جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامپیوست ۲
ماجرای عالِم(ع)با موسی(ع)به این صورت بود که پس از آن که حق تعالی بر کوه سینا با موسی(ع)سخن گفت، او از آنچه خداوند از علم به وی عنایت کرده بود، دچار غرور شد؛ بنابراین خداوند سبحان به جبرئیل امر فرمود که موسی را دریابد و او را به پیروی از عالِم دستور دهد. موسی(ع)و یوشع(ع)در طلب عالِم بار سفر بستند. این داستان در قرآن ذکر شده و در آن به سه موضوع اشاره رفته است:
۱ - داستان کشتی و صاحبان آن
این کشتی به گروهی از مؤمنین بااخلاص تعلق داشت و این عده، مسکین برای خداوند متعال بودند، یعنی در عبادت در پیشگاه حضرت حق، خاضع و فروتن بودند. در اینجا مسکین به معنای محتاج و نیازمند نیست؛ کسی که کشتی دارد، فقیر نیست چه برسد به این که مسکین باشد[182]. مسکین یعنی کسی که هیچ چیزی در اختیار ندارد، چه کم و چه زیاد. این افراد مؤمن مسکین، به درگاه خدا دعا و تضرع میکردند که آنها را از پادشاه ستمگر و لشکریان او که کشتیها را میگرفتند و آنها را وسیلهی انجام اعمال مجرمانهی این پادشاه ظالم قرار میدادند، دور نماید. این مساکین، نمیخواستند وقتی این پادشاه بیدادگر کشتی آنها را برای پیشبرد اهداف تبهکارانهاش غصب میکند، کمککار او باشند. درضمن این عده نمیخواستند کشتیشان را هم از دست بدهند. به همین دلیل، خداوند، عالِم(ع)را به سوی آنها فرستاد تا برای نجاتشان کاری کند و کشتیشان را از دست آن حاکم ستمگر برهاند. عالِم، عیب و نقصی آشکار در کشتی پدید آورد؛ او میدانست که این عمل، باعث میشود پادشاه از کشتی رویگردان شود و و آن را به حال خود در دریا رها کند.
۲ - حکایت پسر نوجوان
وی، نوجوانی بود که پدر و مادرش مؤمن، درستکار و مخلص به درگاه الهی بودند. والدین او بسیار به پیشگاه خدا دعا و تضرع میکردند که خداوند فرزندان نیکوکاری به آنها ببخشد تا آنها را از شرّ بدکاریهای فرزندان (عاق فرزندان) در امان بدارد. این نوجوان، در ظاهر، نیکوکار و فرزندِ پدر و مادری مؤمن بود و از نظر طهارت ظاهری یا جانپاکی ظاهری به آن دو ملحق میشد. به همین دلیل موسی(ع)از او به «نفس زکیه» (جان پاک) تعبیر کرد، یعنی به حسب ظاهر؛ چرا که وی پسرِ پدر و مادری مؤمن بود و در آن زمان نیز کفر و فسادی از او بروز نکرده بود، ولی خداوند سبحان آنچه را که از «منیت و تکبرورزی نسبت به امر خدا و حجتهای الهی(ع)» در نفس این پسر نوجوان پنهان بود میدانست و از آن باخبر بود.
این نفس خبیث و بد طینت در زمرهی دشمنان پیامبران و فرستادگان الهی است و لذا خداوند سبحان، عالِم(ع)را گسیل داشت تا آرزوی این دو مؤمن در داشتن نسلی نیکوکار، مؤمن و صالح، جامهی عمل بپوشد. برای نیل به هدف جداسازی از آنها، چارهای جز کشتن نوجوان نبود؛ بنابراین عالِم(ع)به امر خدای سبحان و به دنبال استجابت دعای والدینش، او را کشت. در ادیان، گذشته پدر میتوانست پسرش را با نیت تقرب به خدای سبحان، بکشد. داستان ابراهیم نبی(ع)با پسرش، که میخواست او را سر بِبُرد و نیز داستان عبدالمطلب(ع)که وصیّ بود، با پسرش که اراده کرده بود او را در راه تقرب به خدا، بکشد، چندان دور نیست. وقتی اسلام آمد، این حکم را نسخ کرد و دیگر پدر نمیتوانست نذر کند که پسرش را برای رضای خدا ذبح کند ولی اگر او را بکشد، قصاص و کشته نمیگردد. مسلمانان با این حکم آشنا هستند که قاتل کشته میشود مگر این که وی، پدر مقتول باشد.
