جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
یکی از پرسش کنندگان نامهای خطاب به سید احمد الحسن (عليه السلام) نوشت و در آن از ایشان تقاضا کرد که وضعیت و حقانیت خود را تبیین نماید. از جمله چیزهایی که وی در نامه قید کرده بود این بود: «... و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنیا هستند، داد و ستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نگردی. سخن ما را باور کن و بپذیر که بین من و مرگ، هیچ پردهی پوشانندهای وجود ندارد و من نمیخواهم با روی سیاه پروردگارم را ملاقات کنم، هنگامی که از من دربارهی قیام با کسی که به حق قیام و به آن دعوت کرد سؤال کند و من جوابی نداشته باشم، چرا که حق و اهل آن را واگذاشتم و یاری ننمودم».
متن ذیل بخشی از پاسخ سید احمد الحسن (عليه السلام) خطاب به این شخص است:
«... خداوند توفیقت دهد! بدان که من با وصیت پیامبر خدا محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) که آن حضرت آن را نگهدارنده از گمراهی وصف نموده، احتجاج کردهام. ما صحت صدور این وصیت را ثابت نمودیم و نیز ضرورت انطباق آن بر مدعیاش به جهت تحقق هدف آن را به اثبات رساندیم .... مخالفین ما نه تنها هیچ دلیل شرعی و عقلی بر درستی عقیدهی کسانی که دم از وجوب تقلید از غیر معصوم میزنند ندارند، بلکه آنها از رد دلیل قطعی که من آوردهام کاملاً ناتوان هستند؛ پس کسی که پیرو باطل آنها باشد (همان باطلی که بدون هیچ دلیل شرعی و عقلی آن را عرضه میدارند و ترویج میکنند) و حق ما و دین حق الهی ما که همان دین انبیاء و محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) و آل محمد (عليهم السلام) است و ما بر آن دلیل شرعی قطعی اقامه نمودهایم را ترک کند، هیچ عذری در پیشگاه الهی ندارد.
کسانی که خود را آیات و مراجع مینامند، از رو به رو شدن با من و مناظرهی مستقیم با من فرار میکنند. من وقتی در منطقه حی النصر در نجف بودم، درب خانهام شبانه روز گشوده بود و هر فردی را میپذیرفتم. در آن هنگام مناظرهی مستقیم را به آنها عرضه داشتم و آمادگی خود را برای مناظره در هر مکانی که آنها انتخاب کنند حتی اگر در کتابخانهها و دفاتر آنها باشد، اعلام نمودم ولی سالهاست که بدون نتیجه منتظر ماندهام!
آنها وقتی دریافتند که در برابر من فرومانده و عاجزند، نیروهای هوادار خود را برای کشتن یا بازداشت من تحریک کردند؛ به دفتر دعوت در نزدیکی حرم امام علی (عليه السلام) هجوم آوردند و تنی چند از مؤمنین بیگناه را فقط به این دلیل که جهل مراجع و ناتوانی آنها از مواجهه با علمی که احمد الحسن مطرح کرده بود را آشکار نموده بودند، دستگیر کردند. آنها دست به همهی این کارها زدند تا از مناظرهی علنی با من فرار کنند؛ چرا که در آن صورت بیمایگی عقیدتی آنها و نیز دروغ بودن دین مرجعگرایشان که بر مبنای عقیدهی وجوب تقلید از غیرمعصوم بنا شده، بر ملا میگشت.
وقتی آنها به زور اسلحه، مرا به گوشه نشینی در خانهام در اطراف نجف مجبور ساختند، باب مناظره را نبستم بلکه باب دیگری گشودم که تا امروز هم به روی آنها باز است؛ به این صورت که عقیدهی حق را در کتابها منتشر ساختم و از آنها خواستم که با مناظرهی مکتوب به آنها پاسخ دهند؛ ولی باز هم تا به امروز همان طور که خودت شاهد هستی استنکاف نموده و زیر بار نرفتهاند.
