱۵۱:
سؤال از آیهی ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ...﴾
پرسش ۱۵۲:
آیهی ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي....﴾
پرسش ۱۵۳:
آیا بر ابلیس به خاطر سجده نکردن گناهی وارد است؟
پرسش ۱۵۴:
پاداش ابلیس (لعنه الله) که مدتی طولانی خدا را عبادت میکرد، چیست؟
پرسش ۱۵۵:
حق تعالی میفرماید: ﴿وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ﴾... .
پرسش ۱۵۶:
آیهی ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾.
پرسش ۱۵۷:
چگونه علم معصوم زیاد میشود؟
پرسش ۱۵۸:
آیهی ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾
پرسش ۱۵۹:
تفسیر سورهی عصر از نگاهی دیگر.
پرسش ۱۶۰:
آیهی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾...
پرسش ۱۶1:
آیهی (و وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ)
پرسش ۱۶۲:
آیهی (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ)
پرسش ۱۶۳:
آیهی ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ....﴾
پرسش ۱۶۴:
آیهی ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ﴾ .
پرسش ۱۶۵:
آیهی ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا....﴾
پرسش ۱۶۶:
آیهی ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ....﴾ (و حق خويشاوندان را ادا کن....)
پرسش ۱۶۷:
دربارهی آیهی ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا....﴾
پرسش ۱۶۸:
آیهی ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾
پرسش ۱۶۹:
تاریکیهای سهگانهی یاد شده در قرآن کدام است؟
پرسش ۱۷۰:
معنای «ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و شریکت قرار ندهد».
پرسش ۱۷۱:
آیهی ﴿وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ﴾
پرسش ۱۷۲:
معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟
پرسش ۱۷۳:
چرا عمر با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله)؟!
پرسش ۱۷۴:
چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام)در شکم ماهی را اثبات میکنید؟
پرسش ۱۷۵:
آیهی ﴿قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾
پرسش ۱۷۶:
آیهی ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾
پرسش ۱۷۷:
چهکسی ابلیس لعنت الله علیه را میکُشد؟
پرسش ۱۷۸:
هدف از آفرینش انسان چیست؟
پرسش ۱۷۹:
داستان حضرت عیسی(علیه السلام) چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟
پرسش ۱۸۰:
تفسیر این فرمایش ائمه (علیهم السلام) چیست؟ «امر ما سرّی است در سرّ....»
پرسش ۱۸۱:
آیهی ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ....﴾
پرسش ۱۸۲:
چرا سگ با اینکه باوفاترین حیوانات است در عین حال نجسترین آنها هم میباشد؟
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) میفرماید:
(ای مردم! این حقیقت را از زبان خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاموزید: هر که از ما میمیرد، در حقیقت نمرده و هر که از ما کُهنه شود در حقیقت کهنه نشده است. پس آنچه را که نمیدانید نگویید؛ چرا که بیشتر حق در آن چیزی است که شما نمیشناسید و بر آن کس که حجتی ندارید معذور بدارید).
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم
به ابتدا و انتها، الف و یا
به ختم کنندهی آنچه گذشت و به گشایندهی آنچه در پیشِ رو است.
به محمد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که این ابیات تمثیلی از او است:
این است آمنه، بنت وهب
روی آورده در حالی که حامل لاهوت ابدی است
با فروتنی بر آن که سجده شد، سجده گزارید
که همهی فرمانروایان بر او به سجده درافتادند
آن هنگام که نورش در آدم تجلّی یافت.([1])
به پدر امامان، خلیل نبوّت و اختصاص یافته به برادری
به آقا و سرور دین و ایمان و کلمهی رحمان
به میزان اعمال، دگرگونکنندهی احوال، شمشیر ذوالجلال و نوشانندهی سلسبیل گوارا
به اصلاحگر مؤمنان، وارث علم پیامبران و حاکم روز دین
به درخت تقوا، و شنوای سِرّ و نجوا
به حجّت بالغهی خداوند، و نعمت تامّ او، و کیفر کوبندهاش
به صراط آشکار، ستارهی درخشان و امام نیک سیرت، علی بن ابی طالب (ع)
به سرّ پنهانِ ذخیره شده
به دروازهی توحید، فاطمه، دخت محمد (علیها السلام)
به کرانههای صراط مستقیم، حسن و حسین
به قرآن ناطق، کتاب روشن و امامان فرستاده شدهی تکذیب شدهی ستم شده از آل طه و یس....