بنابراین کسی که خواستار کشته شدن پسر بود، درواقع پدرش بود اما او خودش متوجه این معنی نبود؛ دعای وی، طلب مرگ برای پسرش بود، پس او قاتل واقعی است. کسی هم که دستور قتل پسر را صادر کرد خدای سبحان و آن که دستور را اجرا نمود، عالِم(ع)بود. بنابراین در این قضیه، هیچ تضادی با آموزههای ظاهری شریعت وجود ندارد؛ بر خلاف پندار گروهی که میگویند این کار، قصاص قبل از جنایت بوده است! زیرا قتل پسر نوجوان به دلیل خواست پدرش واقع شده، اگر چه این پدر نمیدانسته است که مقتضای این خواسته، قتل و هلاکت پسرش بوده است.
در اینجا یک سری مواردی وجود دارد که اگر شناخته شود، چه بسا بسیاری از سوالات و ابهاماتی که دربارهی داستان موسی(ع)با عالِم وجود دارد، روشن میشود. این موارد به شرح زیر است:
۱ – عالِم، حال و آینده را در باطن میدید. موسی(ع)نیز باطن را میدید، ولی فقط در زمان حال.
۲ – عالِم، اگر نوجوان را در مقابل دید مردم میکشت، آنها او را رها نمیکردند نمیگذاشتند به راه خود ادامه دهد زیرا نگاهی که مردم به عالِم داشتند، با دید موسی(ع)نسبت به او متفاوت بود.
۳ - موضوع کشتن پسر همانند قبض روح توسط ملک الموت، یا شبیه این است که رانندهی خودرویی که در خیابان مشغول رانندگی است، خودرو را چپ کند و به تبع این حادثه، کسی جان خود را از دست بدهد. وضعیت عالِم(ع)نیز مانند وضعیت فرشتگان(ع) است.
۴ - این دستور از سوی خدای سبحان خطاب به عالم، به صورت اجمالی و نه به صورت تفصیلی بیان شده بود؛ مثلاً: «کشتی را برای این مساکین حفظ کن» و حق تعالی او را امر نکرده بود که با معیوب ساختن کشتی، این دستور را عملی سازد. بنابراین وی، وارد آوردن خسارت (به کشتی) را به خودش نسبت داده است. خدای متعال میفرماید: «(این عطای بیحساب ما است، خواهی آن را ببخش و خواهی نگه دار)»[183]. در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: «خداوند از وقتی که اجسام را آفرید، به آنها نظر نینداخته است».
۳ - داستان دیوار
این دیوار، دیوار خانهی دو پسر یتیم بود. منظور از یتیم در اینجا یعنی صالح و نیکوکار. یتیم به فردی اطلاق میشود که در قوم و قبیلهاش، کسی در صلاح و تقوا و بندگی به پای او نرسد. گنج پای دیوار هم عبارت بود از اموال و جواهراتی که پدر آنها را برای این دو ذخیره نموده بود. وی اندرزی هم برای آنان نوشت و آن را با گنج برای ایشان پنهان کرد. از این رو، اهل بیت(ع) همین نصیحت را گنج واقعی به شمار آوردهاند، نه آن ثروت و جواهرات را. طبق فرمایش امام صادق(ع)نصیحت مزبور چنین بود: «إنّی أنا لا اله الا الله أنا، من أیقن بالموت لم یضحک سِنُّه، و من أقر بالحساب لم یفرح قلبه، و من آمن بالقدر لم یخش إلا ربه»[185] (منم خدایی که جز من خدایی نیست. کسی که به مرگ یقین دارد، دندانش به خنده نمایان نمیشود، و کسی که به حساب، یقین دارد دلشاد نمیگردد، و کسی که به مقدارت الهی یقین دارد جز از خدایش نمیترسد).
این حکمت و نصیحت در واقع جنگ با بُخل مردمان آن ده بود که از میزبانی ایشان سربرتافتند. این دلیل دیگری بر تعمیر کردن دیوار بود.
