جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
ذكرت فيما سبق أنّ هذا العمل هو مهمّة المجتمع بأسره، وهو واجب من أهم الواجبات الشرعية نكسب بها رضا الله ونفضح بها الطواغيت. ويجب أن نركز على إصلاح نفوس الخاضعين للطاغوت فنذكرهم بالقرآن والأنبياء ع وجهادهم للطواغيت:
قال تعالى: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾([125]).
دربارۀ این موضوع پیشتر گفته شد که یک وظیفۀ اجتماعی مهم و واجبی از مهمترین واجبات شرعی است که با آن رضای خدا را به دست میآوریم و طاغوتها را رسوا میسازیم. بر عهدهی ماست که زیردستان و فرومایگانی که در خدمت طاغوتیان هستند را اصلاح و آیات قرآن و سخنان انبیا(ع) و جهادی که در مقابل طاغوت انجام دادند را به آنها یادآور شویم. خداوند متعال میفرماید:
﴿ما بهيقين پيامبران خود و کساني را که ايمان آوردهاند، در زندگي دنيا و روزي که گواهان به پا ميخيزند ياري ميدهيم﴾؛(1).
وقال تعالى: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ۞ لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْأِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾([126]).
همچنین میفرماید: ﴿خداوند چنين مقرر داشته که من و رسولانم پيروز ميشويم؛ چرا که خداوند قوي و شکستناپذير است * هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمييابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان کساني هستند که خدا ايمان را بر صفحۀ دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد ميکند که نهرها از زير (درختانش) جاري است و جاودانه در آن ميمانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها حزباللهاند؛ بدانيد حزب الله، پيروز و از رستگاران هستند﴾؛(1).
وقال تعالى:﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ ۞ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ۞ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾([127]).
همچنین میفرماید: ﴿ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت میفرستيم از پيش تصميم گرفتهايم * که هرآينه آنان، خود پيروزند * و لشکر ما، خود غالباند﴾؛(2).
إنّ الذي في نفسه ولو جذوة من الحق سيتذكّر ويرجع إلى ولاية الله ولا ينصاع إلى أوامر الطاغوت، وينضم إلى صفوف المؤمنين.
کسی که در وجودش اندکی نور الهی وجود داشته باشد، یادآور خواهد شد و به ولایت الهی بازخواهد گشت و دیگر به فرمان طاغوت نخواهد بود و به گروه مؤمنین ملحق میگردد.
وأمّا الشقي الذي يظن أن استسلامه للطاغوت سينجيه ويبقيه حياً، فلا تأسوا عليه، فهذا يظن أنّ الحياة بيد الطاغوت لا بيد الله ! وانطوت نفسه على خوف وجبن من الطاغوت حتى أصبح طبيعة ثانوية.
اما (بدبخت) کسی است که گمان دارد تسلیم شدن در برابر طاغوت، او را نجات خواهد داد و زنده باقی خواهد گذاشت. برای چنین شخصی نباید متأسّف شد، زیرا فکر میکند که زندگی در دست طاغوت است، نه در دست خداوند! وجود او آنقدر مالامال از ترس و خوف از طاغوت شده است که شخصیتی دوگانه پیدا کرده است.
أمّا أعوان الطاغوت فهؤلاء قد اسودت قلوب معظمهم وعميت بصائرهم، وأصبحوا يرون المنكر معروفاً والمعروف منكراً، ولكن هذا لا يعني أن نتركهم ليكونوا جميعاً حطباً لجهنم، فلعل فيهم من يمكن إصلاحه وأعادته إلى ولاية الله.
یاریدهندگان طاغوت، کسانی هستند که قلبهایشان تاریک و دیدگانشان نابینا گشته است، به حدی که منکر را معروف و معروف را منکر میبینند؛ اما این سخن به این معنا نیست که آنها را رها کنیم تا هیزم جهنم شوند، زیرا امکان دارد یکی از آنان اصلاح شود و بهسوی ولایت خدا بازگردد.
وليكن لنا كمؤمنين في الحسين (ع) أسوة، حيث نصح لجيش يزيد بن معاوية لعنهم الله وأمرهم بالمعروف ونهاهم عن المنكر، فكانت النتيجة عودة قائد من قواد جيش الأمويين وهو الحر بن يزيد الرياحي (رضي الله عنه) إلى الحق، ولو لم تكن إلاّ هذه النتيجة من خطبة أبي عبد الله (ع) لكفى.
ما بهعنوان مؤمن باید امام حسین (ع) را الگو قرار دهیم؛ امام حسین (ع) لشکر یزیدبن معاویه که لعنت خدا بر او باد را نصیحت و آنها را امربهمعروف و نهیازمنکر فرمود و نتیجه، بازگشت فرماندهی از فرماندهان سپاه اموی که همان حربن یزید ریاحی بود، حاصل شد. اگر این، تنها نتیجۀ خطبۀ حضرت ابیعبدالله (ع) باشد، کافی است.