علی بن الحسین و محمد بن علی
و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر
و علی بن موسی و محمد بن علی
و علی بن محمد و حسن بن علی
به بقیه الله در زمین.... پدرم و نور چشمم، امام مهدی (علیه السلام)
که جانم فدایت باد....
پدرم! در برابر دشمنان، یاورانم اندکاند.
پدرم! این سامری و گوسالهاش بندگی میشوند و مردم از هارون روی برتافتهاند.
پدرم! بندگانت مدعی وارث بودن تواَند و ادعا میکنند تو امر آسمان را به آنان به ارث گذاردهای؛ امر آسمان و دین را! و ادعا میکنند آنان والیان و جانشینان تو به جای من هستند.
پدرم! از اسلام جز اسمش و از قرآن جز رسمی بر جای نمانده است....
و حتی اسم و رسم نیز سالم نمانده است. در نظر آنان، آن کس که پهلوی زهرا (علیها السلام) را شکست، فرزندش را سِقط کرد و او را تازیانه زد، آن پسر صهاک، ملعون به حساب نمیآید.
و این ملعون، در نظر آنان تمثیل جبت و طاغوت و اصل و ریشهی تمام فرعونیان به شمار نمیرود.
و در نظر آنان، حدیث پدرانت مشکوک و عقلهایشان (شیطنت و پلیدیهایشان) کامل است و دین از اینها برداشت میشود.
و در نظر آنان، جدّ بزرگت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از خود بیهوده به ائمه و مهدیین وصیت نمود و بیجهت (که هرگز چنین نیست) مرا در وصیّت نام برد و فرمود اولین مهدیین و اولین مؤمنان.
و در نظر آنان، شیطان در رؤیا و مکاشفه به یقین میتواند به صورت جدّ برگزیدهات محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) آقا و سید هر دو جهان، متمثّل شود.
در نظر آنان، نه برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه برای ائمه و نه برای قرآن، علم و حکمت و نه برای خداوند سبحان حرمتی باقی نمانده است که از او طلب خیر و استخاره از علم پوشیدهی ذخیرهشده گردد.
آنچنان واژگونه شدند که دیگر سخن پدرانت برایشان حجّت نیست: اینکه از کسی که میآید از امور بزرگ و عظیم در محتوای کتاب مبین سوال کنید، حجّت نیست و حتی هر آنچه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه از پدرانت فرمودهاند و هر آنچه شما که جانم فدایت باد فرمودهای، در ترازوی نظرشان سبک و کمارزش است و در نزد آنان، کفهی ترازوی عقلشان (شیطنت و پلیدیها) و کفهی ترازوی هر ناپاک عیبجوی متکبّر بیاصل و نسب، رجحان و برتری دارد.
پدرم! ﴿ اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند ﴾ ؛ پس آیا بار دیگر صلیبم را به دوش خواهم کشید؟
این در حالی است که من در آسمان معروف به ستارهی صبح، زره انبیا و قلعهی نفوذناپذیر هستم!
من همان شیری هستم که همراه علی (علیه السلام)در بدر و احد و حنین غرّید،
و من همان حبیب رسول و شکوفهی شفابخش او به امور دینم،
و من «ص» و نهری از بهشتم که اعمال بندگان در آن افکنده میشود،
و من همان حَجَر و رکن یمانی هستم.
پدرم! به تو شکایت میکنم،
و شکایت من جز به درگاه حقّ یقین و قادرِ یاور آشکار نیست.
پدرم! یارانم در راه حق، اندکاند و یاوران دشمن باطلم در شماره نمیگنجند.
همانگونه که یاران جدت امیر المؤمنین (علیه السلام)اندک بودند در حالی که جمعیتهای فراوان، فرزند صهاک لعین را یاری میدادند.
همانگونه که یاران جدت حسین (علیه السلام)اندک بودند در حالی که هفتاد هزار نفر آن فرزند زنا، یزید بن میسون را یاری دادند.
مجوّز شورا و سقیفهی طاغیان و سرکشانی که ثمرهاش سینهی حسین (علیه السلام)را شکافت، صادر کردند.
پدرم! تو را به نرجس عسکری دختر شمعون وصی سوگند میدهم،
مادر تو و مادر من که بانویی زکیه و طاهره و به دور از گناه بود.
در حالی که تو دستی را که به سویت دراز شود، رد نمیکنی، ای پسر بتول، سرور زنان دو عالم!
پدرم! به فریادم برس و سختی را بگشای، ای فریادرس یاریخواهان!
پدرم! پیروزی تو موعود است و سالها با دشمنان به درازا کشید.
