جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
اول: برخی سخنان «صرخی» را که با آنها به من حمله کرده است، نقل میکنم:
و به این ترتیب، این مدّعی، با عقل و عاقلان، عرفان و اهل عرفان، و انسان سلیم و انسانیّت مخالفت ورزیده است.... اینکه این مدّعی نادانِ ستمگر.... او این دعوتِ باطلِ فاسدِ گمراهِ گمراه کننده را ادعا میکند.... بیارزشی، سفاهت، خاموشی، نادانی و تاریکی در فکر و عقل و قلب و جان این مدّعی دیده میشود.... آنچه این مدّعی نوشته است، بیارزشِ بیارزشِ بیارزش و کمبهای کمبهای کمبها است و او بیارزشتر و کمبهاتر از آن است که تصورش را میکنید.... نشانهی کوته فکری، کم عقلی و انحراف نفسانی مدّعی است....
این سبْک و روش و کلماتی که «صرخی» نوشته است، بسیار به دور از اخلاق میباشد، و از هر نویسندهای که اندکی به صفت ادب آراسته باشد، نیز بعید است، چه رسد به اینکه او ادعا میکند پاسخی علمی مینویسد! به خدا سوگند او مرا به یاد عمرو عاص انداخت، هنگامی که عورتش را هویدا ساخت، تا خودش را برهاند!
و هیچ نیرو و قدرتی نیست، مگر به وسیلهی خداوند بلند مرتبهی عظیم، و همین تفاوت میان ما کافی است؛ و از کوزه همان برون تراود که در او است!
«صرخی» به وسیلهی این کلماتی که ارایه شد، آن حسدی را که از سینهاش فریاد برمیآورد، خارج نمود، و با این حسادتش دلیل و تأییدی دیگر بر صحّت دعوت مبارک یمانی افزون نمود؛ که ما آل محمد ع همان کسانی هستیم که مورد حسادت قرار میگیریم. حق تعالی میفرماید:
«(يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد میبرند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروايی بزرگ ارزانیشان داشتيم)».
دوم: «صرخی» عبارت زیر را از کتاب «روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان» نقل کرده است:
اما معجزهی مادى، به تنهايى نمیتواند راه ايمان آوردن مردم باشد و حتی خداوند نیز به چنین ایمان مادی محضی راضی نمیشود. اگر چنین ایمانی پذیرفته میشد، به طور قطع ایمان فرعون پس از مشاهدهی معجزهی مادی مقهور کننده که غیر قابل تأویل بود، مورد قبول واقع میشد؛ همان معجزهی شکافتن دریا و او دید که هر پاره، چون کوهی عظیم شد و آن را با دستانش لمس نمود و گفت: «(ايمان آوردم....)»
که صرفاً توضیحی برای آیهای از قرآن است و تفسیر کاملی برای آن نمیباشد، و من در صدد تفسیر آیه نبودم، بلکه آن را صرفاً به عنوان شاهدی برای عدم پذیرفته شدن ایمان در هنگام معجزهی مقهور کنندهی غیر قابل تأویل آوردم.
و سخن من واضح است؛ در خصوص اینکه این آیهی سورهی یونس به چه چیزی اختصاص دارد، نمیتوان برداشتی جز مطلبی که در ادامه میآید، استنباط نمود؛ اینکه: همان طور که در قرآن آمده است، فرعون پس از دیدن و لمس کردن آب دریا با دست خود که همانند کوه عظیم بود، گفت: «ایمان آوردم»، و اینکه خداوند ایمان فرعون را نمیپذیرد؛ چرا که او با یک معجزهی قاهر و مقهور کننده که نمیتوان آن را تأویل و توجیه نمود، به خداوند پناه آورد.
اما صرخی تلاش کرده است چنین ابهامی برای خواننده ایجاد کند که من گفتهام فرعون به محض دیدن معجزه گفت ایمان آوردم، با اینکه تمام گفتاری که پیشتر از کتاب «روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان» از من نقل کرده است، بسیار واضح و روشن میباشد؛ اینکه من گفتم: «و او دید که هر پاره، چون کوهی عظیم شد و آن را با دستانش لمس نمود».
همچنین صرخی تلاش کرده است که برای خواننده چنین جلوه دهد که من اینطور گفتهام که فرعون، بنی اسرائیل را تعقیب نمیکرد.... تا انتهای سخنی صرخی؛ که از صداقت و راستی بسیار به دور است، چه رسید به اینکه به عنوان طرحی علمی قلمداد گردد!