وعلى المؤمنين الاحتياط والحذر في نصح هذه الفئة الضالة، وعلى أرحامهم من المؤمنين أو من يأمن منهم الضرر أن ينصحهم ويحاول إصلاحهم، ولا ييأس المؤمنون من إصلاح المجتمع الإسلامي فهم حزب الله وجنده قد كتب الله لهم الفلاح والغلبة، وسيرسل الله سبحانه لهم القائد الرباني المهدي (ع) المصلح العظيم والمنفذ لشريعة الله على الأرض، والكلمة التي سبقت من الله لعباده المرسلين ووعده سبحانه لهم بالنصر، ولابد أن تشرق الشمس بعد هذا الغياب الطويل والعناء المرير، فاعملوا ليلاً ونهاراً وسرّاً وعلانيةً، واعلموا أن أجر المؤمن الذي يعمل لتهيئة الأساس لدولة صاحب الزمان (ع) في هذا الوقت عظيم.
مؤمنین باید با احتیاط و تدبیر، این گمراهان را پند و نصیحت کنند و باید خویشاوندان مؤمنین یا کسانی که از آسیب آنها در امان هستند، آنها را نصیحت نمایند. مؤمنین نباید از اصلاح جامعۀ اسلامی مأیوس شوند، زیرا آنها حزب خدا و سربازان او هستند و خداوند برای آنها پیروزی و سربلندی نوشته است. خداوند سبحان رهبر الهی، مهدی (ع) را ارسال میکند؛ که اصلاح کنندۀ بزرگ و منتشرکنندۀ شریعت بر روی زمین است و کلمهای است که خداوند برای رسولانش وعده کرده بود و به آنها وعدۀ پیروزی داده بود. از طلوع خورشید بعدازاین غیبت طولانی، خستهکننده و مرارتآور، گریزی نیست. شب و روز، آشکار و پنهان، تلاش کنید؛ تلاشی درخور مؤمنی که برای آمادهسازی پایههای دولت صاحب الزمان (ع) در این هنگامۀ عظیم، تلاش میکند!
عن أبي عبد الله (ع)، قال: (قال رسول الله ص طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي وهو مقتد به قبل قيامه، يتولى وليه ويتبرأ من عدوه، ويتولى الأئمة الهادية من قبله، أولئك رفقائي وذوو ودي ومودتي، وأكرم أمتي عليّ. قال رفاعة: وأكرم خلق الله علي) ([128]).
ابیعبدالله (ع) فرمود: (پیامبر خدا (ص) فرمود: خوشا به سعادت کسی که در زمان قائم اهلبیت من زندگی میکند، درحالیکه قبل از قیامش به او اقتدا نموده است؛ دوستدار او را دوست داشته باشد و از دشمن او، برائت بجوید و ائمۀ هدایتگر قبل از او را دوست داشته باشد؛ اینها رفیقان من و مورد رحمت و دوستی با من و کریمترینِ امتم بر من هستند. رفاعه گفت: و کریمترین خلق خدا بر من نیز!).(1)
وعن الصادق (ع)، قال : (قال رسول الله ص لأصحابه: سيأتي قوم من بعدكم الرجل الواحد منهم له أجر خمسين منكم، قالوا: يا رسول الله نحن كنا معك ببدر وأحد وحنين ونزل فينا القرآن؟ فقال: إنكم لو تحملوا لما حملوا لم تصبروا صبرهم) ([129]).
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: (پیامبر خدا (ص) به اصحابش فرمود: امتی بعد از شما خواهد آمد که اجر یک مرد از آنها برابری میکند با پنجاه مرد از شما. گفتند: ای پیامبر خدا، ما در جنگهای بدر، احد و حنین با تو همراه بودیم و قرآن در میان ما نازل شد. فرمود: شما تحملِ آنچه آنها تحمل میکنند را ندارید و بر آنچه آنان صبر میکنند، صبر ندارید).(2)
عن محمد بن عبد الخالق وأبي بصير، قال: قال أبو عبد الله (ع): ( يا أبا محمد إنّ عندنا والله سراً من سر الله، وعلماً من علم الله، والله ما يحتمله ملك مقرب ولا نبي مرسل ولا مؤمن امتحن الله قلبه للأيمان، والله ما كلف الله ذلك أحد غيرنا، ولا استعبد بذلك أحد غيرنا. وإنّ عندنا سرّاً من سرّ الله وعلماً من علم الله، أمرنا الله بتبليغه فبلغنا عن الله U ما أمرنا بتبليغه فلم نجد له موضعاً ولا أهلاً ولا حمالة يحتملونه حتى خلق الله لذلك أقواماً خلقوا من طينة خلق منها محمد وآله وذريته ع ومن نور خلق الله منه محمداً وذريته ع وصنعهم بفضل صنع رحمته التي صنع منها محمداً وذريته ع فبلغنا عن الله ما أمرنا بتبليغه فقبلوه واحتملوا ذلك (فبلغهم ذلك عنا فقبلوه واحتملوه)، وبلغهم ذكرنا فمالت قلوبهم إلى معرفتنا وحديثنا فلولا أنهم خلقوا من هذا لما كانوا كذلك لا والله ما احتملوه.