پدرم! با همهی سرکشان زمین همراه با نوح، ابراهیم و موسی کلیم
و همراه با عیسی، محمد و علی و همراه با حسین بودهام،
ولی ای پدرم! سرکشانی همچون سرکشان هواپرست و گستاخ امروز، هرگز نیافتم.
پدرم! اگر یاریم کنی، یاریت نجاتم دهد
و اگر بفرمایی صبر، پس صبری زیبا، و خداوند یاریگر است.
فرزند شما
احمد الحسن
(پیشگفتار)
پیشگفتار
سپاس خدای واحدِ اَحد یگانهی بینیازی که نه زاده است و زاده شده و نه هیچ کس همتای او است.
سپاس خدایی که مخلوقات را آفرید و برای آنها پیامبران را فرستاد، و عِلم را در کتابهای آسمانی دلیل و نشانهای بر آنها قرار داد، تا هر کس که نیّت خالص داشته باشد و همّتش را در جهت شناخت حق به کار برده باشد، با آن، ایشان را بشناسد.
سپاس خدایی را که عِلمِ کتاب را ویژهی کسانی که پلیدی را از آنها دور نموده و چنان که باید پاکیزهشان داشته است قرار داد و برای کسی که مقاماتشان را به خود نسبت دهد، جهنم را قرار داده است؛ که نکوهیده و خوار به آن داخل شود.
سپاس خدایی را که محمد و آل محمد را وسیلهای برای کسب رضایتش قرار داد و در غیر از آنها راه نجاتی قرار نداد. سپاس خدایی را که ولایت آنها را همان کار نیکی قرار داده است که با داشتن آن، گناه، زیانی نمیرساند و انکارِ آنها را همان گناهی قرار داده است که با وجود آن، کار نیک، سودی نمیبخشد.
سپاس خدایی را که آنها را ترجمانِ کتاب (قرآن) قرار داد و کتاب را برای غیر از آنها بسته و بدون درب نمود؛ پس آنها عِدل و ترجمان قرآن هستند، جانشینان پیامبر و دعوتکنندگان به سویش، پناهگاه بندگان، خورشیدهای تاریکیها و مردان کارزارها؛ هر کس از آنها فاصله گیرد، ترازوی اعمالش سبک خواهد شد.
بارپروردگارا! بر آنها درود فرست تا هر زمان که آفتاب طلوع و غروب کند، و هر جا که باد بوزد و ساکن گردد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست به شمارِ شنزارهای خشکی و قطرات باران و به عددِ برگهای درختان و هر آنچه خشکی و دریا دربر گرفته است. بارپروردگارا! به تعداد جانهای خلایق، چه ناطق و چه غیرناطق، بر آنها درود فرست؛ درودی دایمی و فزاینده که آغازش، ادامهدار باشد و انجامش، پایان نپذیرد، و آن را ذخیرهای برای ما قرار ده، در آن روز که تو را ملاقات میکنیم؛ روزی که نه مال سودی میدهد و نه فرزندان، مگر کسی که با ولایت آنها و کفر به ولایت غیر آنها نزد تو بیاید. بارپروردگارا! همهی صلوات خود را در وهلهی اول بر جدّشان مصطفی و پس از آن بر ایشان قرار ده، و هرگز و هیچ زمان بین ما و آنها جدایی مَیَفکن؛ ای مهربانترینِ مهربانان!
خدای عزّوجل میفرماید: ﴿او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيههایش محکماتند، اين آيهها ام الکتاب میباشند، و بعضی آيهها، متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنهجويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی میکنند، در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمیداند، و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند میگويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمیگيرند﴾([3]) .
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان(علیهم السلام) به صراحت بیان داشتهاند که متشابه قرآن را کسی جز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه از نسل آن حضرت(علیهم السلام) نمیداند و متشابه قرآن دانسته نمیشود مگر از طریق و از باب آنها(علیهم السلام).
از ابو جعفر(علیه السلام) روایت شده است: (ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را میدانیم).([5])
از ابا عبد الله(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (راسخان در علم، امیر المؤمنین(علیه السلام) و ائمه از فرزندان ایشان(علیهم السلام) میباشند).([7])
از ابو جعفر در مورد این سخن خداوند متعال ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع میکردند، حقيقت امر را از آنان درمیيافتند ﴾([10]) روایت شده است که فرمود: (آنها، ائمهی معصوم(علیهم السلام) میباشند).([11])
احادیث در این باب بسیار زیاد است و از آنها روشن میشود که تفسیر یا تأویل متشابهِ قرآن، علمی است که به ائمه از اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا روز قیامت اختصاص داده شده است و به هیچ وجه نزد غیر آنها پیدا نخواهد شد؛ مگر اینکه از آنها(علیهم السلام) گرفته شده باشد.