سوم: صرخی میگوید:
به دلیل ضرورت و اهمیّت قضیه و توضیح مطلب و محکم کردن و تثبیت آن، مانعی ندارد که حقیقتِ قرآنیِ الهی یقینی و قطعی را محکم و قطعی کنیم، و مفادش این است که فرعون هنگامی که دریا شکافته میشود، چنین بر زبان نمیآورد و نمیگوید ایمان آوردم، این بر زبان راندن و گفتارش که ایمان آوردم، ناشی از معجزهی شکافته شدن دریا نمیباشد؛ یعنی این معجزهی شکافته شدن دریا نیست همان سبب و انگیزهی او نیست و عامل پناه جستن فرعون و وادار کنندهی او به اینکه بگوید ایمان آوردم، نمیباشد.... تا انتها.
و باید این دو مطلب را در این سخن در نظر بگیریم:
١- اینکه ایمان آوردن فرعون تنها با دیدن معجزهی شکافته شدن دریا بود، مطلبی است که از سخنی که صرخی نقل میکند واضح و روشن میباشد، و من چیزی نمیگویم جز اینکه حسد بر دیدگان صرخی پردهای افکنده و او را از خواندن عبارت «و آن را با دستش لمس نمود» منع کرده باشد. حق تعالی میفرماید: «(يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد میبرند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروايی بزرگ ارزانیشان داشتيم)».
٢- و همچنین این گفتهی صرخی: این سخن فرعون که ایمان آوردم، ناشی از معجزهی شکافته شدن دریا نمیباشد و این اعجاز الهی فرعون را وادار نمیکند به اینکه بگوید: ایمان آوردم.
صرخی چنین میپندارد که عاملی که باعث شد فرعون بگوید ایمان آوردم، دریافتن و درک کردن «غرق شدن» میباشد، و «صرخی» تفاوت بین «او غرق شدن را درک نمود» و «غرق شد» را تمییز نمیدهد، که اگر تفاوت بین آنها را میفهمید، میفهمید که استوار شدن ایمان فرعون بر درک کردن و دریافتن غرق شدن، به معنی ایمان آوردن فرعون به سبب معجزهی شکافته شدن دریا میباشد؛ یعنی پس از لمس کردن دو کوه آبی که او و لشگرش را احاطه کرده بود و فهمیدن اینکه شکافته شدن دریا، حقیقی است و ـهمان طور که پیشتر موسی را متهم میکردـ سحر و جادو نمیباشد.
تفاوت بین «درک کردن و فهمین غرق شدن» و خود «غرق شدن» این است که:
ادراک غرق شدن برای فرعون، به معنی نزدیک شدن و دچار شدن او به آن میباشد؛ یعنی: رخداد غرق شدن به فرعون نزدیک شده اما هنوز در آن قرار نگرفته است؛ ولی «غرق شدن» یعنی رخداد غرق شدن، اتفاق افتاده است. پس ای صرخی! آیا اکنون متوجه شدی که وقتی فرعون تا آنجا پیش میرود که میگوید «ایمان آوردم» هنوز رخداد غرق شدن اتفاق نیفتاده است، و در نتیجه جز معجزه (شکافته شدن دریا) که با دستش آن را لمس نمود و یقین حاصل کرد که معجزه است، چیزی باقی نمیماند که علت و سبب این گفتهی وی شود: «ایمان آوردم»؟!
همچنین آنچه به وضوح دلالت دارد بر اینکه صرخی فرق بین «او غرق شدن را درک نمود» و «غرق شدن» را تشخیص نمیدهد، مقدّم داشتن ایمان آوردن فرعون بر خود غرق شدن توسط او (صرخی) میباشد؛ همان طور که صرخی، خود میگوید: «بلکه آنچه فرعون را وادار نمود که بگوید ایمان آوردم، همان غرق شدن، و درک کردن و فهم او از غرق شدن و نشانهها و علامتهای مرگ میباشد».
این پرسشهای صرخی و پاسخهایی که برای آنها آورده است را تقدیمتان میکنم:
آیا فرعون پیش از غرق شدن ایمان آورد یا پیش از درک کردن غرق شدن؟
و آیا فرعون پیش از غرق شدن بر زبان راند که ایمان آوردم، یا پیش از درک کردن غرق شدن؟
و آیا فرعون پیش از غرق شدن ایمان آورد.... و پس از غرق شدن بر زبان راند و گفت: ایمان آوردم؟
.... بلکه میتوان گفت که او حتی پس از اینکه غرق شدن را درک نمود، همچنان بر ستم و ظلم و دشمنی خود باقی بود، و بر این وصف و وضعیت باقی بود تا اینکه گفت: ایمان آوردم (ملاحظه کنید که گفتار فرعون به اینکه «ایمان آوردم» بعد از درک کردن و فهمیدن غرق شدن یا بعد از ابتدای درک کردن غرق شدن میباشد).