از محمدبن عبدالخالق از ابیبصیر که گفت: ابیعبدالله امام صادق (ع) فرمود: (ای ابامحمّد! در نزد ما سرّى از اسرار خدا و علمى از علم خدا هست که نه ملک مقرب و نه نبى مرسل و نه مؤمنى که قلبش را خدا براى ايمان آزموده است، تاب آن را ندارد. به خدا قسم کسى را جز ما مکلف به حمل آن نکرده و کسی غیر از ما را با این سرّ، بندۀ خویش ننموده است؛ و در نزد ما سرّى از اسرار خدا و علمى از علم خداست که دستور تبليغ آن را به ما داده است. ما آنچه را که از جانب خدا دستور به تبليغش داشتیم، تبليغ کرديم و محل و موضعى و اهلى و حاملی نيافتیم که آن را حمل کند تا زمانی که خداوند برای آن، از سرشتى که محمد و ذريهاش و از نورى که محمد و خاندانش را از آن آفريده است و آنها را آراست -آنگونه که با فضل و رحمتش محمد و ذریهاش را آراسته نمود- گروهى را بیافریند. آنچه را خدا دستور به تبليغش داده بود، تبلیغ کردیم و آنها پذيرفتند و تحملش کردند (از سوی ما به آنها تبلیغ شد و آنها قبولش کردند و تحملش نمودند) و مقام ما را به ايشان یادآور شدند، دلهاى آنها به معرفت و گفتار ما متمايل شد. اگر سرشت آنها چنين نبود اين طور نبودند؛ نه به خدا قسم که تاب و تحمل نمىآوردند.
ثم قال: إنّ الله خلق لجهنم والنار خلقاً فأمرنا أن نبلغهم كما بلغناهم واشمأزوا من ذلك ونفرت قلوبهم وردوه علينا ولم يحتملوه وكذبوا به وقالوا ساحر كذّاب، فطبع الله على قلوبهم وأنساهم ذلك، ثم أطلق الله لسانهم ببعض الحق فهم ينطقون به وقلوبهم منكره ليكون ذلك دفعاً عن أوليائه وأهل طاعته، ولولا ذلك ما عبد الله في أرضه، وأمرنا بالكف عنهم والستر والكتمان، فاكتموا عمّن أمر الله بالكف عنه، واستروا عمّن أمر الله بالستر والكتمان عنه.
سپس فرمود: (خداوند گروهى را براى جهنم و آتش آفريد؛ به ما دستور داد آنها را تبليغ کنيم. آنها را تبليغ نموديم ولى از آن ناراحت شدند و قلبهایشان نفرت ورزید و آن را به خودمان برگرداندند و تاب نياوردند و تکذيب کردند و گفتند: ساحر و دروغگوست. خدا بر دلهاى آنها مُهر زد و آنها را به فراموشى واداشت؛ سپس خداوند زبانشان را بر پارهای از حق باز گذاشت که آن را به زبان مىآورند ولى در دل منکرند تا به اين وسيله از اولياى خدا و بندگان مطيعش دفع شود؛ اگر چنين نبود، خدا در زمين پرستش نمىشد. ما دستور داريم از آنها دست برداريم و اين مطلب را پوشيده بداريم و شما نیز آنچه خدا به کتمانش فرمان داده است را پوشیده بدارید و از کسانی که خداوند، فرمانِ پوشیدهداشتن و مخفیکردن از او را داده است، مخفی نمایید).
ثم رفع يده وبكى، وقال: اللهم إنّ هؤلاء لشرذمة قليلون فاجعل محيانا محياهم ومماتنا مماتهم، ولا تسلط عليهم عدواً لك فتفجعنا بهم فإنك إن أفجعتنا بهم لم تعبد أبداً في أرضك، وصلى الله على محمد وآله وسلم تسليماً) ([130]).
در اين موقع امام (ع) دست خود را بلند نمود، گريه کرد و فرمود: (خدايا! اینها گروهى اندکاند. زندگى آنها را زندگى ما و مرگشان را مرگ ما قرار ده و دشمن خود را بر آنها چيره مکن که گرفتار اندوه و مصيبت آنها شويم. خدايا اگر ما به مصيبت و اندوه آنها مبتلا شويم، در زمين پرستش نخواهى شد؛ درود و سلام خداوند، بر محمد و خاندانش)؛.(1)