قرآن در نظر ائمه(علیهم السلام) به طور کامل، محکم است و برای آنها متشابهی وجود ندارد؛ چرا که متشابه، چیزی است که برای صاحبش مشتبه میشود و حال آنکه قرآن بر اهل بیت(علیهم السلام) مشتبه نیست؛ چرا که اینان(علیهم السلام)، ترجمان قرآن پس از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) میباشند.
از هرولة بن حمزه از ابو عبد الله(علیه السلام) روایت شده است: شنیدم میفرماید: ﴿ بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينهی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند ([14]) و فرمود: (آنها، به طور خاص، ائمه میباشند).([15])
از برید بن معاویه از ابو جعفر(علیه السلام) روایت شده است: به او عرض کردم: در خصوص این سخت خداوند: ﴿ بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينهی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند ﴾([17]) ، آیا شما، آنها هستید؟ فرمود: (چه کسی غیر از ما میتواند باشد؟!).([18])
بنابراین برای ائمه(علیهم السلام) قرآن به طور کامل آیاتِ بیّنات است و در آن، متشابه یافت نمیشود و از همین رو تفسیر قرآن، به ائمه(علیهم السلام) منحصر و محدود شده است؛ چرا که غیرِ آنها متشابه قرآن را نمیشناسد و تأویلش را درک نمیکند و (فاقد چیزی نمیتواند دهندهی آن باشد). ائمه(علیهم السلام) بارها از این حقیقت در روایاتشان پرده برداشتهاند و از تفسیر قرآن به رأی و نظرِ شخصی برحذر داشته و بیان فرمودهاند که کلام خداوند متعال به کلام بشر شبیه نیست و نمیتوان برای فهم آن از قیاس استفاده نمود. برای روشن شدن بیشتر مسأله در این خصوص به برخی از کلام ایشان(علیهم السلام) مراجعه مینماییم:
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خداوند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری مبعوث فرمود و رسالت را با او خاتمه داد، پس هیچ پیامبری پس او نیست. کتاب را بر او نازل کرد و کتابهای آسمانی را به وسیلهی آن پایان داد و کتابی پس از آن نیست ـتا اینکه فرمودـ پیامبر را به وسیلهی جانشینانش پرچمی برافراشته قرار داد و آنها را برای مردم منصوب نمود. آنان گواهان بر اهل هر زمانی هستند تا اینکه افرادی که خود را برای ولایت مردم معرفی نمودند، در برابر آنها ایستادند و علوم آنها را خواستار شدند؛ به این صورت که این مدعیان، از برخی آیات قرآن علیه برخی دیگر استفاده نمودند؛ با منسوخ قرآن احتجاج کردند و پنداشتند که ناسخ است و با خاصّ قرآن احتجاج کردند و به نظرشان آمد که عام قرآن است. با اول آیه احتجاج نمودند و سنّت پیامبر در تأویل آن را ترک گفتند و نمینگرند که چه چیزی سخن را میگشاید و چه چیز آن را خاتمه میدهد و موارد و منابع آن را نمیدانند، اگر آن را از اهلش اقتباس نکنند. پس خود، گمراه شدند و گمراه نمودند).