در استوارسازی دیوار، نشانه و آیهی دیگری برای «متوسّمین» (تیزهوشان و تیزبینان) که همان آل محمد(ع) هستند، وجود دارد؛ این که بر پا کردن دیوار، مانع و حایلی بین مردم ده و اخلاق کریمه یا گنج آن دو پسر یتیم بود. در حقیقت عامل بر پا شدن دیوار، همین بُخل مردم ده بوده است. در ساختن دیوار، آیات و نشانههای دیگری نیز وجود دارد که جز افراد دانا و خردپیشه، آنها را درنیابند.
اکنون باید بدانیم که:
عمل عالِم(ع)مانند عمل فرشتگان است: «(در سخن بر او پیشی نمیگیرند و به فرمان او عمل میکنند)»[186]. وی، مجری دستور حق تعالی بود و تمام کارهای سهگانهای که انجام داد، به امر خداوند بوده است؛ البته به درخواست صاحبانشان که عالِم، کارها را برای آنها و به خاطر آنها انجام داد و اینها، درواقع اجابت دعای ایشان بوده است: کشتی سوراخ شد، بنا به درخواست مالکان آن، و پسر نوجوان کشته شد بنا به خواستهی والدینش، و دیوار، راست شد بنا به درخواست پدر دو پسر. همهی این درخواستها در قالب دعا و تضرع به درگاه الهی و از سوی مردمانی مؤمن و مخلص برای خدای سبحان انجام شد.
تمام کارهایی که از عالِم(ع)سر زد، خیر فراوانی به صاحبانش بازگرداند: کشتی، محافظت شد و مالکان آن به همکاری با ستمگر مجبور نشدند؛ پسرِ عاق و دارای باطن سیاه کشته شد و به جای او، والدینش دختری نیکوکار و مهربان که چند پیامبر از او زاییده شد عوض گرفتند؛ و دیوار نیز مال و زر و حکمت را از این که به غیر اهلش برسد، حفظ نمود.
امام صادق(ع)فرمود: «و مَثَل کشتی بین ما و شما، مَثَل بیعت نکردن حسین با معاویه بود؛ و مَثَل پسر بین شما، مَثَل سخن حسن بن علی(ع)به عبیدالله بن علی بود که فرمود: لعنت خدا بر تو ای کافر، به آن حضرت گفت یا ابامحمد! او را به قتل رسانیدی؛ و مَثَل دیوار بین شما، مَثَل علی و حسن و حسین(علیهما السلام) است»[188].
در زمان قائم(ع)نیز کشتی، پسر و دیواری که زیرش گنج بود نیز وجود خواهد داشت. کشتی که متعلق به اصحاب قائم(ع)است، معیوب میشود تا از گزند طاغوتیان محفوظ بماند: «(با شُبهه آشکار میگردد تا روشنگری نماید)» ، یعنی قائم(ع)؛ که این معنا در روایات ائمه(ع) آمده است[190]. اما پسر، کشته میشود زیرا باطنی سیاه دارد و به درد ابلیس لعنت الله گرفتار است: «أنا خیرٌ مِنه» (من از او بهترم)؛ از ائمه(ع) روایت شده است که قائم(ع)یکی از کسانی که در کنار او کار میکند و از مقربین حضرتش است را میکشد.
اما گنج، عِلم آل محمد(ع) است که از زیر دیوار بیرون کشیده میشود و بین مردم نشر داده میشود. از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود: «علم بیست و هفت حرف است و همهی آنچه پیامبران آوردهاند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمیشناسند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون میآورد و آن را بین مردم نشر میدهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه میکند و بیست و هفت حرف را منتشر میسازد»[192].
* * *
[181]- المسكين المادي: هو من سكنت جوارحه لعدم امتلاكه لا قليل ولا كثير.
[182] - مسکین از نظر مادّی: کسی است که اعضایش به دلیل نداشتن هیچ چیزی نه کم و نه زیاد، حرکتی نمیکند.
[183]- ص: 39
[184]- بحار الأنوار: ج13 ص312.
2 - بحار الانوار: ج 13 ص 312.
[186] - اشاره به آیهی 27 سورهی انبیا (مترجم).
[187]- بحار الأنوار: ج13 ص307.
[188] - بحار الانوار: ج 13 ص 307.
[189]- مختصر بصائر الدرجات : ص179، وفي البحار : ج53 ص3.
[190] - مختصر بصائر الدرجات: ص 179 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 3.
[191]- بحار الأنوار: ج 53 ص3 .
[192] - متشابهات: ج 4