.... بلکه آنچه فرعون را وادار نمود که بگوید ایمان آوردم، همان غرق شدن، و درک کردن و فهم او از غرق شدن و نشانهها و علامتهای مرگ میباشد.
همان طور که برای کسی که سخنان صرخی را میخواند به طور کامل روشن و واضح است که او تفاوت بین «غرق شدن» و اینکه «او غرق شدن را درک نمود» را نمیداند، که اگر او این تفاوت را تشخیص میداد، میدانست که درک کردن و فهمیدن غرق شدن به محض ورود فرعون و لشگرش به کف دریایی که آب آن همانند دو کوه برایش جلوهگر شده بودند، و پیش از اینکه فرعون بگوید ایمان آوردم، حاصل شده است.
امّا غرق شدن، پس از این گفتار فرعون که «ایمان آوردم» به وقوع پیوست؛ یعنی: گفتار فرعون که «ایمان آوردم» پس از درک کردن غرق شدن و پیش از غرق شدن میباشد.
چهارم: صرخی گفته است:
.... ای خوانندهی عاقل، ملاحظه کن! ای با انصاف و ای انسان سلیم و درست ملاحظه کن! ببین که چگونه او گفتار فرعون مبنی بر اینکه ایمان آوردم را جدا میکند و نتیجه میگیرد؛ آنجا که مدّعی میگوید «پس گفت: ایمان آوردم»، آن را از شکافته شدن دریا و دیدن معجزه توسط فرعون و لمس کردن آن با دستش نتیجه میگیرد....، و آن را معجزهای مقهور کننده و چیره که تأویل نمیپذیرد، تعبیر میکند، و این فهم و استنباط از آیات قرآنی و معانی آنها با حقیقت الهی قطعی و یقینی که ما اثباتش نمودیم، در تضاد میباشد، و به این ترتیب، این مدّعی، با عقل و عاقلان، عرفان و اهل عرفان، و انسان سلیم و انسانیّت، و قرآن و آیات و معانی اساسی و ذاتیاش مخالفت ورزیده است..... تا انتها.
یعنی: صرخی چنین اعتقاد دارد که معجزهی شکافته شدن دریا پس از اینکه فرعون آن را دید و دو کوه آب را با دستش لمس کرد، مقهور کننده نیست و میتوان آن را از دیدِ فرعون تأویل نمود.
و خواننده را تنها میگذارم تا سؤالی که تا صرخی هرگز پاسخ نگفته و نخواهد گفت، بپریسد؛ اینکه چگونه میتوانی معجزهی شکافتن دریا را از دید فرعون تأویل کنی، بعد از اینکه اثری عینی شد، هنگامی که آن را با دستش لمس نمود، یا پس از اینکه به کف دریا فرود آمد و بین دو کوه آب قرار گرفت، در حالی که او روی زمینی که آب از آن به صورت دو کوه در چپ و راستش جلوهگر شده بود، حرکت میکرد؟؟!!
پنجم: آنچه صرخی آن را پژوهش یا نوشتاری تعبیرکرده بود ـهمان طور که سخنگوی وی آن را نقد و پاسخی به احمد الحسن برشمردـ چیزی جز این همین سطرهایی که در بند چهارم ارایه گردید و صرخی آنها را پاسخ و ردیه میپندارد، دربرنمیگیرد؛ که اگر او میدانست چگونه از این اطالهی کلام خسته کننده و سخنان ناروا دوری گزیند، از توهّماتش نسبت به آنچه آن را اشکالی بر یک آیهی قرآنی که به عنوان شاهدی در کتاب روشنگریها آمده است، تا حد یک سطر کوتاه مینمود؛ و آیا این یک سطر (باطل)، نوشتاری در پاسخ به احمد الحسن شمرده میشود؟ اما هیچ اشکالی ندارد؛ چرا که شما وارثان طبل و دُهُلهای معاویه و ابن عاص هستید، و از دیر باز چنین گفته شده: اگر شرم نداری، هر چه میخواهی بکُن.
به هرحال، صرخی و بسیاری از پیشینان او تفسیری را برای آیهای از قرآن متوهّم میشدند، و خطای آنها را در تفسیر و فهم و استنباطی که به سویش رفتند، روشن خواهم ساخت؛ آنجا که عدم صحّت آنها را از طریق تفسیر آیهای از قرآن و پرداختن به برداشتهای اشتباه در تفسیر و پاسخ دادن به آنها، بیان خواهم نمود.