جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامآیا سهو و نسیان در مورد معصوم، ممنوع است؟
مخاطب سخن در اینجا، هم افرادی هستند که به محال بودن سهو و نسیان معصوم در همهی حالات معتقدند و هم افرادی که منکر سهو معصوم در عبادت هستند و روایات اهل سنت و شیعیان را در مورد سهو پیامبر یا روایات شیعه در مورد سهو امامان را نفی میکنند. من اشکالاتی را که در مورد مُنتفی کردن سهو و نسیان از خلیفهی خداوند یافتم، بیان میکنم؛ چرا که برای این اعتقاد دلیلی ندارند و در مقابل فقط به طرح اشکالات تکیه میکنند. به خواست خدا این سخنان و اشکالات را بر میزان علمی عرضه میکنیم؛ تا ببینیم آیا ارزش علمی دارد یا فقط اشکالاتی هستند که بر پایهی مغالطه بنا نهاده شدهاند و یا اینکه صرفاً تبعیت از عقیدهی عموم است. علاوه بر این، آنان برای اثبات عقیدهی خود در مورد نفی سهو و نسیان از معصوم (چه مطلق و چه در عبادت به طور خاص) نیازمند دلیل قطعی هستند، که البته چنین دلیلی در دست ندارند. آنان نه دلیل کامل عقلی دارند و نه روایتی که قطعاً از معصوم صادر شده باشد و قطعاً بر این معنا دلالت کند. و نه آیهای که بهطور قطع بر این معنا دلالت کند؛ بلکه آن چه وجود دارد، عکس اعتقاد ایشان است. روایات در مورد سهو معصوم نیز بسیار هستند و صحیح میباشند. آیات نیز این چنین است که سهو معصوم را بیان میکند و مسائل مطرحشدهی قرآنی و روایی و عقلی را مورد بحث قرار میدهیم.
اول: آیات قرآن
فراموشی که به برخی از خلفای خداوند و در برخی از آیات قرآنی نسبت داده شده است را مورد بحث قرار میدهیم و بیان میکنیم که فراموشی و ترک از روی غفلت است. همچنین کلمهای را که معنای سهو و نسیان را بیان میکند، بررسی میکنیم و به صریح بودن آن در این معنی میپردازیم.
لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ
«پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند، ماهی خودشان را فراموش كردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت] و هنگامی كه [از آنجا] گذشتند [موسی] به جوان خود گفت: غذایمان را بیاور كه راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم. گفت: آیا دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش كردم؟ و جز شیطان [كسی] آن را از یاد من نبرد، تا [مبادا] به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت»([657]).
در اینجا، اشخاص فراموشکننده، دو خلیفه از خلفای خداوند در زمین، یعنی دو معصوم هستند. یکی از آنها موسی(ع) پسر عمران است و دیگری، وصی ایشان، یوشع بن نون میباشد. اینکه بعضی گفتهاند: معنای نَسِیا حُوتَهُمَا (ماهی خودشان را فراموش كردند) این است که از روی آگاهی و شناخت، ماهی خود را رها کردند، صحیح نمیباشد. زیرا اگر مسئله به اینصورت بود، سخن بعد از آن و پرسش در مورد ماهی، معنایی نداشت. یعنی سفیهانه و بیمعنی بود؛ به عبارت دیگر، بر مبنای سخن آنان، علت پرسش از ماهی، همان نسیان و سهو نسبت به کاری بوده که قبلاً از روی عمد انجام داده بودند؛ یعنی همان رها نمودن ماهی در کنار صخره. همچنین در آیهی بعد، یوشع بن نون بر فراموشی تأکید میکند، و اینکه نسیان و رها کردن ماهی از روی غفلت بوده و از روی آگاهی نبوده است، زیرا بیان میکند که علت فراموش کردن ماهی، شیطان بوده است؛ یعنی همان ظلمت و یا نقصی که در صفحهی وجودش میباشد. او کمال مطلق نیست؛ به همین خاطر فراموش میکند و ماهی را از روی غفلت و ناآگاهی ترک میکند.
این سخن خداوند متعال نیز به همان معنای پیشین است: «و چون ببینی كسانی [به قصد تخطئه] در آیات ما فرو میروند از ایشان روی برتاب، تا در سخنی غیر از آن درآیند؛ و اگر شیطان تو را [در اینباره] به فراموشی انداخت، پس از توجّه، [دیگر] با قوم ستمكار منشین»([658]).
شیطان در اینجا نیز همان ظلمت و نقص است. نوری که هیچ ظلمتی در او نیست و کامل مطلق است، فقط خداوند سبحان و متعال است.