سپس ایشان(علیه السلام) سخنی طولانی در تقسیم بندی قرآن به تقسیمات و فنون و وجوه مختلف بیان فرمود که بالغ بر یکصد و ده نکته میشود؛ تا اینکه فرمودند: (و این دلیل آشکاری است بر اینکه کلام باریتعالی شبیه کلام مخلوقات نیست همانطور که کارهای خداوند شبیه اعمال بندگان نیست. به همین دلیل و دلایل مشابه آن است که جوهر و معنی حقیقی تفسیر کلامِ خداوند را کسی نمیداند مگر پیامبرش و اوصیای او(علیهم السلام)،....) تا اینکه میگوید: از ایشان(علیه السلام) از تفسیر محکم کتاب خداوند سوال کردند. فرمود: (اما محکم، چیزی است که هیچ چیز دیگری آن را نسخ نمیکند، مصداق این سخن خداوند عزّوجل که: ﴿ او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آيههایش محکماتند، اين آيهها امّ الکتاب میباشند، و بعضی آيهها، متشابهاتند)([21]) مردم فقط در متشابه هلاک شدند؛ چرا که بر معنای آن توقف ننمودند و حقیقتش را درک نکردند، پس بر اساس نظر شخصیشان، تأویلی برایش قرار دادند و به این ترتیب از سؤال نمودن از جانشینان پیامبر، خود را بینیاز دیدند و سخن پیامبرشان را پشت سر افکندند.... تا انتهای حدیث).([22])
جابر بن یزید میگوید: از امام باقر(علیه السلام) از تفسیر چیزی سؤال نمودم. ایشان(علیه السلام) پاسخ را دادند. سپس از ایشان(علیه السلام) دوباره همان را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمودند. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان(علیه السلام) فرمودند: (ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقلهای مردمان نیست؛ ابتدای آیهای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و حالتهای مختلفی دارد).([24])
معلی بن خنیس میگوید: امام صادق(علیه السلام) در نامهای فرمود: (و اما آنچه در مورد قرآن سؤال کردی، این نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آن گونه که گفتی نیست و معنای هر آنچه شنیدهای، بر خلاف رأی و نظر تو است. جز این نیست که قرآن مَثَلهایی برای اهل دانش است و نه غیر آنها؛ برای گروهی که قرآن را چنانکه شایستهاش است تلاوت میکنند؛ آنها کسانی هستند که به قرآن ایمان میآورند و آن را میشناسند. اما بر غیر آنان، قرآن سخت و مشکل و از دسترس دلهایشان به دور است. از همین رو است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: به راستی که هیچ چیزی نسبت به تفسیر قرآن دورتر از دلهای این قبیل اشخاص نیست. در این خصوص، همهی مردم جز آنکه خداوند بخواهد، سرگردانند و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمانبرداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به فهمش نیازمندند را از آنان جویا شوند نه از خود. سپس فرمود: ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع میکردند، حقيقت امر را از آنان درمیيافتند ﴾. ولی از غیر آنان، هرگز آن را نمیفهمند و چنین چیزی یافت نمیشود. حال فهمیدی اینکه همهی مردم اولیای امر باشند، شدنی نیست؛ چرا که در این صورت کسی باقی نمیماند که آنها بر او امارت داشته باشند و امر و نهی خداوند را به او برسانند. پس خداوند اولیا را خواص قرار داد تا دیگران به آنها اقتدا کنند؛ این را درک کن، ان شاء الله، و تو را هشدار میدهم و هشدار میدهم از اینکه قرآن را با رأی و نظر خودت بخوانی چرا که مردم در دانش آن مانند سایر موارد، مشترک و همگون نیستند و بر تأویل آن توانایی ندارند، مگر از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است. پس بفهم، ان شاء الله و امور را از جایگاه خودشان طلب کن، ان شاء الله).([26])
ائمه(علیهم السلام) تکلیف امّت در برابر قرآن و آنچه بر عهدهشان است و آنچه متعلّق به آنها است را بیان فرمودهاند:
سعد بن طریف از امام باقر(علیه السلام) در کلامی که با عمرو بن عبید داشت، نقل میکند که امام(علیه السلام) فرمود: (در خصوص این فرمودهی خداوند: ﴿ که هر کس خشم من به او رسد، در آتش افتد ﴾([29]) . بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شده است قرائت کنند و ای عمرو، اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است).([30])
امام علی(علیه السلام) فرمودند: (از خدا بترسید و مردم را به آنچه نمیدانید فتوا ندهید).... تا اینکه گفتند: در مورد آنچه در مصحف به ما خبر رسیده است چه کنیم؟ فرمود: (در این خصوص از علمای آل محمد(علیهم السلام) پرسیده میشود).([32])
از ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، اگر درست تفسیر نماید پاداشی نمیگیرد و اگر اشتباه نماید از آسمانها بسیار فرو افتاده است).([34])
موسی بن عقبه میگوید: معاویه به امام حسین(علیه السلام) دستور داد بالای منبر رود و خطبه بخواند. امام(علیه السلام) خداوند را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: (ما حزب پیروز پروردگار هستیم و عترت نزدیک پیامبر او و یکی از دو ثقلی هستیم که پیامبر آن را یاور قرآن معرفی نمود؛ قرآنی که شرح هر چیزی در آن وجود دارد، باطل در آن راه ندارد، نه از پشت سر و نه از پیش رویش. تفسیر آن به ما محوّل شده است و در تأویل آن شک و تردید نداریم، بلکه حقایقِ آن را دنبال میکنیم. پس، از ما اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت از خداوند و رسولش قرین گشته است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ ای کسانی که ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولو الامرتان فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد ﴾([37]) ، و همچنین ﴿ و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع میکردند، حقيقت امر را از آنان درمیيافتند...﴾ .([38])
همچنین ملاحظه میکنیم که چگونه ائمه (علیهم السلام) افرادی چون ابوحنیفه که مردم را فتوا میدادند و قرآن را به رأی خویش تفسیر میکردند، منع نمودهاند:
شعیب بن أنس از برخی یاران امام صادق(علیه السلام) نقل میکند: (نزد امام صادق(علیه السلام) بودم هنگامی که جوانی از اهل کِنده براو وارد شد و از او دربارهی مسئلهای سؤال کرد و امام (علیه السلام) به او جواب داد. جوان و مسئله را شناختم. به سوی کوفه حرکت کردم و بر ابوحنیفه وارد شدم. همان جوان را دیدم که در مورد همان مسئله از او سؤال مینمود. او جواب را خلاف جواب حضرت امام صادق (علیه السلام) به او داد. از جا برخاستم و به او گفتم: وای بر تو ای اباحنیفه! من سال گذشته در حج بودم و نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم تا به او سلامی کنم و همین جوان را دیدم که همین مسئله را از او سؤال مینمود و او بر خلاف آنچه تو به او جواب دادی، پاسخش را داد. ابوحنیفه گفت: جعفر بن محمد چه میداند؟! من از او داناترم. من ناقلان حدیث را ملاقات کردم و از زبان آنها شنیدم ولی جعفر بن محمد را کتابهایی است. پیش خود گفتم: به خدا سوگند به حج میروم حتی اگر سینهخیز باشد. در پِی حج بودم که موقعیتی پیش آمد و به حج و نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و ماجرا را برایش تعریف نمودم. ایشان خندیدند و فرمود: (لعنت خدا بر او باد! ولی در مورد این سخنِ او که من مردی هستم که کتابهایی دارم، راست گفته است؛ من کتابهای ابراهیم و موسی را خواندهام) به ایشان عرض کردم: و چه کسی مثل این کتابها را دارد؟
او ادامه میدهد: کسی درِ خانه را کوبید و در این حین، گروهی از یارانش نزدش بودند. به غلامش فرمود: (ببین چه کسی پشت در است؟) غلام برگشت و عرض کرد: ابو حنیفه است. فرمود: (او را وارد کن). او وارد شد و سلام کرد و حضرت جواب سلام او را داد. سپس گفت: خدا تو را به صلاح آورد، اجازه میدهید بنده بنشینم؟ امام(علیه السلام) رو به اصحابش نمود و با آنها صحبت میکرد و به او توجّهی نمینمود. سپس دوباره و سه باره عرض کرد و امام(علیه السلام) توجّهی به او نمیکرد. ابو حنیفه بدون اجازه نشست. وقتی امام(علیه السلام) فهمید که ابو حنیفه نشسته است رو به سوی او برگرداند و فرمود: (ابوحنیفه کجا است؟) او گفت: من خودم هستم خدا تو را عاقبت به خیر کند. امام(علیه السلام) فرمود: (آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟)