چند روز پیش «کتاب وصیت مقدس» منتشر شد و در آن پاسخ دو مطلب وجود دارد یعنی صدور وصیت و قطعیت دلالت آن بر مصداقش هنگامی که وی چنین ادعایی میکند را در آن تبیین و تشریح نمودهام. حال همهی آنچه را که در گذشته پیش آمده کنار مینهیم و از آنها میخواهم که بر این دو پاسخ، ردیهای ارائه کنند. من از آنها درخواست دارم که پاسخی علمی و باارزش عرضه نمایند؛ مراجع نجف از مراجع قم کمک بگیرند و پاسخ بدهند تا به این ترتیب مناظره نوشتاری بین من و آنها آغاز گردد. ولی من پیشاپیش میگویم که آنها هرگز پاسخ نخواهند داد، زیرا اساساً آنها نیروهای نظامی را برای حمله به مکتب و بستن آن و نیز حمله به خانهام در نجف تحریک کردند، و یگانه دلیل هم آن بود که از مناظره با من فرار کنند؛ حال من چه طور منتظر باشم که امروز بیایند و به من پاسخ بدهند؟! فقط یک راه باقی مانده که شاید نتیجهای به دنبال داشته باشد و آن هم این است که شما آنها را به پاسخگویی تشویق و مجبور نماید.
اگر نمیخواهند دربارهی دو پاسخ پیش گفته و در باب آنچه ما به آن معتقدیم مناظره کنند، پیشنهاد میدهم مناظرهی نوشتاری بین من و آنها در خصوص عقیدهی ایشان دربارهی وجوب تقلید از غیرمعصوم آغاز گردد.
زبان و قلم بزرگان انصار حضرت مهدی (عليه السلام) خسته و فرسوده شد از بس که از نوچههای آنها از خطبا و مدعیان اجتهاد و مانند آن، مناظرهی علنی در شبکههای ماهوارهای را خواستار شدند تا از این رهگذر، عقیدهی حق بر مردم روشن گردد؛ ولی آنها طفره میروند و هر بار نیز برای فرار از مناظره با انصار حضرت مهدی (عليه السلام) بهانهای علم میکنند.
ای کاش فقط از مناظره با انصار طفره میرفتند و سکوت پیشه میکردند؛ آنها به این بسنده نکرده و به دروغپردازی برای فریب دادن مردم نیز روی آوردهاند.
مثلاً کورانی و مرکز وابسته به سیستانی میگوید: اسم یکی از پدران من گاطع (کاطع) است. آنها در شبکههای ماهوارهای به طور مرتب این اسم را تکرار میکنند و میگویند: «پسر کویطع». چنین چیزی از حقارت فرد حکایت دارد و گرنه چه طور میشود که از یک فرد معمم و سالدیده، چنین رفتار سخیفی سر بزند و چنین دروغی به هم ببافد؟!
این در حالی است که نام من در اسناد رسمی در عراق «احمد اسماعیل صالح حسین سلمان» است و در آن هیچ نشانهای از اسم «کاطع» یا «قاطع »وجود ندارد. پس کورانی اسم کاطع را از کجا آورده است؟!
این هم دروغی از جمله دروغهای مرکز سیستانی و کورانی است و همچنین تلاش مذبوحانهی آنها برای دروغگویی به مردم و فریفتن آنها و با لقب زشت خواندن است. گویی آنها قرآن نخواندهاند که از این رفتار ناپسند نهی کرده است، حتی اگر لقب، صحیح و درست باشد! چه برسد به این که در اسامی پدرانم، اسم «قاطع» وجود ندارد و این لقب، هرگز لقب من نبوده است!
به نظر من این گونه دروغپردازی و جعلیات شایستهی یک کودک نادان هم نیست درحالی سن و سالی از آنها گذشته و محاسنشان سفید گشته و عمامه به سر میگذارند؛ پس چگونه چنین رفتار سبکی انجام میدهند و از آنها دروغ و افترا صادر میشود و و به این صورت لقبهای زشت نسبت میدهند.