خداوند متعال فرمود: «گفت: تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر كنی. چگونه میتوانی بر چیزی كه به شناخت آن احاطه نداری صبر كنی؟ گفت: ان شاء اللّه مرا شكیبا خواهی یافت و در هیچ كاری تو را نافرمانی نخواهم كرد. گفت: اگر مرا پیروی میكنی، پس از هیچ چیز سؤال مكن، تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم. پس رهسپار گردیدند، تا وقتی كه سوار كشتی شدند، [وی] آن را سوراخ كرد. [موسی] گفت: آیا كشتی را سوراخ كردی تا سرنشینانش را غرق كنی؟ واقعاً به كار ناروایی مبادرت ورزیدی. گفت: آیا نگفتم كه تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر كنی؟ [موسی] گفت: مرا به خاطر فراموشیم مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگیر»([659]).
در این آیات، آن بندهی خدا (عبداً من عبادنا)، از پیامبر خدا موسی(ع) خواست تا از او چیزی نپرسد تا اینکه او خود، شروع به خبر دادن به موسی در آن مورد نماید. موسی نیز متعهّد شد که صبور باشد؛ یعنی دربارهی مسائلی که در مسیرشان با آن برخورد میکنند از آن بندهی خدا نپرسد. ولی آن چه اتفاق افتاد، عکس این مطلب بود. موسی(ع) آنطور که وعده داده بود، صبر نکرد. او در اولین اتفاق، نه تنها شروع به پرسش از بندهی خدا نمود، بلکه به وی و کارش اعتراض نمود؛ آن هم با وجود اینکه موسی گفته بود از بندهی خدا اطاعت میکند و از او سرپیچی نخواهد کرد. وَلا أَعْصی لَكَ أَمْراً (و در هیچ كاری از تو نافرمانی نخواهم كرد)
اینجا دو فرض به ذهن میرسد:
فرض اول: اینکه موسی اجرای وعدهاش نسبت به بندهی خدا را از روی آگاهی و توجه کامل ترک نمود. این به آن معناست که موسی مرتکب عملی ممنوع شده است و عمداً از وعده و تعهدش نسبت به بندهی خدا تخلف کرده است و با خدایی مخالفت کرده است که او را برای یادگیری از آن بنده فرستاده بود، نه برای اعتراض و مجادله با او؛ بندهای که او را با عبارت (عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا) (بندهای از بندگان ما) توصیف فرموده است: «تا بندهای از بندگان ما را یافتند كه از جانب خود به او رحمتی عطا كرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودیم. موسی به او گفت: آیا تو را به شرط اینكه از بینشی كه آموخته شدهای به من یاد دهی، پیروی كنم؟» و در پایان داستان، بندهی خدا به روشنی تصریح میکند که (وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی) (و من این [كارها] را خودسر انجام ندادم) موسی به خوبی میدانست که علم آن بندهی خدا، از سوی خداوند است و خودش از او درخواست کرد که به دنبالش برود تا از آنچه خداوند تعلیمش نموده، به او آموزش دهد.
پس بر اساس این فرض، موسی (ع) در حالیکه میدانست سؤال و اعتراضش بر خداست، باز هم از بندهی خدا پرسش میکرد و به او اعتراض مینمود و همچنین میدانست که مخالف وعده و تعهّدش عمل مینماید.
در حقیقت، این نتیجهی تلاش کسانی است که به ادعای خودشان میخواهند موسی(ع) یا به طور کلی معصوم را از سهو و نسیان تنزیه و تبرئه نمایند. آنان موسی(ع) را که یک پیشوای الهی و پیامبری اولواالعزم است، به تهمتهای بزرگی متهم مینمایند که در هیچ حالتی نمیتوان موسی(ع) را به آن متهم نمود.
فرض دوم: اینکه موسی از روی غفلت، وعده و تعهدش را ترک کرد یا فراموش کرد و یا اینکه از وعده و تعهدش نسبت به بندهی خدا غافل شد. در نتیجه ایشان معذور بوده و مرتکب عمل ممنوعی نشده است. این همان چیزی است که موسی (ع) به روشنی نسبت به آن، تصریح میکند: ([موسی] گفت: مرا به خاطر فراموشیم مؤاخذه مكن).
در حالیکه موسی در حال انجام عبادتی مانند نماز و روزه و حج بود؛ زیرا همراهی موسی با بندهی خدا، به سبب دستوری تعبّدی و الهی بوده و همچنین وفای به عهد و وعده در این جایگاه، برای موسی(ع) عبادت محسوب میشد.
ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نكنی؛
«ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نكنی؛ * جز آنچه خدا بخواهد، كه او آشكار و آنچه را كه نهان است، میداند»([661]).