گفت: آری. امام(علیه السلام) فرمود: (بر اساس چه چیزی به آنها فتوا میدهی؟) گفت: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام(علیه السلام) فرمود: (ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، میشناسی و ناسخ و منسوخش را میدانی؟). گفت: آری. امام(علیه السلام) فرمود: (ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما(صلی الله علیه و آله و سلم)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا میکنی ـکه هرگز نیستیـ از این سخن خداوند عزّوجل ﴿ در آن راهها ايمن از گزند، شبها و روزها سفر کنيد)([42]) مرا خبر ده که کدام قسمت از زمین است؟ گفت: من آن را سرزمین مابین مکه و مدینه به شمار میآورم. امام(علیه السلام) رو به اصحابش نمود و فرمود: (شما میدانید که راه را بر مردم در بین مکه و مدینه قطع میکنند و دارایی آنها برده میشود و حتی امنیّت جانی هم ندارند و کشته میشوند). اصحاب گفتند: این گونه است. ابو حنیفه ساکت شد. امام(علیه السلام) فرمود: (ای ابا حنیفه! در مورد این سخن خداوند عزّوجل ﴿ هر که به آن داخل شود، ايمن است)([43]) مرا باخبر نما که کدام نقطه از زمین است؟). گفت: کعبه است. امام(علیه السلام) فرمود: (میدانی هنگامی حجاج بن یوسف منجنیق را به سمت ابن زبیر قرار داد و او را در کعبه به قتل رسانید؛ آیا او در آنجا ایمن بود؟) ابو حنیفه ساکت ماند. سپس امام(علیه السلام) فرمود: (ای ابا حنیفه! اگر بر تو چیزی وارد شود که در کتاب خدا نباشد و همچنین در سنّت و اخبار دربارهاش نیامده باشد، چه میکنی؟) گفت: خدا تو را عاقبت بخیر کند قیاس مینمایم و به رأی و نظر خود عمل میکنم. امام(علیه السلام) فرمود: (ای ابا حنیفه! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس ملعون بود که در برابر خداوند متعال قیاس کرد و گفت: ﴿ من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل ﴾ ، ابو حنیفه ساکت شد. سپس امام(علیه السلام) فرمود: (ای ابا حنیفه! کدام یک پلیدتر است: ادرار یا جنابت؟) گفت: ادرار. امام(علیه السلام) فرمود: (مردم از جنابت غسل میکنند و از ادرار خیر). ابوحنیفه ساکت شد. امام(علیه السلام) فرمودند: (کدام یک برتر است: نماز یا روزه؟) گفت: نماز. امام(علیه السلام) فرمود: (پس چرا زن حائض روزهاش را قضا میکند و نمازش را خیر؟) ابو حنیفه ساکت ماند.... تا پایان حدیث.([44])
از زید شحام روایت شده است که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر(علیه السلام) وارد شد. امام(علیه السلام) فرمود: (ای قتاده! آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟) قتاده عرض کرد: اینچنین میپندارند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: (شنیدهام قرآن تفسیر میکنی؟) قتاده گفت: بله. امام(علیه السلام) فرمود: (اگر تو آن را با علم تفسیر میکنی پس تو، همانی و من از تو میپرسم؟) .... تا اینکه امام(علیه السلام) فرمود: (وای بر تو ای قتاده! اگر تو قرآن را فقط با نظر خودت تفسیر نمودی، خود هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی، و اگر آن را از ناقلان حدیث تفسیر نمودی خود را هلاک کردی و دیگران را به هلاکت رساندی. ای وای بر تو ای قتاده! قرآن را فقط کسی میداند که بر او نازل شده است).([46])
عبد الرحمن سلمی نقل میکند که امام علی(علیه السلام) بر یک قاضی گذر کرد. به او فرمود: (آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟) عرض کرد: خیر. امام(علیه السلام) فرمودند: (هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی. تأویل هر حرف قرآن بر صورتهای مختلف است).([48])
ابو صلت هروی از امام رضا(علیه السلام) نقل میکند که در حدیثی به ابن جهم فرمود: (تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند میفرماید: ﴿ تأویل آن را جز خدای نمیداند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند ﴾.([50])
از این داستانها و روایاتی که پیش از آن گذشت، این یقین حاصل میشود که اگر کسی جزو کسانی که محکم قرآن را از متشابهِ آن و ناسخ آن را از منسوخش میدانند نباشد، نمیتواند برای مردم فتوا دهد یا قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، و این علم، مختص ذریهی معصوم است؛ همان جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا روز قیامت، ائمه و مهدیین(علیهم السلام).
از جمله حکمتهای اختصاص داشتن علم متشابه قرآن به حجّتهای معصوم، شناختن معصوم و ضرورت به فرمانبرداری از او است؛ از آن رو که غیر از او باب دیگری برای شناخت قرآن نمیباشد و نیز به آن جهت که هر کسی که قال و قیلی دارد، ادعای امامت نکند؛ چرا که هر کس چنین کند، خود را میان دریاهایی از امواج پر تلاطم خواهد یافت و تناقض و آشفتگی او در تفسیر قرآن چون آتشی برای کسی که قلبی برای فهمیدن دارد، آشکار خواهد شد.