خدای متعال میفرماید: «(و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید، بد است عنوان فسق پس از ایمان آوردن، و کسانی که توبه نمیکنند، ستمکارانند)» (حجرات: ۱۱). در وسایل الشیعه، ج ۲۱ ص ۴۰۰ باب کراهیت ذکر لقب و کنیهای که صاحبش آنها را ناخوش میدارد یا احتمال میرود که آنها را ناخوش بدارد، آمده است: «محمد بن یحیی بن ابی عباد از عموی خود روایت کرد که گفت شنیدم از حضرت رضا (عليه السلام) روزی که سه بیت از یک شعر را خواند و کم پیش میآمد که آن حضرت شعر بخواند. من عرض کردم این شعرها از کیست؟ فرمود: یک عراقی از شما این شعرها را گفته است. من گفتم: این شعرها را خود ابوالعتاهیه برای من خوانده است. حضرت فرمود: اسمش را بگو و این (یعنی نام بردن او به ابوالعتاهیه) را رها کن. خداوند عزوجل میفرماید «و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید»؛ شاید این مرد، این لقب را خوش نداشته باشد».
ولی آیا قضیه به همین جا خاتمه یافت؟ خیر.
کورانی گفته است: احمد الحسن صهیونیست است. دلیل وی بر این اتهام آن است که میگوید احمد الحسن طرفدار ستارهی شش پر است در حالی که این ستاره را از مواریث انبیاء به شمار میآورد!
این در حالی است که ستارهی شش پر در آثار سومریان که کهنترین تمدن شناخته شده بر زمین محسوب میشود یافت شده است؛ یعنی قبل از این که موسی بن عمران (عليه السلام) به دنیا بیاید و قبل از آن که چیزی به اسم یهود پدیدار شود. ولی کورانی بر این مطلب که ستارهی ششپر فقط از ویژگیهای صهیونیستها میباشد و لاغیر پافشاری میکند و میگوید کسی که سنگ آن را به سینه میزند یا حقیقت آن را بیان مینماید و قائل است که این ستاره جزو مواریث پیامبران است، صهیونیستی است!
بر این اساس و طبق شیوهی کورانی در نوع استدلالی که در پیش گرفته، کوارنی، حوزهی نجف، دولت فعلی عراق، استانداری فعلی کربلا و مدیریت موزهی امام حسین (عليه السلام) در کربلا را نیز متهم کرده که همه اینها صهیونیستیاند؛ زیرا از صندوق (منسوب به) فاطمه زهرا (عليها السلام) که به یک ستارهی شش پر بزرگ مزین است و اکنون در موزهای در ترکیه نگهداری میشود، نمونهای ساخته و یک نسخه از آن را در موزهی امام حسین (عليه السلام) در کربلا، در عراق و با اطلاع حوزهی نجف قرار دادهاند. حتی کورانی با این قیاس خود، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) و فاطمه زهرا (عليها السلام) را نیز به صهیونیستی بودن متهم ساخته زیرا فاطمه (عليها السلام) این صندوق را که منسوب به ایشان و بر آن ستاره شش پر نقش بسته است را در خانهاش که درب آن به مسجد پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) در مدینه گشوده بود، نگهداری میکرد؛ یعنی به عبارت دیگر این ستارهی شش پر در مسجد نبوی بوده است.
خداوند شما را به صلاح کند! همان طور که مشاهده میکنی آنها به دعوت حق، با دروغ و افترا پاسخ میدهند، و هر عاقلی حکم میکند بر این که: کسی که برای پاسخگویی به ندای خصم خود، از روی عمد و قصد دروغ پیشه میکند، با این کار خود اعتراف کرده که از پاسخگویی علمی ناتوان است و به همین دلیل، راه و رسم دروغ را در پیش گرفته است».
* * *