روایتی در مختصر بصائرالدرجات در تفسیر این آیه وارد شده است:
سعد بن طریف خفاف میگوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: (نظر شما در مورد فردی که از شما، علمی را میگیرد و آن را فراموش میکند، چیست؟ ایشان فرمود: دلیلی علیه او نیست. دلیل علیه فردی است که از ما حدیثی بشنود و آن را انکار کند یا به او برسد، ولی به آن ایمان نیاورد و کافر شود. ولی گناه نسیان از شما برداشته شده است. اولین سورهای که بر رسولالله (ص) فرستاده شد، ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَی﴾ بود. ایشان آن را فراموش نمود. در فراموش کردن ایشان، دلیلی علیه ایشان نیست. ولی خداوند متعال این را تأیید کرد. سپس فرمود: «ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نكنی»).([663])
همچنین روایتی در مورد این آیه در تفسیر امام حسن عسکری (ع) وارد شده است:
امام(ع) فرمود: محمد بن علی بن موسی الرضا(ع) فرمود: (ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ (هر آیهای را كه از میان برداریم) یعنی حکمش را برداریم أَوْ نُنْسِها (یا به دست فراموشی بسپاریم) یعنی نوشتارش را برداریم و از دلها و از دل تو ای محمد، محافظتش را از بین میبریم؛ همانطور که خداوند متعال فرمود: «ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نكنی» که فراموش نمایی و یادش را از دل تو بردارد).([665])
برخی افراد، آیه را این گونه تفسیر کردهاند که معصوم مطلقاً در هیچ چیزی سهو ندارد. با اینکه آیه، دلالتی بر عقیدهی آنان ندارد. آیه روشن است: «ما به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نكنی» یعنی «آنچه بر تو خواهیم خواند» را فراموش نمیکنی. هر کس معنای این آیه را به حدودی بیش از «آنچه برایت میخوانیم» (وحی الهی) سرایت بدهد، برای سخنش نیاز به دلیل دارد. زیرا عبارت: «آنچه برایت میخوانیم»، شامل قرآن و وحی الهی میشود، از این رو، این آیه فقط بر «عدمِ سهو معصوم در تبلیغ»، و یا بر«حفظ آنچه خداوند سبحان و متعال بعد از نزول این آیه بر او میخواند» دلالت دارد و این مسئله نه شامل عبادت میشود و نه چیزی غیر آن. سهو نداشتنِ معصوم در تبلیغ از سوی خداوند سبحان، محل اختلاف نیست؛
بلکه بالاتر از این، آن است که خداوند متعال فرمود: «جز آنچه خدا بخواهد» این سخن یک استثنا است و بر این مطلب دلالت دارد که معصوم مانند بقیهی انسانها به سهو و نسیان مبتلا میشود و خداوند در مواردی، به خاطر ضرورت و نیاز به عدم سهو، او را از سهو و نسیان حفظ فرموده است. در نتیجه معنای «جز آنچه خدا بخواهد» این است: به جز موارد دیگری که خداوند بخواهد که آن را فراموش کنی و نیاز یا ضرورتی ندارد که خداوند تو را از نسیان و سهو در این امور باز دارد؛ مانند بقیهی انسانها که سهو و نسیان بر آنها عارض میشود. «بگو: من هم مثل شما بشری هستم که به من وحی میشود».
دوم: روایات
اشکالات وارده به روایاتی که سهو و نسیان معصوم را ذکر مینماید، بیارزش است؛ زیرا در رد روایات بسیاری که در این باب وجود دارد و معارضی هم ندارد، بیش از اشکال سندی به بعضی از این روایات و یا این گفته بر مبنای تقیه بوده است، عذر دیگری وجود ندارد. در ضمن، طبق آنچه روشن شد، این امر از جهت قرآنی مسلّم است و این اشکالات در مورد دلایل قرآنی قابل طرح نیست. به فرض اینکه آن اشکالات به روایات وارد باشد، که اینگونه نیست، بالاترین چیزی که از آن نتیجه میشود، این است که نمیتوان برای اثبات یک عقیده به صورت مستقل به این روایات تکیه نمود؛ و این روایات، عقیدهی آنان را به هیچ وجه ثابت نمیکند؛ زیرا آنان، نیازمند دلیلی هستند که عدم سهو خلیفهی خداوند یا معصوم را اثبات نماید؛ چه به صورت مطلق و چه طبق اعتقاد آنان، در عبادت. اصل در این مسئله این است که معصوم یا خلیفه خداوند بشری مانند دیگران است و در هیچ چیز از آنان مگر با دلیل، متمایز نمیشود.
علاوه بر اینکه مخالفان، مجموعه روایاتی ندارند که سهو معصوم در عبادت را نفی نماید. فقط یک روایت است که آن را در این مورد تأویل مینمایند و بیان خواهیم کرد که دلالتش کامل نیست و نسبت به معنایی که به آن قائل هستند، یقینآور نمیباشد. بلکه در تعارض با تعداد بسیاری از روایاتِ صحیح، که ذکر میکنیم، ترجیح آن امکانپذیر نیست.
[657]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیات ۶۱ تا ۶۳.
[658]. قرآن کریم، سورهی انعام، آیهی ۶۸.
[659]. قرآن کریم، سورهی کهف، آیات ۶۷ تا ۷۳.
[660]. "فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً".
[661]. قرآن کریم، سورهی اعلی، آیات ۶ تا ۷.
[662]. مختصر بصائر الدرجات - حسن بن سليمان الحلي: ص93.
[663]. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص ۹۳.
[664]. تفسير الإمام العسكري (عليه السلام): ص491.
[665]. تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص ۴۹۱.