در احتجاج امیر المؤمنین(علیه السلام) بر کافری آمده است که از او در مورد آیات متشابهی از قرآن سؤال کرد و امام(علیه السلام) پاسخش را داد تا اینکه فرمود: (خداوند برای عِلم، اهلی قرار داد و با این سخن خود اطاعت از آنها را بر بندگان واجب فرمود: ﴿ از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و همچنین از اولو الامرتان)، و با این سخن خود: ﴿و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع میکردند، حقيقت امر را از آنان درمیيافتند ﴾ ، و همچنین ﴿ از خدا بترسید و همراه با راستگویان باشید ﴾ ، و همچنین با این آیه ﴿ در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمیداند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند ﴾ ، و با این سخن ﴿ و از درها به خانهها درآييد ﴾ ، و منظور از خانهها، خانههای علم است که به اوصیا سپرده شد و درهای آن نیز اوصیای آنها میباشند؛ بنابراین هر عملی که از مسیری غیر از این برگزیدگان و ولایت و حدود و شرایع و سنّتها و مَعالم دین آنها انجام نشود، مردود و غیر قابل قابل قبول است و اهل آن در جایگاه کفر میباشند حتی اگر صفت ایمان بر آنها اطلاق گردد.... سپس خداوند کلام خود را به سه دسته تقسیم نمود: قسمتی از آن را طوری قرار داد که عالِم و جاهل از آن اطلاع دارند، و قسمتی دیگر از آن را جز کسی که ذهن خود را پاک کرده و حسّش را لطیف و انتخابش را صحیح نگه داشته باشد، همان کسانی که خداوند سینهشان را برای قبول کردن اسلام گشود، درک نمیکند و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین عِلمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آنها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش رویگردان شدند، رو کنند....).([54])
روایت شده است که برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمیداند مگر امام حجّت منصوب شده از جانب خداوند متعال:
اسحاق بن عمّار میگوید از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که میفرمود: (قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نگشته است، پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را میداند).([56])
از اینجا معلوم میشود که تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژهی امام معصوم از اوصیای حضرت محمد(علیهم السلام) است و امکان ندارد کسی غیر از او آن را بداند.
همچنین، از این روایت معلوم میگردد که تأویل قرآن در عصر ظهور را فقط امام مهدی(علیه السلام) یا کسی که به طور مستقیم با او در ارتباط است و این علم را از آن حضرت(علیه السلام) به دست آورده است میداند و به این ترتیب درمییابیم که امام مهدی(علیه السلام) یا کسی که مرتبط با او است، از طریق به خاموشی کشاندن تمام علما در معرفت و شناخت علم متشابه قرآن و استوار ساختن آن، شناخته میشود؛ همان گونه که اجداد او(علیهم السلام) امامتشان را از طریق همین علم که خاص و ویژهی آنها است، به اثبات رسانیدند.
پس بر متصدیان و کسانی که ادعای مرجعیّت دارند لازم است با سید احمدالحسن در خصوص این علم مقدس به بحث بپردازند. اگر آنها از این عمل ناتوان باشند یا این دعوت را اجابت نکنند، حقانیت سید احمدالحسن اثبات میشود؛ اینکه او وصی و فرستادهی امام مهدی(علیه السلام) است؛ چرا که همانطور که روایات متواتر تصریح کردهاند، این علم فقط نزد اوصیای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) یافت میشود.
والحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الائمة و المهدیین.
شیخ ناظم العقیلی
۱۴۲۹ هـ.ق
[1] - هذه آمـنةُ بنتِ وهبْ أقبلت تحملُ لاهوتَ الأبدْ
فاسجدوا ذلاً له فیمن سجدْ فله الأملاک خرّتْ سجداً
إذ تجلّی نوره في آدمِ
[2]- آل عمران : 7.
[3]- آل عمران: 7.
[4]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص198.
[5]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.
[6]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص179.
[7] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 179.
[8]- النساء : 83.
[9]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص200.
[10] - نسا: 83.
[11] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.
[12]- العنكبوت : 49.
[13]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص180.
[14]- عنکبوت: 49.
[15] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 180.
[16]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص198.
[17] - عنکبوت: 49.
[18] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.
[19]- آل عمران : 7.
[20]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص200.
[21]- آل عمران: 7.
[22] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.
[23]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص192.
[24] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.
[25]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص190.
[26]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 190.
[27]- طه : 83.
[28]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص202.
[29] - طه: 81.
[30] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.
[31]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص186.
[32] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 186.
[33]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج18 ص149.
[34] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 18 ص 149.
[35]- النساء : 59.
[36]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص195.
[37]- نساء: 59.
[38]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 195.
[39]- سبأ : 18.
[40]- آل عمران : 97.
[41]- بحار الأنوار : ج2 ص292.
[42]- سبأ: 18.
[43]- آل عمران: 97.
[44]- بحار الانوار: ج 2 ص 292.
[45]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص185.
[46]- وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 185.
[47]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص202.
[48] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.
[49]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص187.
[50] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.
[51]- التوبة : 119.
[52]- البقرة : 189.
[53]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص194.
[54] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 72 ص 194.
[55]- وسائل الشيعة (آل البيت) : ج27 ص196.
[56] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.